𓆩 𝑪𝒍𝒐𝒔𝒔𝑰𝒄 𝑴𝒐𝒐𝑫𝒆 𓆪
❮ 𝗪𝗲𝗹𝗰𝗼𝗺𝗲 𝘁𝗼 𝗢𝘂𝗿 𝗣𝗹𝗮𝗻𝗲𝘁🪐 ❯ ◖𝖨𝖿 𝖸𝗈𝗎 𝖠𝗋𝖾 𝖠𝖿𝗋𝖺𝗂𝖽 𝖮𝖿 𝖳𝗁𝖾 𝖧𝖾𝗂𝗀𝗁𝗍 𝖮𝖿 𝖳𝗁𝖾 𝖲𝗄𝗒, 𝖸𝗈𝗎 𝖢𝖺𝗇𝗇𝗈𝗍 𝖮𝗐𝗇 𝖳𝗁𝖾 𝖬𝗈𝗈𝗇🌒 𝙐𝙣𝙠𝙣𝙤𝙬 ⤳ @Unknow_PM 𝗚𝘂𝗶𝗱𝗲 ⤳ t.me/Unknow_PM/9
Mostrar más259
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
: چـــنل هـای مـحـبوب کـیپاپ و کیــدراما رو چـک کن 🧳⌛️𓂃 : @KmoonTab
❮ فیکشـن خیـس ❯
❮ گـــی هــاب ❯
❮ فیکشن استریت ❯
❮ عاشقانههای کوکمین ❯
❮ مراقبتی پوست ❯
❮ فیکشن وادیت خاص ❯
❮ کاپـل گـی ❯
❮ اخبار کوکونا ❯
❮ یجی ایتزی ❯
❮ هانیپای ایتزی ❯
❮ اسمــات ویکوک ❯
❮ اخبار بنگتن ❯
❮ دیلی بنگتن ❯
❮ یائویی خیس ❯
❮ بنگتن دارک ❯
❮ فیکشن بنگتن ❯
❮ بنگتن کریسمس ❯
❮ ویکوک دزیره ❯
❮ میکس کره ای ❯
❮ شرکت در تب ❯
━━●────
⇆ ◁ㅤ ❚❚ㅤ ▷ ↻
ᯫᯱᯫᯫᯱᯫᯱᯫᯫᯱᯫᯱᯫᯫᯱᯫᯫᯱᯫᯱᯫ
#Music
┈─────┈
╰♪─ @CLAssICMooDS ✰☽
𝗧𝗵𝗲 𝗦𝗰𝗼𝗿𝗲 .mp33.65 MB
ִֶָ 𓂃
شاید من از جملهی دوستت دارم زیاد استفاده نکنم ولی خب یه سری چیزام هستن که تو هیچ وقت نمی فهمیشون، مثلاً این که چند بار به صفحهی چتت زل زدم و منتظر موندم تا یه چیزی تایپ کنی، یا مثلاً این که چندبار وقتی خودم حالم خوب نبود برای خوب تر شدن حال تو تلاش کردم، شاید هیچ وقت نفهمی موقع ناراحتیات از خودت ناراحت تر بودم و موقع خوشحالیات چقدر برات خوشحال شدم. شاید متوجه نشی چقدر موقع هایی که خودم پر بودم بهت گفتم من هستم اگه بخوای خودتو خالی کنی و حرف بزنی، شاید از جملهی دوستت دارم زیاد استفاده نکرده باشم ولی خیلی کارا کردم که ارزششون از این جمله بیشتر باشه . "این منم، آدمی که ابراز احساسات بلد نیست و فوق العاده بد اخلاق و عصبی و بی حوصلست، اما خب برای خوب موندن و خوشحال شدنت حاضره دنیاشو بذاره وسط ."
#𝐅𝐚𝐧𝐀𝐫𝐭
@CLAssICMooDS
attach 📎
Repost from N/a
✔️چنــلهای کیپاپ و کیدراما در تلگرام در لیست زیـر ، حتما چک کنید!
بزن رو هر متن که میخوای و جوین شو^_^
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
⏳ᝢدلم برای جین اوپا تنگ شده⿻
☃️⁙موزیکویدیو رو با ترجمه ببین⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🧺ᝢجدیدترین ویدیو های تیکتاکی از بنگتن⿻
🧻⁙سکسی تیکتاکای ترند کیپاپ⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🤍ᝢدنیای ادیت گات سون⿻
🤎⁙دنیای فیکشن وادیت های خاص⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🥛ᝢمحصولات مراقبتی پوست ومو⿻
🎻⁙فیکشن کلاسیک کوکمین⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🧸ᝢتیکتاک بیتیاس و گاتسون⿻
💭⁙یه چنل پر از چیزای کیپاپی لعنتی⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🚪ᝢفیک هات عشق و نفرت⿻
🌰⁙پادشاه لی مینهو بهترین بازیگر درام⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🕊ᝢمنبع کاملی از میکسای بنگتن⿻
🫶🏾⁙تکستایی که حتما لازمت میشه⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
👻ᝢادیت سکسی بلینک پینک⿻
🍼⁙میم و فکت های حامله کننده اسکیز⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
☕️ᝢفیکشن "او یک نقاشی بود"⿻
👀⁙منطقه آزاد بنگتـــنیون⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
🐿ᝢمنبع تمام اخــبار اســــکیز⿻
🐼⁙بروز ترین چنل اختصاصی لی مینهو⿻
⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠁⠁⠂⠄⠄⠂⠂⠄⠄⠂
ادمین تب لیستی شبانه☁️
Ⓖⓞⓞⓓⓝⓘⓖⓗⓣ♡
#او_یک_نقاشی_بود🥀
|𝐇𝐞 𝐖𝐚𝐬 𝐚 𝐏𝐚𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫|🍷
#𝐏𝐚𝐫𝐭_𝟏𝟐
_واوچطور تو این چند سال اولین باره میام اینجا؟
+شاید چون ممنوعه؟
_اوکی ولی من با یه نقض کننده قانون زیر یه سقف زندگی می کنم
جونگکوک نیشخندی زد و به نرده ها نزدیک تر شد، نفس عمیقی کشید و لباشو تر کرد +کی میتونه با وجود اینکه اون همه چشم براندازش میکنن، دوکبوکی بخوره و لذت ببره؟ دانش اموزای این مدرسه همشون لوس، مغرور و ترسناکن و همیشه یکاری میکنن از خودت بدت بیاد، اونقد بهت بد نگاه میکنن که باور کنی یه موجود اضافی و تو دست و پا هستی، بدون اینکه کلمهای به زبون بیارن کاری میکنن از درون حس پوچی کنی! با نمره های ازاردهنده و کاملشون، داعم به روحت سیلی میزنن و باعث میشن به مرور زمان، افت تحصیلی پیدا کنی
ادم بیرحم هم زیاد اینجاس چه دختر چه پسر و تنها راه های رسیدن به هدف تو این مدرسه اینه که یا ازشون دوری کنی یا اونقدر مغرور و بیخیال باشی که حوصله تیکه انداخت بهت با چشماشونو نداشته باشن.
ا.ت کمی متعجب شد، اونم به اندازه جونگکوک توی این مدرسه درس خونده بود هیچکس اذیتش نکرده بود از لحاظ مالی تو اون مدرسه همه یه سطح بودن و کسی نمیتونست پولاشو هی به رخ دیگری بکشه جونگکوک چطور از مفهوم اون نگاه ها باخبره؟!
یهو جونگکوک به روی نرده ها خم شد و سرشو حسابی پایین اورد
_یاااا چیکار میکنی؟
جونگکوک بدون اینکه جواب اوت رو بده سریع سرشو بالا اورد و با سرعت و خشم کمرنگی تو چهرش، به سمت پله ها رفت ا.ت هم با کنجکاوی دنبالش دویید
_یا صب کن با توام...کجا میری یهویی؟! دستاشونو روی نرده های محافظ استیل سر میدادن و پله هارو دوتا یکی پایین میومدن به انتهای راه پله رسیدن و جونگکوک با سرعت قبل به سمت حیاط پشتی مدرسه حرکت کرد
~ببین بهانه هات دیگه داره خیلی قدیمی و غیر قابل باور میشه میدونی؟ باید یاد بگیری پول غرض گرفتن از من، بازی بزن درو نیست
-ده اخه چطوری باید بگم پولو دزدیدن!؟
تو رستوران کیفمو زدن!
پسر لبخند کلافهای زد و جواب داد
+شهری که تو داری از دروازش میگذری، من شهردارشم! موهای من بیرنگه ولی دیگه رنگ مو و حنا روش نمیشینه! باید یادبگیری پس ندادن پول من به اندازه چند شب بستری بودن تو بیمارستان خرج داره!
بازم شروع کردن به زدن و تهیونگ عاجزانه دستاشو جلوی صورتش گرفت تا از ضربه خوردن به چشما و بینیش جلوگیری کنه، لگد اون پسر ها بیرحمانه پشت هم روی کمر و دست و پاهاش فرود میومدن و هیچ کس نبود به دادش برسه، البته تا قبل از اومدن جونگکوک!
+انگار چند نفر دلشون هوس توقیفی و اخراج کرده!
از کتک زدن دست برداشتن و نگاهشونو به فرشته نجات تهیونگ و مزاحم کتک زدنشون دادن سردستشون چند قدم به جونگکوک نزدیک شد و یکی از دستاشو زیر چونهش گذاشت
~اووو یه بچه خوشگل شجاع!
انگار دوست داره به مهمونی پرهیجانمون بپیونده و صورت صاف و صوفش، نقاشی بشه!هوم؟
دستشو از زیر چونش برداشت و فاصلشو به جونگکوک به حداقل رسوند و با چشمای سرد و یخیش بهش خیره شد
~مردمکات داره میلرزه ولی بهتره تا کاری نکردم تنت هم بلرزه راهتو بکشی بری و اذیت نکنی!اخه این زیردستای گشنه من خیلی وقته چیزی تیکه پاره نکردن! جونگکوک صاف تو چشمای پسر بدهن روبهروش زل زد و جواب داد
+بهتره برن پیرهناشونو پاره کنن البته فک نمیکنم حتی یدونه از دکمه هاشونم بیوفته! گفت و عمیق تر از قبل مردمک هاشو تو چشم پسر جا کرد، همون لحظه ا.ت از راه رسید و پشت جونگکوک ایستاد و شروع کرد نفس نفس زدن.
+دست از سرش بردارین!
همین الان وگرنه با من طرفین!!
~بعد تو چیکارشی کوچولو؟
جونگکوک به پسر نزدیک شد و صاف روبهروش ایستاد تا تفاوت قدیشون مشخص کنه کی کوچولوعه زیر چشمی نگاهی انداخت گفت
+ببین بهتره از حد الانت بیشتر نگذری!
چون اگر بگذری میوفتی زیر دست من، اونوقت دعا میکنی کاش قبلش دور خودت یه خط قرمز بررنگ میکشیدی!
پسر پوزخندی زد و روی پنجه پا ایستاد تا چند سانت تفاوت قدیشون از بین بره
~داری زیادی حرف میزنی جوجه!
انگار باید نوکاتو رو هم بیارم ها؟
+اونوقت که پر و بالت زخمی میشه!
با تنفر به هم نگاه میکردن که یهو دوتا دست بینشون قرار گرفت و اونارو از هم فاصله داد، ا.ت با لبخندی زورکی بینشون ایستاد و با لحن کش دار و شیرینی گفت
_بچه هااا بهتره تمومش کنیـــم، هیچکس دلش نمیخواد دستشویی هارو بشوره یا توی کلاس B -10 اخر راه رو حبس شه ها؟ زنگ الاناست که بخوره! بهتره برگردیم کلاسمون و با هم دعوا نکنیم.
پسر بدهن متعجب به ا.ت زل زده بود و هیچ اثاری از خشم ونفرت چند دقیقه پیش توی صورتش دیده نمی شد
_بریم باشه؟
پسر بدون چون و چرا فقط سرتکون داد و هنوز نمیتونست چشم هاشو از روی ا.ت برداره، جونگکوک که فهمید پسر به ا.ت زل زده، تنهای بهش زد دست ا.ت رو گرفت به سمت تهیونگ رفتن
+ پاشو بچه ننه
^^
پایان
نظرات🥀
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-994700-pWqF8VL
#𝐅𝐢𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧
┈─────┈
╰♪─ @CLAssICMooDS ✰☽
Photo unavailableShow in Telegram
منبع عکسای کلاسیک و قدیمی و تهکوکی🍂!!!
#تهکوک_لاور #آرمیا #بی_تی_اس #شیپرا
پر از تکستایی که روحتو لمس میکنه:)
سوار سفینه ما بشید و به سیارک دنج ما بیایین اونجا همیشه امنین^^☕️♡
╭───────────────
╰─ · ❥ · T.me/desiremoon
11سین 3 لایک:(
دوست ندارید؟
یکم بیشتر کنید انرژی بگیریم، فردا باز اپ داره
#او_یک_نقاشی_بود🥀
|𝐇𝐞 𝐖𝐚𝐬 𝐚 𝐏𝐚𝐢𝐧𝐭𝐞𝐫|🍷
#𝐏𝐚𝐫𝐭_𝟏𝟏
لی مثل همیشه کنار کتابخونه پر از کتاب زردش ایستاده بود و درحال مرتب کردنش بود
+بشین
_راحتم
نه به اون تف به جون خریدنش نه
به این حاضرجوابیش، مثل اینکه فقط میخواست جلوی لی کمتر مثل یه احمق به نظر بیاد، لی نگاه بدی بهش انداخت و با چشم ابرو بهش فهموند باید بشینه، نشست و منتظر شد تا لی هم روی صندلی درست شده از پوست مارش بشینه
+ ببینم، بار چندمه یه دختر دبیرستانی که جز خوردن چیزی بلد نیست از دستت در میره؟!
پسر کمی تو جاش جابهجا شد و دستی به گردنش کشید
_خب فک کنم اون فرانسیس احمق بهت گفت که یه نفر یه بمب دودزا پرت کرده و تقریبا چشمامون کور شده!
+بچه، منو خر فرض کردی؟ تو اصلا اونجا نبودی، فرانسیس گفت تو وسطای راه قبل از دستیگیری اون دختر کلهشق از ماشین پیاده شدی، حرف بزن بگو دقیقا داری چه غلطی میکنی؟
کمی دست و پاشو گم کرد و باتکون دادن چشماش کمی وقت برای فکر کردن خرید _خ..خب میدونی که مادرم مریضه! از بیمارستان زنگ زدن منم توراه پیاده شدم تا برم پیشش، دکترا ازش نوار قلب گرفتن وضعیتش زیاد خوب نیست.
لی بچه نبود که باور کنه و با نگاهی دلسوزانه بگه «برای مادرت متاسفم»
+الان ینی میگی باور کنم؟
_می..میتونی باور نکنی! به هر حال این چیزی جز حقیقت نیست.
راستشو گفته بود! مادرش حالش خوب نبود!در واقع سالها بود که حالش خوب نبود و از کمر به پایین فلج بود!
^^^^
کتاب زرد : به کتاب هایی میگن که ارزش ادبی کمی دارن
^^^^
ا.ت بدجوری تو کلاس احساس غریبی میکرد بعد از کلکل کردنش با مدیر سر گرفتن کتابا و اینکه به پدرش چیزی راجب دبیرستان اومدنش نگن حالا اونجا بود درسته کلاسای زیادی به افراد مختلف و همکلاسیای مختلف داشت ولی حتی فکرش هم نمیکرد کلاس تاریخ معماری اینقدر عذاب اور و فضای به این سرد و خشکی داشته باشه، تا سرشو روی میز گذاشت استاد صداش زد تا صاف بشینه، یه استاد رو مخ که به شاگرداش مثل سربازاش نگاه میکرد، اخر کار هم چند تا تحقیق درشت و تپل توی دامنشون گذاشتو از در خارج شد، بین هردو زنگ یه زنگ تفریح نسبتا کوتاه وجود داشت و بعد از زنگ چهارم کلاس، سلف اماده غذا دادن به دانشجوها بود، ا.ت لقلق کنان کتاباشو زیر بقل زد و با شونه های افتاده وارد سلف شد به سمت میزی که توی گوشه ترین قسمت وجود داشت حرکت کرد و روش ولو شد حتی حوصله نداشت بره غذا بگیره
سرشو رو میز گذاشت و با دستاش شقیقه هاشو ماساژداد، این چه زندگی ایه؟!
باید در هفته چهار روز این چوب خشکای ترک خورده که برا معلما خمو راست میشن _تحمل کنم؟نه نه نه!!
صدای گذاشتن چیزی روی میز اومد و بعد سرشو بلند کرد، جونگکوک یه سینی غذا رو میز گذاشته بود و یه سینی توی دستش درحال نشستن رو صندلی بود
_ممنون
جونگکوک فقط سر بالا و پایین کرد، ا.ت با چاپستیک کمی از برنج نرم شده رچ توی دهنش گذاشت و پرسید
_برای توام به اندازه من سخت گذشت؟ جونگکوک به معنای «همچینم بدک نبود» شونه بالا انداخت
_سر کلاس تاریخ و مهندسی داشتم جون میدادم، اون مردک خِرفت یجوری بهم نگاه میکرد انگار رو ماشین چند صد میلیون دولاریش خش انداختم و از خونهش دزدی کردم،حتی بهم اجازه خسته بودنم نمیداد! اه شانس ندارم که، تو دبیرستان همه با من چپن، حتی دانش اموزام یجوری نگام میکنن! جونگکوک همونطور که سرش پایین بود باز سرتکون داد و برنجو تو دهنش چپوند، ا.ت بهش بر خورد!
حتی حونگکوکم توجه خاصی بهش نکرد _یاااجونگکوکا، میشنوی چی میگم!؟ جونگکوک مثل یه خرگوش سرشو بلند کرد و با چشای درشت به ا.ت نگاه کرد، لپاش پفکی و پر شده بود و با چشمای درشت به ا.ت نگاه میکرد
+هوم؟!
اینقد که اون لحظه جونگکوک بامزه و شبیه یه خرگوش کوچولو شده بود ا.ت دلش نرم شد و لبخند زیبایی روی لباش شکل گرفت، اخ لپای جونگکوک، سفید بودن و نرم به نظر میومدن و حالا که پر شده بودن خیلی بانمک و تو دل برو شده بودن، جونگکوک کمی خودشو نزدیک اورد با حالت تحدیداوری گفت
+یاا تو چرا میخندی؟جمع کن اون نیشتو!
ا.ت نگاهی به اطراف انداخت و پرسید
_مگه چیه!
جونگکوک کمی گاردشو پایین اورد و اروم گفت
+هیچی فقط، اینجا یکم زیادی شلوغه! حس بدی داره
_تو عم از شلوغی بدت میاد؟
+اره...مثل فوبیا میمونه
_قبلا چیکار میکردی!؟همیشه تنها بودی اینجا؟
جونگکوک به نشونه نه سر تکون داد
+من معمولا توی سلف نمیام، پشت بوم اینجا به کل ساختمون مدرسه می ارزه
یهو ا.ت از سر جاش بلند شد، کتاب هاشو رو هم گذاشت و مرتبشون کرد، سینی غذاشو که فقط اندازه یه قاشق ازش خورده بود، تحویل مسئول سلف داد و وقتی به سمت در خروجی میرفت برای جونگکوک دست تکون داد تا باهاش بیاد، جونگکوکم خیلی سریع کیفشو برداشت و به سمت دردویید...
^^
پایان
نظرات🥀
https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-994700-pWqF8VL
"برای اپ پارت بعد لایک پستای چنل رو به +40 برسونید"
#𝐅𝐢𝐜𝐭𝐢𝐨𝐧
┈─────┈
╰♪─ @CLAssICMooDS ✰☽
Repost from N/a
ꜝ﹒❝ 𝐂𝖺𝗇 𝗐𝖾 𝗋𝖾𝗌𝗍𝖺𝗋𝗍 𝗈𝗎𝗋 𝗌𝗍𝗈𝗋𝗒?﹒
★ بـزرگـتـرین ارائهدهنـده ادیـت تیکتاکهای تـرند!
˓ ☁️ ִֶָ ࣪𓊔 @Anime_kami_ch
⿻ :⭒ ֢ تیکتاک انیمهها و مانهـواهای آسیایشـرقی با کیفیت و جذاب + دارکوصافت 𔘓 ⛓ !!
ꗃ ꞉ https://t.me/+rdUDGPoOy9Y2YjA0 !
♡⃘ ֶָ — آمـوزش های صفرتاصد وسایل انیمهای و کاسپلی های هات ❄️ 𖦆 ࣪
ㅤㅤㅤ (話愛) : 𝟔𝟎𝟐𝟕
آرتهای هنتای+ اهنگهای قفلـی🎙≛
─𖤩˖࣪ https://t.me/+rdUDGPoOy9Y2YjA0
ִֶָ 𓂃
اجـازه نـده هيـچ كس پـاشو رو رويـاهات بـذاره... 🏴☠️
Dᴏɴ'ᴛ ʟᴇᴛ ᴀɴʏᴏɴᴇ sᴛᴇᴘ ᴏɴ Yᴏᴜʀ Dʀᴇᴀᴍs... 🕷𖧗࣪
#𝐏𝐢𝐜 ' #𝐑𝐌
┈─────┈
╰♪─ @CLAssICMooDS ✰☽
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.