پَریما
250
Suscriptores
+224 horas
+37 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
در زندگیام همیشه منتظر بودم: که کنکور تمام شود نفس بکشم که ترم تمام شود سریال ببینم که سریال تمام شود کتاب بخوانم که غذا بپزم حمام برم... اینها توالی کارها نیستند اینها معمولترین روند زندگی اند که اگر یکیش جاری باشد نمیتوانم دیگری را هم هندل کنم. نتوانستن هم به مثابه جان کندن، که جاری هم میکنم ولی توان از تنم رخت میبندد. فقط عملا ممکن است جلوی جاری شدنشان را بگیرم ولی همه همزمان در مغزم روان اند و جوشان. حالا هم حوله به تن نشستم و به خوابیدن فکر میکنم که قبل از ظهر قراری دارم و بعدازظهر هم، که از دیروز بیدارم و خواب من را مسخره پدرش کرده. از کانال دوست من شهرام ناظری میخواند گنجشک و کلاغها هم گاه گاه، خروس ولی سه ساعت بیشتر است بیدار شده. آخرین مشقم را نوشتم و فرستادم و منتظرم الههی خواب بیاد و خوابم کند.
شب آخر؛
دلم تنگ همهی کسانی هست که دوستشون دارم. روز مزخرفی بود، به قطار نرسیدم خسته و دویده و تنها بودم. همه هم فقط میگن خیره؛ کاش همینطور باشه. انگار هم دلم قد یه گنجیشک شده گریهام بند نمیآد.
خسته شدم از این همه دور بودن.
موهام هنوز نم دارند هوا خنکه بلیط فردا رو اگر کاغذی میداشتم هی نگاش میکردم نازش میکردم. چمدان نبستم مشق دارم و یک اضطرابی که تمرکز رو ازم گرفته.
چه شب خوبیه برای هیچ کاری نکردن کاش حالا سهشنبه بود و واقعا هیچ کاری نداشتم.
نمازخانه دراز کشیدم بوی پا میآد دوتا خانوم بالا سرم نشستن غصهی درگذشته و شادی مردم رو میخورن.
من هم با ناهار دوغ نوشیدم:
اختلال خواب گرفتم و مرگ بهتر از این هست: ساعت پنج صبح ذرهای خوابم نمیاومد در حالی که بیستوچهار ساعت قبلش هم فقط چهار ساعت خوابیده بودم. اینقدر کلاسها رو ترم آخری دارم منظم میرم فقط چون غیبتام رو کردم و میخوام نیوفتم و چند روزی برم خانه.
برای کسی که آخرین دوستِ شماست؛
آخرین پناه و گرانمایهترین یار…
شببهخیر.
@letterssto
برای تو فایزهی قشنگ من
دلم برای تو یک ذره شده برای خندهی تو برای نگاه بی حد قشنگت برای تو کنار خودم برای رقصیدن و خندیدن و گریستن و گفتن و گفتن و گفتن با تو...
مراقب خودت باش و قصههای خوب برام بیار
دوستت دارم