استاد دکتر شفیعی کدکنی
3 338
Suscriptores
-124 horas
-17 días
+830 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from شکفتن در آفتاب
«در سلسله شد دجله»
یادداشتی از استاد شفیعی کدکنی
درباره مطلع ایوان مداین خاقانی
یادنامه دکتر رشید عیوضی
به کوشش: محمد طاهری
@shekoftandaraftab
👍 12❤ 1
Repost from گل های معرفت
🌱 در محضر مولانا🌱
حکیمیم طبیبیم ز بغداد رسیدیم
بسی علتیان را ز غم بازخریدیم
سَبَلهای کهن را غم بیسر و بُن را
ز رگ هاش و ز پیهاش به چنگاله کشیدیم
طبیبان فصیحیم که شاگرد مسیحیم
بسی مرده گرفتیم در او روح دمیدیم
بپرسید از آنها که دیدند نشانها
که تا شکر بگویند که ما از چه رهیدیم
سر غصه بکوبیم غم از خانه بروبیم
همه شاهد و خوبیم همه چون مه عیدیم
طبیبان الاهیم ز کس مزد نخواهیم
که ما پاک روانیم نه طمّاع و پلیدیم
مپندار که این نیز هلیلهست و بلیلهست
که این شُهره عقاقیر ز فردوس کشیدیم
حکیمان خبیریم که قاروره نگیریم
که ما در تن رنجور چو اندیشه دویدیم
دهان باز مکن هیچ که اغلب همه جغدند
دگر لاف مپران که ما بازپریدیم
معنی لغات و اصطلاحات
حکیم: اهل حکمت، خردمند، پزشک
بغداد: مرکز حکومت خلفای عباسی، که به داشتن مدارس عالی و دانشمندان و پزشکان ماهر شهرت داشت.
علتیان: بیماران/ علتی: بیمار/ علت: بیماری (خام خوردن علت آرَد در بشر- مثنوی)
بازخریدن: رهانیدن
سَبَل: نوعی بیماری مربوط به چشم است که در آن موی در درون پلک می روید و رگ های چشم متورّم می شود.
بُن: ریشه/ غم بی سر و بن: غم های ناپیدا، و بی حد و اندازه.
چنگاله: آلت فلری باریک و سرکج که در طبابت بکار می رفته است.
فصیح: زبان آور، کاربلد
مسیح: عیسی بن مریم که با دَم خویش بیماران مرده دل و جان را شفا می بخشید.
رهیدن: خلاص شدن، شفا یافتن
روبیدن: پاک کردن، جارو کردن
شاهد: نکو روی، زیبا
مه عید: هلال ماه عید فطر
طبیبان الاهیم ز کس مزد نخواهیم: ما برای علاج درد خلق خدا برای خود کیسه ندوخته ایم و در پی کسب درآمد نیستیم. یادآور آیه: قُل ما اَسألُکُم عَلَیهِ مِن اَجر إلا مَن شاءَ اَن یَتخِذَ إلی َربه سبیلا ( فرقان:۵۷) بگو من ازشما هیچ مزدی نمی خواهم مگر اینکه کسی بخواهد به سوی پروردگار خویش راهی برگزیند.
طمّاع: حریص و آزمند
هلیله و بلیله: دو نوع داروی گیاهی که می کوبیدند و به عنوان مسهل و قابض به بیمار می خوراندند/ از هلیله قبض شد اطلاق رفت// آن هلیله و آن بلیله کوفتن...(مثنوی).
شُهره: مشهور، زبانزد
عقاقیر: ج عَقّار؛ داروهای گیاهی
فردوس: بهشت
خبیر: آگاه، خردمند
قاروره: ظرف شیشه ای برای گرفتن و نگه داشتن نمونه ادار بیمار// این نبض مرا بگیر و قاروره ببین( دیوان شمس)
لاف مپران: لاف نزن.
____
خلاصه ی کلام مولانا در این غزل زیبا و دلنشین این است که ما از نوع طبیبان مدعی نیستیم که قاروره ببینیم و نبض بگیریم و مزد ستانیم. ما با یک نظر بیماری های روحی و روانی را درمان می کنیم و برای این کار هم مطالبه ی مزد و پاداش نمی کنیم. دارویی که ما می دهیم ار جنس هلیله و بلیله نیست؛ ما طبیبان عیسی دمیم و داروی مان را از فردوس برین آورده ایم.
مولانا خود این نوع معالجه را تجربه کرده است؛ آنگاه که به بیماری عُجب و غرور مبتلا بود و در دست نااهلان گرفتار آمده بود، شمس تبریز، این حکیم الاهی، از راه رسید و انگشت بر رگ جانش نهاد و دردش را دوا کرد و رفت. در اولین حکایت مثنوی هم که سخن از طبیب الاهی می رود درواقع همان شمس است که جان دردمند مولانا را درمان کرد و از آن همه رنجوری نجاتش داد:
بشنوید ای دوستان این داستان
خود حقیقت نقد حال ماست آن
حالا هم مولانا از پس قرن ها با مثنوی و غزل هایش جان های مشتاق را هدایت و درمان می کند. همچنان که خود فرموده بود(به نقل از رساله سپهسالار): "بعد از ما مثنوی شیخی کند و مرشد طالبان گردد و سایق و سابق ایشان باشد."
مولانا در غزل معروف و دل انگیز: "مرده بُدم زنده شدم..." درواقع داستان ناخوشی خود و معالجه ی پر از شگرد شمس تبریز را با ما در میان می گذارد.
@golhaymaefat
❤ 18👍 8
Repost from گل های معرفت
Photo unavailableShow in Telegram
بهارِ زخمیِ این باغ
دلکش است هنوز
اگرچه نغمه به لب
خشک شد هزاران را
(شفیعیکدکنی)
@golhaymarefat
❤ 26👍 1
Repost from کتابخانه دکتر کورش صفوی
02:36
Video unavailableShow in Telegram
ویدئوی جدید از محمدرضا شفیعی کدکنی و صحبتهای این شاعر در مورد محمد مصدق
- مصدق آدم پاک و شریفی بود،خطای بزرگش این بود که دشمنان اصلیش رو دست کم میگرفت!
👍 28❤ 9👎 4
Repost from شکفتن در آفتاب
مقاله «سعدی در سلاسل جوانمردان»
محمدرضا شفیعی کدکنی
@shekoftandaraftab
❤ 10👍 1
🔻از زبان روزگار(۱)
اول فروردینِ ۱۴۰۳
✍ سعید رضادوست
پژوهشگر و نویسنده
۱. درست گفتهاند که «شعرِ شفیعی، شعرِ آزادی است» و هرچه پیشتر میروم بیشتر بر ایدۀ خویش در کتاب «روزهای آخرِ اسفند» استوار میشوم که شفیعیکدکنی، شاعرِ امید است و امید، زندگی است. آنگاه میتوان گفت که شفیعی، شاعرِ زندگی است و شعرِ او بازتابی بلیغ از تجربۀ زیستن. زیستن چنانکه میتوان از همیشه تا به جاودانِ آن سلوک کرد.
۲. در نیمۀ دومِ واپسین ماهِ سال، «نامهای به آسمانِ» او رسید. مجموعهای دربردارندۀ شش دفترِ شعر. شعری که زندگی است. مجموعهای که به واسطۀ درازدستیِ کوتهآستینانِ سوزگار مدتی نیز (در انتظار پروانه نشر ماندنش) بر خطِ اخبار قرار گرفت. در فقرهای از این کتاب شعری میخوانیم به نامِ «با کوفتن به کفش»:
بر عکسِ آنچه گویی و گویند
عشق، آن فریب نیست
راهی به زندگیست که جویند
هرگز کسی نیافته، هرگز،
زان ناگزیر هیچ گریزی
بر سنگفرشِ کوچه اگر چند
با کوفتن به کفش
باید سکوت را بزدایی
ور نه غبار میشوی و درد
با این سکوت اگر نستیزی.
۳. روی سخنم در این یادداشت با فرازِ دومینِ شعر خواهد بود. پیشتر نیز شفیعیکدکنیِ شاعر در نکوهشِ سکوتِ اجتماعی سخنها گفته و شعرها سُفته است. یکی اینکه:
بذرِ سکوت
ریشه دوانید و برگ داد
وآنگه هزار شاخه شد و
میوه مرگ داد.
۴. سکوت اگر هرجایی سودمند افتد، در گسترۀ اجتماع و حوزۀ عمومی که ملکِ مُشاعِ یکانیکانِ مردم است، بیفایده و آسیبزا خواهد بود. در این پهنه «حق با صدای توست / باید بلند بود». کانت، آن فیلسوفِ بزرگِ تمامِ دورانها، به کنایه میگوید که «صلحِ جاویدان» در جهانِ واقعاًموجودِ انسانها صرفاً در گورستانها جاری است، زیرا زندگی با «کلمه» و «خواندن» پیوند خورده است که به روایتِ یوحنا از مسیح «در آغاز هیچ نبود / کلمه بود» و به روایتِ پیامبر از خدا دستور این بود که: «بخوان».
۵. زندگان با شکستنِ مردابکِ سکوت، معنا مییابند و خویش را بازمیآفرینند. سکوت پیشه کردن و خون خوردن و خاموش نشستن، علیه زندگی است. سکوت، موریانه است و از درون تهی میکند. سکوت، عنکبوت است، چهره را کبود میکند و تارِ انفعال میتند بر وجودِ روزگارمان. سکوت مرگِ خاموشِ جهان خواهد بود. باید سکوت را شکست ولو با کوفتنِ کفش بر سنگفرشِ تیرۀ ایّام:
بر سنگفرشِ کوچه اگر چند
با کوفتن به کفش
باید سکوت را بزدایی
ور نه غبار میشوی و دود
با این سکوت اگر نستیزی
@khayyamnameh
❤ 20👍 11
Repost from گل های معرفت
حرکتی که در خط مستقیم ادامه پیدا کند لابد روزی به پایان خویش میرسد؛ زیرا در چنین حرکتی بالطبع نقطهی شروعی هست و نقطهی پایانی. اما در حرکت دایرهوار نمیتوان مبدأ و مقصدی متصور شد. حافظ چه خوب این نکته را دریافته بود که میگفت:
ماجراي من و معشوق مرا پايان نيست
هر چه آغاز ندارد نپذيرد انجام
اما حرکت ما انسانها معمولا در خط مستقیم پیش میرود. هم از این روی دایرهی وجودمان هیچگاه به شکوفایی و کمال مطلوب نمیرسد- کماهوحقّه. کمال و شکوفایی در حرکتهای دایرهگون روی میدهد. در اینجا گردنده حول یک محور میچرخد و باز میچرخد. و در همین چرخشهای دائمی و مکرر است که پختگی و شکفتگی حاصل میشود.
سماع صوفیان نمونهای از این حرکت است. صوفیان در مجلس سماع به گِرد پیر حلقه میزنند و دست میافشانند و میروند و میآیند. دور نیست اگر بگوییم که ایشان چرخ زدنهای خود را از حرکت دایرهوار اجرام آسمانی وام گرفتهاند. حرکت سنگ آسیا را نیز نباید از نظر دور داشت؛ همان که بقول ابوسعید ابوالخیر درشت میستانَد و نرم باز میدهد و این عین تصوف است.(تذکرةالاولیاء، به تصحیح شفیعی کدکنی، جلد اول، ص۸۹۴)
افلاک هم با همهی کار و کیایی که دارند آسیاوار به گرد جانِ جهان میگردند- چنانکه مولانا فرماید:
چرخ فلک با همه کار و کیا
گِرد خدا گردد چون آسیا
"به روایت یحیی، عیسی قبل از آنکه به تقدیر بپیوندد حواریون را گرد خود جمع کرد و از آنان خواست دایره وار گرد وی برقصند." (خواستگاه اجتماعی هنرها، نشر فرهنگسرای نیاوران، ص۲۳۱)
دایرهای که مرکز آن عیسی و عیسیصفتان باشد راه به زوال نمیبَرد.
〰 حسین مختاری
@golhaymarefat
👍 10❤ 9
عروسک
ما چشم در راهِ بهار دیگری بودیم
جویای روز و روزگار دیگری بودیم
آن خواجهٔ خضری که آمد خشکسال آورد
ما تشنه و چشمانتظار دیگری بودیم
بُنبستی از اینسان نبود آن کوچهسارِ شوق
ما رهسپار رهگذار دیگری بودیم
همچون پیازی پوستها بر پوستها، افسوس!
بعد از رهایی در حصارِ دیگری بودیم
گُلخانهٔ تنگ و چراغ نفتی و گرماش
وقفِ تو! ما محوِ بهار دیگری بودیم
شد آسمان بیآسمان و صبح شد بیصبح
چون دید ما را در گذارِ دیگری بودیم
نخ را بکش تا این عروسک، راهِ خود گیرد
ما بیقرارانِ مدارِ دیگری بودیم.
استاد شفیعی کدکنی
از مجموعهٔ شعر «طفلی به نام شادی»، تهران: ۱۳۹۹
@shafiei1318
❤ 15👍 11