cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

♡رمان سوز عشق♡

☆☆به نام حضرت عشق☆☆ ☆سلام عشقای دلم ☆خوش اومدین به کانالمون🥰 ☆لطفا کانالمون رو به دوستاتون معرفی کنین🥰 ☆لفت ندین تا با بودنتون بهمون انرژی بدین🌹🥰 ☆لینک کانالمون👇🏻👇🏻 ارتباط با نویسنده رمان👇 @zahra_jafari00 https://t.me/joinchat/Ouh2LE7ml4djY2U0

Mostrar más
Irán321 443El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
184
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

1.52 MB
چقد حسشونو دوس دارم😍😂
Mostrar todo...
8.77 KB
این سه پارت به نگاه گرمتون ..چطوور بووود لطفا نظر 😍
Mostrar todo...
# رمان -سوز -عشق -پارت 174 لبشو به گوشم چسبوند و گفت -چی گفتی؟ هااااان... باتوام... تموم کنی؟؟؟....اره.... دستش از پهلوم سر داد تا بین پام باصدای خمار و چشمای خمار گفت -نکنه دوباره خارشت گرفته... بین پامو چنگ انداخت که از ترس لبمو گاز گرفتم... با صدایی که دو رگه شده بود -خودم برات خارشت میگیرم.... ازم جدا شد تا خواستم نفس راحت بکشم دوباره مچ دستمو گرفت و راه امده رو برگشت ماشینمون دور زد در ماشینش باز کرد و جلو نشست دستمو کشید و منو رو پاش نشوند و درو محکم بست با ترس اروم گفتم -جانیار میخوای چیکار کنی روبه روش نشسته بودم تو دهن هم بودیم پاهام دو طرف پاش بود منو بسمت صندلی شاگرد مایل کردو شلوارمو دراورد و دوباره منو برگردوند رو پاش همینطور که میلرزیدم جیغ زدم -جانیار چیکار میخوای بکنی؟ دکمه و زیپ شلوارش باز کرد با چشمای وحشت زده نگاش کردم دستشو رو کمرم گذاشت و اروم بسمت بالا منو کشید تو چشمام زل زدم چشماش برق خاصی زد -من میمیرم برای این پوزیشن تا به خودم بیام بی هوا دستشو رو رون پام گذاشت‌و منو بسمت پایین کشید و بی هوا واردم کرد از درد جیغی زدم که انگار گلوم سوخت گوشمو به دندونش گرفت و همراه با خالی شدنش گاز محکمی گرفت بی رمق سرم رو شونه اش گذاشتم ... با صدای گوشیم به خودم امدم گریه ام بند نمی اومد ... با صدای که خش دار شده بود گفت -دفعه اخرت ...
Mostrar todo...
#رمان -سوز -عشق #پارت 172 صبح با صدای آلارم گوشیم از خواب بیدار شدم از فکر و خیالایی که دیشب به سرم زد داشتم سردرد میشدم.. همینطور که تلو تلو میخوردم بسمت دستشویی رفتم چند قدم مونده بود به دستشویی که حس کردم محتوایات معده ام داره میاد بالا.. باسرعت در دستشویی بازکردم وقتی که حالم بهتر شد... صورتمو اب زدم... همینطور که صورتمو خشک میکردم برگشتم به اتاق... باصدای ستاره تو جام پریدم -ههههههه وای ستاره چرا انقدر زردی بی رمق حوله امو پرت کردم رو تخت و گفتم -خوبم - من هیچ حالت خوبی تو صورتت نمیبینم کلافه گفتم -ستاره بس کن یکمی استرس دارم -تا تو اماده شی صبحانه ات میارم سرمو تکون دادم... بی رمق رو تخت ولو شدم نفس عمیقی کشیدم کم کم حالم بهتر شد.... از جام بلند شدمو به صورتم با کرم پودر و رژ گونه رنگ دادم... رژ زرشکی زدمو ریمل زدم... بسمت کمدم رفتم... ست مانتو شلوار یاسی رنگی برداشتم پوشیدم... شلوارش قد هشتاد مچ دار بود.... شال سفید و ال استار سفیدمو با تیپم ست کردم جلوی موهامو از دو طرف شالم بیرون ریختم با صدای ستاره به خودم امدم -بیا ابجی قشنگم اینمممم از صبحانه ات به سینی رنگا رنگش نگاه کردم چند لقمه از عسل خوردمو بزور اب پرتغال همشو پایین دادم ستاره ویتامینای جورواجوری تو حلقم فرو کرد که از حق نگذریم حالمو جا اورد باصدای زنگ آیفون از جام بلند شدمو گفتم -ستاره بریم....
Mostrar todo...
#رمان -سوز -عشق #پارت 173 با ستاره راه افتادیم سمت ماشین .. جانیار بی توجه به من تو ماشین نشسته بود رفتم جلو نشستمو اروم سلام کردم بدون اینکه نگام کنه سرش تکون داد بغض بدی کردم صدای ستاره تو گوشم پیچید -سلام اقا جانیار صبحتون بخیر جانیار به ظاهر لبخند زد -سلام ستاره جان مرسی همچنین اروم نگامو به بیرون دادمو تموم مدت سکوت کرده بودم دلم میخواست جیغغغغغ بزنمو تموم وسایل اطرافمو تو سرش بکوبم ولی ساکت به بیرون خیره بودم با صداش به خودم امدم -کجا بریم؟ بدون اینک نگاش کنم ادرس دادم صدای نفسای عصبیش میشنیدم طولی نکشید که ماشینش تو پارکینگ پاساژ پارک کرد از ماشین پیاده شد ستاره جلو تر از ما راه افتاد همینطور که کنارش راه می‌رفتم گفتم -جانیارمیشه بپرسم چته؟ خیلی خشک گفت -خوبم -ولی من اینطور فکر نمیکنم -نمیخوای که برات برقصم -نه نمیخوام برقصی ولی توقع دارم برای من این چند روز شاد باشی - بس کن سلوا -خودت بس کن...بس کن این غد بازیاتو.. خسته شدم...نمیکشم اگه همین حالا تموم کنیم راضیم... باصدای بلندم ستاره برگشت و مشکوک نگامون کرد جانیار نگاش کرد و گفت -اگه میشه برین بالا چندتا اب میوه بگیرین سلوا جان ظاهرا گرما زده شده ستاره سرشو تکون داد و از ما دور شد عصبی نگام کرد خیلی ترسیدم خواستم جلوتر ازش راه بیفتم که مچ دستمو گرفت منو به یکی از ماشینای تو پارکینگ کوبید پشتم درد امد اه خفیفی کشیدم عصبی خودشو بهم چسبوند... جوری که تموم بدنمون بهم چسبیده بود... از برامدگی بین پاش که هر لحظه بزرگ تر میشد بیشتر میترسیدیم خدایا غلط کردم جانیار ولم کن الان یکی میاد ... لبشو به....
Mostrar todo...
AnimatedSticker.tgs0.16 KB
AnimatedSticker.tgs0.30 KB
AnimatedSticker.tgs0.19 KB
شبتون خوش دلبراااا.. دوستتون دارم💋😘
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.