آریامهر
آن کس که بزرگی دارد ، آیینِ بزرگی را هم دانَد. ارتباط با ادمین 👇 @ARIAMEHR004
Mostrar más199
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
-230 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
❣نگرش ِ زیبا را درود❣
🟣 درود به شما یارانِ پاکیزهجانِ نیکوسرشت که چون هوشِ هستی به چیرگی کارِ خود را نیک میدانید که گام در راهِ خورشیدِ یزدانفَریْ جز به پندار و گفتار و رفتارِ نیکْ سودمند نگردد.
🔴 ستایش میکنم شما سبزاندیشانِ راستیگُستَر را که همچون خورشید، خوشرنگ و پُرنگار، ترانهخوان بر سینهی آسمانِ مهربانی نشستهاید و بر تارُکِ زندگی خوش میدرخشید.
🟢 درودتان باد که با رنگینکمانِ آفتابِ دلپذیرِ جان و با سرانگشتِ فرزانگی به پاکی و آرایشِ آشیانِ دل میکوشید و هر دَم بذری نو از گلهای مِهر و وفا و پاکبازی در بُستانِ روان میپاشید.
🔵 روزتان پُرفروغ که نواهای شادیافزایتان سَرابُستانِ #آریامهر را پیوستهْ جانپَروَر از گُلِ زندگانی میکند.
ایدون باد🙏
✍ #آریامهر
👇👈
https://telegram.me/ARIAMEHR1304
آریامهر
آن کس که بزرگی دارد ، آیینِ بزرگی را هم دانَد. ارتباط با ادمین 👇 @ARIAMEHR004
❣نگرش ِ زیبا را درود❣
🟣 درود به شما یارانِ پاکیزهجانِ نیکوسرشت که چون هوشِ هستی به چیرگی کارِ خود را نیک میدانید که گام در راهِ خورشیدِ یزدانفَریْ جز به پندار و گفتار و رفتارِ نیکْ سودمند نگردد.
🔴 ستایش میکنم شما سبزاندیشانِ راستیگُستَر را که همچون خورشید، خوشرنگ و پُرنگار، ترانهخوان بر سینهی آسمانِ مهربانی نشستهاید و بر تارُکِ زندگی خوش میدرخشید.
🟢 درودتان باد که با رنگینکمانِ آفتابِ دلپذیرِ جان و با سرانگشتِ فرزانگی به پاکی و آرایشِ آشیانِ دل میکوشید و هر دَم بذری نو از گلهای مِهر و وفا و پاکبازی در بُستانِ روان میپاشید.
▪️شما که جام ِ شرابِ یگانه بینِ مِهروَرزی را لبریز و پیوسته به جام ِ سرریز و باده ریزِ فروتنی می پیمایید و همنَوای رامِشگرانِ یزدانی به زندگانیِ جاوید اندیشه می کنید.
▪️آغازِ هفته بر شما فرخ که بر رَف سَرای دلتان شور و شادی و مِهرورزی به رامِش و پایکوبی ست و نواهای شادی افزایتان گردونه ی کوچکمان را پیوسته، جان پَروَر از گُلِ زندگانی می کند.
ایدون باد🙏
✍ #آریامهر
👇👈
https://telegram.me/ARIAMEHR1304
آریامهر
آن کس که بزرگی دارد ، آیینِ بزرگی را هم دانَد. ارتباط با ادمین 👇 @ARIAMEHR004
📙 «من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید»
نویسنده : #احمدرضا_احمدی
تصویرگر: #عباس_کیارستمی
تاریخ انتشار: ١٣٤٨
من حرفی دارم که فقط شما بچهها باور میکنید - در هر دورهای، گاه برای بیان دردها و مشکلات فردی اجتماعی یا سیاسی از نمادهایی استفاده میشود که این نمادها بار حرفها و دردهای گفته نشده را بر دوش میکشند. بعضی از این نمادها معنایی عام و مشترک دارند- مثل بهار که نماد سرسبزی ،شکوفایی و حیات است و زمستان که نماد سکوت ،سکون و خفقان است- و بعضی دیگر معنایی مربوط به دورهای از حیات سیاسی و اجتماعی در جامعهای خاص دارند. در کتاب حاضر نویسنده با پیوند زندگی فردی و اجتماعی با طبیعت، رنگ فصلها را آینه بیان دردها و غمهای مختلف کردهاست و از زبان یک نوجوان میخواهد خبر آمدن فصلها را به مردم بدهد تا دگرگونی زمان را در نگاه و تلاش خود جستجو کنند، نه در لابلای سطور فرسوده روزنامههای تکراری . نویسنده با نگاهی دوراندیش و امیدوار، در باغ خواب و رویاهای نسل آینده به استقبال شکوفایی شقایق میرود و به کمک نقاشیهای متناسب و زیبا حرف خود را به چشم و گوش خوانندگان میرساند.
👇👈
@ARIAMEHR1304
08:26
Video unavailableShow in Telegram
قطعهی #هزار_دوزخ
با آهنگسازی #هوشنگ_کامکار
که سال ۱۳۹۹ برای هشتاد سالگی یارِ قدیمِ خود #احمدرضا_احمدی ساخته است.
شاعری بلندآوازه که حقِ بزرگی بر گردنِ موسیقی و ادبیاتِ ایران دارد. این دو، در طولِ عمر هنری خویش (عمری پرفایده و غنی) همکاریهای بسیار با هم کرده و بارها لب به ستایشِ همدیگر باز کردهاند؛ آنقدری که «هوشنگِ کامکار» او را انسانی میداند با میلِ به زندگی و کار و با روحیهای سرشار از عشق و امید که رابطهی خوبی با دنیا دارد.» آهنگسازِ برجسته میگوید هر زمان جهان بر او سخت گرفته، تلفن را برمیدارد و به شاعر زنگ میزند تا زندگی برایش دلپذیر شود.
👇👈
@ARIAMEHR1304
❤ 1
10:37
Video unavailableShow in Telegram
«عهد شباب»
اثر #هوشنگ_کامکار
اشعار #حافظ
دکلمه اشعار #احمدرضا_احمدی
اجرای گروه #کامکارها و نوازندگان مهمان ارکستر سمفونیک تهران
👇👈
@ARIAMEHR1304
Photo unavailableShow in Telegram
حجم غصه ها
انتظارهای ما
دلتنگی های ما
از حجم شعرها بیشتر است...
✍ #احمدرضا_احمدی
👇👈
@ARIAMEHR1304
✅ نقطه عطف 4
▫️ ورود به کانون پرورش کودک و نوجوان
#احمدرضا_احمدی از 30 سالگی تازه زندگی کارمندی اش را شروع کرد. البته کارمند بودن او زمین تا آسمان با بقیه فرق داشت. او مدیر تولیدموسیقی کانون پرورشی کودکان و نوجوانان شده بود. اول ها صداها را روی صفحه گرامافون ضبط می کردند. اما بعد نوارها جایش را گرفتند. خیلی از نوار قصه های خاطره ساز دوران کودکی پدر و مادرهای ما مال همان دوره مدیریت احمدرضا احمدی است.
البته او فقط نوار قصه بیرون نمی آورد. بازسازی تصنیف های کلاسیک موسیقی سنتی ایران، مجموعه آوازهای فولکلور ایرانی و مجموعه زندگی و آثار موسیقی دانان ایران و جهان حاصل این دوره مدیریت بود. البته از همه اینها مهمتر مجموعه #صدای_شاعر است که خودش یک نقطه عطف جداست.
🔴 گردنه 3
🔹 بازی در فیلم اشتباه زندگی
#احمدرضا_احمدی خوش تیپ بود. کافیست عکس های جوانی اش را ببینید تا با تمام وجود این را بپذیرید. این خوش تیپ بودن و البته آشنایی اش با سینما کار دستش داد و او در 32 سالگی نقش مقابل #عزت_الله_انتظامی در فیلم #پستچی «داریوش مهرجویی» را بازی کرد. گرچه بازی موفقی بود اما او همیشه از آن به عنوان اشتباه زندگی یاد می کند. خوشبختانه خودش زود بازیگری را رها کرد.
👇👈
@ARIAMEHR1304
🔆 تولد
30 اردیبهشت 1319/ کرمان
دریک خانه 6000 متری در یک خانواده متوسط اما با اعتبار در کرمان متولد شد. دایی مادرش همان کرمانی دوره مشروطه کتاب های درسی مان بود. خانواده مادری اش سال ها قبل از ققفاز به ایران مهاجرت کرده بودند.
🔴 گردنه 1
🔹مهاجرت به تهران
#احمدرضا_احمدی کلاس اولش را در مدرسه کاویانی که مال زرتشتی های کرمان بود گذراند. در سال 1326 پدرش برای معالجه چشمش به تهران آمد و خانواده را هم با خود آورد. متاسفانه یک چشم پدر نابینا شد و خانواده در تهران ماندگار. برای احمد رضایی که در خانه 6000 متری کرمان زندگی کرده بود، زندگی نسبتا فقیرانه کارمندی در محله عین الدوله تهران یک ضربه سنگین بود. پدر باید با حقوق کارمندی اداره دخانیات، 5 فرزند را سیر می کرد. احمدرضا این دوره را گذراند اما طعم تلخش همیشه در شعرهایش باقی ماند.
✅ نقطه عطف 1
▫️سرودن اولین شعرها
درست است که تا قبل از 10 سالگی احمدرضا هم با پسر خاله اش #عبدالرحیم_احمدی، مترجم و نویسنده حشر و نشر دارد و هم یکی از دبیرهای دبیرستان استعداد او را دریافته است اما او خودش می گوید «تا 18 سالگی هیچ کاری نکرده بودم». در 18 سالگی با #فریدون_رهنما آشنا می شود و تلنگر متفاوت سرودن را او می زند. نخستین شعرهایش را در 18 سالگی می گوید.
✅ نقطه عطف 2
▫️چاپ اولین کتاب شعر
اولین کتاب شعرش را با نام #طرح در 22 سالگی به شیوه ای عجیب و غریب چاپ می کند. #مسعود_کیمیایی پایه اش می شود و 500 جلد کتابش را پیش فروش می کند. آن هم با قبض های ساده و آن هم در محله خودشان. طرح آنقدرها سر و صدا به پا نمی کند اما نشان می دهد که چه فکر جسورانه ای پشت آن شعرهای ساده بی وزن است.
✅ نقطه عطف 3
▫️راه اندازی گروه #طرفه
#احمدرضا_احمدی هم مثل همدوره ای هایش می داند که اگر می خواهد یک جریان ادبی راه بیندازد، باید گروه تشکیل دهد. او در 24 سالگی همراه با #نادر_ابراهیمی ، #بیژن_جلالی و دیگران انجمن ادبی #طرفه را راه می اندازند و چند شماره در مجله طرفه آثارشان را منتشر می کنند. این همان گروهی است که نماینده «موج نو»ی ادربیات معاصر ایران شدند. دومین کتاب احمدی با نام #روزنامه_شیشه_ای را همین گروه درآوردند. کتابی که حسابی سروصدا کرد و احمدرضا احمدی را به عنوان یک شاعر نوآور به جامعه ادبی آن سال ها معرفی کرد.
🔴 گردنه 2
🔹سربازی در کرمان
#احمدرضا_احمدی دیپلمش را خیلی طول داد و در چند دبیرستان درس خواند. برای همین عجیب نیست که در 26 سالگی تازه سرباز شده باشد. برای کسی که در پایتخت دو کتاب شعر چاپ کرده باشد و عضو یک گروه معتبر ادبی باشد. سپاهی دانش بودن در روستای ماهونک کرمان باید کار سختی باشد. او این دوره را هم می گذراند.
🟨 دوراهی ماندن در آمریکا یا برگشتن
بعد از برگشتن از سربازی #احمدرضا_احمدی مدتی در گروه صنعتی بهشهر، کارهای تبلیغاتی کرد. بعد راهی آمریکا شد و در آنجا یک شیوه آموزش انیمیشن را آموخت. او می توانست در آمریکا بماند و همانجا جذب صنعت انیمیشن شود اما برگشت و به همان شیوه ای که انیمیشن را آموخته بود به بچه های ایرانی انیمیشن یاد داد. البته این وسط یک سفر هم به پاریس داشت که ماجرای هیجان انگیزی پشتش بود. از یک شاعر این ماجراها اصلا بعید نیست.
🟨 دوراهی
بیراهه
اگر در آمریکا می ماند، هیچ وقت این همه مجموعه شعر به این شکلی که الان هست وجود نداشت. به قول خودش وقتی آدم می رود آن طرف می شود مثل درخت هایی که کنار خیابان می فروشند و ریشه ندارد.
👇👈
@ARIAMEHR1304
Photo unavailableShow in Telegram
ناهار و شام مرا در همين بشقاب سنگي بريزيد
لطفاً
من نه چاره دارم كه بميرم
و نه اميد دارم درخت انجيرِ در كوچه تنها مانده
انجیرش
تا پايان تابستان برسد
لطفاً مرا صبح زود بيدار كنيد
كه من صداي
اين پرنده را كه صبح زود به پشت پنجرهام مي آيد بشنوم
ميخواهم از مرگ فاصله بگيرم
ناهار و شام مرا در همين بشقاب سنگي بريزيد
لطفاً
كه مرگ فرصت نداشته باشد مرا از خانه
از كنار تنها دخترم «ماهور»
و «شهره» همسر مهربان و غمگين من بربايد
مرگ يك بار كه شهره و ماهور در خانه نبودند
به سراغم آمد
يك بعدازظهر روزي تعطيل بود
اما مرگ كه تعطيل نميفهمد.
لطفاً
مرا با نام كوچكم احمدرضا صدا كنيد
چنان چشمانم در آفتاب ميدرخشند
كه پيري و بيماري را
براي لحظهاي فراموش ميكنم
درختان سرو كنار خانهام
از بيآبي خشك شدهاند
لطفاً مرا بيدار كنيد
كه آنها را آب دهم و كبوتران پيري را كه بر شاخههاي
پيرِ سروْ خانه ساخته اند دانه دهم
لطفاً مرا بيدار كنيد
شام و ناهار مرا در همين بشقاب سنگي بريزيد
لطفاً.
كاش صداي مرا ميشنيديد
حتي اگر در روز جمعه صداي مرا ميشنيديد
من راضي بودم.
✍ #احمدرضا_احمدی
📙«چای در غروب جمعه روی ميز سرد میشود»
👇👈
@ARIAMEHR1304