cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

رمان ممنوعه | NOVELS MAMNOE

🌞کتاب ها دنیای درون و تخیل تورا پیدا میکنند🌌🤍 🌙🤍دنیای رمان های ممنوعه ، فروشی ، چاپی و به شدت کمیاب 🌙🤍 🤍🌙 @novels_mamnoe چنل محافظ 🤍🌙

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
2 431
Suscriptores
-224 horas
-87 días
-1430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
بیا برات یه لیست چیدم از بهترین رمان های تلگرام😎❤️‍🔥 در هر ژانری که دوست داری هست🥹 یه سر به خلاصه ها بزن👇😍 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🖤 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عموی مذهبیش‌ میشه.....🔴🔴 👑 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editam 10صبح پاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
❌من همه ی زندگی یه مرد بودم ،دیوانه وار عاشقم بود ،منم همین طور ،ولی من نباید عاشق می شدم ،در آخر مجبور شدم بهش خیانت کنم و از ایران فرار کنم ❌🔞 -بهم خیانت کردی ؟ با چشمانی گرد شده نگاهش کرد،دیده بودتش و حالا با این خشم هرچقدر هم توضیح می داد که خیانتی در کار نبوده باور نمی کرد ،سمت در پا تند کرد ،اما بازویش سریع کشیده شده . لاله ی گوشش را تیز دندان گرفت و پر عطش غرید : -خودت بگو چیکارت کنم ؟ بغض گلو هیش را خراش داد ،چه می گفت به این مرد تند مزاج و تند خو -هرکاری که آرومت می کنه پیشانی به پیشنانی اش چسباند و پر حرارت و پر از خشم لب زد : -دردت می گیره؟ چشم هایش پر از آب شد -اگه تو آروم می شی ،مشکلی نیست تیشرتش را از تنش در آورد و دکمه های پیراهنش را باز کرد ،روی تخت پرتش کرد و تنش را زیر خودش کشید ،و برجستگی بالا تنه اش را چنگ زد و گاز محکمی گرفت جیغ بلندی کشید و تند زیر گوشش لب زد : -پاره ت می کنم ،تا دیگه هوس خیانت نکنی https://t.me/+zWncRtAw6glhMzA0 https://t.me/+zWncRtAw6glhMzA0 https://t.me/+zWncRtAw6glhMzA0 10صبح پاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
#دیالوگ -تو گناهه من نیستی مرام.. -ولی یه گناهکارم که عاشقه خواهره ناتنیش شده... ×××× عشقی جنجالی و ممنوعه  بین خواهر و برادره ناتنی که مامان باباشون باهم ازدواج میکنن.. و اون دوتا هم وقتی به خودشون میان.. میبینن بر خلافه قوانینی که تو خونه براشون وضع کردن عاشق همدیگه شدن.. این رمان پیشنهادیه و شیطنت های عاشقانه و یواشکیشون دور از چشم حاج آقا و حاج خانم که تازه با هم آشنا شدن خوندن داره.. https://t.me/+fV_C5AySmdAzNDc0 https://t.me/+fV_C5AySmdAzNDc0 https://t.me/+fV_C5AySmdAzNDc0 22ونیم پاک🫰
Mostrar todo...
Repost from N/a
دختره نامزد عشق سابقش رو میدزده😭💔 نگاهم به چهره اشکی اون دختر افتاد. معصوم بود.. خیلی پاک! پوزخندی زدم. منم یه روزی مثل خودش بودم.. ولی نذاشتن...... هیراد با نگاهی که ازش خون می‌بارید خیره منو کیان بود. حقم داشت... عشقشو دزدیده بودیم! مردی که یه روز فکر می‌کردم من تنها معشوقه زندگیشم... تا ابد! _ بذار مریم بره نفس.. هرچی میخوای بهت میدم.. مشکل تو با منه.. به اون کار نداشته باش! با حسادت به سمت اون دختر ظریف رفتم و از موهاش کشیدم. از درد جیغ کشید! _ چیه... برای این داری یقه جر میدی؟ اون موقع که با من بازی میکردی یادت نبود عزیزانت قراره کارما پس بدن؟! سرم داد کشید: دستتو بکش! https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 با فریادش به خودم لرزیدم و ولش کردم. با دستای بسته آروم خودش رو روی زمین کشید و به هیراد چسبید. اونم دستاش بسته بود! صدای درماندش بلند شد: _ باشه... میدم.. هرچی پول میخوای میدم.. فقط بذار این بره! کیان: حرفشو گوش نکن نفس... یادت نره چطور گولت زد.. اون خوب بلده دروغ بگه و نقش بازی کنه.. تا پولو نگرفتیم، ولش نمی‌کنیم! نگاهم توی نگاه گیرای پر احساسش گیر افتاده بود. یه نگاه عاشق قدیمی که باهاش خاطره‌ها داشتم! ولی..... کیان راست می‌گفت. خوب بلد بود بازی کنه.. اینو وقتی متوجه شدم که تو یه لحظه از غفلتم استفاده کرد و دستاشو باز کرد. اسلحش رو به سمتم گرفت و با دست دیگش اون دختر رو توی آغوشش حبس کرد. نمیدونم چرا... ولی جسورانه به سمتش دویدم و اونم ماشه رو کشید. درست جلوی پاشون افتادم.. با خونی که با شدت از قلبم بیرون ریخت.. قلبی که عاشق بود! نگاه بهت‌زدش دردی دوا نمی‌کرد.. اون خیلی وقت بود که منو کشته بود و نمیدونست! کنارم زانو زد.. صداش رو نمیشنیدم ولی لب خونیم عالی بود: _ من چیکار کردم! چشام داشت بسته می‌شد که به سمتم هجوم آورد و توی آغوش محکمش به سیاهی مطلق سلام گفتم! https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 بیاین ببینید سر پسره چه بلایی میاد😭💔💔
Mostrar todo...
Repost from N/a
_ عزیزم! میشه کمکم کن... او مثل اینکه مهمون داری عشقم، پس من برم بعدا م... با لبخند عمیق و چهره خونسرد چشم از صورت عصبی ارغوان برداشته و خیره ایوا همسر ظریف و به شدت خواستنیم‌ شدم، حس آرامش توی چهره اش باعث آروم شدن طوفان درونم شد، دستم و دراز کردم سمتش. _ تو هیچ وقت مزاحم نیستی نفس آراج، بیا اینجا ببینم فنچولم. لبخند روی صورت دوتامون پر رنگ تر شد. جلوتر اومد و دستم و‌ گرفت که با یه فشار نسبتا محکم کشیدمش‌ تو بغلم اون کوچولو رو، واقعا مثل فنچ بود تو بغلم. https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0 https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0 https://t.me/+gpO5vrdxpO5kNDM0 16بپاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
بیا برات یه لیست چیدم از بهترین رمان های تلگرام😎❤️‍🔥 در هر ژانری که دوست داری هست🥹 یه سر به خلاصه ها بزن👇😍 عشقی ممنوعه.!!دختری که شب عروسیش بهش تجاوز میشه و...🔞 🌪 دوست دخترِ فیک رئیس مافیا میشه، اما با حامله شدنش همه چیز بهم میریزه🔥 🥂 با شروع جنگ جهانی پای افسر روس به زندگی لیلی باز میشود،مرد خونخواری که به هر طریقی اون رو میخواد.💧 🌙 شیش تا دختر که توی دزدی گیر شیشتا پسر میفتن 🌱 دختره برای انتقام نزدیک پسره میشه بی خبر از اینکه اون پسر یه روانی به تمام معناست...🫣 🫧 پری کوهستان: شیطانی که عاشق یه کشیش میشه!🔞 🕊 تلاش دو دلداده برای مقابله با کسی که نقشه ی کشتنشون رو میکشه🚷 🧚‍♀️ من تو این قلعه‌ی طلسم شده گیر کردم تانای؛ می‌شه خودتو برسونی؟! ⁉️ 💕 دلانا به دستور رئیسش باید یه مأموریت انجام بده، اون باید بره سراغ رئیس مافیایی که به گودمَن معروفه🎩رمان های قاچاقی رو اینجا پیدا کن👀 🎭 این دفعه یه پسر شده پرستارِ یه دختر!!!!😱 🔥 نایاب ترین رمان های آنلاین اینجاست 🫰 عاشق بیگناه : عسل دختر مذهبی که بعد مرگ مادرش اسیر مردی میشه که...❤️‍🩹 🫀 اربـــ🔥ــاب هــوس بـازی که عـاشق خدمتکـار کوچـولوی عمـارتش میشه و .. 🦋 مامور مخفی ای که توی ماموریت‌ عاشق رئیس مافیا میشه 🖇 زخم خورده :مریم دختری که درگیرچت با یه ناشناس میشه بی خبرازاینکه وارد بازیه بدی شده..🥲 💍 اگه دنبال کانالی می گردی که هم رمان آنلاین هم PDF رمان با هر ژانری که میخوای داشته باشه به این کانال سر بزن.🥳 👀 عاشقانه‌ای ناب میان دختر تُرک و پسر بلوچ پسری خلافکار که به خاطر کارش از عشقش دست میکشه و اتفاقات غیر منتظره‌ای که واسشون میفته....!🤯 🍄 صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عموی مذهبیش‌ میشه.....🔴🔴 👑 شانا سلیم سروانی که درگیر حل پرونده کروکدیل میشه و دلشو به برادرزاده مافوقش میبازه.😈 🎨 اراج ملک شاه پسر پولدار ترین مرد ایران درست وسط جشن نامزدی ایی که روحش هم خبر نداره ظاهر میشه و...💔 💎 تینا جنگجوی آسمان و زمین به چالشی کشیده میشه انسان های معمولی رو قراره به تباهی بکشونه و...🫠 🌸 ال آے دخترے ڪه همسر جوانش فوت شده و پدرش برایش ازدواج اجباری درنظر گرفته به برادرشوهرش ازدواج پیشنهاد صوری را میدهد ❤️‍🔥 " روایت ِداستانِ مثلث عشقی " سرگرد جذاب و سرآشپز دیوونه ای که عاشقِ دکترِ پرونده ی جنایی میشن 🔥💋دخترِ حاجی معروف شهر که شب عروسیش عکسای معا.شقه‌اش با دوست داداشش به دست شوهر پلیس و مذهبیش میرسه 🪐 ارمیا پلیسی که بعد از بیست و چند سال باید با طرد شدنش توسط عشقش، تاوان گناه دایی و مادرش رو بده 🌈 جاویدان مردی خشن و هات که از زندان فرار میکند و گیرایی جنسی به دخترک دلربا دارد و سعی میکند شبی رو باهاش بگذرونه که. . 🎁 جهت شرکت در تب لیست👇 @Delbar_editam 10صبح پاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
نفس و هیراد رو میشناسین😂👇 نگاهم از روی هیرادی که روی کاناپه کتاب می‌خوند، گذشت و به تلویزیون روشنی رسید که داشت برای خودش داستان زندگی عقاب‌هارو پخش میکرد! کنارش نشستم. نیم نگاهی بهم انداخت و دوباره سرشو کرد تو کتاب! حرصی از بی‌توجهیش، ولوم تلویزیون رو تا ته بردم بالا! بهت زده دوباره بهم خیره شد اما بدون نگاه کردن بهش، زل زدم به تلویزیون که بگم مثلا من چقدر به سرنوشت اون بچه عقاب علاقه دارم! می‌دونستم از صدای بلند بدش میاد‌. با حرص کتاب رو ورق می‌زد.. خندم گرفت. مطمئن بودم هیچی از کتاب نمی‌فهمه! یهو کتاب رو پرت کرد رو میز و بهم خیره شد. حالا این من بودم که با بهت هنوز به تلویزیون زل زده بودم. چون حتی نگاهش رو یک سانتم جابه‌جا نمی‌کرد و میدونست من از اینکه یکی بهم خیره بشه بدم میاد! با حرص پامو تکون دادم و آخر تسلیم شده و عصبی بهش خیره شدم. نیشخندی زد و به یک جهش روم خیمه زد. متعجب و با ضربان بالا رفته گفتم: _ چی چیکار میکنی؟! لبخند کجی زد: _ از اونجایی که خیلی به عقاب‌ها علاقه داری.. خواستم عملی بهت نشون بدم این پرنده چطوری طعمشو شکار میکنه! _ چ چیی میگی.. برو اونور! بینیش رو توی موهام فرو برد و گفت: _ هوم... بوی یه طعمه چاق و چله میدی... واقعا عقاب صبوریم که هنوز یه لقمه چپت نکردم! هولش دادم و خواستم بلند شم که با کاری که کرد....🔥🔥 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 خدایا😂😂 این دختر و پسر عجوبه تاریخی‌ان! برای هم جون میدن ولی هر روز باید برن روی مخ همدیگه.تازه تهشم که به کارهای خوبی ختم میشه😂🤣 10صب پاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
_ ازت خوشم میاد بَره کوچولو میخوام مال من بشی، عروسک من بشی، دلم میخواد فقط باتو بازی کنم، میخوام بشی عروسک مرد جمجمه، کار من و باندم‌ هم به تو ربطی نداره کوچولو همونطور که قبلا توی کادوم‌ بهت پیغام دادم! سرت تو کار خودت باشه و به همون دستگیری چندتا دزد و جیب بر قناعت کن و خانم پلیسه خوب شهر باقی بمون کوچولو. نیشخند صدا داری زدم. _ مگه اینکه تو خواب ببینی روانی. اینبار به وضوح سرخ شدن چشم هاش رو دیدم، اون هم درست بعد اینکه کلمه روانی رو به زبون اوردم‌. حرکاتش عصبی شد گردنش رو طوری به چپ و راست گردوند که صدای شکستن قلنجش رو شنیدم. https://t.me/+GaWiohnIbCMyMWVk https://t.me/+GaWiohnIbCMyMWVk https://t.me/+GaWiohnIbCMyMWVk 24بپاک
Mostrar todo...
Repost from N/a
من نفسم...دختر یه مرد مهربون که حتی روحمم خبر نداشت چقدر میتونه بی‌رحم باشه! یه روز توی آسانسور با یه مرد نابینا آشنا شدم.. اون پرصلابت بود... و مغرور.. ولی گذشته‌ای که با پدرم داشت، برای ضربه زدن به من کافی بود! بعدها که عاشقش شدم، بزرگترین آرزوم این بود که بتونه ببینه.. نمیدونستم اون چشم‌ها چقدر میتونن ترسناک و پرنفرت باشن.. همونا که معشوقه من بودن! بهم نزدیک شد.. باهام بازی کرد و وقتی به هدفش رسید، ولم کرد! آره.. اون انتقام جنایت پدرم رو از من گرفت و بعد رهام کرد.. درست توی نقطه‌ای که فکر می‌کردم همیشه از من نفرت داشته و قربانی بازی کثیفش شدم، یکی منو دزدید! کی؟ خودش... اما این بار صد و هشتاد درجه با دفعه قبل فرق داشت.. می‌گفت بهم علاقه داره و میخواد ازم محافظت کنه.. و این تازه شروع ماجرای ما بود..❌🔥🔥 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 https://t.me/+TXCyPuB6c-o4YTQ0 24بپاک
Mostrar todo...