سخن بزرگان
🕊 کانال ما پره از پند و ضرب المثل و جملات مثبت لطفا کانال مارو به دوستاتون معرفی کنید اینستاگرام 👇👇👇 https://www.instagram.com/reel/CvOqoQpsRfv/?igshid=MTc4 💜باسپاس از شما دوستان عزیز💜
Mostrar más14 418
Suscriptores
+74124 horas
+5657 días
+1 51130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
محاكمه كردن خود از محاكمه كردن دیگران، خیلی مشكلتره؛
اگه تونستی در مورد خودت قضاوت درستی بكنی، معلوم میشه یه فرزانه ی تمام عیاری!
@sokhanebosorgan🌺
👍 17❤ 5👏 1
2 313180
از کسی نپرس خوشبختی کجاست
تو بازیتو بکن نویسنده خداست
@sokhanebosorgan🌺
❤ 17👍 5
2 195130
Repost from سخن بزرگان
Photo unavailable
آخر و عاقبت زندگی با مرد متاهل😒
من یه دختر 36 سالم که با یه مرد زن و بچه دار آشنا شدم،تا الان که به این سن رسیدم از خیلی از مردها خوشم اومده ولی هیچ کدوم رو نتونستم به خودم جذب کنم.😔
وقتی با بهرام آشنا شدم ،گفت با زنش مشکل داره و میخواد طلاقش بده ، امیدوار بودم که مرد زندگیم رو پیدا کردم ،سالها گذشت و همچنان مخفیانه با هم بودیم 😣
تا اینکه ناخواسته...👇🏻
https://t.me/joinchat/AAAAADwIKr9XJ2zCR2b61Q
200
Repost from سخن بزرگان
Photo unavailable
🔴به حضرت نرجس خاتون مادر امام زمان متوسل شوید، ایشان چون مادر ولی وقت ما هستند به فرزندشان میفرمایند که پسرم، این شخص به من متوسل شده خواستهاش را بده
👌ختمی بسیار سریع الاجابه از حضرت نرجس خاتون برای براورده شدن حاجاتی که امیدی به براورده شدنش ندارید
ختمی که تا به حال کسی را دست خالی رد نکرده 👇
https://t.me/joinchat/AAAAAEuimpJ5dCKwL-qIVA
300
زندگي کردن با مردم اين دنيا
همچون دويدن در گله اسب است
تا مي تازي با تو مي تازند
زمين که خوردي،
آنهايي که جلوتر بودند
هرگز براي تو به عقب باز نمي گردند
و آنهايي که عقب بودند،
به داغ روزهايي که مي تاختي
تو را لگد مال خواهند کرد!
در عجبم از مردمي که بدنبال دنيايي هستند که روز به روز از آن دورتر مي شوند
وغافلند از آخرتي که روز به روز به آن نزديکتر مي شوند...👌🏻
#امام_علي_(ع)
@sokhanebosorgan 🌺
👍 16❤ 1👏 1
2 367330
داستان_کوتاه
پیرزن ازصدای خروپف هر شب پیرمرد شکایت داشت، پیرمرد هرگزنمی پذیرفت. شبی پیر زن آن صدا را ضبط کرد که صبح حرفش را ثابت کند . اما صبح پیرمرد دیگر هرگز بیدار نشد و آن صدای ضبط شد لالایی هرشب پیرزن شد ...
قدر لحظات هر چند سخت کنار هم بودن را بدانیم .
@sokhanebosorgan🌺
👍 20
2 156280
💧یک بام و دو هوا
💎سالها پیش، پیرزنی با دختر و پسرش و داماد و عروسش با هم زندگی میکردند. در یک شب گرم تابستان، همه روی پشت بام خانه خوابیده بودند. یک طرف بام، عروس و پسرش خوابیده بودند و طرف دیگر بام، دختر و دامادش.
پیرزن دید که پسر و عروسش به هم چسبیده خوابیدهاند، بیدارشان کرد و گفت: «در این هوای به این گرمی خوب نیست به هم چسبیده باشید، از هم جدا بخوابید!»
پیرزن نگاهی به دختر و دامادش در طرف دیگر بام انداخت. دید که آن دو با فاصله از هم خوابیدهاند. گفت: «در هوای به این سردی، خوب نیست از هم جدا بخوابید. بروید کنار هم!»
عروس که این طور دید بلند شد و گفت:
«قربون برم خدا را
یک بام و دو هوا را
یک بر بام زمستون
یک بر بوم تابستون»
@sokhanebosorgan🌺
👍 26
2 088420
روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی میکرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس میداد.
کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلیها آرزوی ازدواج با او را داشتند و وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمیتواند پول او را پس بدهد، پیشنهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را میبخشد.
دختر کشاورز از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاهبردار برای اینکه حسننیت خود را نشان بدهد گفت: اصلا یک کاری میکنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسهای خالی میاندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد.
اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده میشود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدرش به زندان برود.
این گفتوگو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت، ولی چیزی نگفت! سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزههای دیگر غیرممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست، اگر سنگریزهای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم میشود سنگریزهای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است و چون سنگریزهای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد.
آن پیرمرد هم نتوانست به حیلهگری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
#داستان_کوتاه
@sokhanebosorgan 🌺
👍 17❤ 2👏 1
1 828190