cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ᯖ [Ꮆ⊕ภ🍷ΔᏲ]ᯖ

°•○●°•○● ﷽ ●○•°●○•° شراب قرمز لبات مست کننده ترین الکل دنیا🔥🍷 #گناه🚫 (پارت گذاری؛سه روزدرهفته✔ ۲پارت طولانی) به تخیل: Paryzad_kiayi🍷🔥 @Gonahp

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
297
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
00:02
Video unavailable
با حرکت #جسم_درازی رو هلـ🍑ـوم ترسیده از خواب پریدم و دوباره #بهشتم با داغی چیزی سوخت و موجود سیاهی جلوم قرار گرفت و ترسیده عقب رفتم🍆 _تو دیگه چی هستی؟ با اشارش بدنم شل شد و محکم رو زمین افتادم و با خونسردی #بین_پاهام نشست و #عضو درازشو محکم تو سوراخم فرو کرد که بهشتم با داغی #کلفتش بدجوری آتیـ🔥ـش گرفت و شروع کردم به جیغ زدن....🔞👅 https://t.me/+d3hMXSaJTvBiYmY0 https://t.me/+d3hMXSaJTvBiYmY0
Mostrar todo...
animation.gif.mp40.22 KB
Repost from N/a
Photo unavailable
نامزدش وقتی داره لز میکنه مچش و میگیره 😱🔥🔞 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 کامیار بی توجه مشغول عشقبازی با دختر بلوندی بود که در آغوشش می‌رقصید و گاهی دستش را زیر دامن کوتاهش می‌برد تا راه به جایی پیدا کند🔥 امید کلافه از کنارش گذشت_من یه دیقه هم دیگه تو این خراب شده نمیمونم! سمت خروجی رفت اما در بین را پشیمان شد و سمت اتاق های طبقه بالا رفت ، سرش بدجور درد میکردبی فکر در اولین اتاق را باز کرد صحنه مقابلش را باور نمی‌کرد غزاله #لخت در آغوش پارتنر مقابلش میلولید پارتنر غزاله "زن" بود و با چه #شهوتی ناله کنان  از یکدیگر لب می‌گرفتند،با دست آزادشان برجستگی های همدیگر را چنگ می‌زدند 💦🔥 با اینکه غریزه مردانه اش در مقابل جسم های ظریف روبه رویش ناتوان بود به بازویش چنگ زدوغزاله منگ به طرف امید کشیده شد و در آغوشش افتاد با خشم دوطرف شانه های غزاله را گرفت و تکانش داد ، حتی لرزش سینه های بلوری مقابلش مانع بالا رفتن تن صدایش نشد _اینجا چه گهی میخوریییی؟؟ جنجالی🔥/عاشقانه💜/اروتیک🔞 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailable
دختری که پسرعموش به زور عقدش میکنه چون به دخترا گرایش داشته و..🔞💦 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 عصبی نگاهم کردم و با جدیت غرید: -قراره از این به بعد زن من باشی خوشم ‌نمیاد با دخترا لاس بزنی! پوزخندی زدم و بی‌اهمیت بهش گفتم: -مجبورت نکردم با من ازدواج کنی، بهت مربوط نیست کمرم رو وحشیانه چنگ زد و محکم روی تخت پرتم کرد و با عصبانیت گفت: -می‌خوای همینجا بکارتتُ بگیرم تا بفهمی ماله منی؟!🔞 ترسیده آب دهنم رو قورت دادم که سرش رو تو گودی گردنم فرو برد. سینه‌هام رو محکم مالید و آخ ریزی از‌ میون لب‌هام خارج شد.💦😈 نیشخندی زد و لب‌هام رو با ولع بوسید و فشار محکمی به سینه‌ام آورد و غرید: -سعی کن منُ تحریک نکنی دختر کوچولو!🔥 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailable
#𝐋𝐆𝐁𝐓🔞💦 دوتا دختری تو پارتی سکس میکنن!📛🏳‍🌈 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 دستی به سینه‌هام کشید و گردنم رو نرم بوسید و با شهوت گفت: -نظرت راجب یه راند سکس چیه؟!🔞 زبونم رو روی لبم کشیدم و درحالی که تاپم رو از تنم درمی‌آوردم روی تخت دراز کشیدم و گفتم: -بیا توله سگ منتظر چی هستی؟! ریز خندید و روم خیمه زد و لب‌هام رو با عطش بوسید و سینه‌هام رو چنگ زد که آخ بلندی گفتم و  دستش رو به سمت شلوارم برد و..💦🔥 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailable
#سکس_تو_ماشین🍓💦 پسر عموش مچ دختره رو تو پارتی می‌گیره و ترتیبشُ میده!🔞😱🤤 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 عصبی دستم رو کشید و از پارتی کذایی بیرونم آورد و با عصبانیت تو ماشین هولم داد. کلافه دستی به موهام کشیدم و بازوم رو چنگ زد و گفت: -چه گوهی می‌خوردی تو پارتی با همه لاس زدی؟!🔞 عصبی گفتم: -هر گوهی بخوام می‌خورم! پوزخندی زد و دکمه‌های لباسم رو باز کرد. با دیدنِ سینه‌هام نیشخندی زد و گفت: -تو همین ماشین مثل سگ می‌کنمت تا بفهمی ماله منی!💦 ترسیده نگاهش کردم و خم شد و لب‌هام رو با ولع بوسید و سینه‌هام رو مالید و..🍒💦🔥 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 https://t.me/+J0zfBnFGzORlNWU0 #افراد_زیر_هیجده‌سال_جوین_ندن🚷
Mostrar todo...
Repost from N/a
#فول_هیجانی #دختره_رو_جای_بدهی_صیغه_ارسلان_می_کنن 🙂💔 _ لباست و بپوش و از زندگیم هری کن ! با بی رحمی گفت و من گنگ نگاهش کردم... - چ...چی ؟ سرد نگاهم کرد و من باورش نکردم: - کری دریا؟ می گم جمع کن برو #خوش گذشت ! پلک زدم و با بغض #ملحفه رو روی تنم کشیدم. نیشخندی به حال و روزم زد و من فریاد کشیدم: - نمی فهمید زندگی منو نابود کردین عوضیا روی صورتم خم شد و غرید: - شرط ما همین بود دختر کوچولو تو جای بدهی بابای پفیوزت زیر خواب من شدی حالا نمی خوامت ! عزت زیاد عزت زیاد را با نفرت گفت توی صورتم کوبید من بغض کرده تنها نگاهش کردم. پوزخند بعدی و زد و با پشت دست لب هامو نوازش کرد: - به رضا بگو.. دخترت خیلی شیرین بود راضی بودم ازش! #لب به گونه ام چسباند و پر حرارت لب زد: - خیلی چسبید ! جوری که الانم دلم نمیخواد بذارم از این در بری بیرون خیره به چشمانم در حالی که نفس های داغش روی صورتم پخش میشه ادامه میده: - به رضا بدهی و بخشیدم به شرط اینکه... #پهلویم را چنگ زدو آخم در اومد: - تن #بکر و جذاب دخترشو مال خودم‌کردم! ناباور سرم را چپ و راست کردمو با اشک جیغ زدم: - دروغ می گی #نامرد ! ارسلان تو قول دادی بعد صیغه منو عقد رسمی کنی تو قسم خوردی سر اون بدهی نزدیک من نمیشی گردنم را #بوسید و همانجا لب زد: - اااخ که اگر دختر رضا نبودی دریام ! اااخ که اگر نبودی می مردم برات زندگی در گوش من از عشق می‌گفت اما پر از حرص و کینه تکه های غرورم و جمع کردم با خشونت به عقب هلش دادم و با #بغض و نفرت گفتم: - ولم کن آشغال ولم کن... آره من دختر اون رضام تو ولم می‌کنی من پیش اون نامرد برنمی‌گردم می‌رم ولگرد میشم میرم نون و آبم و با خوابیدن زی... گاز محکمی از گردنم گرفت که خفه شدم سپس لب هام اسیر #بوسه_ای شد که ...🔞🔞 بنظرتون ارسلان دلش میاد این دختر چموش و ول‌کنه؟ 😎😎 ❌ قبل از سانسور بخوانید https://t.me/+K9VN7uiD9g1jOTg0 https://t.me/+K9VN7uiD9g1jOTg0
Mostrar todo...
☁️࿔𝓓𝓻𝔂𝓪 ִֶָ 𝓐𝓼𝓮𝓶𝓪𝓷༉🌊

🕊رمان: #دریا_و_آسمان𓍯 🌬نویسنده: #𝓐𝓼𝓱𝓴𝓪𝓻𝓪 🤍ژانر: #عاشقانه🌬 #اجتماعی🪡 #فمینیستی💍 ☁️پارت گذاری: #پنجشنبه #جمعه #شنبه ساعت 00:00 💬بات: @Ashkarasbot

Repost from N/a
دختره مست کرده و شوهرش رو نمیشناسه و بهش میگه شوهر من یه پیرمرد هوسبازه و...😂🔞 #پارت_واقعی_رمان برگشتم و رو به خدمتکاری که کنارم ایستاده بود و با ترس نگاهش رو بین منو این پسره میگردوند لب زدم: - میگما این یارو کیه؟ خیلی خوش قیافه‌س خدمتکار بیچاره قدمی بهم نزدیک شد و با ترس گفت: - ایشون خانزاده‌ست خانوم، شوهرتون. ابروهام بالا پرید و با گیجی گفتم: - ها؟ شوهرم؟ ناگهانی دستمو بلند کردم و جلوی دهنم گذاشتم و با لحن هیجان زده‌ای گفتم: - من کی همچین شوهر جذابی پیدا کردم؟ صدای کلافه اون پسر بلند شد: - دریا بس کن این مسخره بازیارو بیا بریم. با اخم و لب های آویزون سمت اون پسره رفتم و انگشتم و توی شکمش فرو کردم و لب زدم: - چند تا عضله داری؟ سرم رو بلند کردم و خیره به چشم‌های متعجبش خنده‌ مسخره‌ای کردم و ادامه دادم: - نه تو شوهر من نیستی. شوهر من یه مرد پیر زشته هوله که هیچی از محبت و روابط زناشویی حالیش نمیشه! ولی تو میتونی شوهر جدیدم باشی! میشه بیای شوهر من بشی؟ دستشو گرفتم و ازش آویزون شدم و مثل بچه ها لب زدم: - قول میدم زن خوبی باشم برات و تمکینتم میکنم. صدای خنده‌های ریزی بلند شد که اون مرد با تشری رو به خدمتکارا همرو دک کرد. دستشو زیر بدنم انداخت و بی توجه به جیغ و داد و کلی بازی های من بلندم کرد. روی مبل گذاشتم و خواست عقب بره که نذاشتم و دستمو دور گردنش حلقه کردم؛ صورت هامون فقط چند سانت با هم فاصله داشت. نگاه عجیبی بهم انداخت و همینطور که سرش نزدیک میومد لب زد: - وقتی مستی و خبری از لجبازی ها و مقاومت های همیشگیت نیست خیلی با نمک و خواستنی میشی. فرصت تجزیه و تحلیل بهم نداد و لب‌هاش روی لب‌هام نشست، با خشونت منو میبوسید و وقتی منم شروع به همراهیش کردم... https://t.me/+K9VN7uiD9g1jOTg0 رمان طنز و عاشقانه میخوای؟😃 ارباب و رعیتی چطور ؟🍷 خان زاده‌ای که در برابر همه سردو خشکه و اما وقتی به دریایه شیطون و بامزه‌ی ما میرسه...🥺♥️✨ https://t.me/+K9VN7uiD9g1jOTg0 https://t.me/+K9VN7uiD9g1jOTg0
Mostrar todo...
☁️࿔𝓓𝓻𝔂𝓪 ִֶָ 𝓐𝓼𝓮𝓶𝓪𝓷༉🌊

🕊رمان: #دریا_و_آسمان𓍯 🌬نویسنده: #𝓐𝓼𝓱𝓴𝓪𝓻𝓪 🤍ژانر: #عاشقانه🌬 #اجتماعی🪡 #فمینیستی💍 ☁️پارت گذاری: #پنجشنبه #جمعه #شنبه ساعت 00:00 💬بات: @Ashkarasbot

Repost from N/a
- آه! محسن تندتر! با عصبانیت دستمُ رو دهن مروه بیشتر فشار دادم که اخمالود برگشت سمتم و اشاره کرد ولش کنم. دستمُ که شل کردم. - کصکش مگه کرم داری دهنم شکست! شق کردی رو دهن من خالی می‌کنی حرصتُ؟ با دندونای چفت شده روهم سرمُ بردم نزدیک و گفتم: - بخوام رو یه جای دیگه خالی می‌کنم میبینی که فضاش هست! از یه طرف ناله‌های اون زنیکه خرفت رومخم بود و از طرف دیگه این حرفای مروه دلم می‌خواست یه مشت بکوبونم تو دهنش. کشیدمش کنار و خودم ایستادم کنار در و گوشیُ درآوردم. اینم پورن ژاله خانم ببینم جرعت میکنه گنده گوزی کنه بازم؟ با حس دستی بین خشتکم چشام گرد شد و چرخیدم سمت مروه و نگاهمُ بین چشمای شیطونش چرخوندم. - ادامه بده. - نکن! مچ دستشُ فشردم و فیلمُ قطع کردم. - توروخدا خودت ببین چه بادی کرده! با چشمای ریز شده نگاهمُ بین چشماش چرخوندم و درو بستم. - میخاریا! چشماشُ خر شرک کرد و سری به طرفین تکون داد. - بدجور! با این حرفش گردنشُ کشیدم سمت خودم و لبشُ کشیدم میون دندونام. از زیر باسنش گرفتم و نشوندمش رو روشویی و شروع به کندن لباساش کردم. زبونمُ کشیدم رو گوشش و همونجا پچ زدم: - خیلی عاشقانه نیست؟ اولین رابطمون بعد ازدواج وسط ماموریت تو دسشویی یه ویلا! با گفتن این حرف اولین ضربهُ زدم که ناله‌ای کردُ بازومُ فشرد. کمرشُ کشیدم سمت خودم و ضرباتمُ محکم‌تر از قبل بهش وارد کردم. - می... می‌دونی که کمر... کمر درد می‌گیرم! تک‌خنده‌ای سر دادم و دم گوشش لب زدم. - خاریدی، دارم میخارونمت! با ضربه محکمی که بهش زدم جیغی سر داد که چشام گرد شد. تا به خودم بجنبم و اوضاعو جمع و جور کنم در دسشویی باز شد و هیکل برهنه و آویخته از چربی ژاله نمایان شد.... https://t.me/+MPbw8kmjJdU1MDI0 https://t.me/+MPbw8kmjJdU1MDI0 وقتی وسط ماموریت حشری میشی و گیرت می‌ندازن😐😂
Mostrar todo...
『تــنـ💦🔞ـازع』

••ایـنـڄـا نـه ڪـسـے بـا قـلـبـݜ بـاݫے میڪنہ نہ باعقلش همہ دارن با سیاست و منفعتشون بازے میڪنن!••🪦🗝️ ••𝑾𝒉𝒊𝒔𝒑𝒆𝒓🖤🪶•• ⁰¹'⁰⁸'³⁰✨️

Repost from N/a
- توله سگ نکن حامله‌ای! https://t.me/+MPbw8kmjJdU1MDI0 با لبای برچیده نگاهی به دستش که می‌خواست دستمُ از شلوارکش بکشه بیرون انداختم و طی یه حرکت ناگهانی لیسی به گردنش زدم. - حاملم خوب ولی حشری شدم! آلتشو که لمس کردم دستش سر شد و خودشُ کشید عقب. به آرومی شروع کردم به مالیدن آلتش و دم گوشش لب زدم. - فقط می‌خوام ارضام کنی! خواهش می‌کنم. بازومو فشرد و کشیدم عقب. - خودت خواستی؛ اما اگه بلایی سر اون بچه بیاد! بگی دلم درد می‌کنه کمرم درد میکنه یا خونریزی داشتی بلایی سرت بیارم که برای ارضا شدن به گوه خوردن بیفتی! با اشتیاق سری تکون دادم که پرتم کرد کناری و تیشرتشُ درآورد. نگاهمُ رو بدن لخت و برنزه‌ش چرخوندم و لبمُ گزیدم. با کشیده شدن آلتش رو بهشم ناله‌ای سر دادم و دستمُ فرو بردم تو موهاش. خیلی آروم خودشُ واردم کرد که ناله‌ای سر دادم. بوسه‌های خیسش از رو گردنم شر خورد روی سینم. با حس زبون خیسش رو نیپلم لبمُ گزیدم و اومی کشیدم. به آرومی کمر میزد و همزمان سینه‌هامُ می‌خورد. ناله‌هام کل اتاقُ برداشته بود. انگشتاشو قفل پنجه‌هام کرد و خیره تو چشمام لب زد. - هیچ‌وقت... هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دختری که از برادرم حامله شده... حالا زیر من باشه، لعنت به چشمات! همزمان با بیشتر شدن سرعت ناله‌های منم بیشتر شد که ناگهان با حس... https://t.me/+MPbw8kmjJdU1MDI0 #هات🔥#بزرگسالان🔞#ممنوعه💦
Mostrar todo...
『تــنـ💦🔞ـازع』

••ایـنـڄـا نـه ڪـسـے بـا قـلـبـݜ بـاݫے میڪنہ نہ باعقلش همہ دارن با سیاست و منفعتشون بازے میڪنن!••🪦🗝️ ••𝑾𝒉𝒊𝒔𝒑𝒆𝒓🖤🪶•• ⁰¹'⁰⁸'³⁰✨️

Repost from N/a
#پسر #کوچولویی🍭 که #لیتل🍼 یه #زندانی#خشن🔪 میشه و...🫢🫣🔞 #part515 پارت واقعی #پوزخندی زد و دستشو از #شلوارم #بیرون کشید و به پیرهنم #مالید : اه اه چه #بیبیه👼🏻 #بدی با چندتا #مالش دست ددیشو #خیس💦 کرد!!!😏😈♨️ با #بغض پشتمو به #ددی کردم و با #فشردن سرم به بالشت زدم زیر #گریه😭💔 من اولین بارم بود کسی لمسم میکرد و بعد #ددی میخواست با این #روش #تنبیه م کنه؟🤕❤️‍🩹 صدای #خنده های بلند ددی باعث شد بدتر و بلند تر #گریه کنم من حالم خراب بود و اون داشت میخندید؟ قسم میخورم تا یه هفته حتا باهاش حرفم نزنم!🥺💔 با دستی که روی #باس_نم🍑 کشیده شد از جام پریدم و #گریه م برای ثانیه ای قطع شد😳🤫 صدا و #گرمیه🔥 نفس های ددی رو زیر #گوشم حس کردم : باشه #بیبی بهت میدمش #قهر نکن این تنبیه برا #بیبی #کوچولو و حساسی مثل #فسقلیه من مناسب نیست نه؟😈🤭🔞 #سریع به طرف ددی برگشتم و با بالا کشیدنه #بینیم سرمو به تایید تکون دادم🥺🙏🏻 #خندید و #بینی مو فشار داد : #قرمز شد که این #کوچولو! بذار ببینم اون یکی #کوچولوهم #قرمز شده یا نه؟!😏🍓💦 https://t.me/+SEEi7A90xThlY2Zk https://t.me/+SEEi7A90xThlY2Zk
Mostrar todo...
☠།‌⃟✞بلـ🩸ـاב ܩߊ‌‌نـ⛓ـرܭ𓋈⃟‌🔪

💠ࡅߺ߲ܠߊ‌‌ܥ‌ ܩߊ‌‌ࡅ࣪ߺܝ‌ܭ 🩸 : به معنای پادشاه خون ... ! 💠به قلم ✍🏻 ܣߊ‌‌ܝܝ݅ܝߺ❟ر 💠روزانه دو پارت 🌱 تایم پارت گذاری ←  12 pm ⏳ 💠تحت حمایت انجمن قلم‌سازان🖋 💠‌‌‌‌ناشناسم 📬 @Hashoornovelbot 💠جواب ناشناس 📨  @hashoornashenas

Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.