کیمیاگر | kimeyagar
بنامِ خداوندِ جان و خِرد کیمیاگر؛ در گستره ی فرهنگ و معنویت ... حال: اینک، اینجا، این، آن ... صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق نیست فردا گفتن از شرطِ طریق تو مگر خود مردِ صوفی نیستی؟ نقد را از نسیه خیزد نیستی Admin : @Esmail_AZ707
Mostrar más198
Suscriptores
Sin datos24 horas
-37 días
-630 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
دی شیخ با چراغ، همی گشت گِردِ شهر
کز دیو و دَد، مَلولم و انسانم آرزوست...
گفتیم یافت مینشود، جُستهایم ما
گفت آن که یافت مینشود آنم آرزوست...
"مولانا جلالالدین محمد بلخی"
"دیوان شمس، غزلیات"
قبل از پنجاهسالگی به طرزی غافلگیر کننده یقین پیدا کردم که فانی هستم. در یکی از شبهای کارناوال، با زنی خارقالعاده، پرشور تانگو میرقصیدم. چنان چسبیده به هم میرقصیدیم که گردش خون در رگهایش را حس میکردم و گرمای نفسهای شتابزدهاش مرا به رخوتی لذتبخش فرو میبرد ... در این حال خوش بودم که رعشهی مرگ برای نخستین بار سراپایم را لرزاند و کم مانده بود نقش زمین شوم. پنداری پیامی پرخاشگرانه از غیب در گوشم پیچید: هر کاری هم بکنی باز امسال یا صد سال دیگر، بالاخره برای ابد خواهی مُرد ... زن وحشتزده از من فاصله گرفت و گفت چی شده؟ گفتم هیچی و دستم را روی قلبم گذاشتم.
از آن پس دیگر عمرم را با سال حساب نکردم بلکه به لحظه شمردم ...
خاطره دلبرکان غمگین من
گابریل_گارسیا_مارکز
جهل و تعصب آنقدر قدرتمند است که :
می تواند
جنگ را به صلح
و بردگی را عین آزادگی جلوه دهد.
Photo unavailableShow in Telegram
تو همان عالمِ هستی یا کائناتی که برای مدت کوتاهی خودش را در قالب یک انسان نمایان کرده است.
اکهارت تله
«تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریای عمیق»
مولانا
گذشت زمان،
بر آنها که منتظر میمانند بسیار کند،
بر آنها که میهراسند بسیار تند،
بر آنها که زانوی غم در بغل میگیرند
بسیار طولانی،
و بر آنها که به سرخوشی میگذرانند
بسیار کوتاه است
اما بر آنها که عشق میورزند،
زمان را آغاز و پایانی نیست…
ویلیام_شکسپیر
هدیه حریر!
🎧 احمد ولی
از تو وجود ما
از تو روان ما
یا الله! یا الله!
با دقت بشنوید و لذت ببرید.
https://t.me/Harir_99
Ya Allah Ya Allah - Ahmad Wali.mp39.04 MB
👍 2
#زمانهی_حافظ
چون امیرتیمور ولایت فارس را مُسخر کرد و بشیراز آمد و شاهمنصور را بکشت خواجه حافظ شیرازی را طلبید و او همیشه منزوی بود و بفقر و فاقه میگذرانید. زینالعابدین جنابذی که نزد امیر تیمور قربی تمام داشت و مرید خواجه حافظ بود امیر دید که آثار فقر ریاضت برو ظاهر است گفت ای حافظ من بضرب شمشیر تمام روی زمین را خراب کرده تا سمرقند و بخارا را معمور کردم و تو آن را بيك خال هندی میبخشی:
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خاطر هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
خواجهحافظ گفت: از این بخشندگیهاست که بدین فقر و فاقه افتادهام امیر تیمور خندید و برای حضرت خواجه وظیفه لایق تعیین کرده. در هر حال دلیلی بر تکذیب این قصه نداریم بلکه قرائن و مویداتی نیز موجود است و هیچ بعید نیست با اشتهاری که خواجهحافظ در این وقت که پیرمرد اقلا هفتاد ساله میبوده داشته و مخصوصاً بطوری که خواهیم گفت در شیراز مرد محترم و متعینی شمرده میشده است.
آثار_افکار_احوال_حافظ
قاسم_غنی
👍 2
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.