رمان در پس پاييز🍂
رماني #جذاب و #پركشش از الف:صادقي ژانر:#عاشقانه، #انتقامي و #معمايي شب هاي زوج پارت داريم.💐 ❌روزهاي تعطيل پارت نداريم❌. لينك جهت دعوت👇👇 https://t.me/joinchat/AAAAAE6kmLfhIU_sh-O5Ng ساير كتاب هاي نويسنده: 📚رمان در حصار 📚 📚 روزهاي نيمه ابري(پايان ياف
Mostrar más4 882
Suscriptores
Sin datos24 horas
-47 días
-430 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
منتظر کارهای بعدی من باشین😘😘😘😘
البته با نظمی دقیق 🙏
این روزا مشکلاتی داشتم که نتونستم بهتون سر بزنم😘😘😘
4 23130
Repost from N/a
سلام عزیزان🌹🌹
به پایان رمان رسیدیم💐 امیدوارم لذت برده باشید😍😍
تو این مدت اگه کوتاهی از بنده دیدید حلال کنید🙏🙏
از همینجا از تکتک شما معذرت خواهی میکنم.🙏🙏🙏
عاشقتونم❤️❤️❤️😍😍😍
4 22100
Repost from N/a
#پارت۵۵۴🍂
#رمان_در_پس_پاییز🍁
یزدان با تمام قدرت سعی در گرفتن اسلحه دارد.
درگیر هستند که صدای تیر خالی شده از اسلح بلند میشود.
تمام فریادها میخوابد.
دلش با دیدن از حرکت ایستادن هر دوی آنها ریش میشود.
همه از شدت شوکی که وارد شده است خشکشان زده است.
این وسط تنها حاج رسول به سرعت به خود آمده و به سمت آن دو میدود.
دست بر شانهی یزدانخان میزند و از هم جدایشان میکند، جدا کردن همان و بر زمین پخش شدن ستار اسلحه به دست هم همان.
نگاه او بر جان غرق خون ستار خشک میشود.
هرچند پسری ناخلف بود ولی پدر است، هیچ پدری راضی به زجر و عذاب فرزندش نیست.
به خود آمده و به سرعت دست بر جای گلوله میگذارد.
-این چه کاری بود پسرم؟
اشک از چشمانش سرازیر میشود.
رو به بقیه فریاد میزند.
-یکی اورژانس خبر کنه.
با فریاد او به خودش آمده و گوشی را برمیدارد.
دیان را روی مبل میگذارد و به سرعت شماره اورژانس را میگیرد.
گفته بود پایان این کشمکشها چیزی غیر از نابودی نخواهد بود.
قصد نابودی یزدانخان را داشته اما ندانسته که تمام این نابودی را به سمت خود نشانه گرفته است.
-حرف نزن ستار، حرف نزن عزیز خاله.
با صدای پر بغض مامانسمیرا به خود آمده و هر آنچه لازم است را برای شخص پشت تلفن توضیح میدهد.
-دیگ...دیگه ب..برای این...نسبت..ها خیلی..دیر شده.
سکوت نمیکند و بدون توجه به داد و بیدادهای مامانسمیرا و آقاجان روال خود را ادامه میدهد.
-اون..زمانی..
سرفهای کرده ادامه میدهد.
-باید..برام..پدری..و..مادری میکردین..نکردین.
دلش برای او میسوزد.
شاید تمام این دیوانه بازیها برای این است که خانوادهی درست و درمان نداشته است.
2 76330