cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

پشت پرده

ارتباط با ادمین: @Sajjadslami

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
413
Suscriptores
Sin datos24 horas
-37 días
-730 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

۰: " ایستاده در غبار " درست به یاد ندارم که چه بر سرمان رفته بود ، چشم که باز کردم تکیده و مبهوت و غم زده درگوشه ای به عبور نشسته بودم و سرود اسارت مرغان هوایی را با خود زمزمه می کردم ، سینه تنگ آمده ،  شانه ها به هم فشرده شده و  وحشت دروحشت تنیده بود ۰ چه صحرای گرم و سوزانی که گرد و غبارش سیاهی چشمانم را به زردی برده بود و اشک که جاری میشد بر صورت زخمی ام مشق آب و گل می نمود ۰ پاهای بی رمقم ، تاب رفتن را از من گرفته بود و دست های سردم را  به یاری می طلبید تا کمانه کند وخود را بلند سازم ۰ اما وزیدن باد مخالف ؛ حوالت تنهایی می داد و لرزه بر اندامم می افکند و یاد آن یار غریب را که در مقابل چشمانم  بر صلیب رفته بود به خاطر می آورد و دوباره مرا بر زمین می زد۰ گویا خورشید به کسوف رفته بود ؛  که   چنین فصل سردی رقم زده شد ، لبان خشک و ترک خورده ام در گرداب دندان هایم غرق می شد و خون جاری می کرد و در اعماق وجودم آیه های جدایی می سرود ۰ همه چیز ، همه ی چیزهایی که با خود داشتم رنگشان پرید ؛ حتی موهای سیاهم وقتی به چرخش باد در آمدند سپید شده بودند ۰ در این هیایوی ظلمانی ، صدای نحیفی بند بند افکارم را از هم گسست؛سرم را  برگرداندم  ؛ دخترکی به کنارم نشست و با دستان نرم و کوچکش ، قطرات اشک را از صورتم پاک کرد و موهایم را به زیر چادر برد و بالبخند ملیحی گفت : عمه جان وقت رفتن است ۰ هدیه به ساحت مقدس حضرت زینب " سلام الله علیه " نویسنده : سجاد اسلامی
Mostrar todo...
97100472.mp34.09 MB
Mostrar todo...
01- Amire Bi Gazand.mp39.13 MB
Photo unavailableShow in Telegram
Photo unavailableShow in Telegram
چه بی اندازه می باری سبد با خود نیاوردم دو دستم پر زانگور است دو دست از جان در آوردم
Mostrar todo...
آیت افسون‌گری و صوفی و سلطان.pdf4.10 KB
صوفی و سلطان.pdf3.45 KB
آیت افسون‌گری.pdf1.40 KB
Photo unavailableShow in Telegram
Photo unavailableShow in Telegram
" آیت افسونگری " پس قسیم نار و جنّت با بدان چاک خورده جامه ی شاه از میان از جهانم با جهان دیگران سدی از آهن و مس تا بیکران باده می نوشم زدست منکران لیک بر آنها دهم از شوکران تا گُنه سازم به جنت بی عقاب شاه ذو القرنین برون شد از نقاب از شراب تلخ و شیرین فربهم جرعه ای تریاق سر قیرین دهم تا که شعر و مطربی درهم زنم زخمه ای بر درد بی مرحم زنم برزخ اضداد از ذاتش نشان ریختم معجون و شد آتفشان با چپ پیراهنش ناهمجوار اسب می تازم به دوزخ شهسوار شعله ی خورشید می افتد به ماه می رود دود از دو چشم بی گناه ای کلید قفل برزخ دست تو سوختم از سادگی در هست تو هرکس از دوزخ براند تا بهشت شاه من معکوس و برگردان نوشت تا جهان مومنان در ارتباط در توازی در تقابل با صراط از جهانی صورت حیوان رود در جهانی صورت انسان بود بهر جادو شد دو ضد بر هم سوار از طلای سامری صوتی خوار برزخ از لایبغیان بیرون بری شاه حسینی آیت افسونگری شاعر : سجاد اسلامی
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.