•𝑹𝒐𝒎𝒂𝒏📚࿐
↬𝑌𝑜𝑢 𝑎𝑟𝑒 𝑡ℎ𝑒 𝑟𝑒𝑎𝑠𝑜𝑛𝑠 𝑤ℎ𝑦 𝑤𝑒 𝑎𝑟𝑒 𝑠𝑡𝑖𝑙𝑙 𝑤𝑟𝑖𝑡𝑒𝑟 🌸⌝ عضو انجمن رمانهای عاشقانه🤍" ↬ @romanhayeasheghane هرگونه کپی برداری پیگرد قانونی دارد !
Mostrar másEl país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
964
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
#مایا_مایلر
#پارت۴
صدای زمخت بازیکن شماره ی سه رو تشخیص دادم. از گوشه ی چشم نگاهی بهش انداختم و حواسم رو معطوف جاده ی رو به روم کردم.
برق نگاه آبی رنگش و خباثتی که در چشمهاش زبانه میکشید، از زیر کلاه کاسکت هم قابل دیدن بود.
پوزخندی زدم و با محکم گرفتن فرمون لرزش دست هام رو متوقف کردم و گازش رو گرفتم.
-عمرا به تو ببازم!
من... آدم ترسویی بودم و درواقع هستم، ولی وقتی روی موتور نشستم؟ اونجا دیگه مایایی وجود نداره، دیگه کورایامی عه درونمه.
هنوز چیزی از شاخ و شونه کشیدنم برای شماره ی سه نگذشته بود که یک نفر دیگه هم از دور خارج شد.
نمیتونستم نادیده اش بگیرم و نگرانیم رو پنهان کنم، حتی قادر به برگشتن هم نبودم.
-چه اتفاقی داره میفته؟
بازیکن شماره ی دو جوری که انگار ذهنم رو خونده باشه، همین سوال رو به زبون اورد.
دیگه حتی فشار دادن دستم به فرمون هم باعث توقف لرزششون نمیشد.
نمیخواستم ببینم و بگم:
-این همون چیزی عه که تصورش رو میکردم!
چشمهام رو محکم باز و بسته کردم و زمزمه وار گفتم:
-هر اتفاقی هم که بیفته... من فقط به جلو میرم و پشت سرم رو نگاه نمیکنم.
و با سرعت بیشتری حرکت کردم.
سمت چپ، با فاصله ی نه چندان زیاد از پیست، پسری درحال دویدن بود.
زاویه ی نور خورشید باعث شد فقط هاله ی سایه مانندی از پسر معلوم باشه.
هرچند ثانیه یکبار دستش رو بالا پایین میکرد و درحال دویدن، میپرید. انگار میخواست علامت بده یا سعی داره چیزی رو به کسی بفهمونه.
نمیدونم حواسم رو بدم به جاده یا پیامی که این پسر میخواد برسونه... شاید هم پیامی در کار نیست و یک تله برای حواسپرتی عه منه.
ضربه ای به موتورم خورد. چند سانتی متر از راهم منحرف شدم، نگاهم رو از پسر برداشتم و به موتورم دادم.
با دیدن یک آدمخوارِ به ظاهر یک کیلویی، که گوشتِ خالی بود و فقط سر و صورت و مو داشت، جیغی کشیدم و پاهام رو بردم عقب و پلک روی هم گذاشتم.
شهامت دیدن چهره ی ترسناکش رو، اونهم وقتی که با چشمهای ریز و ترسناکش بهم نگاه میکنه و با اون لب های کوچولوش نیشخند میزنه رو نداشتم و هر آن هم ممکن بود با چیزی اصابت کنم و به درگاه الهی ملحق بشم.
صدای گوش خراشی که از حنجره اش دراورد باعث شد حس کنم، گوشتم داره میریزه.
با یاد دیوید و مامانم، شهامتم رو جمع کردم.
نیازمنده کورایامی عه درونی بودم که مایای درونم با ترس پسش میزد.
چشمهام رو باز و فرمون رو ول کردم.
کلاه کاسکتم رو دراوردم و تا جای ممکن نگاهم رو از اون تیکه گوشت دور کردم.
دست راستم رو که حالا آزاد شد رو به فرمون گرفتم و با تمام قدرتم، با کلاه کاسکت چندتا ضربه ی محکم به آدمخواره زدم
-بمیر... بمیر... خواهش میکنم بمیر!
انقدر گوشت بدن و سرش نرم و شل و ول بود که با سه تا ضربه ی اول از بین رفت.
کلاه کاسکتم رو انداختم و دور و اطراف رو پاییدم.
هنوز توی پیست ام... میزارم به پای خوششانسیم.
فرکانس ضعیفی به گوشم رسید. به دنبال صدا گشتم و آخر سر به همون پسره دونده رسیدم.
دو انگشتش رو بالا اورد.
-شماره ی دو؟ عدده دو؟
خیلی ناگهانی و به طور خودکار سرم رو چرخوندم که با جسم آش و لاش شماره ی دو مواجه شدم.
#مایا_مایلر
#پارت۳
نگاهی به ساعت انداختم و در رو به آرومی چفت کردم.
مایا معمولا گوشیش رو توی خونه میگذاشت و فیلمی پلی میکرد تا ماریا به ساکت بودنش شک نکنه ولی امروز خبری از فیلم نبود...
اینطوری که ماریا متوجه میشه!
اولین باره بدون پلی کردن فیلم رفته و امکان نداره فراموش کرده باشه.
قلبم با شدت بیشتری تپید و نگرانیم چند برابر شد.
دندون هام رو به هم سابیدم. ااز اتاق بیرون زدم و پله هارو یکی دوتا کردم که با ماریا مواجه شدم.
-عه هنوز اینجایید... فکر کردم رفتید.
ماریا با خنده کیفش رو برداشت و درحالی که پشت چشمی نازک میکرد به طرف در رفت.
-خب؛ الان میرم!
به گفتن آهانی اکتفا کردم و به حالت ظاهری وارد آشپزخونه شدم تا آب بخورم.
ماریا دم در ایستاد و با گوشیش ور رفت.
زیر لب غرولندم و به اتاق برگشتم.
چاره ای نیست؛ باید از پنجره رد شم!
سنگ رو برداشتم و پنجره رو کامل باز کردم.
-گیر کردم؟ شوخی میکنی؟ مگه من چقدر درشت هیکل تر از مایا ام؟
سرم رو به طرفین تکون دادم و تکونی به پایین تنه ام دادم و با هر سختی ای بود رد شدم.
کف دستم رو که روش آدرس نوشته بودم رو نگاه کردم.
نفس حبس شدم رو بیرون دادم و با گفتن یک، دو، سه، دویدم.
حواسم معطوف اطراف بود و مواظب بودم راه رو گم نکنم.
-فقط تو این موقعیت گم شدنرو کم دارم.
به محل مسابقه رسیدم. با چشم هام کاویدم تا مایا رو پیدا کنم.
همه کلاه کاسکت زده بودن و بخاطر اینکه دختر و پسرهای زیادی اونجا ریخته بودن پیدا کردن مایا برام سخت میشد.
چشمم به دختری افتاد که برعکس بقیه فقط یکی از دستهاش دستکش داشت.
آدم هایی که اونجا تجمع کرده بودند رو پس زدم و خواستم بهش نزدیک بشم که شمارش معکوس شروع شد و گاز داد رفت.
مالشی به سینه ام دادم و طی یه حرکت ناگهانی دویدم. پا به پای موتورهای مسابقه ای میدویدم و برام مهم نبود چقدر سرعت داشتند.
-سرعت موتورها سرسام آوره، امکان نداره بتو...
افکارم رو پس زدم و دویدم. مهم نیست چقدر غیر ممکن بنظر میاد، چاره ای جز انجام دادنش ندارم!
-بازیکن شماره ی هشت از دور خارج میشه و بله، چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه؟
با گفتن این حرف، قلبم از حرکت ایستاد.
شماره ی هشت؟ مایا شماره چند بود؟
مایا:
با شنیدن صدای فریاد یکی از بازیکن ها حواسم پرت شد
-جان؟!
-بازیکن شماره ی هشت از دور خارج میشه و بله، چه اتفاقی ممکنه افتاده باشه؟
صدای اعصاب خورد کن کِمی، مجری مسابقه روی اعصابم بود.
اخمی در هم تنیدم و توی دلم امید دادم که حال جان خوبه.
صدای درونم گفت:
-کار جان از تو بهتر و حرفه ای تره؛ با این حال از دور خارج شد.
درسته... امکان نداشت جان بیفته!
-بهتره روی خودت تمرکز کنی، چون خیلی به باخت نزدیکی!
#مایا_مایلر
#پارت۲
سرسری سرش رو بالا پایین کرد و از اتاق رفت.
شلوار و پلیور مشکی رنگم رو دراوردم و لباس هام رو عوض کردم.
از اتاق بیرون زدم. درحالی که از پله ها پایین میاومدم با چشم به دنبال کنترل تلویزیون گشتم.
کنترل رو برداشتم و رفتم توی آشپزخونه که با میز خالی مواجه شدم.
-ولی من فکر کردم شام حاضره.
همزمان که محتویات داخل ماهیتابه رو تفت میداد، با لحن توبیخ کننده ای گفت:
-یکم دیگه بمونی حاضر میشه!
چشم توی حدقه چرخوندم و دکمه ی تلویزیون رو زدم؛ اما هرچقدر دکمه رو فشار میدادم روشن نمیشد یا میگفت سیگنال موجود نیست.
قبل از اینکه حرفی بزنم دیوید بلند شد و رفت.
-وصل شد؟
تن صدام رو بالا بردم و مثل خودش داد زدم:
-نه! عه... حالا وصل شد.
با چشم هایی برق زده شبکه ی مورد علاقه ام رو گذاشتم.
روی صندلی عه میز نهارخوری نشستم تا دیوید اومد و مشغول خوردن شدیم.
ماریا طبق عادت همیشگیش، درحالی که غذا برای هردومون میکشید مشغول سوال پیچ کردنمون شد:
-چخبر؟ امروز کجاها رفتید؟! خوش گذشت؟
-پارک؟
-شهربازی!
همزمان به سمت هم برگشتیم.
با پام پای دیوید رو لگد کردم و رو به مایا غرولندم.
-دیوید گیج عه به پارک میگه شهر بازی؛ درهرصورت فرقی ندارند... اینطور نیست؟
پشت بند حرفم لبخند ژکوندی تحویل دیوید کهداشت لقمه های گنده ای که گرفته بود رو وارد حلقش میکرد دادم.
وقتی دیدم چیزی نمیگه به پاش ضربه زدم تا به خودش بیاد و تأیید کنه.
-بله، بله درسته.
بنظر رسید که ماریا قانع شده. چون بدون گفتن هیچ حرف اضافه ای سرگرم خوردن غذاش شد.
یک دونه سیب زمینی توی دهنم گذاشتم و به نقطه ی نامعلومی خیره شدم.
-فردا همه چیز مشخص میشه!
با خوردن شونه ی دیوید به شونه ام از هپروت دراومدم.
چشمک شیطونی زد و با عجله رفت.
به صندلی تکیه دادم و لب زدم:
-منتظرت میمونم، دیو!
*بازی شروع میشود*
دیوید:
سراسیمه وارد خونه شدم تا مایا رو پیدا کنم.
ما یا کیف به دست با تعجب به منی که نفس نفس میزدم خیره شد.
نفس عمیقی کشیدم و وقتی آروم شدم؛ با لحن معمولی ای پرسیدم:
-مایا خونه است؟
بی هیچ حرفی به پله ها اشاره کرد.
لبخندی زدم و با گفتن تشکر زیرلبی به سمت پله ها دویدم.
همونطور که انتظار داشتم... مایا خونه نبود!
#مایا_مایلر
#پارت۱
با چشم های ریز شده سرکی به اتاقم کشیدم. لامپ اتاق بسته و اتاق تاریک بود، ولی بنظر هم نمیرسید که کسی داخل اتاق باشه.
سنگ نسبتا درشتی رو که برای جلوگیری از بسته شدن پنجره گذاشته بودم برداشتم و بعد از گذاشتنش توی جیبم، خودم رو بالا کشیدم و از پنجره رد شدم.
هعی نسبتا کشداری کشیدم، سنگ رو دراوردم و بدون اینکه جایی بزارمش روی تخت ولو شدم.
-دیر کردی، منتظرت بودم!
سریع از جام پریدم و خواستم سنگ رو پرت کنم که صدای دیوید اومد:
-مایا منم، نزن نزن!
هاله ای از نور ماه روی صورتش افتاده بود و قابل تشخیصش میکرد.
نفسم رو آسوده خاطر دادم بیرون و سنگ رو روی زمین گذاشتم.
ناگهان یاد مسابقه افتادم. هیجان تمام وجودم رو فرا گرفت و نیشم به طور خودکار باز شد؛ طوری که انگار نه انگار تا همین چند دقیقه ی پیش از فرط خستگی پس میفتادم.
-وای دیو، حدس بزن چیشده!
بدون ذره ای مکث، با لحن خنثی و بی ذوق همیشگیش جواب داد:
-مسابقه برنده شدی!
اونقدر مطمئن این حرف رو زد که حس کردم از قبل خبر داشته.
با چشم های ریز شده سری تکون دادم و حرفش رو تایید کردم و با حالت طعنه واری گفتم:
-آفرین، صد امتیاز برای تو!
کش و قوسی به بدنم دادم و خودم رو روی تخت انداختم.
دست راستم رو مشت کرده و بالا بردم...
-یک مسابقه دیگه و
دستم رو با شدت باز کردم و ادامه دادم:
-بوم! همه چیز عوض میشه.
در کسری از ثانیه حالت صورتم عوض شد و حالت محزونی به خودش گرفت.
-امیدوارم مامانم قبولش کنه، اونموقع دیگه نیازی به شیفت شب نداره!
دیوید، لباش رو تر کرد و انگشت اشاره اش رو تکون داد:
-خوبه خوشحال شدم، اگه آخرین مسابقه ای باشه که میدی، خوشحال تر هم میشم.
با لحن شوخی ادامه داد:
-چون بنده دیگه نمیدونم مامان گرامت رو چطور بپیچونم.
مات به هم نگاه کردیم و بعد پقی زدیم زیر خنده.
دیوید باز خنده اش رو خورد و جدی شد.
-بیماری هرروز بیشتر رواج پیدا میکنه؛ میخوام نگم ولی کلا حواست انگار نیست چقدر اوضاع خطری عه... یعنی بیرون رفتن تو این موقعیت فرقی با خودکشی نداره.
من دیگه چیزی نمیگم ولی مراقب خودت باش!
زیرلب خیلی اروم اضافه کرد:
-حالا من میگم ولی کو گوش شنوا؟
با بیخیالی انگشت هام رو بالا بردم و با دهن کجی رو به دیوید گفتم:
-وایسا حساب کنم... از موقعی که این بیماری اومده بار هزار و سیصد و پونصد و پنجمه که بهم اینارو داری میگی!
دهن باز کرد چیزی بگه که با شنیدن صدای ماریا، که برای شام صدامون میکرد منصرف شد.
پوفی کشیدم و با خستگی از جا پریدم. درحالی که به سمت در اتاق میرفتم ضربه ای به بازوی دیوید زدم.
-نگران نباش! میدونی که چقدر سگ ترسم، عمرا جای خطرناکی برم. پیست مسابقه امنه!
رفیـق خنگ مثل پاتریڪ داری؟😂🐽
➻ @Do3t_Mani
➻ @Do3t_Mani
رفیق غیرتی چی؟ داری؟؟پس بیا😜👆
با دوستای خُلت جوین شو♥️👭
°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°
یک مرد را اینگونه عاشق کن :)!
🎃 @BahareNarenjiA
یکم انگیزه برا زندگیت :)
🧡 @Puniism
فیلم های ترسناک
👻 @ScaryMoviiess
پُستهایِ هالووینی تیکتاکرا
🤍 @Likee_chnl
روشدرسخوندن | 𝗦𝘁𝘂𝗱𝘆 𝗥𝗼𝘂𝘁𝗶𝗻𝗲
🎃 @SwtHeaRt_H
جملاتی که به ذهنتان آرامش می بخشد
🧡 @MojeMosbatChannel
اگــــوری پگــــور *-*
👻 @Porteghaaleh_man
فیلم های بدون سانسور
🤍 @Nex1MovieNew
سریال ترکی
🎃 @yasak_elma
فیلم و سریال ممنوعه
🧡 @Dailyserials
خیلی حرف دله:)
👻 @Shabtanhaiyo
کتاب صوتی رایگان بخون
🤍 @Puniismbook
دلبـࢪکـ︎ه جاݩ فَـࢪسـ︎ـود از او
🎃 @NABZEHAYAT
روزمرگی های دو دختر خیال پرداز
🧡 @PoleChobii
فیلم های سینمایی
👻 @movies4all
ویــس گیـــــــتار
🤍 @Varooneeh
قربون صدقه های عاشقانه
🎃 @matne_ehsas
حافـظ،فـروغ،مـولانا،خیـام
🧡 @shuredel
جامع ترین کانال فیلم و سریال رایگان
👻 @homeseries
فیلم های درام و داستانی
🤍 @My_Fm
موزیک غمگین گوش میدی؟
🎃 @Musikistan1398
فیلم های ویژه بزرگسالان
🧡 @moviekadeee
غـزل غـزل غـزل غـزل
👻 @Eshghghazall
حاضر جوابے؛ فُـحـش؛ تـيكــه
🤍 @hazerim_jvb
آموزش نکنه به نکته زبان انگلیسی
🎃 @Learning_EngIish
استــوری جاده شمال
🧡 @St0oRy_Love
بوی باران
👻 @Fereshteh_rezayi
دانلود رایگان فیلم های جدید
🤍 @TikFilm_Official
عاشقانه های یک مرد
🎃 @Mehran_rmzn
آهنگ های محبوب
🧡 @ahang2020w
اســـsтoʀʏــتـوری •|• پــایــیــزی
👻 @KaFe_StOrY
بیو تُرکی با ترجمه
🤍 @Berim_Turkiee
لوازم تحریر واسه مدرسه نمیخای؟
🎃 @PATRIK_SHOP
محـبوبِ من
🧡 @ASIIIMESAR
گیفای هات و نصف شبی
👻 @LUVE_YoOU
مـتـنــهای دلـشکـــسـته و غــمـگیــن
🤍 @kh4terat
دختـرای دهه هشتادی
🎃 @Diyss_girls
رمان دختر کوچولوی شیطون
🧡 @Texthopelless
شاد باش قندعسل جان
👻 @varesh10
رمان عشق در هوس
🤍 @official_Ballva
سنگای جذاب و خوشگل و خوش قیمت
🎃 @sangha_nemadha
شناسنامه رل╏ܦ߭ࡐࡅߺ߭ࡅߺ߳ࡉ ߊࡄܩࡅߺ߳ࡉ
🧡 @shnasnameh_bot
عشقُولاٰنه دلبَرونه 𝙡𝙤𝙫𝙚𝙩𝙤𝙧𝙞
👻 @Aqhoshe_eshqh
رفیق هر جا بری پایتم من
🤍 @Bff_ToOri
رمان خون نیستی؟
🎃 @RomAnE_DiAz
یادگیری آسان زبان ترکی
🧡 @Turk_DiiLi
هررکتابی بخوای داره
👻 @GirlandBOOK
موزیک سیستمی
🤍 @MusiC_Si3TeMiii
استوری واتـــساپ استوری ایـــنستا
🎃 @kKkiyal
دخترک مــــو فــرفــری
🧡 @Gis_Golabeton
لوازم ارایشی با کمترین قیمت
👻 @Lumana_shop
تکست ترکی
🤍 @text_turkii
فیلم نمیخوای؟
🎃 @PediaMovie_org
جدیدترین فیلم ها
🧡 @I_M_D_B_I_R
بیــو ڪوتاه بشدت مفهــومی
👻 @Kaboouss
دوســ𝙇𝙊𝙑𝙀ــت دارم
🤍 @SeNiii_SeviyoruM
والـپـیـپـر HD والـپـیـپـر 4K
🎃 @Wall_story
موزیک دابسمش تورکــے
🧡 @TURK_SALIG
پرانرژی باش و زندگی کن
👻 @mouje_tahavolezendegi
کتاب میخونی؟!
🤍 @Bookismine
دختری از جنس قرآن
🎃 @favaedsalavat
پاتوق ڪتاب خونا
🧡 @Baran_book
چجوری گوشیمو خوجگل کنم
👻 @Puniismwall
فیلم های عاشقانه
🤍 @Movieee2020
آموزش گام به گام زبان ترکیه
🎃 @Turk_DiLiiii
"حافـظ"،"فـروغ"،"مـولانا"،"خیـام"
🧡 @shuredel
روانشناس خودت باش دختر
👻 @Sedayepayeaaaab
{بیو انگلیسی}
🤍 @donyamini
شـیطونیای منـوعــشقم
🎃 @Romantic197
پاتریڪ • پاتریڪ • پاتریڪ
🧡 @PATRIK_PX
خسوف؛ نیسان آبی؛ حرفه ای
👻 @Rahawchanel
موزیک لایـو استوریـ اینستا
🤍 @Instagram_estory
❾❾% آهنگای کمیاب
🎃 @Mflowermarya1
والپیپر و تم 🅒🅤🅣🅔 برای تلگرامت
🧡 @cute_theme
آموزش رایگان ترکی استانبولی
👻 @TURK_DIL
رفیــق صمیمی
🤍 @REFIQ_JAAN
کـافــه هُـنــری
🧡 @offiCialordiBehesht
•°○°•°•○°•°•○°•°•○°•
🗓روانشناسی و مشاوره رایگان
🤍👩🏻⚕ @Salamalomoshaver
رفیـق خنگ مثل پاتریڪ داری؟😂🐽
➻ @Do3t_Mani
➻ @Do3t_Mani
رفیق غیرتی چی؟ داری؟؟پس بیا😜👆
با دوستای خُلت جوین شو♥️👭
----•----•----•----•----•----•----•----•----•----•
←یه گالری عَکـــسهای پائیـــــزی
🦄💜 @BahareNarenjiA
←یکم انگیزه برا زندگیت :)
🦄💜 @Puniism
←فیلم های ترسناک
🦄💜 @ScaryMoviiess
←روشدرسخوندن | 𝗦𝘁𝘂𝗱𝘆 𝗥𝗼𝘂𝘁𝗶𝗻𝗲
🦄💜 @SwtHeaRt_H
←فیلم های بدون سانسور
🦄💜 @Nex1MovieNew
←موزیک لایـو استوریـ اینستا
🦄💜 @Instagram_estory
←دلبــرم ، 𝐋𝐎𝐕𝐄 ، عشقــم
🦄💜 @QATAN_O
←فیلم و سریال ممنوعه
🦄💜 @Dailyserials
←خیلی حرف دله:)
🦄💜 @Shabtanhaiyo
←کتاب صوتی رایگان بخون
🦄💜 @Puniismbook
←دلبـࢪکـ︎ه جاݩ فَـࢪسـ︎ـود از او
🦄💜 @NABZEHAYAT
←روزمرگی های دو دختر خیال پرداز
🦄💜 @PoleChobii
←فیلم های سینمایی
🦄💜 @movies4all
←ویــس گیـــــــتار
🦄💜 @Varooneeh
←قربون صدقه های عاشقانه
🦄💜 @matne_ehsas
←حافـظ،فـروغ،مـولانا،خیـام
🦄💜 @shuredel
←پاتریڪ • پاتریڪ • پاتریڪ
🦄💜 @PATRIK_PX
←جامع ترین کانال فیلم و سریال رایگان
🦄💜 @homeseries
←فیلم های درام و داستانی
🦄💜 @My_Fm
←موزیک غمگین گوش میدی؟
🦄💜 @Musikistan1398
←فیلم های ویژه بزرگسالان
🦄💜 @moviekadeee
←غـزل غـزل غـزل غـزل
🦄💜 @Eshghghazall
←میـٌم مـثِّل مــٰادَر
🦄💜 @mim_meslemadar
←حاضر جوابے؛ فُـحـش؛ تـيكــه
🦄💜 @hazerim_jvb
←آموزش نکنه به نکته زبان انگلیسی
🦄💜 @Learning_EngIish
←استــوری جاده شمال
🦄💜 @St0oRy_Love
←بوی باران
🦄💜 @Fereshteh_rezayi
←دانلود رایگان فیلم های جدید
🦄💜 @TikFilm_Official
←عاشقانه های یک مرد
🦄💜 @Mehran_rmzn
←آهنگ های محبوب
🦄💜 @ahang2020w
←اســـsтoʀʏــتـوری •|• پــایــیــزی
🦄💜 @KaFe_StOrY
←بیو تُرکی با ترجمه
🦄💜 @Berim_Turkiee
←محـبوبِ من
🦄💜 @ASIIIMESAR
←روانشناسی و مشاوره رایگان
🦄💜 @Salamalomoshaver
←گیفای هات و نصف شبی
🦄💜 @LUVE_YoOU
←دختـرای دهه هشتادی
🦄💜 @Diyss_girls
←رمان دختر کوچولوی شیطون
🦄💜 @Texthopelless
←رمان خون نیستی؟
🦄💜 @RomAnE_DiAz
←شاد باش قندعسل جان
🦄💜 @varesh10
←رمان عشق در هوس
🦄💜 @official_Ballva
←سنگای جذاب و خوشگل و خوش قیمت
🦄💜 @sangha_nemadha
←شناسنامه رل╏ܦ߭ࡐࡅߺ߭ࡅߺ߳ࡉ ߊࡄܩࡅߺ߳ࡉ
🦄💜 @shnasnameh_bot
←رفیق هر جا بری پایتم من
🦄💜 @Bff_ToOri
←یادگیری آسان زبان ترکی
🦄💜 @Turk_DiiLi
←دختری مثل کتابخانه
🦄💜 @GirlandBook
←موزیک سیستمی
🦄💜 @MusiC_Si3TeMiii
←استوری واتساپ استوری اینستا
🦄💜 @kKkiyal
←دخترک مــــو فــرفــری
🦄💜 @Gis_Golabeton
←لوازم تحریر واسه مدرسه نمیخای؟
🦄💜 @PATRIK_SHOP
←لوازم ارایشی با کمترین قیمت
🦄💜 @Lumana_shop
←بیــو ڪوتاه بشدت مفهــومی
🦄💜 @Kaboouss
←تکست ترکی
🦄💜 @text_turkii
←فیلم نمیخوای؟
🦄💜 @PediaMovie_org
←جدیدترین فیلم ها
🦄💜 @I_M_D_B_I_R
←دوســ𝙇𝙊𝙑𝙀ــت دارم
🦄💜 @SeNiii_SeviyoruM
←موزیک دابسمش تورکــے
🦄💜 @TURK_SALIG
←عاشـقانـه هایم برای {طــُ }
🦄💜 @kiliplove
←پرانرژی باش و زندگی کن
🦄💜 @mouje_tahavolezendegi
←کتاب میخونی؟!
🦄💜 @Bookismine
←معشُوقه قَلبم𝙡𝙤𝙫𝙚𝙩𝙤𝙧𝙞
🦄💜 @Aqhoshe_eshqh
←دختری از جنس قرآن
🦄💜 @favaedsalavat
←پاتوق ڪتاب خونا
🦄💜 @Baran_book
←چجوری گوشیمو خوجگل کنم
🦄💜 @Puniismwall
←فیلم های عاشقانه
🦄💜 @Movieee2020
←آموزش گام به گام زبان ترکیه
🦄💜 @Turk_DiLiiii
←روانشناس خودت باش دختر
🦄💜 @Sedayepayeaaaab
←مـتـنــهای دلـشکـــسـته و غــمـگیــن
🦄💜 @kh4terat
←{بیو انگلیسی}
🦄💜 @donyamini
←《 کلیـــپ غمگیـــن 》
🦄💜 @Missingheart_b
←شـیطونیای منـوعــشقم
🦄💜 @Romantic197
←اگــــوری پگــــور *-*
🦄💜 @Porteghaaleh_man
←خسوف؛ نیسان آبی؛ حرفه ای
🦄💜 @Rahawchanel
←والپیپر و تم 🅒🅤🅣🅔 برای تلگرامت
🦄💜 @cute_theme
←❾❾% آهنگای کمیاب
🦄💜 @Mflowermarya1
←سریال ترکی
🦄💜 @yasak_elma
←آموزش رایگان ترکی استانبولی
🦄💜 @TURK_DIL
←دوتا رفیــق ِ صمیمی
🦄💜 @REFIQ_JAAN
←کـافــه هُـنــری
🦄💜 @offiCialordiBehesht
----•----•----•----•----•----•----•----•----•----•
🌇←بکگراند پــاییزی؛ ســت عآشقونــہ
🧡🍂 @Wall_story
#رویایبنفش 💜
به قلم:محدثه اسکندری، ستاره مرعشی
ژانر: انگیزشی،اجتماعی،طنز،کمی عاشقانه
خلاصه:دوتا دختر به اسم سویل و ماهک توی پرورشگاهن..
داستان از اونجا شروع میشه که پسری شر و قلدر به اسم شروین سر جنگ و جدال رو با سویل باز میکنه و بین همین جنگ و جدالا و تلافی کردنا ماهک استعداد خودش و توی بازیگری کشف میکنه و دنبالش میره اما...
↬ @RomAnE_DiAz ༄
رویایِ بنفش!.pdf55.80 MB
سلام سلام♥️ اومدم بگم پی دی اف رویای بنفش تمام شد و بخاطر اینکه خودمون با گوشی درستش کردم حجمش بالاست. اگه مایلید بزاریمش با همین حجم بالا نظرسنجی شرکت کنید:«Anonymous voting
- بزار
- نزار
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.