خون بهای برادرم❤️🩹
استاد خاص من🔞 عاشقانه های استاد مغرور و دانشجوی شیطون🥂
Mostrar más1 080
Suscriptores
-424 horas
-307 días
+1130 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
- انگاری دلت میخواد زیر تنم جر بخوری که با این وضع اومدی؟
با تنفر تو چشماش خیره شدم و زمرمه کردم.
- تو قرار بود دلیل حال بد برادرمو بهم بگی و در عوض من فقط برات کار کنم کیاشا نه اینکه ازم رابطه جنسی بخوای!!
پوزخندی زد و کمرم رو بین چنگالاش اسیر کرد. هلم داد که روی تخت پرت شدم. رو تنم خیمه زد و درحالی که با قفل لباس زیرم ور میرفت نجوا کرد.
- اینم کار دیگه... بهم حال میدی تا کمکی که قراره بهت بکنم تسویه بشه!
فشار دستش روی بالاتنه ام حس کردم و پایین تنه متورمش رو بهم فشرد که نالیدم.
- تو نامردی! داری میزنی زیر قول و قرارمون.
- مردونگی به جیرجیر کردن تخته... قول و قرار هم سر جاشه اما امشب معنی مردونگی رو حالیت میکنم چشم آهویی چموش.💦
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
🛑هشدار🛑
⚠️خطر اعتیاد به این رمان⚠️
فقط و فقط 20نفر دیگه حق عضویت دارند سریع جوین بشید تا لینکش باطل نشده❌
9بپاک
2400
کیف های گوگولی رو به قیمت عمده بخر اونم تک🥺💋💦
تازه ارسالتونم رایگانه تا سه روز :)
#وارداتی
https://t.me/+GZWHyAhWrPEwNzU8
23پاک
1600
Repost from N/a
من کیاشام...
مردی که تصمیم گرفته با تمام و ثروت دارایی که داره تو تنهایی بمیره...
نمیخواستم بعد از من زن و فرزندی از من برای ادامه این مسیر لجن زار بمونه اما...
اما هیج فکر نمیکردم که یه روزی اون دختر کسی که فقط یکی از مهرههای بازیم بود تبدیل بشه به کسی که برای پیدا کردنش تمام دنیا رو به هم بریزم...
اون شد همونی که نمیخواستم باشه...
نبودش روانیم می کرد و بودنش دیونه...
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
23بپاک
2400
کیفای فانتزی و تابستونه اونم با ارسال رایگان نمیخوای؟ :)
کیفای #کنــفی که ترند ساله😍🎒
https://t.me/+GZWHyAhWrPEwNzU8
23پاک
4400
کیف تابستونه و خوجمل پیدا کردی 1میلیون؟😱
#انلاین_شاپ_کیف_ارتین👜👛💼👝🎒
یه آنلاین شاپ معتبر آوردم برات که حضوری هم میتونی ازش خرید کنی!
کیفی که میری بیرون میخری 800تومن اینجا بهت میده 300هزار تومن🥹💕💦دیگه چی میخوای؟ تازه ارسالشم رایگانه🥳🤯 https://t.me/+GZWHyAhWrPEwNzU8 https://t.me/+GZWHyAhWrPEwNzU8 لینک کمی دیگر باطل میشود🫠 19پاک
3600
Repost from N/a
- از پشت خوشم نمیاد، کثیف کاری زیاد داره!
توی خودم جمع شدم و نالیدم...
-اما من دخترم، جور دیگه نمیتونم.
چشماش حالت مرموزی گرفت.
-میتونی جور دیگه ارضام کنی!
منظورش رو فهمیده بودم، اما باید خودم و به ندونستن میزدم...
-من..من بلد نیستم!
چشم های قرمز شدهاش خبر از عصبی شدنش میداد!
-میدونی اگه نتونی راضیم کنی شکنجه میشی؟!پول گرفتم تا حسابی ادبت کنم!
لبم رو جمع کردم و بغضم رو قورت داد. برای فهمیدن دلیل حال بد برادرم مجبورم! مجبور.
به سمتم اومد و درست پشت سرم وایساد..
دستش و روی شونم کشید که به خودم لرزیدم.
-هیش، هنوز ترسیدن و لرزات مونده!😈
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
🔥💯🔥💯🔥💯🔥💯🔥💯🔥
19بپاک
6400
استاد خاصِ من
#پارت532
محمد مشغول نوشتن شد منم به سوالات مدیر اون مرکز جواب میدادم،غرق در صحبت بودیم که صدای ریزی پشت سرم اومد
همین که برگشتم یه موجود کوچولو با چشمای درشتش زل زده بود به من و چنگش تو موهای محمد بود
همین لحظه توان این رو داشتم که برای شیطنت توی چشماش جونم رو هم بدم
سریع بلند شدم
پرستاری که بچه رو بالای سرمون گرفته بود خنده کنان گفت:انگار از پشت هم میشناستتون تا رسیدیم بهتون چنگ زد به موهای باباش
_الهی قربونش برم
بدیدش به من لطفا
دستامو جلوش دراز کردم تا بغلش کنم بالاخره راضی شد موهای محمد رو ول کن و خودش رو سمتم پرتاب کرد
محکم توی بغلم نگهش داشتم انقدر بوسش کردم و نازش دادم تا جفتمون سر پا خسته شدیم محمد خودش رو تکیه گاهمون کرد
_الهی قربون جفتتون من برم آخه
دوتا توت فرنگی کوچولو
_محمد بوی شامپو میده،نگا موهاش چه نرمههههه،چشماشو ببین آخه
_جوجمون رو بردن حموم دادن
لپش رو کشید و گفت:مگه نه بابایی،حموم کردی
زبون محمد رو که نمی فهمید فقط بخاطر خنده محمد اونم شروع به خندیدن کرد
کاملا دیگه بهمون عادت کرده بود پرستارش میگفت روزایی که میایم بهش سر میزنیم و برمیگردیم کلی پشت سرمون بی تابی میکنه
به کل فراموش کرده بودیم چند نفر آدم دورمون هستن سر بلند کردم تا چیزی بگم که دیدم بیچاره ها فرار رو به قرار ترجیح دادن و مارو تنها گذاشتن
_اع بقیه کجا رفتن؟؟؟؟
_اتاق رو برامون خلوت کردن
بریم دیگه؟؟؟کارمون دیگه اینجا تموم شده
_اره بریم
تند تند صورت جوجه رنگی رو میبوسیدم:بریم مامانی؟؟هووم؟؟بریم خونه
_پتو رو بپیچون دورش حموم کرده سرده
هنوز بچه داری رو خوب بلد نیستم،یه چیزایی رو از پرستار های اینجا یاد گرفته بودم ولی نه زیاد
_با پتو که نمیتونم بغلش کنم،سختمه
_بدش بغل خودم پس
پتو پیچش کردیم و زدیم بیرون بعد از تشکر و خداحافظی با بقیه سمت ماشین حرکت کردم اول من نشستم بعد محمد بچه رو داد بغلم
😍 13❤🔥 3❤ 3🔥 1🥰 1
14210
Repost from N/a
من کیاشام...
معروف به پرنس...
جز تعداد اندکی کس دیگهای از هویت من آگاه نیست.
منی که یک عمر شکارچی بودم و شکارم رو با لذت تیکه پاره میکردم، تو میدون شکار خودم شکار شدم.
ناخواسته دل دادم به دختری که تو لیست همه شکارچیها بود...
اون همون شکار افسانهها بود. همونی که خیلی از شکارچیها قبل از دیدن و رسیدن بهش سلاخی شدن.
حالا من اینجام...
روی تختی که بوی اون رو میده ولی خبری ازش نیست.
انگار وقتشه که شکارچی بشم برای اونی که گذاشتم شکارچی من باشه.
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
https://t.me/+9rFbkMvQ6dE3ZmRk
14بپاک
6800
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.