- در اکتبر اتفاق افتاد -
Just a curious observer and an adventurous dreamer. http://t.me/HidenChat_bot?start=1236866635
Mostrar más253
Suscriptores
-124 horas
-47 días
-1230 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
تولد یکی از دوستام بود و جمع شلوغی بود و پر از غریبه.
من و پارتنرم خب... هیچوقت تو مهمونی ها به عنوان کاپل نبودیم، و همیشه حتی موقع رقصیدن ها حواسمون هست زیاد با هم اینتراکشن نداشته باشیم.
یادمه با وجود تمام جوانب احتیاط و حداقل ارتباط مون اون وسط که همه ( نه فقط ما دوتا) داشتیم میرقصیدیم، یکی از پسرا ( از مدل مزخرف و تیپیکال فاک بوی ایرانی زبون باز) به یکی از دوستای پسرم و تو حالت مستیش گفته بود هی اون دختره لزبینه ؟ نمیدونم چرا اینو گفت، شایدم حتی اونو به شوخی مسخره بازی گفت و اون رفیقم هم از روی نگرانی اومد یواشکی بهم گفت آره فلانی شک کرده و یخرده مراقب رفتارت باش و خب... من... من واقعا مستاصل و بهم ریخته شدم، چون... چون دیگه باید چیکار میکردم، ما حتی بهم نگاه نمیکردیم، من فقط داشتم میرقصیدم و میخندیدم، همین.
و خب اونقدر حالم بد شد که یادمه از شدت پنیک و ترس دستام شروع کرد به لرزیدن و سریع رفتم دستشویی، در رو قفل کردم و به آینه خیره شدم و یه غریبه دیدم، با دو چشم ترسیده و عمیقا وحشت زده مواجه شدم. دست هایی که محکم به سینک چنگ انداخته بودند. به دختربچه ترسیده و بغض کرده ای خیره شدم که در بهترین حالت یه دروغگوعه و بقای زندگی فردی و اجتماعیش هم به میزان مهارتش در این زمینه بستگی داره. دلم برای دختر میسوخت ولی عمیقا برام رقت انگیز و ترحم برانگیز بود که حالمو بهم میزد.
دوست دارم برم جایی که لازم نباشه هرروز رو با دروغ زندگی کنم. خسته م، جدا خسته.
👍 3❤ 1
Repost from N/a
به این فکر میکنم که به عنوان افراد کوییر چقدر صداقت برامون لاکچریه.
منظورم این نیست که به اکثریت آدمها نمیتونیم بگیم کی هستیم و کی رو دوست داریم یا نداریم چون احتمالاً برامون خطر جدی خواهد داشت، هرچند نیازی به تاکید نیست که اون هم زیاد خوش نمیگذره. منظورم اون اضطراب روزمره است. اون نکتهسنجی و دقت توی کلمات آدمهای جدید، در تلاش برای تشخیص این که چقدر احتمال داره اگر بفهمن کوییرم تف کنن تو صورتم. مرور دقیق حرفهام قبل از به زبون آوردنشون که زیادی «عجیب» نباشن، و در رفتن از زیر یه سری سوالها دقیقاً همون طور که این دو پارگراف میگن. حتی اگر طرفم آدم فعالانه کوییرفوبیکی نباشه دو تا گزینه دارم: یا صداقت رو انتخاب کنم، مکالمهای رو به جون بخرم که به طور قطع قراره برای همه ناراحت باشه و یه سری نکتهی زمینهای برای درک زندگیم رو از اساس برای طرفم توضیح بدم، یا دروغ اولی بگم که واقعاً نمیخوام بگمش، و قراره روش یه عالمه دروغ دیگه ساخته بشه و کلی انرژی ذهنی ازم بگیره.
👍 1
I'd kiss you in public if we lived on the moon
Nothing but craters and you
We'd build a house with no people to judge
How we cook, how we clean, or how we fall in love.
All that I know is I want you forever
And nothing like this could be wrong
If people on Earth think that they know us better than we do
Then I'll live on the moon with you.
I'd hold your hand if we lived on the moon
Walking down the avenue
We'd never think twice about who'd we defend
And we'd never say we're just friends
No, we'd never say we're just friends.
❤ 1
یچیزی رو میخوام اعتراف کنم : همیشه از صحبت و نوشتن راجب عشق خجالت میکشیدم.
میدیدم بقیه توی کانال هاشون یا حتی توییتر و تامبلر خیلی راحت راجب قشنگی های عشق و رابطه شون مینويسن و ابراز احساسات میکنن ولی من تا همین اواخر خجالت میکشیدم.
حس میکردم که کار عجیب و شاید کرینجی باشه، یا اینکه "نکنه کار بچگانه و ضایعی باشه؟" خیلی نگران قضاوت ها و فیدبک های بقیه بودم.
ولی خب بعدش با خودم فکر کردم که خب اگه محیط شخصی من در شبکه های اجتماعی برای این باشه که از خودم و زندگی و دغدغه هام بگم و هنوز هم کسانی هستن که منو تو این محیط دنبال میکنن خب پس... چطور نوشتن از یکی از مهمترین جنبه های زندگیم میتونه درست نباشه؟
دوست دارم بیشتر بگم، دوست دارم از ابراز خودم خجالت نکشم، اونم تو جامعه و محیطی که حتی همینطوریش هم نمیتونم آزادانه راجب عشقمون حرف بزنم و هویتمو باید مخفی و انکار کنم.
❤ 6