cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

مجله وانیار

مجله وانیار، مکانی با رنگی متفاوت کتاب،فیلم، موسیقی، نقد و هرآنچه که روح و ذهنِ آدمی را فربه کند. با ما چایِ هِل دار بنوشید و لذت ببرید.☕️📚

Mostrar más
Irán195 365Farsi185 786Libros
Publicaciones publicitarias
213
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
-730 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

من انبوهی از این بعد از ظهرهای جمعه را به یاد دارم كه در غروب آن‌ها در خیابان از تنهایی گریستیم ما نه آواره بودیم، نه غریب امّا این بعد از ظهرهای جمعه پایان و تمامی نداشت می‌گفتند از كودكی به ما كه زمان باز نمی‌گردد امّا نمی‌دانم چرا این بعد از ظهرهای جمعه باز می‌گشتند! احمدرضا احمدی @vaanyar
Mostrar todo...
مثلِ شبی که ميهمان‌ها رفته‌اند، خانه خالی از آدم‌ها شده و بین چند نفری که مانده‌اند چیزی جز سکوت و رخوت و سیگارهای پیاپی نمانده است. قطعه‌ای که می‌شود با آن مشعوف شد، گریست، در جزئیات تخیلِ مطبوعی دقیق شد یا حتی قانع شد که بعدش دنیا به آخر برسد و تمام شود.
Mostrar todo...
در سنی بودم و بود که دوست داشتیم دنیا را رنگی ببینیم. دوست داشتیم رنگ‌های زیبای دنیا ما را به وجد بیاورد و شادمان کنم. نوجوان بودیم آن زمان. برنامه‌های او را با ولع تماشا می‌کردیم؛ چون انتخاب دیگری نداشتیم. ما در تلویزیون سیاه وسفید، بین فلاکت‌ها حق انتخاب داشتیم که ما برنامه ایشان را انتخاب کرده بودیم. او برنامه اجرا می‌کرد تقریباً بی‌هیچ لبخندی. به همان سبک و سیاقی که سایر مجریان اخبار می‌گفتند او هم برنامه کودک را اجرا می‌کرد. انگار یک مقام نظامی بی‌ذره‌ای تبسم آخرین تحولات میدان جنگ را گزارش دهد. حالا هم من و هم ایشان در اواخر میان‌سالی هستیم. لباس‌های شاد می‌پوشیم و سعی می‌کنیم لبخندی پیوسته بر لب داشته باشیم. گویی قسمت‌های خوب زندگی برای ما از آخر شروع می‌شود نه از اول. ما زندگی را با از دست دادن آغاز کردیم و با به دست آوردن آنچه از دست دادیم داریم جبرانش می کنیم😔 ولی احساسی در من وجود دارد. فکر می‌کنم آثار آنچه در آن زمان ندیدم و احساس نکردم و در کل تجربۀ تلخ «فقدان»، دیگر جبران نخواهد شد. دیروز این عکس رنگی ایشان را دیدم. برای شب یلدا تبلیغ می کرد. فکر نمی‌کردم دیدن رنگ یادآور رنج شود. پ. ن. ای نسل دهه هشتادی. ای نسل دهه نودی. کودکی کردن والدین تان را سرزنش نکنید. اگر آنها لباس های رنگی تند و گلمنگلی می پوشند نخندید و به آنها نگویید که سلیقه شان در دهه شصت گیر کرده است. فقط و فقط آنها را درک کنید چون در حال برآوردن دیرهنگام آرزوهایشان هستند. ✍فردین علیخواه @vaanyar
Mostrar todo...

شیوه‌ی چشمت فریبِ جنگ داشت. برای اولین روز زمستان ❄️☕️ @vaanyar
Mostrar todo...
2
مرز، مرز، مرز. آدم حسابی می‌شناسدش. از آن عبور نمی‌کند. تا لبش می‌آید. اما به مرز که رسید توقف می‌کند. حواسش هست که تا اجازه نگرفته، تا زمانش نرسیده، تا شرایط اماده نیست، عبور نکند. شکیباست، عجله ندارد، هول نمی‌زند. حوصله‌اش هم سر برود بی سر وصدا بر می‌گردد جای اول. جار و جنجال راه نمی‌اندازد. خاک نمی‌پاشد. لگد نمی‌زند. پشیمانت نمی‌کند. اگر هم از مرز رد شد، به وقتش که آمد این طرف، حرمت‌ها را نگه می‌دارد، شد می‌ماند، نشد بر می‌گردد پشت مرز. آشوب راه نمی‌اندازد. روی دیوارها شعار نمی‌نویسد. احترام می‌گذارد به تو، به فضایت، به مرز. ✍امیرعلی بنی‌اسدی @vaanyar
Mostrar todo...
خستگانت را شکیبایی نماند...
Mostrar todo...
👍 1