cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

تناسخ.زندگی پس از زندگی.مرگ تقریبی

همه ما مسافرانی هستیم، در این زمان و در این مکان. که در حال عبور کردنیم. هدف ما این است که: مشاهده کنیم، یاد بگیریم، رشد کنیم و عشق بورزیم و در انتها به خانه باز می‌گردیم. لینک گروه https://t.me/nazeraram3

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
6 264
Suscriptores
+824 horas
+237 días
+8830 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

مسافر فکرِ داشتن یک زندگی پایدار در این ساحل، ساحل زمان، احمقانه است. اگر قدری هوشمند باشی اگر قدری آگاه باشی و بتوانی ببینی که در اطرافت چه میگذرد.... تو روزی اینجا نبودی و روزی دیگر اینجا نخواهی بود..... چگونه میتوانی در اینجا خانه ای بسازی؟ میتوانی در اینجا اقامت کنی، مانند کسی که شبی را در کارونسرا اقامت دارد، وقتی صبح شود، باید بروی. آری...، میتوانی در اینجا خیمه ای برپا کنی ولی نمیتوانی یک خانه بسازی. میتوانی پناهگاهی داشته باشی ولی نباید به آن وابسته شوی. نباید آن را "مال من" بخوانی. لحظه ای که هر چیزی را “مال من" بخوانی، در حماقت سقوط کرده ای. اوشو @iiosho
Mostrar todo...
👍 14 6👏 2
Repost from اوشو .ناظر
مقايسه نيز از نفس می‌آيد. در هستی واقعی، چيزها بدون مقايسه وجود دارند. تاجايی كه به جهان‌هستی مربوط می‌شود، درختی كه چهارصد فوت در آسمان برخاسته و يک گل بسيار بسيار كوچک در علفزار، يكسان هستند. ولی تو می‌گويی: ”اين درختی بزرگ است. و اين يكی چيست؟ فقط يک گل معمولی در علفزار!!!! “ تو مقايسه را وارد می‌كنی، و هركجا كه مقايسه وارد شود، زشتی وارد می‌شود. و پديده‌ای زيبا را نابود كرده‌ای. درخت در درخت‌ بودنش بزرگ بود. و گل علفزار در علفی‌بودنش بزرگ است. شايد آن درخت چهارصد فوت بالا رفته باشد. شايد گل‌هايش در آسمان بالاتری شكوفا شوند؛ و گل علفزار فقط به زمين چسبيده باشد. گل‌های آن بسيار بسيار كوچک هستند. شايد كسی هرگز متوجه نشود كه آن گل‌ها کی می‌رويند و كی محو می‌شوند. ولی وقتی اين گل‌ علفزار گل می‌دهد، آن پديده‌‌ی شكفتن يکی است، آن ضيافت يكسان است، تفاوتی وجود ندارد. اين را به ياد داشته باش: در جهان‌ هستی هيچ مقايسه‌ای وجود ندارد، ذهن است كه مقايسه را وارد می‌كند. ذهن می‌گويد: ”تو زيباتر هستی!“ آيا نمی‌توانی به سادگی بگويی، ”تو زيبايی.“؟ چرا ”تر“ more را وارد كنی؟ ملانصرالدين عاشق زنی بود و از آنجا كه زنان مستعد سؤال‌ كردن هستند، آن زن وقتی ملانصرالدين او را بوسيد، از او پرسيد: ”آيا من اولين زنی هستم كه تو می‌بوسی؟ آيا اين نخستين بار است كه زنی را می‌بوسی؟“ ملانصرالدين گفت: ”بله و شيرين‌ترين بوسه!“ مقايسه در خون شماست. نمی‌توانيد با هرچيزی همانطور كه هست باقی بمانيد. آن زن نيز درخواست مقايسه دارد؛ وگرنه چرا بايد نگران باشی كه اين نخستين بوسه است و يا دومين؟ هر بوسه تازه و بكر است؛ هيچ ارتباطی با هر بوسه‌ای در گذشته و يا در آينده ندارد. هر بوسه وجود خودش را دارد. در تنهايی و خلوت خود وجود دارد. خودش يک قله است؛ يک واحد است به هيچ‌وجه ربطی به گذشته يا آينده ندارد. چرا می‌پرسی كه اولين است؟ و نخستين بار چه قشنگی دارد؟ و چرا دومين نه و چرا سومين نه؟ ولی ذهن می‌خواهد مقايسه كند. چرا ذهن تمايل به مقايسه دارد؟ زيرا توسط مقايسه نفس تغذيه می‌شود: كه، ”من نخستين زن هستم؛ اين نخستين بوسه است!“ تو توجهی به بوسه نداری، به كيفيت آن توجهی نداری. در اين لحظه آن بوسه درهای قلب را گشوده است؛ تو علاقه‌ای به اين نداری، اين كه چيزی نيست! تو به اين علاقه داری كه آيا اين نخستين است يا نيست. نفس هميشه به مقايسه علاقه دارد؛ و جهان‌هستی مقايسه نمی‌شناسد. و افرادي مانند هراكليتوس، پاتانجلی در جهان‌هستی زندگی می‌كنند،‌ نه در ذهن. آنان را باهم مقايسه نكن. افراد زيادی نزد من می‌آيند و می‌گويند، ”كدام‌ يک بزرگ‌تر هستند: بودا يا مسيح؟“ چه پرسش ابلهانه‌ای! بودا از مسيح بزرگ‌تر است و يا مسيح از بودا بزرگ‌تر است؟! و من به آنان می‌گويم: ”چرا به مقايسه ادامه می‌دهيد؟“ نكته‌ای لطيف در كار است: اگر پيرو مسيح باشی دوست داری كه مسيح بزرگ‌تر باشد زيرا تو فقط وقتی می‌توانی بزرگ باشی كه مسيح بزرگ‌ترين باشد! اين ارضای نفس تو است. مرشد تو چگونه ممكن است كه بزرگ‌ترين نباشد؟! بايد كه باشد، زيرا تو يک مريد بسيار بزرگ هستی! و اگر مسيح بزرگ‌ترين نباشد، آن وقت مسيحيان كجا خواهند بود؟ اگر بودا بزرگ‌ترين نباشد،‌ آنوقت چه بر سر نفس بوداييان خواهد آمد؟ هر نژاد، هر مذهب، ‌هر كشور خودش را بزرگ‌ترين می‌پندارد نه به اين دليل كه هيچ كشوری بزرگ باشد، نه به دليل اينكه يک نژاد بزرگ است؛ در اين جهان هستی همه چيز بزرگ‌ترين است. جهان‌هستی فقط بزرگ‌ترين‌ها را خلق می‌كند، هر موجودی يک بودش منحصربه فرد است. ولی اين برای ذهن جاذبه‌ای ندارد، زيرا آن وقت بزرگی بسيار معمولی است. همه بزرگ‌ترين هستند؟! آن وقت فايده‌اش چيست؟ كسی بايد پايين‌تر باشد. يک سلسه‌ مراتب بايد خلق شود! #اشو @oshoe
Mostrar todo...
12👍 7👎 2👏 2
#خودکشی #اوشو متن از لینک زیر https://t.me/nazeraramesh/12343 @oshovoicee
Mostrar todo...
اشو،سوال و جواب.mp327.47 MB
👍 4🔥 1
07:42
Video unavailableShow in Telegram
انیمیشن the egg #تخم با دوبله روان فارسی درک یکپارچگی بین خالق و مخلوقاتش، درک یکپارچگی جهان و کائنات👌👌👌 @manaviyat_khanevade_madar
Mostrar todo...
16.86 MB
👍 12
01:10
Video unavailableShow in Telegram
Mostrar todo...
5014312c-6b03-4ffc-b441-3a11f3c5137e.mp43.28 MB
12
01:48
Video unavailableShow in Telegram
Mostrar todo...
45137974_1168181630982258_6173905117816741211_n.mp417.48 MB
👍 20😭 2🥱 1
Photo unavailableShow in Telegram
با خودکشی به هیچ جایی رهنمون نمی شوی فقط هوشیاری ات را وارد زهدان کم سطح تری می کنی زیرا نتوانسته ای در سطح بالاتر زندگی ات را اداره کنی. #اشو @oshoi
Mostrar todo...
26👍 6❤‍🔥 4👏 1
00:51
Video unavailableShow in Telegram
بفرماید خدمت شما
Mostrar todo...
2.52 MB
22👍 1
11:07
Video unavailableShow in Telegram
🟥تجربه ی مرگ تقریبی بسیار دقیق و عالی خانم دکتر لُته ولنتین متخصص داخلی 🟪🟪 من متوجه شدم همه ی ما از تبار آن نور هستیم✨ #تجارب_مرگ_تقریبی#محققین_آلمان#مرگ_پژوهان @Nahtoderfahrung
Mostrar todo...
IMG_8974.MP458.63 MB
13👍 4
«نور شبیه یک مرز بود» تجربه‌گران نزدیک به مرگ برای توصیف مواجهۀ غیرزمینی‌شان با خداوند از واژه‌های زمینی استفاده می‌کنند. گاهی به نظر می‌رسد همه واژه های فرهنگ لغت هم برای توصیف چنین تجربهٔ شگفت‌انگیزی کافی نیست. این مورد دربارۀ لوید صدق می‌کند؛ کسی که به دلیل واکنش آلرژیک شدید به دارو، تجربۀ نزدیک به مرگ را ازسرگذراند و با نور خدا مواجه شد: نور شبیه مرزی شفاف بود. برایم سخت است که برای توصیف احساساتم واژه پیدا کنم. هرچند از شدت نور نابینا شده بودم و نمی‌توانستم چیزی را ببینم، اما نور به چشمانم آسیبی نمی‌رساند. مثل این بود که به خورشیدی میلیون‌ها برابر درخشان‌تر نگاه می‌کنم؛ یک نور سفید خالص. احساس آرامش، امنیت و آسودگی داشتم و در حضور عشقی خالص و بی‌قیدوشرط بودم. نور من را جذب می‌کرد، همچنین زندگی‌ام به من نشان داده می‌شد. احتمالاً [درآن لحظه] گریه کردم. شرمنده بودم، اما عشق را احساس می‌کردم و می‌دانستم همه‌چیز روبه‌راه است. می‌دانستم که در حضور خداوند هستم. تجربه نزدیک به مرگ لوید، همچنین شامل یک پیام اطمینان‌بخشِ مهم بود: «حس کردم، یا شاید هم فهمیدم که پسر سی‌و‌دو‌ساله‌ام که بر اثر تصادف از دست داده بودم، صحیح و سالم با آن نور بود. اکنون می‌دانم که مرگ پایان ما نیست. زندگی پس از مرگ هم جریان دارد.» برای لوید نور خداوند یک نشانگر مرزی، بسیار درخشان، خالص و مرتبط با عشق خداوند بود. مجدداً می‌بینیم که این تداعی‌ها، همگی قبلاً در نمونه‌های پیشین آمده است و در توصیف نوری غیرزمینی‌ که افراد با آن مواجه می‌شوند، ارجاعات رایجی هستند. منبع: کتاب «خدا و زندگی پس از مرگ»، انتشارات آنسو لینک خرید کتاب گروه وابسته به انجمن بین المللی تحقیقات تجارب نزدیک به مرگ (IANDS) در ایران DNDSI.ir Join → @IranNDE
Mostrar todo...
خدا و زندگی پس از مرگ - نشر آن سو

نویسندگان: جفری لانگ، پل پری مترجمان: دکتر علی قاسمیان‌نژاد، حمیده قمری شابک: ۶-۱۳-۷۸۸۷-۶۲۲-۹۷۸ نوبت چاپ: اول سال چاپ: ۱۴۰۲ قطع: رقعی تعداد صفحات: ۲۶۰    

👍 9 7