cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

آکادمی فلسفه و زبان مشکین- Meshkin phylosophy and language academy 👁

از دیو و دد ملولم و انسانم آرزست!... گرسنه بمیریم، اما دانا بمیریم!... و عاشق بمیریم...

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
731
Suscriptores
-124 horas
-47 días
-3830 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

. ای ساکن جان من، آخر تو کجا رفتی!؟ آواز: زنده‌یاد #محمد‌رضا_شجریان شعر: حضرت #مولانا @tahlilvarasad
Mostrar todo...
4_532577409287881778.mp36.19 MB
🟡⁠آدم از خود می‌پرسد که: تو با این سال‌ها که گذشت چه کردی؟ بهترین سال‌های عمرت را کجا در خاک کردی؟ زندگی کردی یا نه؟ با خود می‌گویی نگاه کن، ببین این دنیا چه سرد می‌شود. سال‌ها همچنان می‌گذرد و بعد از آن‌ها تنهایی غمبار است و عصای نااستوار پیری به دستت می‌دهد و بعد حسرت است و نومیدی. دنيای رویاهای رنگین، رنگ می‌بازد، رویاهایت مثل گل‌های پژمرده گردن خم می‌کنند و مثل برگ‌های زرد از درخت خزان‌زده می‌ریزند. وای ناستنکا، تنها ماندن سخت محزون خواهد بود، محزون است که حتی کاری نکرده باشی که افسوسش را بخوری، هیچ، هیچ، هیچ؛ زیرا آنچه بر باد رفته چیزی نبوده است. هیچ، یک «هیچ» احمقانه و بی‌معنی، همه خواب بوده است. ‌‌ 🖌فئودور_داستایوفسکی 📚 ازکتاب : شب‌های_روشن‌ 🟣@TalareAndisheH
Mostrar todo...
«دئدیم ێامان قوْرخورام!» دئدیم: قوْرخورام، ێامان قوْرخورام! دئدی: آێ قلندر نه دن قوْرخورسان؟ دئدیم: آنجاق بو بیر سیردی، نئجه دئێیم؟ دئدی: قوْرخما! من امین سیرداشام، اینان! دئدیم: گؤزلریندن ێامان قوْرخورام! آخؽ گؤزلرین بیر کهکشان دؽر، اولدوزلار کهکشانؽ! مینلر اولدوز، مینلر جنت پارلاقؽ! منی بو کهکشان سسله ێیر، هاێلؽر، چکیر منی اؤز سئۉدا دۆنێاسؽنا، من آنجاق اوْ دۆنێادان ێامان قوْرخورام! اوْ دۆنێا سئۉگی ، سئۉینج، قوربان اوْلماق دۆنێاسؽ! من آنجاق بیر میسکین ێالقؽز قلندر! دئدی: قوْرخما بو دۆنێا سه نی سسلیر، بو دۆنێا سئۉیلمک، سئۉمک دۆنێاسؽ، بو دۆنێا سئۉدا اوْدون دا ێاخؽلماق، بو دۆنێا مجنون لار، صنعان دۆنێاسؽ! بو دۆنێا ۉارلؽغؽن گؤزل چیچگی، دئدیم: آنجاق سنین گؤزۆن گؤزل گؤزلرین- سسله ێیر هر زامان منی اؤزۆنه! گۆن کیمی پارلاێؽر، گۆل کیمی گۆلۆر! آێ سمادان قوْناق گلمیش خاتؽنؽم! گؤزلرین اۆلدوزلار، گۆن لر دۆنێاسؽ! اوْ گؤزلردن ێامان قوْرخورام آنجاق! قوْرخورام اؤزۆمۆ ایتیرم اوْندا، دئدی: ێوْخ، ێوْخ! قوْرخما آێ ناشؽ عاشیق! آێ دلی! آێ سئۉدا اوْتون دا ێانمؽش! منیم بو گؤزل گؤزلریم، سنین سئۉدا دۆنێاسؽنا آچؽلان بیر پنجره دیر! سن اؤز اؤزۆۉۆ، اؤز دۆنێاۉؽ، آرتؽق بو دۆنێادا- بو سئۉگی دۆنێاسؽندا تاپابیلرسن! «آیمارا-Aymara»
Mostrar todo...
▫️سئو منی بیر آز، پوز بیر آز شوبهه قورال‌لارینی، ساغ الینی آزاجیق منه بوراخ! دینجلیک آرانی‌دیر قول‌لارین. #نزار_قبانی #شعر_اوجاغی @SheirOcagi
Mostrar todo...
02:39
Video unavailableShow in Telegram
به چی فکر میکنی؟ مری ماتیو، خواننده فرانسوی،
Mostrar todo...
IMG_20200724_103848_533.mp46.67 MB
🥀✒️🌞🖌🥀 (20) «تقدیم به حضرت دوست!» شعر، زبان و نقد شعر poetry , Language and Poetry Criticism, Dichtung, Sprache und Dichtungskritik, رحمان پوراکبر خیاوی(روشن خیاوی) فیلولوژی-Ph.D ادامه از بخش های پیشین... ...و در این پاره از نوشته به بررسی و مطالعه ی تاریخی-تطبیقی دو واژه ی: «پوئسیس- poiesis، پوئتری-poetry» یونانی، و «بۆتۆرمک-bütürmek، بیتیرمک-bitirmek» ترکی می‌پردازیم. در باره ی «تئخنه» گفتیم که این واژه در زبان یونانی به معنا و مفهوم: فن یا هنری است که مواد و لایه ها و بخش هایی از طبیعت را به هم پیوند می‌زند و وصل میکند و با این عمل، شئی و یا چیز جدیدی را به وجود می آورد و یا ایجاد می‌کند: میز و صندلی و کفش و پارچه و ساختمان و مسکن... را نام بردیم. اما در باره ی «پوئسیس-poiesis» ۉ «پوْئتری-poetry»، باید بگویم که معنای دقیق این کلمه در زبان یونانی باستان، عبارت است از: خلاقیت، بیرون کشیدن و روشن ساختن و نشان دادن حقیقت از پوشیدگی و پنهانی و در غفلت ماندگی و در خلا و تاریکی و تیرگی ماندن و دیده نشدن... توْرپاغا باخؽرام لاغؽم-لاغؽمدؽ، گؤێلره باخؽرام...تام باجا- باجا، حێاتدان باش آچماق سینه داغؽمدؽ، حێات تاپماجادؽ...حێات تاپماجا! هیچ کیم آچا بیلمیر سیر ساندؽغؽنؽ، ێاخشؽ دا، ێامان دا سؽنانا بیلمیر، انسان دیێه بیلمیر ایناندؽغؽنؽ، دیێه بیلدیێینه اینانا بیلمیر! قطعه شعری که در بالا از «اوستاد نادر الهی» نقل شد، همان داستان تلاش برای پرده برداشتن از یک حقیقت است، حقیقت بودن-Being و زندگی که خود شعر بلندی است به قامت تاریخ. تلاشی که از بامداد گشوده شدن چشم انسان به این دنیا آغاز شده و تداوم یافته و هنوز هم تداوم دارد، و نخستین و اساسی ترین پرسش انسان بوده و است و خواهد بود و هیچوقت هم کهنه نخواهد شد. اما ما اینجا از کدام «حیات و جهان» سخن می‌گوییم؟ از حقیقت کدام زندگی و هستی؟ پاسخ به یقین چنین خواهد بود: از وجود و زندگی و جهان شعورمند. حیاتی که بر پایه های شعور و آگاهی استوار باشد و نه بر پایه های «اراده ی معطوف به قدرت». ما اینجا از جهانی شعورمند سخن می‌گوییم، و نه از جهانی و حیاتی استوار بر بنیان های سلطه و تسلط برای تغییر جهان به منظور بهره کشی و تبدیل آن و طبیعت به ملک طلق! و نه از جهانی مرده و بی روح و شئی شده، شئی که قابل دست به دست شدن است، جان ندارد، اراده ندارد، نمی‌تواند داوری کند و بیندیشد و بیندیشاند و به تفکر دعوت کند و یا مجبور سازد!...بشر امروز درد و غصه ی جهان شعورمند را دارد، مبادا روزی جهان را چنان دگرگون سازیم که دیگر نتواند تامل و تفکر کند، و بیندیشد و به اندیشیدن دعوت کند، و از نفس بیفتد، و دیگر نتواند نفس بکشد!...کافی است برای درک و دریافت بهتر مساله، نگاهی به سرزمین های صنعت زده-صنعت گزیده و جنگ زده بیندازیم! آیا این شهرها و این طبیعت نای نفس کشیدن دارند که خود منبع و منشأ زندگی دیگر جانداران هم باشند؟... ما فرزندان صالحی برای خدای خود نبوده ایم، ما نتوانستیم نعمت اندیشیدن را خوب دریابیم، ما فرزندان خلفی برای زمین خود نشدیم!... یا ویلنا! یا ویلنا!... نمی‌توان برای شعر آغازی نشان داد. شعر نه آغاز دارد و نه پایان، به سخنی آغاز شعر، همان آغاز انسان و با انسان است، و البته شعر، خود انسان در معنای ظهور هرچه سره و بی غش در ساحت هستی است. و اگر پایانی هم برای شعر تصور کنیم، پایانش نیز همان پایان انسان است، و این چندان معلوم ما نیست، می‌تواند همین فردا باشد، مثلا با انفجار هزاران بمب هسته ای، که نقطه پایان بگذارد به موجودیت انسان بر روی زمین. و شاید هم شعر و انسان تا ابد، همچنان بر روی زمین به حیات خود ادامه دهند و زندگی و عشق و زیبایی ادامه داشته باشد...اما کلمه ی «ابد» مانند کلمه ی «ازل» معنا و مفهوم چندان روشنی ندارد. حداقل در مباحث این چنینی...ولی یک چیز روشن است: ذات و جوهر شعر، همانا وجود و صیرورت انسان است. و اگر بخواهیم اندکی طبق سلیقه ی آنها که خیلی دلشان می‌خواهد سخن را هرچه «هگلی تر» و خارج از میدان فهم عموم بیان کنند، از چیستی شعر سخن بگوییم، ممکن است بپرسیم: آیا روح روح دارد؟ و با جابجایی کلمه «روح» نخست، بپرسیم: آیا شعر روح دارد؟ پاسخ می‌تواند چنین باشد: روح خود روح است، روح در ذات خود روح است! و شعر نیز در ذات خود شعر است، آنهم شعر ذات انسان! و انسان بدون روح-ذات قابل تصور نیست، فلذا انسان بدون شعر هم همچنین، و زندگی انسان هم بدون شعر قابل تصور نیست.( رک به پیشگفتار پدیدارشناسی روح، هگل، ترجمه: بهرام عباسی،ص۶۷...). ادامه دارد... 🆔@meshkinAcademyRX
Mostrar todo...
attach 📎

«دئدیم ێامان قوْرخورام!» دئدیم: قوْرخورام، ێامان قوْرخورام! دئدی: آێ قلندر نه دن قوْرخورسان؟ دئدیم: آنجاق بو بیر سیردی، نئجه دئێیم؟ دئدی: قوْرخما! من امین سیرداشام، اینان! دئدیم: گؤزلریندن ێامان قوْرخورام! آخؽ گؤزلرین بیر کهکشان دؽر، اولدوزلار کهکشانؽ! مینلر اولدوز، مینلر جنت پارلاقؽ! منی بو کهکشان سسله ێیر، هاێلؽر، چکیر منی اؤز سئۉدا دۆنێاسؽنا، من آنجاق اوْ دۆنێادان ێامان قوْرخورام! اوْ دۆنێا سئۉگی ، سئۉینج، قوربان اوْلماق دۆنێاسؽ! من آنجاق بیر میسکین ێالقؽز قلندر! دئدی: قوْرخما بو دۆنێا سه نی سسلیر، بو دۆنێا سئۉیلمک، سئۉمک دۆنێاسؽ، بو دۆنێا سئۉدا اوْدون دا ێاخؽلماق، بو دۆنێا مجنون لار، صنعان دۆنێاسؽ! بو دۆنێا ۉارلؽغؽن گؤزل چیچگی، دئدیم: آنجاق سنین گؤزۆن گؤزل گؤزلرین- سسله ێیر هر زامان منی اؤزۆنه! گۆن کیمی پارلاێؽر، گۆل کیمی گۆلۆر! آێ سمادان قوْناق گلمیش خاتؽنؽم! گؤزلرین اۆلدوزلار، گۆن لر دۆنێاسؽ! اوْ گؤزلردن ێامان قوْرخورام آنجاق! قوْرخورام اؤزۆمۆ ایتیرم اوْندا، دئدی: ێوْخ، ێوْخ! قوْرخما آێ ناشؽ عاشیق! آێ دلی! آێ سئۉدا اوْتون دا ێانمؽش! منیم بو گؤزل گؤزلریم، سنین سئۉدا دۆنێاسؽنا آچؽلان بیر پنجره دیر! سن اؤز اؤزۆۉۆ، اؤز دۆنێاۉؽ، آرتؽق بو دۆنێادا- بو سئۉگی دۆنێاسؽندا تاپابیلرسن! «آیمارا-Aymara»
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.