cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

"جنتلمن"

🌼دو رمان از فاطمه اشکو🌼 رمان "جنتلمن" #اجتماعی_عاشقانه_هیجانی_معمایی •روند پارت‌گذاری: شب ها ساعت ۹، به‌جز پنج‌شنبه و جمعه 🌟🌟🌟🌟🌟 🌼رمان پرتره🌼 #مدلینگ_ اجتماعی_فول عاشقانه_هیجانی •روند پارت‌گذاری: یک سوم گذاشته و چاپ شده. 🌟🌟🌟🌟🌟

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
6 640
Suscriptores
-424 horas
-307 días
-15830 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

00:08
Video unavailableShow in Telegram
تخفیفات بزرگ باغ استور 😍 ☘️25 درصد تخفیف روی تمامی رمان‌ها ⭕️مهلت فقط تا ۴ فروردین ماه نصب رایگان ios برای آیفون : https://baghstore.net/app/ نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... : https://baghstore.net/app
Mostrar todo...
00:10
Video unavailableShow in Telegram
رویداد بزرگ باغ استور 😍 29 اسفند ساعت ۲۳:۵۹ در اپلیکیشن باغ استور ☘ نصب رایگان ios برای آیفون : https://baghstore.net/app/ نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... : https://baghstore.net/app
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
📚 رمان مالک ✍️ به قلم فاطمه اشکو 📝 خلاصه ساختمان ننه‌آهو سوخته و این بار چند خانواده مستاجر می‌شوند. از یک طرف همه در پی به زندان انداختن عامل این جریان هستند و از طرفی دیگر جاشو و آذردخت در حالی بهم وابسته شده‌اند که باید دور از هم زندگی کنند. چالش‌ها از آن‌جایی بالا می‌گیرد که مافیای موسیقی وارد عشق آتشین شده‌ی آن‌دو می‌شوند و آذردخت درگیرِ برگشتن شور و هیجانش بابت پیدا کردن مادرش می‌شود. دخترچشم دریایی بین دو راهیِ‌ یافتنِ مادرش و عشق جاشو قرار می‌گیرد. او باید بین پول‌هایی که از مافیا به دست می‌آید و به مادرش می‌رسد و جاشویی که به جز عشق دیگر چیزی ندارد،‌ یکی را انتخاب کند... 🔘خانوادگی، عاشقانه، آسیب اجتماعی، انتقامی 🌀 این رمان عیارسنج(نمونه کتاب) ندارد. پیش از مطالعه رمان مالک باید فصل قبل که در همین اپلیکیشن با نام رمان مستاجر موجود است را خوانده باشید. از طریق بخش نویسندگان و صفحه خانم فاطمه اشکو می توانید فصل قبل را پیدا کرده و به صورت رایگان مطالعه کنید؛ یا اینکه نام آن را در صفحه اصلی اپلیکیشن جستجو کنید. نصب رایگان اپلیکیشن باغ استور برای همه موبایل ها : https://baghstore.net/app/
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
📚 رمان جنتلمن ✍️به قلم فاطمه اشکو 📝خلاصه نامی به خاطر عشقش از خواهرش می گذره و می بخشش به برادرِعشقش تا بتونه به یار دیرینه ش برسه. دوست نامردش شب عقد دختره بهش تجاوز می کنه و می فهمه دختر که نیست، هیچ تازه رحمم نداره و... 📌این رمان بصورت فروشی ست، پس از مطالعه 355 صفحه دمو (عیارسنج) اگر علاقمند بودین به سبد خرید مراجعه کنین و حق اشتراک خوندن بقیه صفحات رو پرداخت کنین تا توی کتابخونۀ اپلیکیشن بتونین رمان رو تا آخر مطالعه کنین. رمان برای خریداران کامل شده و تعداد کل صفحات 2289 می باشد. نصب رایگان ios برای آیفون : https://baghstore.net/app/ نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... : https://baghstore.net/app/
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
📚 رمان مستاجر ✍️ به قلم فاطمه اشکو 📝 خلاصه اگر قبول دارین ما ناخواسته به دنیا میایم و پدر و مادرهامون رو خودمون انتخاب نمی کنیم بخونید: آذردخت در آستانه ی کنکور و رسیدن به دانشگاهه که متوجه می شه پدر و مادرش، خانواده ی اصلیش نیستن. اون برای انتقام گرفتن از حقیقت و خانواده ش میخواد از نامزد و حجاب اجباریش دل بکنه و شروع به جنگیدن کنه. وقتی برای کنار زدن چادر سرش، توانشو جمع می کنه مرد موزیسینی وارد زندگیش میشه که هیچ وقت فکرشو نمی کرد اون کسی باشه که... 🔘 خانوادگی ، هیجانی ، عاشقانه ، آسیب اجتماعی ، انتقامی 🌀باید متذکر شد که اگر اثری به صورت رایگان منتشر می شود دلیل بر سبک شمردن ارزش آن نیست و هدف از این کار، دریافت نقد و نظر بوده تا نویسنده با وام گرفتن از این بازخوردها بتواند سطح توقع مخاطبان را در آثار بعدی پیاده کند. * این رمان رایگان و در حال انتشار است. نصب رایگان ios برای آیفون : https://baghstore.net/app/ نصب رایگان نسخه Android برای سامسونگ، شیائومی، هوآوی و ... : https://baghstore.net/app
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
با سلام. رمان مستاجر به صورت رایگان‌ تو برنامه ی یاغ استور شروع به کار کرده. امیدواریم اونجا ببینیمتون... تکرار میکنیم که این زمان کاملا رایگان گذاشته میشه.
Mostrar todo...
توصیه‌ی ویژه❌❌❌
Mostrar todo...
کام عمیقی از سیگارش می‌گیرد و دودش را که فوت می‌کند با صدایی خشدار می‌گوید: -تو شبا خوب نمی‌خوابی تافته. اصلا نمی‌خوابی. بی‌جواب دستانم را روی بازوهایم سفت می‌کنم و نگاهم را که تا روشنایی خاکستر سیگار بالا می‌کشانم، می‌پرسد: -شبی رو بدون کابوس گذروندی؟ سری به طرفین تکان می‌دهم و کامی دیگر از سیگارش می‌گیرد و کام دیگری... صدایش زمخت و بی حس می‌شود. -دقیقا چی می‌بینی تو خواب؟ دستم را دراز می‌کنم سمت قهوه‌اش، نگاهش مهربان است وقتی قهوه را میان دستم رهایش می‌کند. انگشتانم که دور فنجان چفت می‌شوند می‌گویم: -گاهی فقط یه سیاهی مطلق و ترسناک می‌بینم... گاهی یه جفت دست که نمی‌شناسم دور گلوم سفت شدن... گاهی دستها رو هم نمی‌شناسم... فقط یه جفت دستن. پلکهایش را روی هم فشارمی‌دهد، ساکت می‌شوم و او هم. قهوه‌ی داخل فنجان را که مزه می‌کنم می‌پرسد: -سعی کرد خفه‌ات کنه؟ سری تکان می‌دهم و نه را لب می‌زنم. بعد از مکثی طولانی مردد می‌گویم: -اولین باری که حس کردم وسط خلا گیر کردم... اولین باری که یادم رفت نفس کشیدن چطوریه زیر دستاش... تافته را که می‌نالد، ساکت می‌شوم و نگاهم را می‌دوزم به سیاهی مطلق پشت سرش و کمی بعدتر می‌گویم: -بهت گفتم که خسته می‌شی. گفتم که خسته‌ات می‌کنم. لبخند تلخی می‌زند. -من هیچ‌وقت رهات نمی‌کنم. هیچ وقت دختر حاج‌طاهر. لبم به نیشخندی بی موقع کش می‌آید. -انقدر پست می‌زنم خسته شی. قدمی جلو می‌کشد و می‌گوید: -جرئتشو نداری پسم بزنی. حتی اگه تحمیلی باشم. دود سیگارش که در صورتم فوت می‌شود، دستش از بازویم تا کمرم کش می‌آید و نوازش وار می گوید: -هر قدمی من جلو اومدم تو عقب نرو. وایسا سرجات و به خودت بگو این دستها اذیتم نمی‌کنن. بگو این #روانی منو می‌خواد... به خودت بگو این آدم وسط خلا اگه فقط یه دونه ماسک اکسیژن داشته باشه اونو می‌ده به من. بگو اگر ماسک نداشته باشه هم منو با نفس خودش دوباره زنده می‌کنه. نگاهم را تا صورتش بالا می‌کشانم و ادامه می‌دهد. -ازت رابطه نمی‌خوام تافته... ازت هیچی نمی‌خوام جز اینکه به من عادت کنی، به تمام من عادت کن. سکوت می‌کنم و سرش پایین می‌آید و پلک می‌بندم. چانه‌ام را می‌بوسد و کمی بعدتر گردنم را... دست آزادم را که برای پس زدنش بالا می‌برم، مهارش می‌کند و جایی نزدیک گردنم پچ می‌زند. -بهت آسیب نمی‌زنم. هیچ وقت. من تو رو دوستت دارم تافی، خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو کنی... https://t.me/+VP8vxD040K7eKMTv نامزد تافته به او تجاوز کرده و به تهمت خیانت طردش می‌کند. تافته می‌خواهد زندگی جدیدی را شروع کند که با دکتر سهند نریمان رو به‌رو می‌شود. سهند زخم خورده‌ی خاندان ادیب است و تافته از همه جا بی‌خبر... همه چیز خوب است تا اینکه تافته می‌فهمد سهند به قصد #انتقام به او نزدیک شده است. https://t.me/+VP8vxD040K7eKMTv
Mostrar todo...
ارتیاب

به‌نام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است ب_اسدپور. کارهای در دست چاپ. #ضجه_های_ویرانی_من #صبح_که_بیاید #صامت در حال تایپ: #ارتیاب #کپی_ممنوع پارت‌گذاری هر روز به جز جمعه‌ها

کام عمیقی از سیگارش می‌گیرد و دودش را که فوت می‌کند با صدایی خشدار می‌گوید: -تو شبا خوب نمی‌خوابی تافته. اصلا نمی‌خوابی. بی‌جواب دستانم را روی بازوهایم سفت می‌کنم و نگاهم را که تا روشنایی خاکستر سیگار بالا می‌کشانم، می‌پرسد: -شبی رو بدون کابوس گذروندی؟ سری به طرفین تکان می‌دهم و کامی دیگر از سیگارش می‌گیرد و کام دیگری... صدایش زمخت و بی حس می‌شود. -دقیقا چی می‌بینی تو خواب؟ دستم را دراز می‌کنم سمت قهوه‌اش، نگاهش مهربان است وقتی قهوه را میان دستم رهایش می‌کند. انگشتانم که دور فنجان چفت می‌شوند می‌گویم: -گاهی فقط یه سیاهی مطلق و ترسناک می‌بینم... گاهی یه جفت دست که نمی‌شناسم دور گلوم سفت شدن... گاهی دستها رو هم نمی‌شناسم... فقط یه جفت دستن. پلکهایش را روی هم فشارمی‌دهد، ساکت می‌شوم و او هم. قهوه‌ی داخل فنجان را که مزه می‌کنم می‌پرسد: -سعی کرد خفه‌ات کنه؟ سری تکان می‌دهم و نه را لب می‌زنم. بعد از مکثی طولانی مردد می‌گویم: -اولین باری که حس کردم وسط خلا گیر کردم... اولین باری که یادم رفت نفس کشیدن چطوریه زیر دستاش... تافته را که می‌نالد، ساکت می‌شوم و نگاهم را می‌دوزم به سیاهی مطلق پشت سرش و کمی بعدتر می‌گویم: -بهت گفتم که خسته می‌شی. گفتم که خسته‌ات می‌کنم. لبخند تلخی می‌زند. -من هیچ‌وقت رهات نمی‌کنم. هیچ وقت دختر حاج‌طاهر. لبم به نیشخندی بی موقع کش می‌آید. -انقدر پست می‌زنم خسته شی. قدمی جلو می‌کشد و می‌گوید: -جرئتشو نداری پسم بزنی. حتی اگه تحمیلی باشم. دود سیگارش که در صورتم فوت می‌شود، دستش از بازویم تا کمرم کش می‌آید و نوازش وار می گوید: -هر قدمی من جلو اومدم تو عقب نرو. وایسا سرجات و به خودت بگو این دستها اذیتم نمی‌کنن. بگو این #روانی منو می‌خواد... به خودت بگو این آدم وسط خلا اگه فقط یه دونه ماسک اکسیژن داشته باشه اونو می‌ده به من. بگو اگر ماسک نداشته باشه هم منو با نفس خودش دوباره زنده می‌کنه. نگاهم را تا صورتش بالا می‌کشانم و ادامه می‌دهد. -ازت رابطه نمی‌خوام تافته... ازت هیچی نمی‌خوام جز اینکه به من عادت کنی، به تمام من عادت کن. سکوت می‌کنم و سرش پایین می‌آید و پلک می‌بندم. چانه‌ام را می‌بوسد و کمی بعدتر گردنم را... دست آزادم را که برای پس زدنش بالا می‌برم، مهارش می‌کند و جایی نزدیک گردنم پچ می‌زند. -بهت آسیب نمی‌زنم. هیچ وقت. من تو رو دوستت دارم تافی، خیلی بیشتر از چیزی که فکرشو کنی... https://t.me/+VP8vxD040K7eKMTv نامزد تافته به او تجاوز کرده و به تهمت خیانت طردش می‌کند. تافته می‌خواهد زندگی جدیدی را شروع کند که با دکتر سهند نریمان رو به‌رو می‌شود. سهند زخم خورده‌ی خاندان ادیب است و تافته از همه جا بی‌خبر... همه چیز خوب است تا اینکه تافته می‌فهمد سهند به قصد #انتقام به او نزدیک شده است. https://t.me/+VP8vxD040K7eKMTv
Mostrar todo...
ارتیاب

به‌نام خدایی که از رگ گردن به ما نزدیکتر است ب_اسدپور. کارهای در دست چاپ. #ضجه_های_ویرانی_من #صبح_که_بیاید #صامت در حال تایپ: #ارتیاب #کپی_ممنوع پارت‌گذاری هر روز به جز جمعه‌ها

توصیه‌ی ویژه❌❌❌❌ قلم بهار جان عزیز نیاز به توصیه‌ نداره
Mostrar todo...