cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

خاکستر عشق

••• خاکستر عشق ارتباط با ادمین تبادل : @Novel_trn ارتباط با نویسنده : https://t.me/BChatBot?start=sc-5123-9gMqMGc Instagram : https://www.instagram.com/invites/contact/?i=1cxc6zrfqbbry&utm_content=nabldaz

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
999
Suscriptores
Sin datos24 horas
-137 días
-5930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

+ من به بقیه چیکار دارم ؟ مگه بقیه پسر منن ؟ بهت گفته بودم کم بشی تنبیه بدی در انتظارته یادته ؟ سرش رو انداخت پایین که انگشتم رو زیر چونه اش گذاشتم و سرش رو بالااوردم + باتوام _ بله مامی ببخشید حرفی نزدم‌و با خوندن شمارمون از جام بلند شدم + وسایلت رو جمع کن میریم قدم میزنیم _ چشم مامی بلند شدم و بعد از گرفتن سفارشامون بیرون منتظرش ایستادم ، وقتی اومد بدون هیچ حرفی به سمت پارک رفتم کور ترین نقطه روی یکی از صندلی ها نشستم و اون ایستاده منتظر بود + خودت بگو باهات چیکار کنم _ مامی قول میدم‌دفعه بعد + هیسس نشنوم ، وقتی بهت میگم بشین برا امتحانت بخون و نرو بازی باید فکر اینجارو میکردی از توی کیفم ۵ تا گیره کاغذ دراوردم و کف دستم گذاشتم + شلوارت و شورتت رو بکش پایین _ مامی بیرونیم اخه + اینجا دید نداره کسی هم‌نیست بکش پایین _ مامی لطفا + رایان یبار دیگه تکرار کنم به ضررت تموم‌میشه بغض کرده شلوار و شورتش رو خجالت پایین کشید و چشماش رو بست ، بی توجه بهش یکی از گیره ها رو برداشتم و روی پوست تخ* مش زدم _ آییی مامییی ، درد میکنه برش دار تروخدا + هیسس ۴ تا گیره دیگه رو هم با فاصله زدم و شورت و شلوارش رو بالا کشیدم _ مامیی آییی + خب حالا ۱۵ تا بشین پاشو برو _ نه نه خیلی درد میکنه خواهش میکنم + بدو رایان چشماش رو بست و شروع به بشین پاشو رفتن کرد و من هربار میشمردم ،حواسم رو جمع کرده بودم به ساعت که تایم گیره ها بیشتر از ۱۰ وقیقه نشه تا آسیبی به پسر کوچولوم نرسه . اخراش که بود گریه و هق هق میکرد + کافیه بیا گیره هارو دربیارم سریع شلوار و شورتش رو با احتیاط پایین کشید و همونطور که گریه میکرد بهم خیره شد . نگاهمو ازش گرفتم و اروم گیره هارو جدا کردم و جاشون رو می مالیدم هربار هق هقش بیشتر اوج میگرفت ، تموم که شد دوباره شلوار و شورتش رو بالا کشیدم + بیا کنارم بشین _ مامی خیلی درد میکنه + میدونم پسرکوچولوم سرت رو بزار روی پام از خداخواسته کاری که خواستم رو انجام داد ، انگشتم رو توی ظرف بستنی اسکوپیش کردم و بعد جلوی لبش گذاشتم ، لبخندش رو از اینجاهم دیدم و سریع دهنش رو باز کرد + رفتی خونه تنبیه جدا داری و تا فردا شب باید تمام درسات رو یادبگیری ، زنگ میزنم ازت میپرسم و وای به حالت اگه بلد نباشی
Mostrar todo...
👍 3🔥 2
#فانتزی توی آینه نگاهی به خودم انداختم ، دختری که هیچ شباهتی به دختر گذشته نداشت حتی از لحاظ ظاهری هم خیلی تغیر کرده بود لاغر تر شده بود ، چهره اش جا افتاده تر حتی ... توی این یک سال و نیم کلی درس جدید یادگرفت ، کلی ادم توی زندگیش اومدن و رفتن . تجربه ی یه رابطه ی وانیلا رو کرد ، اما ادم از خود واقعیش نمیتونه دور بشه هیچوقت هرچقدر هم که تلاش کنه و بخواد ولی به نظرم بازم نمیشه ، نمیدونم من که نتونستم .! موهامو بالای سرم دم اسبی بستم موهایی که حالا دیگه اونقدر بلند نبودن ، دیگه مشکی ساده نبودن حالا رنگ شده بودن چی‌ میگن اسمش رو ؟ اها لولایت .! نزدیکتر به آینه شدم و از قرینه بودن خط چشمم که مطمئن شدم سراغ مداد لبم رفتم و با وسواس روی لب هام کشیدم در آخر هم رژ قرمزم رو رولی لب های معمولیم کشیدم . بعد از نمیدونم چقدر وقت که میخواستم دوباره یه شانس بدم به خودم رابطه حضوری رو تجربه کنم و لذت ببرم . امیدوارم نیازی به ترک شدن یا ترک کردن نباشه . گوشی و ایرپادم رو برداشتم از خونه بیرون زدم ، مشخصات پسره رو دوباره توی ذهن خودم تکرار کردم . پسر ۱۷ ساله ای که درگیر درس هاش و البته لوس و شیطون . موها و چشم های زیبایی داره با قد متوسط البته خب اینا چیزایی که فقط یا توی عکس دیدم یا تعریف های خودش ، ادم ها با چیزایی که نشون میدن و واقعیت تفاوت زیادی دارن ... چندماهی میشد که باهاش اشنا شده بودم ، از خودم ۴ سالی کوچیک تره ، هیچوقت فکر نمیکردم از پسرایی که سنشون از من کمتره خوشم بیاد ولی خب این پسر با رفتار های بچگونه اش منو شیفته و مجذوب خودش کرد ، این مدت هم تونست خودش رو به خوبی بهم ثابت کنه . ایستگاه اتوبوس وایستادم و منتظر خط مد نظرم شدم ، نگاه ریزی به ساعت انداختم هنوز زیاد مونده بود به تایم قرارمون . اینقدر ذهنم رو درگیر کرده بودم که نفهمیدم کی به کافه ی نزدیک پارک رسیدم و رفتم داخل ، نگاهمو به اطراف انداختم و دیدمش لبخندی زدم و سمتش رفتم + سلام کوچولو سرش رو بالا گرفت و نگام کرد با استرس مشهودی سلام گفت ، دستمو جلو گرفتم که با تردید دستش رو جلو اورد . صندلی رو عقب کشیدم و نشستم ، با سکوت بهش نگاه کردم ، موهای فرش یکمی نامرتب شده بود و هودی سفیدی پوشیده بود ، قرار بود این سری اون سوپرایزم کنه و من استایلش رو انتخاب نکنم و خب خوشم اومد .! _ اممم خوبید ؟ + خوبم تو چطوری ؟ _ ممم خوبم با انگشتاش بازی میکرد که مشخص بود اصلا حالش خوب نیست ، دستامو روی دستش گذاشتم + جای نگرانی نیست عزیزم خب ؟ به چشمام نگاه کردم و سعی کردم تمام حس امنیت رو توی نگاهم پیاده کنم البته نمیدونمم چقدر مفید بود .! دستم رو از دستاش برداشتم و یکهویی گفتم + ببین برای پسرم چی آوردم از توی کیفم جعبه کوچیکی بیرون اوردم و روی میز گذاشتم . خیلی زود رفتار های کنجکاوانه همیشگیش جاش رو به خجالت داد ، با لحن لوسی پرسید _ این چیه ؟ ماله منه ؟ لبخندی زدم و نگاش کردم + بله ماله پسرمه اما نباید اینجا بازش کنی رفتی خونه باز کن _ ولی رایان کوچولو موخواد ببینه چیه + میبینه ولی به وقتش ، خب بیا یه چیزی سفارش بدیم که من حسابی تشنمه _ ممم باید اسکن کنید گوشیمو دراوردم و بارکد روی میز رو اسکن کردم + تو چی هوس کردی ؟ _ ممم نمودونم چیزی الان اونقدر دلم نموخواد + مطمئنی ؟ _ هام هام تقریبا اره + تقریبا ؟ _ ممم نه نه بزارید فکر کنم لبخندی زدم و گفتم + ولی بچه ها که خودشون انتخاب نمیکنن نه ؟ _ همم اوره راست میگیدا ولی بگم چی دلم میخواد + تو که الان گفتی چیز خاصی دلت نمیخواد _ چرا چرا یه چیزی دلم میخواد + خب بگو ببینم چی دلت میخواد _ بستنییی + نه هوا سرده الانم میخوایم بعدش کمی پیاده روی کنیم یخ میکنیم _ ولی مامی رایان دلش بستنی میخواد چیزی نگفتم و به گوشیم نگاه کردم _ مامی ، چیزی نمیگی ؟ + باشه رایان کوچولو یه شرط میزاریم _ چی چه شرطی + بستنی میگیریم اما اگه مریض شدی من میدونم و تو پسرم اب دهنش رو صدا دار قورت داد و با ترس نگام کرد و بعد نگاهی به خودش کرد _ نه مریض نمیشم لباس گرم تنمه + هرجور دوست داری پسرکوچولوم بلند شدم و برای خودمون شکلات داغ و بستنی سفارش دادم و ازشون خواستم که بیرون بر اماده کنن + امتحانت رو چیکار کردی ؟ _ کدوم امتحان ؟ + همون امتحانی که قرار بود براش بخونی و رفتی با دوستات گیم _ اممم اها اونو میگید ... اون ... + گفتم برگه ات رو بیاری اوردی ؟ _ اوهوم اوردم + خب بده ببینم _ حالا نمیشه اول بستنیمون رو بخوریم + نه _ مامی + رایان عصبیم نکن مظلوم نگام کرد و از توی کوله اش برگه امتحانیش رو دراورد با دیدن نمره اش شوکه شدم + کسی ادبیاتش رو ۶ میگیره رایان ؟ _ مامی اخه نگاه کن سخت بود واقعا همه بچه ها نمره هاشون بد شد
Mostrar todo...
🔥 4
Photo unavailable
#slave_girl
Mostrar todo...
Photo unavailable
#miss #slave_boy
Mostrar todo...
Photo unavailable
📿👬#گی_ها_هم_شهید_میشن👬📿 #آقا_زاده ای که سر اختلافش با #باباش ازش جدا میشه و تبدیل میشه به یه #لات_پایین_شهری💯💦🔥 تو همون کوچه پس کوچه های پایین شهر #عاشق یه #بچه_خوشگل_مذهبی میشه و سر یه سو تفاهم تا حد مرگ #کتکش می زنه🙊❌⚠️ ⭕️کنار تخت محو صورت غرقه خوابه امیرعلی شده بود. #بدبخت شدی پسر. ادم کم بود؟ این #خشک_مذهبه با خدا با نماز اخه؟ ای خاک تو سرت کنن.🙄🤦🏻‍♂ این که معلومه بفهمه چی تو دلته توفم تو صورتت نمی ندازه🚷⚠️👨‍🦯 #پارت_واقعی #پارت20 https://t.me/+a2RBYb7Kewo5YjAx https://t.me/+a2RBYb7Kewo5YjAx
Mostrar todo...
اردلان مرد پولدار و هاتی که با دیدن بدن س*ک*سی روانشناسش میزنه بالا و هرشب با ک🍆یر کلفتش ک*صشو جر میده، اما یه شب موقع س*ک*س...🤫🫣 #رمان_بزرگسالان🔞♨️#محــــدودیت_ســــنی🔞🔥 https://t.me/+-P1XvVqOHqY2NWFk https://t.me/+-P1XvVqOHqY2NWFk
Mostrar todo...
00:10
Video unavailable
#رابطه_با_یه_روانشناس_هات_و_جذاب🔞 با #عشوه کرواتش و دکمه های #پیراهنشو باز کردم. نگاه #خمارشو روی خودم #حس می کردم. _ خودت خواستی خانوم روانشناس! یک لحظه #محکم پرتم کرد روی #تخت که صدای آخم بلند شد. _ #جووووون #بخورمت امشب! تک خنده ای کردم که #لباسمو توی تنم #پاره کرد و‌ شروع به #بوسیدن #لبام کرد. آروم رفت سراغ #گردنم که صدای #آهم بلند شد. کم کم پایین تر رفت تا ...💦😈 اردلان مردی خشن و سرد! مردی که به بی رحمی معروفه دل به روانشناسی می ده که تو همون نگاه اول ملکه قلبش میشه و برای به دست آوردنش خانوم روانشناس رو به خونه ی خودش می کشونه و باهاش وارد رابطه میشه ...💦🔞 https://t.me/+-P1XvVqOHqY2NWFk https://t.me/+-P1XvVqOHqY2NWFk ممنوعه ترین رمان تلگرام که از همون پارت اول صحنه های بازش شروع میشه 🍑♨️ رابطه ممنوعه بین خانوم روانشناس و مرد خشن و سردی که تمایلات جنسی بالایی داره 🚫😱
Mostrar todo...
2.16 MB
00:03
Video unavailable
_تازه خدمتکار این عمارت شدی خانم کوچولو ؟ اب #دهنمو قورت دادم م با صدای لرزون لب زدم _بله #قربان جلو اوم‌و‌دستش روی #جناق سینه م کشید _میدونی برای چی اینجایی ؟ _نه قربان نیشخندی زد و پشتم  فت‌و از پشت لبشو روی گردنم گذاشت و دستشو وارد سینه م کرد _برای اینکه تختمو گرم‌کنی‌کوچولو تپش قلبم تند شد و اون بی توجه لاله ی #گوشمو بین دو لبش‌گرفت و بند لباسمو‌از پشت باز کرد با شهوت جلو اومد یکی از دستاشو از بند شورتم رد کرد و اروم با #چوچوله م بازی کرد _میخوام این بهشتتو  جر بدم خدکتکار کوچولو‌ تو یه حرکت منو روی تخت پرت کرد و از شر لباساش راحت شد  و روم #خیمه زد التشو با بهشتم تنظیم کرد و لب زد _سکس اولت قراره با درد باشه کوچولو وحشت زده نگاهش کردم که سر التشو بدون هیچ‌ ملایمتی #داخلم فرستاد و ... https://t.me/+RkpXrbWogtUyZWI0 https://t.me/+RkpXrbWogtUyZWI0
Mostrar todo...
0.38 KB
#قسمتی_از_پارت_آینده_عمارت_اربابی🔞⚠️ - بیا بیرون حنا نزار روی #سگمو بالا بیارم آب دهنمو به زور #قورت دادم و سرمو بیشتر به پاهام فشار دادمو #وحشت زده لبمو گزیدم صدای باز شدن در کمد همراه شد با خیس شدن شلوارم.. - تو کمد لباسای من چه گهی خوردی الان؟ لحن #تحقییر امیز و خشمگینش لرزش تنم رو بیشتر کرد سرمو بلند کردم و با چشمای اشکی #هقی زدم - آقا..هق..من ننداختمش..هق..خو..خودش افتاد با پشت دستش محکم رو دهنم کوبید و داد زد: - لال شو حنا... لال شو فقط صدا نشنوم ازت در کمال تعجب #شلوارشو با خشونت ذاتیش پایین کشید و دستای #زمختشو چنگ موهام کرد و به زور اون حجم از کلفتیش رو وارد دهنم کرد.. با حس گرم شدن ته #حلقم بی توجه به دست و پا زدنم، سرمو بیشتر به خودش #فشار داد و تو گلو غرید سرد و تاریک، توی چشمای از #حدقه درومدم زل زد و گفت: - قورتش بده حنا اگه میخوای #خفه نشی قورتش بده..این تنبیه فرار کردن از اربابه تو دهن دختره به زور میشاشه و به زور خودشو ارضا میکنه😱❌❌ #ارباب_رعیتی_متفاوت🔞⚠️ https://t.me/+irFuICFJFz9lZGE0 https://t.me/+irFuICFJFz9lZGE0
Mostrar todo...
پسره‌عروسک‌جنسی‌قاتلی‌میشه‌و... 🙈💦 #پارت_۶ سرچ کن نبود لفت بده 🔥 ⚠️⚠️⚠️⚠️ رد #چاقو روی پوستش، ترسش رو بیشتر میکرد. ژیوار کنار گوشش لب زد: _ کف دستت با نقاشی قشنگ میشه. بعد چاقو رو به کف دست فریاد نزدیک کرد و زخم #عمیقی ایجاد کرد. بوسه‌ای به گونه‌ی یخ‌زده از #ترس پسرک زد و زمزمه کرد: _ حالا خوشگل‌تر شدی توله #گی♨️      #اروتیک🍑      #خشن🩸 https://t.me/+XDicSbxnZhNhMzNk https://t.me/+XDicSbxnZhNhMzNk
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.