دلبر عرب🔥💦
2 635
Suscriptores
-824 horas
-427 días
-17730 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from N/a
لباس زیر نپوش تو خونه من... !
پُرحرارت میگوید وفکر حال بیچاره مرا نمیکند:
-از این چیزا خُوشم نمیاد تازهاشم سایزی نداری که بخوای بپوشی !
گُونههایم انگار آتش میگیرد.با لبخندی نرم نگاهش خَریدانه روی بالاتنهام سُر میخورد:
-دوست دارم وقتی لمست میکنم زیر لباست هیچی نباشه...بالاتنهات عُریان و بیپُوشش باشه !
سرم را تکان میدهم و او روی پاهایش اشاره میزند.روی پاهایش مینشینم و او دستش به سمت دکمههای مانتو تنم میرود.دستم که روی دستش مینشیند؛ دستم را پس میزند و غُرش میکند:
-گفته بودم اگر میخوای ازت بگذرم یه شرط داره اونم اینه....پسم نزن لامصب...بزار با تنت آروم بگیرم....⚠️
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
همه میگفتن هاتف خشنه...پُر از کینهاس...باور نمیکردم تا وقتی که پام به خونه مجردی لعنتیش باز شد و چیزایی تجربه کردم که....❌
9 صبح پاک
🀄خونِ سیاه 🀄
♥️چَشم خود بَستم ! که دیگَر چَشم مَستَش نَنگَرَم. ناگهان دل داد زَد؛ دیوانه مَن می بینمَش♥️ لینک رمان خونِ سیاه
https://t.me/+EYb7Pe_0DKs3ZTlkنویسنده :مونا بیاتی تعرفه تبلیغات
https://t.me/blackblooooddادمین تبادل @M_bayati77 @ad_blackblood
2200
Repost from ساواک💦
-پاهاتو بده بالا بزار کولوچهی صورتیتو ببینم گندم
با خجالت عقب میرم و لب میزنم
-بِ...بخدا کوروش... اونسری که داشتی جق میزدی دکلِتو دیدم خیلی بزرگ بود... میترسم بخدا
نیشخند میزنه و شلوارشو پایین میکشه
-جقِ منم دیدی پس ها؟؟ جوری بکنمت که ترست بریزه بیبی...
تنمو جلو میکشه و با باز کردن پاهام کیر شق شدشو تکی کصم فرو میکنه...
-اوففف... تنگی گندم تنگ... دارم خفه میشم سکسیِ من
https://t.me/+CWDq0WyBNA43YTBk
عــروســ کـوچـولـو🔞
﷽ ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان👇🏼 t.me/c/2081616126/3 N_R
2310
سلام عزیزان.
فایل کامل دلبر عرب موجوده و نویسنده عزیز برای اینکه همه بتونن از این فایل
ارزشمند بهره ببرند که قیمت این فایل
با تخفیف ویژه فقط و فقط ۳۰ هزار تومنه.
برای خرید به ایدی زیر پیام بدید.
@Niii0pp2
6700
#سوم_شخص (دنیا)
#پارت_۳۱۶
کپی حرام
با سیلی که به گوشش خورد هق زد و
اشکهایش مثل ابر بهار جاری شد.
در بد مخمصه ای گیر کرده بود.
هر چه قدر تلاش کرد تا با عشقش تماس
بگیرد بی فایده بود.
پدرش عشقش را مرد زندگی اش را اسیر
کرده بود و با استفاده از او میخواست
به خواسته ی چندش آورش برسد.
دستش را روی لبش کشید و با دیدن
خون در دستش هق زدنش بیشتر شد.
پدرش موهایش را از پشت محکم
کشید و با لب هایی چفت شده غرید:
دختره ی چشم سفید...چطور تونستی
بکارت باارزشتو که من میتونستم باهاش
قرارداد ببندم و اینجوری به باد بدی؟
موهایش را محکم تر کشید طوری
که دخترک درد را در کف سرش حس کرد.
پدرش محکم موهای بلند و زیبایش را
ول کرد.
6300
Repost from N/a
سنگینی تنش که روی تنم نشست بغضم ترکید و تنم را منقبض کردم که تشر زد:
-بدنتو جمع نکن لامصب...اصلا میدونی چیه ! برو جار بزن هاتف دست زده به تنم!ببینم کی میتونه بیاد زِر بزنه چرا باهات این کارو کردم ها...اون پدر پفیوزت یا اون نامزد فیکت...؟!
دل شکسته با گریه به سینه برهنهاش کوبیدم.
-تو که نامرد نبودی هاتف...؟یادته چقدر دوستم داشتی لعنتی !
پوزخند سردی زد:
-گذشتهها گذشته...حماقتمو سرم نیار که یه روزی بدجور خاطرتو میخواستم....!
-من آخر هفته عروسیمه !
کاش نمیگفتم.این جمله آتشش زد که با خشم تمام لباسم را در تنم پاره کرد.نه به جیغهایم گوش کرد نه به التماس هایم وتمام شد....🔞
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
1 پاک
🀄خونِ سیاه 🀄
♥️چَشم خود بَستم ! که دیگَر چَشم مَستَش نَنگَرَم. ناگهان دل داد زَد؛ دیوانه مَن می بینمَش♥️ لینک رمان خونِ سیاه
https://t.me/+EYb7Pe_0DKs3ZTlkنویسنده :مونا بیاتی تعرفه تبلیغات
https://t.me/blackblooooddادمین تبادل @M_bayati77 @ad_blackblood
2600
Repost from N/a
-این درد پریودی لامصب تا کیه؟
خاکستر سیگارش را میتکاند.دکمههای پیراهنش باز است و سینه برهنه ورزیدهاش جلوی چشمم دلبری میکند.
لبم را زیر دندان گزیدم.
-برای هر زنی فرق داره !
اخم میکند وقتی نگاهم میکند:
-هر زنیو نپرسیدم تو رو پرسیدم !
این بار نگاهش روی لبهایم سُر میخورد:
-اون بدبختا رو هم ول کن !
صورتم سُرخ میشود.با گونههای گُل انداخته میگویم:
-۶روزه !
به سیگارش پک میزند و نگاهش سرتاپایم را وجب میکند:
-چندمین روزته؟
با خجالت گوشهی لباسم را در دستم مشت میکنم و وقتی لب میزنم "دومین "با حرفش تمام تنم مثل شبهای ترسناک دیگر یخ میزند:
-سخت شد که یعنی باید تا چند روز دیگه صبر کنم و بهت دست نزنم !
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
https://t.me/+49gH03qFTJ1iZDk0
1 پاک
4200
Repost from N/a
#رابطه مخفیانه #پلیس تازه کار با بزرگترین قاچاقچی #اسلحه😈💦
مک #عمیقی به #گردنش زدم و با #شهوت زیر #گوشش زمزمه #کردم🔥🚫
_ پلیس #کوچولو میخوام جوری #جرت بدم که صدای #ناله هات تو کل #پاسگاه بپیچه💯🚫
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
21 پاک
5700
Repost from N/a
🔞پسری که عاشق زن داداشش میشه و یه روز بیهوشش میکنه و اسپرمای خودشو وارد بدنش میکنه تا باردار بشه و وقتی کارش تموم میشه منتظر میمونه تا بیدار بشه و .....🔞
🫦
با گریه گفتم
_لعنتی چیکار کردی؟!من #زنداداشتم،من مثل خواهرت...
عربده ای کشید.
_بسهههه،تو دیگه زن داداشم نیستی زن منی
هیچ وقت به چشم خواهر ندیدمت،توروهمیشه به عنوان زن ومادر بچه هامدیدم و حالا وظیفته که #بچم رو به دنیا بیاری و بزرگ کنی و بشه #وارثسلطنتم.
_نمیخوامممم نمیخوام مناین بچه رو #سقط....
با سیلی کهخوردم بینیمخون اومد که دانیار چونمرو گرفت و محکم توی صورتمفریاد زد.
_بخوای بلایی سر بچمبیاری،تمام خانوات رو #میسوزونم جلوی خانوادت پس من رو با خودت یا بچموتتهدید نکن.
از ترس نفسم بند اومد،ازاین مرد هیچ کاری #بعید نبود.
_تو دیگه مال منی و از دستم نمیده نورا،تو #نورای منی.
لبشو روی لبم #کوبید.💦😱
https://t.me/+4s0lkDUE9CJkYzg0
https://t.me/+4s0lkDUE9CJkYzg0
⭐️12 شب پاک⭐️
6600
Repost from N/a
#جاسوسی_که_ناغافل_لو_میره_و_مجبوره_هرشب_تخت_رعیسشو_گرم_کنه💦
#گی. #اجباری. #هیجانی
زنجیر #دست و پاهامومحکمتر کرد..🔥جوری که #حس میکردم #لنگام داره کنده میشه
_میخواستی منو لو بدی #عروسک..
با دیدن دیلد #بزرگی که تو دستش بود بدنم لرزید❌♨️..از ترس #زبونم قفل کرده #بود
_ن.نه..نمی..#نمیخواستم..حرف..حرفمو...باور..کن..ر..راست..#میگ..اخخخخ
سر دیلدو به #داخلم فشار داد که نعره ای زدم..از درد به #التماس کردن #افتاده بودم..که #خشن تو صورتم غرید🔞🚫
_امشب یه #جوری با #دیلد سوراخ تنگتو گشاد #میکنم که مثل سگ #التماسم کنی..
تاوان نارو #زدن به منو میدی #کوچولوی سکسی❤️🔥
دهنمو #باز کردم که به یکباره کل #دیلد🔞
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
https://t.me/+7lN3ZWTe67JiOTU0
19 پاک✅
8110
میثاق صدر صاحب رستوران های زنجیره ای صدر بعد از خیانتی که زنش به اون میکنه از هرچی زنه متنفر میشه و درحالی که آوازه ای زن گریزیش همه ای شهر رو پر کرده پروا دختری کم سن و سال برای پرستاری از پسر بچه ای دوساله ای میثاق وارد خونه اش میشه و ...و پسر حاجیمون رو جوری رام خودش میکنه که یه شب ...🔞💦🥂
https://t.me/+OrLT_Mj9pm02NjNk
https://t.me/+OrLT_Mj9pm02NjNk
⭐️8 شب پاک⭐️
9300