cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

گردش قلم

لهراسب بهرامیان

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
374
Suscriptores
Sin datos24 horas
+17 días
+430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

سفر با کتاب قسمت اول وقتی با شغل معلمی به نقشه ی جهان می نگرم .می بینم که تا آخرین روزهای زندگی نمی توانم به شهرهای گوناگون دنیا سفر کنم حتی تامین هزینه به شهرهای ایران هم برایم سنگین است . به قول سعدی" دخل نوزده وخرج بیست است" نکته ی جالب این جاست که ازبیشتر سر زمین ها خاطره دارم. گویا درخیابانهای این شهرهای نادیده چه امروز وچه درگذشته قدم زده ام. دردوران نوجوانی با خواندن امیر ارسلان به شهرهای افسانه ای قدم گذاشتم. همراه با سند باد این سفرهای افسانه ای را درهزار ویک شب کامل کردم. جنگ ها بهره کشی ها وتبعیض نژادی را درآمریکا با کتاب کلبه ی عموتم تماشا کردم وبا خوشه های خشم درمزارع آمریکا قدم گذاشتم. با پیر ومردودریا ی  همینگوی شاهکار ماهیگیری را دیدم وبا مشکلات ماهیگیران آشنا شدم . با کتاب شوهر آهوخانم کرمانشاه سالیان گذشته را دیدم. باهمسایگان احمد محمود جنوب ایران را درسالهای ملی شدن نفت شناختم. همراه با جورج ارول به قلعه ی حیوانات سر زدم وشوروی زمان استالین را شناختم. کازانتزاکیس دست من را گرفت وبه یونان برد وبازوربای یونایی آشنا شدم ودیدم مسیح باز مسلوب است . کلمبیای مارکز را شناختم وعشق درسالهای وبا را آزمودم . با کلیله ودمنه از اوضاع اجتماعی ایران دردوره ی غزنوی آشنا شدم وگاو وشیر روباه وخرگوش با هوش را درجامعه ی امروزی شناختم. تولستوی مرا به روسیه برد ودردهای مردم روس را شناختم  آثار داستایوسکی مرا با عظمت روح انسانی آشنا کرد. با رمان بچه های نیمه شب به هند رفتم با حافظ هزار توی  ریا وتزویر را شناختم گلستان وبوستان مردی خیرخواه را به من معرفی کردکه درنظم ونثر بی نظیر بود. جامعه ی واقعی را درگلستان وجامعه آرمانی را دربوستان دیدم ادامه دارد ل،بهرامیان
Mostrar todo...
سفر با کتاب قسمت اول وقتی با شغل معلمی به نقشه ی جهان می نگرم .می بینم که تا آخرین روزهای زندگی نمی توانم به شهرهای گوناگون دنیا سفر کنم حتی تامین هزینه به شهریای ایران هم برایم سنگین است . به قول سعدی" دخل نوزده وخرج بیست است" نکته ی جالب این جاست که ازبیشتر سر زمین ها خاطره دارم. گویا درخیابانهای این شهرهای نادیده چه امروز وچه درگذشته قدم زده ام. دردوران نوجوانی با خواندن امیر ارسلان به شهرهای افسانه ای قدم گذاشتم. همراه با سند باد این سفرهای افسانه ای را درهزار ویک شب کامل کردم. جنگ ها بهره کشی ها وتبعیض نژادی را درآمریکا با کتاب کلبه ی عموتم تماشا کردم وبا خوشه های خشم درمزارع آمریکا قدم گذاشتم. با پیر ومردودریا ی  همینگوی شاهکار ماهیگیری را دیدم وبا مشکلات ماهیگیران آشنا شدم . با کتاب شوهر آهوخانم کرمانشاه سالیان گذشته را دیدم. باهمسایگان احمد محمود جنوب ایران را درسالهای ملی شدن نفت شناختم. همراه با جورج ارول به قلعه ی حیوانات سر زدم وشوروی زمان استالین را شناختم کازانتزاکیس دست من را گرفت وبه یونان برد وبازوربای یونایی آشنا شدم ودیدم مسیح باز مسلوب است . کلمبیای مارکز را شناختم وعشق درسالهای وبا را آزمودم . با کلیله ودمنه از اوضاع اجتماعی ایران دردوره ی غزنوی آشنا شدم وگاو وشیر روباه وخرگوش با هوش را درجامعه ی امروزی شناختم تولستوی مرا به روسیه برد ودردهای آمردم روس را شناختم  آثار داستایوسکی مرا با عظمت روح انسانی آشنا کرد. با رمان بچه های نیمه شب به هند رفتم با حافظ هزار توی  ریا وتزویر را شناختم گلستان وبوستان مردی خیرخواه را به من معرفی کردکه درنظم ونثر بی نظیر بود. جامعه ی واقعی را درگلستان وجامعه آرمانی را دربوستان دیدم ادامه دارد ل،بهرامیان
Mostrar todo...
05:53
Video unavailableShow in Telegram
. ترانه‌ی فولک زیبای گیلانی با عنوانِ "بنفشه گل" که ملودی آن، این‌روزها با بازآفرینیِ خیابانیِ صادق بوقی فراگیر شده است. با هم‌آواییِ استاد ناصر مسعودی و بانو سپیده رییس‌سادات آهنگ‌ساز: استاد ناصر مسعودی ترانه‌سرا: بهمن فرخی در دستگاهِ شور 🎼 کنسرتِ موسیقیِ اصیلِ ایرانی(گیلان) محل اجرا: هلند/ آذر ماهِ ۱۳۹۷ ⚜️ با همراهیِ نوازندگان: ویولن: اسکندر آبادی سنتور: پولاد ترکمن راد تار: رامین عظیمیان عود: رضا میرجلالی تنبک: بهاره مقتدایی تهیه‌کننده: بهزاد بلور @tahlilvarasad
Mostrar todo...
24.02 MB
درود بلبل گیلان  چون پرنده های گیلان به آسمان پرواز کرد. ناصر مسعودی خواننده ی محبوب گیلانی با ترانه های .بنفشه گل ،میرزا کوچک خان ، گل پامچال وصدها ترانه ی دیگر منعکس کننده آوایی گیلکی در سراسر ایران بود.صوت جذاب ودلبربای اوهمه را به خودجذب می کرد. اودرخواندن واحیای موسیقی گیلانی نقش موثری را ایفا کرد. با شیندن ترانه های او فکر می کنی  درجنگلهای گیلان قدم می زنی ،هوای مطبوع ودم کرده گیلان را حس می کنی. خدای اورا بیامرزاد روانش شاد باد.
Mostrar todo...
درود بلبل گیلان چون پرنده های گیلان به آسمان پرواز کرد. ناصر مسعودی خواننده ی محبوب گیلانی با ترانه های .بنفشه گل ،میرزا کوچک خان ، گل پامچال وصدها ترانه ی دیگر منعکس کننده آوایی گیلکی در سراسر ایران بود.صوت جذاب ودلبربای همه همه را به خودجذب می کرد.درخواندن واحیای موسیقی گیلانی نقش موثری را ایفا کرد با شیندن ترانه های او فکر می کنم درجنگلهای گیلان قدم می زنی ،هوای مطبوع ودم کرده گیلان را حس می کنی. خدای اورا بیامرزاد روانش شاد باد
Mostrar todo...
براي اينکه انسان به کمال برسد، صد سال کم است.. ولی برای بدنامی او یک روز کافی است! مراقب باشیم اگر انسانها را وزن میکنیم تنها بر اساس مدرکشان وزن نکنیم،  بعضیها با مدرک هم خالی از درکند!  و برخی بی مدرک سرشار از درک و شعور . آدم‌ها وقتی آرام باشند زشتی ‌هایشان ته‌نشین می‌شود و زلال به نظر می‌آیند ، برای اینکه آدمی را بشناسید ابتدا خوب آنها را تکان دهید !!               🌺🌺🌺                       
Mostrar todo...
سه رباعی از مولوی اندر ره حق،چو چست وچالاک شوی نور فلکی ،باز به افلاک شوی عرش است نشیمن تو شرمت ناید چون سایه مقیم خطه ی خاک شوی من عاشقی از کمال توآموزم بیت وغزل از جمال تو آموزم درپرده دل،خیال رقص تو کند من رقص هم از خیال تو آموزم برما رقم خطا پرستی همه هست بدنامی عشق وشور مستی همه هست ای دوست چواز زمانه مقصود تویی جای گله نیست،چون توهستی،همه هست
Mostrar todo...
🕋           سیزده حج کردم به توکّل، چون نگه کردم همه بر هوایِ نفس بود!           گفتند: چون دانستی؟!                   گفت:           از آن که مادرم گفت:              سبویی آب آر،           بر من گران آمد!         📚#تذکرة‌_الاولیاء ذکر شیخ ابومحمد مُرتعش نیشابوری
Mostrar todo...
درون چشمه ای آبی روان بود بلور آب برما جاودان بود درخت وآسمان وماه پاره گهی پیدا شد وگاهی نهان بود چشمه درحیاط ما خوش نشسته بود. بلورهای آب از ته چشمه می جوشیدند ومی درخشیدند وبا لطافت وصف ناپذیری بیرون می آمدند. درتابستان و نیمه های پاییز  درختان مهمانش بودند. گیسوان سبز فامشان را درآیینه ی آب چشمه به کمک بادشانه می زدند. چشمه هم دانه های الماس آب را درریشه وشاخه های تنومندشان جاری می کرد. درخت شادابی وسرسبزی را از چشمه می گرفت وچشمه خنکی وطراوت وعظمت را از درختان می آموخت . گاهی درختی که از جورتبر واره ی برقی می نالید به چشمه می گفت " حال دل با توگفتم هوس است . خبر دل شنفتنم هوس است" حافظ چشمه دلداریش می داد ومی گفت "تا بلورهای من هست .برای پایداریت می کوشم وکاری می کنم که پا جوشهایت دنیا را سرسبز کنند " . درخت خوب من ،درریشه هاوپاجوشهایت جاودانه می مانی. توسرسبزی وخرمی را رایگان  به دیگران بخشیده ای. من ندیدم که درخت سایه اش را بفروشد به زمین . گاهی ماه مهمان چشمه می شد ‌. روی زیبا دوبرابر شده بود.. دست های کوچکمان را که در آب چشمه فرومی بردیم . ماه تکه تکه می شدوکمی بعد یکپارچه درعمق چشمه دیده می شد . خورشید هم مهربانی خاصی داشت. چند ساعتی چشمه را درخشان می کرد. انعکاس نور خورشید درچشمه ،دیوار را طلایی می کرد. گویا ماه وخورشید وچشمه ودرختان ودیوارهای حیاط دست دردست هم داده بودند به مهر ،تاشادی بچه ها را کامل کنند. گاهی درکوچه خاکی با ماه مسابقه می دادیم می دویدم وبه ماه نگاه می کردیم همراهمان می آمد تا به چشمه برسیم درچشمه ماه را شکسته  می دیدیم. پاییز که می شد درختان حیاط برگهای رنگین وزیبای خود را سخاوتمندانه به چشمه می بخشیدند. چشمه باشادی برگها را می پذیرفت وسفره ی رنگین ومتحرکی درست می کرد. همیشه همه راهها به چشمه ختم می شد . گاهی مجلس انسی هم با اقوام دور چشمه تشکیل می دادیم. چشمه جوی نقره ایش را به کوچه می کشاند ودرکوچه با نهر آب یکی می شدند. چشمه آعوشش را برای گاوها وگوسفندها هم باز می کرد.ولی پروانه ها زیبایی دیگری به چشمه می دادند. ننه سرما که می آمد ودرختان را اسکلت های بلور آجین می کرد. یا فرش نقره ای برف همه جا را می پوشاند. تصویر درختان پر برف ونیزهای یخی درچشمه دیدنی بود. آب چشمه درزمستان گرم می شد گرمایی جانبخش داشت . همینکه دستهایت رادرچشمه فرومی بردی گرمای لطیفی از رگهای دست همه ی وجودت را فرامی گرفت . وچشمه می خندید وبه گرمابخشی خود می بالید. چشمه همدم وهمراز ما بود.وقتی به چشمه نگاه می کردیم  گویا آینه دردست داری آینه ای بلورین . چشمه چهارتاماهی داشت که گویا از اعماق زمین آمده بودند. مادربزرگ می گفت :این ماهی ها گناه دارند اگر آنها را اذیت کنید .دل درد می گیرید ماهم فقط آنهارا تماشا می کردیم واز چابکی آنها خوشمان می آمد .گاهی ادای ماهی هارا در می آوریم یا به آنها غذا می دادیم دیو خشک سالی  چشمه ها را ناپدید کرد. بعداز سالها نسیم سحری از بچه های محله می پرسد چشمه را ندیده اید؟ ل بهرامیان سمیرم @aznevisandegi
Mostrar todo...
نگاهی به اشعار احمد رضا احمدی به مناسبت بیستم تیر ماه سالروز درگذشت  این شاعر معاصر احمدی با انتشارمجموعه شعر خود(طرح ۱۳۴۱)طرح نویی را درشعر معاصر فارسی درانداخت وجریان جدیدی را پی ریخت که بعدها به موج نو مشهور شد. مجموعه طرح شامل اشعاری بود نثرگونه وآکنده از تصاویر توهمی وانتزاعی وبی ارتباط با یکدیگر. درمجموعه ی های شعری (وقت خوب مصاعب ،ما روی زمین هستیم ) زبان شعر احمدی روبه ساده شدن می نهد واز ابهام آن کاسته می شود. احمدی شعری صمیمانه دارد. شعری بابیان کودک درون با تصویرهایی نرم ورویا گونه ،گاه اندوهبار ومعصومانه گاه باشوق وشعف ،یا سر خوردگی های کودکانه . درشعرش نوعی تعهدنسبت به انسان ماندن ،ورفاقت وهمدردی با انسانها وجود دارد. با بندهایی از اشعار احمدرضا احمدی همراه می شویم. درشاخه های انگور/عمر می باختیم /وگیلاس هارا/سبد سبد درباد می کردیم وچه سرگردان است این عشق/که باید نشانی اش را/از کوچه های بن بست گرفت /سبزی ها درسپیده /بوی بهار دارند/چه حدیثی است عشق / که نمی پوسد وافسرده نیست /حتی آن هنگام /که از آسمان به خانه آوار می شود قافیه در باد گم می شود.‌‌‌‌...ص۲۲۱ چه غمناک بود/پرنده ای که دروقت مرگ /پرهای جوان داشت قافیه درباد....ص ۱۲۴ من همیشه با سه واژه زندگی کرده ام راه ها رفته ام بازی ها کرده ام درخت پرنده آسمان از کتاب همه ی آن سالها برکتیبه های ایستگاه راه آهن پیرمردان باقلم های فلزی بردیوارهای سیمانی می نوشتند دریغ ازعشق! دریغ از عشق کتاب قافیه درباد مجموعه ی دریغ از عشق ل.بهرامیان،
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.