cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

🇬​🇴​🇷​🇦​🇳​ گوران

هدف از ایجاد این کانال پرداختن به تاریخ، زبان، ادبیات و فرهنگ کهن گوران و شناساندن آن است 🇬​ 🇴​🇷​🇦​🇳​

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
344
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
+330 días
Distribuciones de tiempo de publicación

Carga de datos en curso...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Análisis de publicación
MensajesVistas
Acciones
Ver dinámicas
01
Media files
871Loading...
02
https://www.kurdpress.com/news/2770121/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%B3%DB%8C%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7
841Loading...
03
کردپرس - سرویس ترکیه جلال باشلانگیچ روزنامه نگاری که سال ها برای افشای ستم سیستماتیک علیه کردها در کردستان ترکیه تلاش کرد، در غربت چشم از جهان فرو بست. به گزارش کردپرس، جلال باشلانگیچ روزنامه نگار ترک که سال های زیادی از عمر خود را صرف نوشتن و افشای ستم سیستماتیک علیه کردهای کردستان ترکیه کرده بود، بر اثر سرطان در بیمارستانی در کلن آلمان درگذشت. باشلانگیچ سردبیر و بنیانگذار خبرگزاری آرتی گرچگ و کانال آرتی تی وی بود.  عمده شهرت باشلانگیچ به دلیل افشای شکنجه شهروندان کرد در شرناخ توسط نظامیان ترکیه بود که مردم را مجبور به خوردن مدفوع کرده بودند. او در تمام سال های روزنامه نگاری اش برای رساندن صدای مردم کرد تلاش کرد. جلال باشلانگیچ در سال 1956 در استانبول به دنیا آمد. او روزنامه نگاری را در سال 1975 در روزنامه «اگه اکسپرس» آغاز کرد. در سال 1978 از دانشگاه اگه در رشته روزنامه نگاری فارغ التحصیل شد. در بین سال های 1981 تا 1984 به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوریت در سرویس منطقه ای آدانا خدمت کرد. پس از جدایی از جمهوریت او روزنامه اورنسل را بنیان نهاد و پس از آن در میان موسسان روزنامه «رادیکال» جای گرفت.  گزارش تکان دهنده جلال درباره شکنجه روستاییان در جزیر شرناخ در سال 1989، وقتی که جلال خبرنگار روزنامه جمهوریت بود، گزارشی را درباره شکنجه خوراندن مدفوع به شهروندان در روستای یشیل یورت از توابع شهرستان جزیره شرناخ آماده کرد. روزنامه جمهوریت حاضر به انتشار این گزارش نشد. جلال اعلام کرد که اگر این گزارش در روزنامه منتشر نشود استعفا می کند و همین باعث شد که گزارش مذکور در تیتر یک روزنامه جای بگیرد. گزارشی تکان دهنده که به سرعت توجه رسانه های مختلف را جلب کرد. همین گزارش باعث شد تا زمینه مجازات مسئولان این فاجعه فراهم شود. گزارش جلال باعث شد تا برای اولین بار نظامیان مسئول شکنجه مردم محاکمه شوند او پس از این گزارش، در مصاحبه ای به بیانت گفت: «این اولین باری نبود که نیروهای نظامی روستاییان کُرد را مجبور به خوردن مدفوع کرده بودند. اما این اولین بار بود که پس از انتشار این گزارش، فرد مسئول در نتیجه کشمکش های طولانی قانونی محکوم شناخته شد. با این که صحت گزارش من هم در حوزه قوانین ملی هم در حقوق بین الملل تایید شده بود، با این حال نظامیان مذکور هم در ستاد کل قوا و هم در گوش خودم مرا با عبارت «خائن به وطن» صدا زده اند.» جلال بارها به خاطر افشاگری هایش درگیر دادگاه شد. آخرین بار دادگاه چهاردهم کیفری استانبول در سال 2019 او را به اتهام «تبلیغ برای سازمان تروریستی» به یک سال و سه ماه زندان محکوم کرد.  او در سال 2017 به آلمان رفت و خبرگزاری آرتی گرچگ و کانال آرتی تی وی را تاسیس کرد. کانالی که هم در آلمان و هم در ترکیه دفتر داشت و مرکز آن ترکیه بود. او در سال های روزنامه نگاری اش برنده جوایز متعددی برای فعالیت های روشنگرانه ش شد. از جلال باشلانگیچ که در میان کردهای ترکیه از محبوبیت زیادی برخوردار است، کتاب هایی با عنوان های «معمای خونین، رنگ زیستن - رنگین کمان، ترانه هایی برای زندگی، معبد ترس، از تریلیه تا یوسفلی - از آداتپه تا دریک (ماردین)، کسانی که با درخت زندگی، زیست می کنند» به یادگار مانده است.  او همسر عایشه ییلدیریم روزنامه نگار اهل ترکیه بود. جلال در سوم می 2024 پس از مدتی مبارزه با بیماری سرطان در بیمارستانی در کلن آلمان چشم از جهان فرو بست. درگذشت جلال باشلانگیچ با واکنش های بسیار زیاد از سوی روزنامه نگاران و فعالان سیاسی مختلف و دوست داران کردها رو به رو شد. واکنش ها به درگذشت جلال باشلانگیچ انجمن روزنامه نگاران ترکیه، با انتشار پیامی این روزنامه نگار را یکی از موفق ترین همکاران خود معرفی کرد درگذشت او را تسلیت گفت. انجمن روزنامه نگاران دجله فرات (DFG) نیز با انتشار پیامی نوشت: «او با شیوه روزنامه نگاری خود یک الگوی روزنامه نگاری برای همکارانش بود. او روزنامه نگاری بود که همیشه از مبارزه برای مطبوعات آزاد حمایت می کرد. او روزنامه نگاری بود که حقیقت را اصل خود قرار داد و نه تنها حقایق را نوشت، بلکه برای حقیقت مبارزه کرد. با اندوه فراوان از درگذشت همکار گرانقدر مان به خانواده و همکارانش تسلیت می گوییم.» انجمن خبرنگاران معاصر نیز در پیامی اعلام کرد: «ما همکار و رئیس سابق شعبه استانبول انجمن مان جلال باشلانگیچ را که با اخبار جسورانه و شجاعانه خود الگوی نسل های جوان بود، دست دادیم.»
812Loading...
04
https://www.kurdpress.com/news/2770121/%D8%AF%D8%B1%DA%AF%D8%B0%D8%B4%D8%AA-%D8%AC%D9%84%D8%A7%D9%84-%D8%B1%D9%88%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D9%86%DA%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C-%DA%A9%D9%87-%D8%B3%D8%AA%D9%85-%D8%B3%DB%8C%D8%AA%D9%85%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9-%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%87%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%A7%D9%81%D8%B4%D8%A7
841Loading...
05
‍ فهلویات، زبان گورانی و دوبیتیهای باباطاهر آرش اکبری مفاخر کهن‌ترین گزارش درباره زبان مناطق غربی ایران به نقل از ابن‌مقفع ( د ۱۴۲ ق ) در کتاب الفهرسـت ابن‌نديم ( د ح ۳۸۵ ق ) آمده است . ابـن‌مقفع زبانهای ایرانی رایج در روزگار خود را به ۵ دسته فهلوی ، دری ، پارسی ، خوزی و سریانی تقسیم می‌کند و درباره فهلوی می گوید : فهلوی منسوب است به فهله که نام پنج شهر است : اصفهان ، ری ، همدان ، ماه‌نهاوند و آذربایجان. دومین گزارش نقل قولی از زردشت بن آذرخوره ، معروف به محمد متوکلی در کتاب التنبيه على حدوث التصحیف به نقل از حمزه اصفهانی ( ۲۸۰-۳۶۰ ق ) است . آذرخوره نیز زبانهای رایج دوران خود را بررسی و همانند ابن‌مقفع زبانهای ایرانی را به ۵ دسته فهلوی ، دری ، فارسی ، خوزی و سریانی تقسیم کرده و می نویسد : فهلوی که پادشاهان در مجالس خود به آن سخن می گویند و این زبان منسوب است به فهله و فهله نام ۵ شهر است : اصفهان ، ری ، همدان ، ماه‌نهاوند و آذربایجان. خوارزمی ( د ۳۷۵ ق ) بدون ذکر نام حمزه و یاقوت حموی ( ۵۷۴-۶۲۶ ق ) و ابن‌عبدالحق بغدادی ( ۵ ۷۳۹ ق ) گزارش حمزه اصفهانی را در آثار خود آورده‌اند . باتوجه به این دو گزارش ـ که احتمالاً به سرچشمه واحدی می رسند یا آذرخوره گزارش ابن‌مقفع را با دقت بیشتری آورده است ـ در می‌یابیم در سده‌های نخست اسلامی که پیشینه آن به پایان دوران ساسانی می رسد ، در شهرهای غربی و شمال غربی ایران زبانی به نام فهلوی رایج و متفاوت از زبانهای دری ( زبان دربار پادشاهان ) و فارسی ( زبان موبدان و علما ) بوده است . این زبان به‌طور ویژه و خصوصی در دربار و بزمها و مجالس شاهان به کار می‌رفته است . علاوه بر گستره شهرهای فهله در گزارش جغرافی‌دانانی چون ابن‌خردادبه ، مقدسی ، ابن‌فقیه و بیرونی علاوه بر ۵ شهر یاد شده ماسبذان ، صیمره ، قم ، ماه‌الكوفه ( دينور ) ، کرمانشان ( کرمانشاهان ) و قزوین به آن افزوده شده است. فهله نامی است که در اواخر دوران اشکانی برای سرزمین ماد و در متون پس از اسلام به معنای اولیه آن یعنی « پارتی » به کار رفته است . از دیدگاه زبان‌شناسی پهلوی/ پهلوانی بر زبان پارتی دلالت دارد و گویشهای غربی ، مرکزی و شمالی ایران را دربرمی‌گیرد . از نظرگاه زبان‌شناختی سرزمین فهله را می توان تا گیلان گسترش داد . مهم‌ترین آثار بازمانده از زبان فهلوی در غرب ایران اشعاری به گویشهای غربی ایران به نام فهلویات است که کهن‌ترین نمونه‌ی آن از ابوالعباس نهاوندی ( د ۳۳۱ ق ) و ظاهراً به گویش نهاوندی است. اما شناخته‌شده‌ترین آنها دوبیتیهای باباطاهر ( سده ۵ ق ) است که با زبان گورانی پیوندی تنگاتنگ دارد . سرایندگان فهلویات ادامه‌دهنده سنت شفاهی پارتی و خنیاگران بعد در اوایل عصر اسلامی و اصول و مبانی شعر ایرانی میانه هستند که بر اثر چیرگی اعراب و اسلامی‌شدن کشور وقفه‌ای در کار آنان ایجاد نشد. فصلنامه‌ی زبان و کتیبه، "سرچشمه‌ی زبانی حماسه‌سرایی در ایران باختری"، پاییز ۱۴۰۰، ص ۱۱۶-۱۱۸. آرخش؛ کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی @arakhsha96 https://www.instagram.com/arakhsha96
661Loading...
06
آرو کوفری دیم، ایمان مَپوشا دل، ئیمان بە بت کففار فروشا دین تَرسا گیرت هورگیلا جە گشت پشت‌ بست بە زوننار کلیسا و کنیشت واتم هَی دله فامت شو جە سَر کی بستن بە بُت کففاران کمَر گیرتَنت مذهب شیخ صنعانی ایمان مَورَشی زوننار مەستانی دل وات بە خدای کارساز و کریم من جە دین تو بیزار و بَریم حلقیوه جە ذلف زوننار دلبَر نمدو بە ملک دارا و سکندر سوب صدای ناقوس سَیر بُتخانە دین تَرسایان کلبسا و یانە خاسترن جە دین ناتمام تو سجده ی ڕیایی صبح و شام تو کلام یوسف یاسکه زوان و ادبیات گوران
1825Loading...
07
خوانشی نو از یک دوبیتی  باباطاهر (۱) آرش اکبری مفاخر   پنج روزی هنی خرّم‌گهان بی زمین خندان (و) برمان آسمان بی پنج رویی هنی ها! زید و سامان نه جینان نام و نه ژ آنان نشان بی                          (جُنگ قونیه به تاریخ  848 ق) پنج روزی دیگر این خرم‌گیهان باشد، زمین خندان و آسمان گریان باشد هان! پنج روزی دیگر در این سرزمین و سامان، نه از اینان نام و نه از آنان نشان باشد.  زید: میهن، وطن، سرزمین، زادگاه. زید همراه با واژگان هم­پوشان بوم، مأوا و وطن نیز بارها به کار رفته است. در این دوبیتی نیز زید در کنار واژۀ هم‌پوشان سامان (= مکان، محل، خطه، ناحیه، قلمرو) به کار رفته و به معنای «سرزمین و بوم» است. (رزمنامۀ کنیزک، ب 72؛ جنگنامۀ رستم و زنون، ب 1101، 2578، 2379) ادیب طوسی «فهلویات لری» (باباطاهر)، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، ص 7، 14 (نیز ﻧﻜ : باباطاهرنامه، ص 96-97)، زید را بخشی از ترکیب هازیدو /hăzido/ به  شمار آورده و آن را «هست از این دو» معنی کرده است: «پنج روز دیگر هم برای این دو کون هست.» مهرداد بهار «شعری چند به گویش همدانی از باباطاهر»، پژوهشنامۀ فرهنگستان زبان ایران، ص 13-14 (نیز ﻧﻜ : باباطاهرنامه، ص 110-111)،  زید را بخشی از ترکیب هاژید /hâžēd/ به  شمار آورده و آن را «بگروید، تمایل یابید» معنی کرده است: «پنج روزی دیگر صبر کنید.» کتاب پژوهنده‌ی نامه‌ی باستان، ۱۴۰۲، ص ۲۱۴. آرخش؛ کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسه‌های ایرانی @arakhsha96 https://www.instagram.com/arakhsha96
1081Loading...
08
http://baghshad.blogfa.com/post/20
1511Loading...
09
http://nogoran.blogfa.com/post/81
1160Loading...
10
London Review of Politics Society, Literature, Art, Science 1862/06/07 👇👇
955Loading...
11
👇👇
1097Loading...
12
در نشریه فوق که در ۱۸۶۲ م در لندن به چاپ رسیده است تصریح شده: جمعیت کردستان شامل دو طبقه مجزا است، یکی Kurds proper کردهای اصلی که به قبایل و طوایفی تقسیم میشوند و دیگری تبار دهقانان موسوم به گوران، عشایر زندگی و معیشت شبانی و نظامی دارند و گورانها زمینها را کشت میکنند، 👇👇
1167Loading...
13
منبع نشریه فوق این مقاله از W Scottiswoode است که کردهای اصلی و‌گورانها را دو گروه جمعیتی در کردستان میداند که از نظر جمعیت عشایر کرد کم و بیش از گورانها جمعیت بیشتری داشته و مالک اراضی و سرزمین هستند، و شغل آنها دامداری است و پیشه گورانها که کشاورزی است با روح بدوی آنها سازگار نیست، حدس زده میشود که گورانها مردمان ماقبل اکراد هستند که به انقیاد آنها در آمده اند و هر چند از سرزمین خود رانده نشده‌اند.
1148Loading...
14
https://t.me/garmiangoran
1400Loading...
15
The Stele of the renowned Akkadian king Naram-Sin, grandson of King Sargon of Akkad, is from Pir Huseyin near the ancient Assyrian city of Amid (Diyarbakir), dating back to 2254-2218 BC. Currently, it is on display at the Istanbul Archaeological Museum.
1260Loading...
16
Media files
1556Loading...
17
Media files
10Loading...
18
🌏🌏🌏🌏🌏🌏
10Loading...
19
Media files
2203Loading...
20
Media files
1903Loading...
21
این تصاویر از معروفترین پیج زازاها در فضای مجازی گرفته شده و آنان خود را نوادگان دیلمیان قدیم قلمداد میکنند که در قرون چهارم و پنجم هجری بر بخش بزرگی از ایران و میانرودان و شرق آناتولی سیطره داشتند، زازاها که بعضا دیملی خوانده میشوند، وجه تشابه اسمی و شباهت زبانشناسی را دال بر این انتساب میدانند، باتوجه به اینکه در چند قرن اخیر در عراق و ایران گورانها خود را بخشی از کردایتی در شمار آورده، بویژه ناحیه اورامانات در این زمینه گوی سبقت را از مکری و بابان ربوده است، هرگونه انتساب به گوران و تقریب بدان برای زازاهای هویت‌طلب که بدور از هیمنه ترک و کرمانج در پی خودآگاهی قومی اند، منتفی شده است، و بجای انتساب به مردمی که اصرار دارند خود را زیر مجموعه قوم دیگری بدانند خود را با تات و تالش که اقوام مستقلی اند برابر و هم خانواده میدانند و به دیلمیان که گذشته‌ای پر از جنگاوری و سلحشوری داشته‌اند، نسبت میدهند. مردمی که نه منقاد ساسانیان بودند و نه زیر بار خلافت رفتند بلکه خلافت را مطیع خود کردند و سرانجام بدرخواست خلافت بغداد توسط غزهای سلجوقی به حکم آنها در خاورمیانه خاتمه داده شد.
1195Loading...
22
سرود معروف مردم زازا در آناتولی: ما نه ترکیم نه کرمانجیم نه سورانیم نه گورانیم .... ما زازا هستیم علیرغم اینکه زبان شناسان و خاورشناسان گوران و زازا را در یک بلوک زبانی Goran_Zaza تقسیم بندی کرده اند، چه دلیلی سبب شده، زازاها خود را از گوران مجزا بدانند و در مقابل به دیلمیان و تالش و تات خود را مرتبط سازند؟! 👇👇👇
1027Loading...
23
🍂🍃 چَمان وَ پَرگار مانی کَشیده چون هلال نو اَبرو خَمیده هَر وَکو هلال ابرو خَمیده دیژی وَ پرگار مانی کشیده (مینه جاف) گشت لَعل یَمن فیروزۀ کانی جزء طلسمات چون نقش مانی من قاپی کعبه‌م سرقت کرده‌ بو سجدۀ منقوشات مانیم بَرده‌ بو زوان و ادبیات گوران (میرزا عبدالقادر پاوه‌ای / روضةالصفا)
1340Loading...
24
🍂🍃 چَمان وَ پَرگار مانی کَشیده چون هلال نو اَبرو خَمیده هَر وَکو هلال ابرو خَمیده دیژی وَ پرگار مانی کشیده (مینه جاف) گشت لَعل یَمن فیروزۀ کانی جزء طلسمات چون نقش مانی من قاپی کعبه‌م سرقت کرده‌ بو سجدۀ منقوشات مانیم بَرده‌ بو زوان و ادبیات گوران (میرزا عبدالقادر پاوه‌ای / روضةالصفا) 🎋🎋🌾🌾🥀🥀🎋🎋🌾🌾🥀🥀
10Loading...
25
فعلهای بستَن bastay و دیدن wināy: مصدر ماضی فعل گورانی bastay [wastan/ bastan در السنۀایرانی میانه] جز در ادبیات، در محاوره مهجور گشته و یا از شکل مضارع آن basāy استفاده میشود و یا از فعل bināy که اخیرالذکر در گویش پاوه ممکن است، شکل مضارع فعل باشد و با فعل wināy به معنی دیدن در صرف اشتباه میشود، (مثلاً mawinun «میبینم» و «میبندم» معنی میدهد)! در فارسی نیز فعل «بستن» در مضارع بصورت «میبندم/ میبندی ...» صرف میشود، لذا محتملاً مصدر مضارع bināy یک دال محذوف دارد و شکل کامل و کهن آن binday بوده که با مدخل و بن مضارع «بَند» مرتبط است و در این صورت صیغۀ mawinu بصورت mawandu/mawindu در می‌آید و از فعل «دیدن» متمایز میشود. فعل wināy [vēnitan در السنۀمیانی] در ماضی بصورت مصدر diyay [ditan در السنۀمیانی] بکار میرود، مانند dim/ dit/ diš (دیدم/ ...) و باید آن را از فعل diyāy (نگریستن) [nikiristan/ nikēritan در السنۀمیانی] تمییز داد، diyān/ diyāy/ diyā (نگریستم/ ...) در هر دو مصدر d دوم بن فعل در گورانی و سایر گویشهای زاگرس حذف شده است. (diday دیدن) و گاهی دال محذوف بصورت دال گورانی « شبیه ذال معجم» به جای خویش برمیگردد، مانند diḍa (دیده، چشم)، diḍār (دیدار)، diḍan (دیدن، عیادت) و ... در هر حال مصدر ماضی فعل bastay مهمترین شکل از فعل «بستن» در گورانی است و با دو مصدر مضارع basāy و bināy کمبودش جبران نمیشود: bastem/ bastet/ bastes/ bastman/ bastǝtān/ bastšān ماضی ساده basta (bēm/ bēt/ bēš/ bēmān/ bētān/ bēšān) ماضی بعید bastanem/ bastanet/ bastaneš/ bastanmān/ bastantān/bastanšān ماضی نقلی mabastem/ mabastet/ mabasteš/ mabastmān/ mabastǝtān/ mabastšān ماضی استمراری bastēnē/ bastēni= bastēši/ bastē/ bastēmē/ bastēdē/ bastēnē ماضی استمراری محاورتی در مضارع «التزامی و حالت امر» به سبب اضافه شدن «بـ» به آغاز فعل همخوان b میتواند تبدیل به w شود: (bebasa=bewasa=bewina/bewanda، bebasi= bewasi=bewini/ bewandi)
1153Loading...
26
Media files
1796Loading...
27
بررسی اجمالی بر خاندانهای مناطق گوران کهن منبع کانال تلگرامی دانشنامه شمال قسمت دوم ۱۸-۱-۱۴۰۲       و به کسب علوم مشغول باشند ، و آنها را اثروانان نیز خوانند ، همان قرائت کنندگان سروده های مقدس. ابن مقفع و آذرخوره زبانهای مناطق غربی ایران را به 5 دستة فهلوی، دری، پارسی، خوزی و سریانی تقسیم کرده اند. که خوزی همان زبان خواجا ها بوده است. سرزمین گاوبارگان یا گورانان  ، بر اساس گزارشات اولیه از منابع تاریخی، دارای مردمانی  با قبایل و طبقات مختلف اجتماعی بوده است. کرپنها یا مغان مادی سه خاندان اوسج، کوی و بندو بوده اند. مازنجانی، بابونی، برزیکانی، عنازیه، عیشانیه، شاذنجانی...خوزی (خواجا) جاوان ، گبران،  گاوبارگان نام قبایل موجود در گوران در قرون اول تا سوم  هجری است. عده ی کثیری از مردمان گوران (کادوسیان) در همین قرون به نواحی (کاپادوکیه ) آناطولی و همچنین به بغداد کوچ داده میشوند که بعدها به (دیملی ) زازا و فیلی اشتهار پیدا میکنند.    این قبایل و طوایف در صدر اسلام به قبایل بزرگی همچون: بازنجان ، شوهجان ، شادنجان ، نشاوره ، یبوذ کان ،هیلر ، جورقان، جابارقه، برزیکانی، بنی عناز... تغییر نام میدهند. (مسعودی،1391:63). گوران ها یکی از پنج طایفه بزرگی هستند از اقوام کادوسیان باستانی که  بسیاری از موبدان بزرگ دین بهی  از این طایفه برخواسته اند و بدلیل تشابهات لغوی فراوان با زبان اوستایی تعدادی از مستشرقین معتقد هستند که اوستا و زند وپازند و بسیاری از گاته ها با زبان گوران کهن نگاشته شده است. طوایف اصلی گوران شامل سیاه منصور - چگینی - پازوکی و خواجه وند ها  بوده که  اردلان ها توانستند با تکیه بر این اقوام کهن در دینور اولین گردیمان های  پیرو آیین کهن ایرانی را در دوره بابلول شکل دهند . در منابع دورة زندیه، آخرین اتحاد این ایلات کهن را شاهد هستیم - کاکاوند به همراه ایلاتی چون احمدوند، جلالوند، مافی وند، خواجه وند و نانکلی وند جزو ایلات قدرتمند- وند- و حامیان خاندان زندیه معرفی شده است (گلستانه، 1737 :131 .). در قرون هفتم و هشتم نامهای جدیدی در منابع تاریخی ثبت میگردد که حاکی از تغییر در اتحادیه های مردم گوران است. یکی از خاندان های کهن این مناطق  حسنویه برزیکانی (۳۳٠_٤۳۸ ق)  بوده ، خاندانی کورد از عشیرە کهن برزیکانی شهرزور بودند  که در سدە سوم ه . ق در جبال زاگرس ، از جنوب تا نزدیک خوزستان و از شمال تا آذربایجان فرمانروایی نمودند. امیر حسنویه برزیکانی شهر مشهور دینور را مرکز حکومت خویش قرار داد و این شهر در عصر فرمانروایی آل‌حسنویه، به اوج شکوفایی اقتصادی و فرهنگی خویش رسید .   ودر کتاب «مجمل التواریخ» از طوایف کرد طوایف «گورانان» - ،‌«برزیکان» و «‌پولادوندان» بعنوان اقوام تشکیل دهنده سلسله بنی حسنویه یاد شده است . بنی عیاران (۴۰۱ تا ۵۱۱ ق.) یکی دیگر از سلسله های مستقل کرد در غرب ایران بودند که از بازماندگان خاندان حسنویه بودند.و  با حمله ترکمن‌های سلجوقی سلسله بنی عیاران از بین رفته و مقدمات حکومت اتابکان لرستان بوجود آمد.از افراد نامدار منتسب به این خاندان می توان از شاه‌خوشین که به «زرده‌سوار» و «هزار سوار» نیز مشهور است نام برد . که جزو ملوک هزاراسپی (اتابکان لر) بوده‌است. درواقع همان "سید محمد بن فلاح مشعشعی" بنیان گذار حکومت "مشعشعیان" در خوزستان است که در قرن نهم هجری می‌زیست. [تاریخ مشعشعیان، صص 81-68]. درکتاب حماسه ملی ایران / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش پانزدهم : وقره‌قوينلوها از کسانی که در سهرورد و مناطق گوران نشین اسکان داشتند و  «آتش‌بگ» را صاحب ذره ذات و فرّ دانسته بر گرد او فراهم آمدند و تسليمش شدند و تشکيل خاندان دادند یاد شده است . و بدین ترتیب خاندان آتش بگ توسط قره قوینلو ها و خاندان مشعشعیان یا اتابکان لر (خاندان هزار اسپی ) شاه خوشین را بعنوان بنیان‌گذار حکومت خود قرار دادند. و خاندان اردلان  بابلول یا کاک بهلول را در ادامه بابا اردل صاحب فره یا ذات دانستند . و حکومت انها و امارت شان در این مناطق تا مدتها دوام و بقا داشته است. اردلانها و گروس ها (سیاه منصور، خواجه وندها ، زنگنه و کلهر) و در یک حوزه جغرافیایی قرار داشند، از این رو در هویت گیری هم  بی تأثیر نسبت به هم نبوده اند . در بسیاری از منابع تاریخی تا دوران مغو ل و سلجوقیان، گروس با نام سهرورد شناخته میشود. شهر سهرورد در قرن هفتم در جریان حمله َ مغولها به ایران نابود میشود و بعد از آن سهرورد از توابع گروس به حساب میآید. زمانی که سهرورد جزو گروس بوده به (قره قویونلو ) معروف بوده است. (کوشا، 58 :1384 ) درکتاب حماسه ملی ایران / دکتر محمدعلی سلطانی - بخش پانزدهم نوشته ؛ وقره‌قوينلوها -آتش‌بگ - را صاحب ذره ذات و فرّ دانسته بر گرد او فراهم آمدند و تسليمش شدند و تشکيل خاندان میدهند . http://t.me/Holilan_History
1052Loading...
28
بررسی اجمالی بر خاندانهای مناطق گوران کهن منبع کانال تلگرامی دانشنامه شمال قسمت سوم ۲۲-۱-۱۴۰۲        بعد از سیاه منصور ها خواجه وند ها حکومت گروس را دراختيار میگیرند . و بااعزام ۶۳ نفر از سواره نظام خود از نهضت سلطان اسحاق حمایت میکنند و با کمربند زرینی که توسط سلطان به ایشان اهدا میگردد به کمرزرین معروف می شوند. که در زمان افشار وقاجار عناوینی برای میرزا نعمت الله خان که  سرهنگ غلامان زرین کمر ملقب شد، و لقب امیرتومان داشت و در فرامین سلطنتی عمده‌الامراء عظام خوانده می‌شد و در ارتش قاجار از سرکردگان  جماعت زرین‌کمر بود گروس در تاریخ  کهن مرز بین دو ماد کبیر و آتروپاتن بوده و به علت نزدیکی به دو پایتخت ماد  یعنی تخت سلیمان و هگمتانه - گاهی آن را جز و ماد کوچک و گاهی جز و ماد بزرگ به شمار آورده اند. در زمان هخامنشیان با ساتراپ کادوسیان یا گادوزیان اشتهار داشته که بعدها به گروسیان تبدیل میگردد . مینورسکی به نقل از کتاب تاریخ عالم آرای عباسی، آورده : طایفه گروس در دوران صفویه، هم ردیف با طوایف: چگنی، اردلان، بختیاری و فیلی... است. (مینورسکی،24:1368 ) http://t.me/Holilan_History
1391Loading...
29
بررسی اجمالی بر خاندانهای مناطق گوران کهن منبع کانال تلگرامی دانشنامه شمال قسمت چهارم ۲۵-۱-۱۴۰۲        از وقایع مهم گروس در دوران صفویه طغیان، دولتیار خان سیاه منصور، حاکم آذربایجان، گروس و مناطقی دیگر از شمال غرب ایران، علیه سلطان محمد خدابنده، پدر شاه عباس اول بوده است که موجب یورش سپاهیان قزلباش  به این منطقه شده و در نتیجه ی حمله های مکرر قزلباشان به گروس و اطراف که چندین سال به طول انجامید، این منطقه دچار ویرانی زیادی میگردد، و در نهایت شاه عباس دولتیارخان را اعدام و به منطقه ی تحت سلطه او نیز حمله میکند و اکثر افراد طایفه سیاه منصور را به مناطق مختلف کشور تبعید کر د. (روحانی،1376:2) شاه عباس در نوبتی دیگر باز به گروس حمله میکند؛ یعنی زمانی که گروس تحت سیطره ی خان احمد خان اردلان بوده است. خان احمد خان را شکست میدهد و منطقه را به آشوب می کشاند، و همین امر موجب کوچ مردمان این محال میگردد. (شعبانی،392:1373) خواجه وندهای شمال ایران از این منطقه می باشند که بیانگر وجود یارسان در گروس و در دستگاه حاکمه ی اردلان  و مقرون به صحت بودن آن  است، زیراکه خواجه وندهای شمال نسل در نسل در حفظ اصالت خود کوشیده اند  ناگفته نماند که سهرورد که در نزدیکی زنجان قرار دارد بر اساس گواهی مورخین اولیه همچون: مقدسی، ابن حوقل... از گوران ها بوده اند و به زبان گورانی صحبت میکرده اند. (ابن حوقل،113:1366 )- ( ، ابوالفداء،281:1349 .)و باید به این مهم نیز اشاره شود که عارف و فیلسوف بزرگ شیخ شهاب الدین سهروردی از این محال بوده و تمام آنچه که تحت عنوان فلسفه ی اشراق مطرح کرده است با داده های فکری اعتقادی یارسان ها همخوان است. و به  گورانی مبادرت به گفتن شعر کردهِ ؛ بوده است  .شاعران گروس  نیز با همان سیاق - اند؛ همچون: جواد خان گروسی، نجف خان بایندر... بدلیسی آورده: عمده اکراد ایرانی سه طبقه اند: سیاه منصور، چگنی و زنگنه. حکایت مشهور است در السنه و افواه مذکور که در اصل ایشان سه برادر بوده اند که از ولایت لرستان آمده و به روایتی از گوران و اردلان، معزم ملازمت سلاطین ایران از وطن بیرو ن آمده اند. هر سه برادر به مرتبه امارت رسیده و مردمانی که از طرف و جوانب بر سر رعیت آنها جمع شده، ملقب به اسم ایشان گشته اند. (بدلیسی، 423-424) اردلان ها ، کلیایی،گروسی، چرداولی و.... در یک بافت فرهنگی-زبانی مشخص قرار میگیرند، و به دلیل نزدیکی به اکراد در بافت فرهنگی خاص خود شکل مِی گیرند. گورانهای غربی شامل نواحی شهرزور و کرکوک و هورامان است  و گوران های  شرقی شامل اردلان، گروسی (خواجه وند ها -سیاه منصور -زنگنه) . http://t.me/Holilan_History
1724Loading...
30
بررسی اجمالی بر خاندانهای مناطق گوران کهن منبع کانال تلگرامی دانشنامه شمال قسمت اول ۱۷-۱-۱۴۰۲        نام واژه گوران که برای خاندانهایی بکار گرفته شد که از سر آیندگان کلام های "ارتا" بودند و آن گونه که در شاهنامه آمده وظیفه آموزش و پرورش  با علم آموزی را بر عهده داشتند . و پیران یا بزرگان اندیشه و فلسفه ایران باستان را که دانش زمانه شان در قالب سروده هایی زیبا برای مردمان پیرو انجمن برادری (میثره) می سرودند . و شادی و شادکامی را بزرگترین آرمان خود قرار داده بودند. شادی بالاترین فرهمند یست که باید در راستای آن کوشید و این سنت و شیوه  زندگی در میان پیراوان انجمن برادری باستان (یاری) بوده که ایجاد شهرهای نیک (گنگدژ ها) بعنوان نمادکردار عملی وفروزه های رهبری درنزد رهبران جامعه چون سیاوش و جمشید بیان میگردد. واین گونه است که در نزد این جوامع این شخصیت های اساطیری به گونه ای تقدس یافته ظهور وبروز می یابند در کلام ها و سروده های پیروان این آیین ها ، در شاهنامه جمشید شاه طوایف را به چهار قسمت تقسیم کرد ، گروه اول را کاتوزی نامید  و گفت در کوه ها و غارها مسکن گزینند http://t.me/Holilan_History
1031Loading...
31
قابی زیبا ازطبیعت بکر روستا پله کبود شهرستان هلیلان دهستان گوران تصویر ارسالی از آقای احسان خورشیدی #هلیلان در گذرتاریخ http://t.me/Holilan_History
870Loading...
32
تبرئة يحيى الشاوي من وهم أبي القاسم سعد الله رحمهما الله. عندما قرأت ترجمة شيخ المؤرخين أبي القاسم سعد الله للعلامة يحيى الشاوي رحمهما الله، استغربت من بعض الأوصاف والأحكام التي وردت فيها، والتي يبدو جليا أنها لا تناسب ما عرفناه عن الشاوي من علم ومكانة، فيقول سعد الله في تاريخ الجزائر الثقافي جزء 2 ص 107 "ويبدو أن الشاوي كان سليط اللسان أيضا. فقد كتب رسالة رد فيها على نور الدين إبراهيم بن حسن الكوراني وحكم عليه فيها بالزندقة بل بالكفر، وطالب بقتله. واسم هذه الرسالة يدل على أن الشاوي كان لا يتورع عن الدخول في المهاترات والخوض في المناظرات إلى أقصى الحدود، إذ هو (النبل الرقيق في حلقوم الساب الزنديق). والمهاترات بين العلماء ليست غريبة في حد ذاتها ولكن اتهام الشاوي للكوراني بالزندقة والكفر والمطالبة بقتله لأجلها هو محل الغرابة. ولا نعتقد أن ذلك كان لضيق أفق الشاوي وإنما لحدة مزاجه. والغريب أيضا أن محمد بن رسول البرزنجي قد انتصر للكوراني وكتب رسالة لاذعة في نقد الشاوي يدل عنوانها فقط على هبوط المستوى العلمي عند الجميع، فهو (العقاب الهاوي على الثعلب العاوي، والنشاب الكاوي للأعشى الغاوي، والشهاب الشاوي للأحول الشاوي)". فالشاوي في هذا النص سليط اللسان، يدخل في المهاترات، مما أدى إلى هبوط المستوى العلمي!! وقد صرّح سعد الله أنه لم يطلع على رسالة الشاوي إنما على مقتطفات أوردها البرزنجي في رده عليه، وهنا قررت الوصول إلى رسالة الشاوي والاطلاع عليها لأتبين أمر هذه الخصومة. ولما قرأتُها وقرأتُ رد البرزنجي عليها، تأكدتُ أن الشاوي بريء من كل تلك الأوصاف، وأن سعد الله رحمه الله اعتمد على نقول البرزنجي مما تشكل لديه تصور مغلوط ومشوه عن الخصومة وسببها ومستواها. واطلعت على ردود للعلماء على الكوراني، وعلاقة عبد الله العياشي صاحب الرحلة الشهيرة بالقضية، ونقله لكلام الكوراني إلى بلاد المغرب، بالضبط إلى أبي عبد الله الفاسي، ولو ظهرت رسالة الشاوي من قبل لما حدث كل هذا الخلط ولاكتملت الصورة عند الباحثين. الخلاصة: شهاب الدين الكوراني كتب رسالة في إثبات قصة الغرانيق الباطلة، وأثبت من خلالها جواز سجود النبي للأصنام وجواز خلطه للقرآن بكلام الشيطان، وجعل ذلك من باب ابتلاء الله لنبيه. فكتب الشاوي رسالته في للرد عليه بشكل صريح ومباشر انتصارا للدين ولمكانة وعصمة النبي صلى الله عليه وسلم، وحشد كل الأدلة العقلية والنقلية من كتاب وسنة وأقوال العلماء والأئمة، ولم يهادن ولم يُجامل الكوراني بل صدع في وجهه بالحق الصراح، ولم تأخذه في الله لومة لائم أو مكانة عالم، كما فعل أبو عبد الله الفاسي الذي رد على الكوراني برسالة أيضا  ولكن بكثير من المهادنة والتحفظ لدرجة أنه ختم رسالته بالاعتذار من الكوراني وطلب التوضيحات منه.(سننشر نسخة مخطوطة منها) - الشاوي في رسالته كان واضحا وعلميا، ولم يترك مجالا لأي شبهة أو مغالطة إلا ودحضها وبين الحق فيها، في حين أن رد البرزنجي عليه كان منذ بدايته مليئا بالتهجم على شخص الشاوي ومسيرته ومكانته في المغرب الإسلامي ومصر واسطنبول، وجعل من فقدان الشاوي لبعض وظائفه وارتحاله من المغرب دليلا (غير علمي) ضده، ويكفي أن نعرف توجه البرزنجي في رده على الشاوي من خلال عنوان رسالته (العاوي، الأحول، الأعشى)، في حين كان عنوان الشاوي مناسبا بل ومضارعا لعنوان شيخ الاسلام ابن تيمية (الصارم المسلول  على شاتم الرسول)، فكان (النبل الرقيق في حلقوم الساب الزنديق) معتبرا الكوراني زنديقا باعتقاده بصحة قصة الغرانيق، وسابا للرسول عليه الصلاة والسلام بوصفه بالسجود للأوثان، وتعظيمها، ولهذا اعتقد سعد الله أن رسالة الشاوي هي من نفس مستوى وأسلوب رسالة البرزنجي فحكم على الجميع بحكم واحد ووصفهم بوصف واحد. قصة الغرانيق أجمع العلماء على بطلانها، وتواتر كلامهم عنها، وفي عصرنا ألف الشيخ الألباني رحمه الله رسالته الشهيرة (نصب المجانيق لنسف قصة الغرانيق) ورد فيها على الكوراني أيضا، فيمكن العودة إليها والاستزادة حول الموضوع منها. وأدعو الباحثين  للاطلاع على رسالة الشاوي  وقراءتها، خصوصا أن النسخة واضحة مقروءة  جميلة، وقبلها في نفس المجموع  رسالة البرزنجي، ويمكنكم المقارنة بين الأسلوبين، وبين المضمونين، وعندها ستتأكدون أن الشاوي بريء من ذلك التصور المغلوط المبني على مقتطفات ومقتطعات من رسالته لا تُعطي الصورة الكاملة لكلامه ومقصوده، بل ستكتشفون غيرة الشاوي على الدين وعلى مقام النبوة، واضطلاعه بمهمة التصدي لكلام الكوراني رغم مكانته حينها في العالم الإسلامي. رحم الله الشاوي وجزاه خيرا على رسالته التي لم يُكتب لها الظهور إلا حديثا، في انتظار من يتصدى لتحقيقها تحقيقا علميا دقيقا مرتبطا بحيثيات القضية جميعها. بقلم : أ.د. سعدون أحمد سننشر لكم مخطوطة الشاوي ورسالة البرزنجي في مجموع واحد من مكتبة لالة لي، ورسالة أبي عبد الله الفاسي من الأزهرية بعد قليل #تصحيح #نسخة_نفيسة #مليانة #عقيدة
900Loading...
33
النبل الرقيق في حلقوم الساب الزنديق، رسالة يحيى الشاوي في الرد على شهاب الدين الكوراني الذي حاول إثبات قصة الغرانيق. وهي ابتداء من ص 54 وفي المجموع رسائل أخرى حول الموضوع منها رسالة البرزنجي في الرد على الشاوي (وهي رسالة هابطة ابتداء من عنوانها للأسف) #نسخة_نفيسة
1271Loading...
34
تبرئة يحيى الشاوي من وهم أبي القاسم سعد الله رحمهما الله. عندما قرأت ترجمة شيخ المؤرخين أبي القاسم سعد الله للعلامة يحيى الشاوي رحمهما الله، استغربت من بعض الأوصاف والأحكام التي وردت فيها، والتي يبدو جليا أنها لا تناسب ما عرفناه عن الشاوي من علم ومكانة، فيقول سعد الله "ويبدو أن الشاوي كان سليط اللسان أيضا. فقد كتب رسالة رد فيها على نور الدين إبراهيم بن حسن الكوراني وحكم عليه فيها بالزندقة بل بالكفر، وطالب بقتله. واسم هذه الرسالة يدل على أن الشاوي كان لا يتورع عن الدخول في المهاترات والخوض في المناظرات إلى أقصى الحدود، إذ هو (النبل الرقيق في حلقوم الساب الزنديق). والمهاترات بين العلماء ليست غريبة في حد ذاتها ولكن اتهام الشاوي للكوراني بالزندقة والكفر والمطالبة بقتله لأجلها هو محل الغرابة. ولا نعتقد أن ذلك كان لضيق أفق الشاوي وإنما لحدة مزاجه. والغريب أيضا أن محمد بن رسول البرزنجي قد انتصر للكوراني وكتب رسالة لاذعة في نقد الشاوي يدل عنوانها فقط على هبوط المستوى العلمي عند الجميع، فهو (العقاب الهاوي على الثعلب العاوي، والنشاب الكاوي للأعشى الغاوي، والشهاب الشاوي للأحول الشاوي)". بقية المقال 👇👇👇👇👇
1060Loading...
35
رسالة أبي عبد الله الفاسي بخطه في الرد على الكوراني حول قصة الغرانيق، نسخة الأزهرية #نسخة_نفيسة
1271Loading...
36
این "جامه" که می‌بری (درباره‌ی جمله‌ای از کتاب هفتم دینکرد) آرش اکبری مفاخر جستارهای ادبی، ۱۳۸۹. آرخش؛ کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسه‌های ایرانی @arakhsha96 https://www.instagram.com/arakhsha96
941Loading...
37
Media files
1170Loading...
38
نشتمان ئەی بیەو تۆ سەدٚ وجوودٚێش نای پەنە بێ وجوودٚت وێڵەنان لێ وێمەنە بێ منەت واچوونە تۆ دنیامەنی سەرچەمەی پەڕ گەوهەر و هیوامەنی ئاسمانتەو شێتەهەورەی‌نان دەمەی جار مواروو جار ڕفانۆم وادەمەی ڕوو بەهەر لایەی بەرۆم ، بێ ئختیار نا دمامەو چارەنووسەی نادیار گا مەوێنوو ئینتزاروو لێبەران گا جە حەسرەت وێڵەنان تا هەندەران جار شەکەت مەگنوو مەنیشوو سەرکەشان چۆڕەچۆڕ هەڵسی مجوو پەی بێ‌بەشان جار جەدەریا چوون شەپۆلەی بێقەرار هەم کزەو تۆفانەکەت مەزۆم کەنار ئەم جە ئاسمان و زەمین بێزارەنان هەرچی ڕا بێ واتەبێش دیوارەنان مەر جەتۆ چێشم گەرەک بێ نشتمان غەیر جە ئاو و عێزەت و یەک تیکەنان پەی عەلاجوو زامەکانم پەی دەوای بەش شنەو ئازادٚی بۆ سەوقاتوو وای           ڕەحمەت سەففاری(شەفەق)             1403/2/20 ‌ ڕۆجیاری
1302Loading...
کردپرس - سرویس ترکیه جلال باشلانگیچ روزنامه نگاری که سال ها برای افشای ستم سیستماتیک علیه کردها در کردستان ترکیه تلاش کرد، در غربت چشم از جهان فرو بست. به گزارش کردپرس، جلال باشلانگیچ روزنامه نگار ترک که سال های زیادی از عمر خود را صرف نوشتن و افشای ستم سیستماتیک علیه کردهای کردستان ترکیه کرده بود، بر اثر سرطان در بیمارستانی در کلن آلمان درگذشت. باشلانگیچ سردبیر و بنیانگذار خبرگزاری آرتی گرچگ و کانال آرتی تی وی بود.  عمده شهرت باشلانگیچ به دلیل افشای شکنجه شهروندان کرد در شرناخ توسط نظامیان ترکیه بود که مردم را مجبور به خوردن مدفوع کرده بودند. او در تمام سال های روزنامه نگاری اش برای رساندن صدای مردم کرد تلاش کرد. جلال باشلانگیچ در سال 1956 در استانبول به دنیا آمد. او روزنامه نگاری را در سال 1975 در روزنامه «اگه اکسپرس» آغاز کرد. در سال 1978 از دانشگاه اگه در رشته روزنامه نگاری فارغ التحصیل شد. در بین سال های 1981 تا 1984 به عنوان خبرنگار روزنامه جمهوریت در سرویس منطقه ای آدانا خدمت کرد. پس از جدایی از جمهوریت او روزنامه اورنسل را بنیان نهاد و پس از آن در میان موسسان روزنامه «رادیکال» جای گرفت.  گزارش تکان دهنده جلال درباره شکنجه روستاییان در جزیر شرناخ در سال 1989، وقتی که جلال خبرنگار روزنامه جمهوریت بود، گزارشی را درباره شکنجه خوراندن مدفوع به شهروندان در روستای یشیل یورت از توابع شهرستان جزیره شرناخ آماده کرد. روزنامه جمهوریت حاضر به انتشار این گزارش نشد. جلال اعلام کرد که اگر این گزارش در روزنامه منتشر نشود استعفا می کند و همین باعث شد که گزارش مذکور در تیتر یک روزنامه جای بگیرد. گزارشی تکان دهنده که به سرعت توجه رسانه های مختلف را جلب کرد. همین گزارش باعث شد تا زمینه مجازات مسئولان این فاجعه فراهم شود. گزارش جلال باعث شد تا برای اولین بار نظامیان مسئول شکنجه مردم محاکمه شوند او پس از این گزارش، در مصاحبه ای به بیانت گفت: «این اولین باری نبود که نیروهای نظامی روستاییان کُرد را مجبور به خوردن مدفوع کرده بودند. اما این اولین بار بود که پس از انتشار این گزارش، فرد مسئول در نتیجه کشمکش های طولانی قانونی محکوم شناخته شد. با این که صحت گزارش من هم در حوزه قوانین ملی هم در حقوق بین الملل تایید شده بود، با این حال نظامیان مذکور هم در ستاد کل قوا و هم در گوش خودم مرا با عبارت «خائن به وطن» صدا زده اند.» جلال بارها به خاطر افشاگری هایش درگیر دادگاه شد. آخرین بار دادگاه چهاردهم کیفری استانبول در سال 2019 او را به اتهام «تبلیغ برای سازمان تروریستی» به یک سال و سه ماه زندان محکوم کرد.  او در سال 2017 به آلمان رفت و خبرگزاری آرتی گرچگ و کانال آرتی تی وی را تاسیس کرد. کانالی که هم در آلمان و هم در ترکیه دفتر داشت و مرکز آن ترکیه بود. او در سال های روزنامه نگاری اش برنده جوایز متعددی برای فعالیت های روشنگرانه ش شد. از جلال باشلانگیچ که در میان کردهای ترکیه از محبوبیت زیادی برخوردار است، کتاب هایی با عنوان های «معمای خونین، رنگ زیستن - رنگین کمان، ترانه هایی برای زندگی، معبد ترس، از تریلیه تا یوسفلی - از آداتپه تا دریک (ماردین)، کسانی که با درخت زندگی، زیست می کنند» به یادگار مانده است.  او همسر عایشه ییلدیریم روزنامه نگار اهل ترکیه بود. جلال در سوم می 2024 پس از مدتی مبارزه با بیماری سرطان در بیمارستانی در کلن آلمان چشم از جهان فرو بست. درگذشت جلال باشلانگیچ با واکنش های بسیار زیاد از سوی روزنامه نگاران و فعالان سیاسی مختلف و دوست داران کردها رو به رو شد. واکنش ها به درگذشت جلال باشلانگیچ انجمن روزنامه نگاران ترکیه، با انتشار پیامی این روزنامه نگار را یکی از موفق ترین همکاران خود معرفی کرد درگذشت او را تسلیت گفت. انجمن روزنامه نگاران دجله فرات (DFG) نیز با انتشار پیامی نوشت: «او با شیوه روزنامه نگاری خود یک الگوی روزنامه نگاری برای همکارانش بود. او روزنامه نگاری بود که همیشه از مبارزه برای مطبوعات آزاد حمایت می کرد. او روزنامه نگاری بود که حقیقت را اصل خود قرار داد و نه تنها حقایق را نوشت، بلکه برای حقیقت مبارزه کرد. با اندوه فراوان از درگذشت همکار گرانقدر مان به خانواده و همکارانش تسلیت می گوییم.» انجمن خبرنگاران معاصر نیز در پیامی اعلام کرد: «ما همکار و رئیس سابق شعبه استانبول انجمن مان جلال باشلانگیچ را که با اخبار جسورانه و شجاعانه خود الگوی نسل های جوان بود، دست دادیم.»
Mostrar todo...
👍 2
Repost from Arakhsha آرخش
فهلویات، زبان گورانی و دوبیتیهای باباطاهر آرش اکبری مفاخر کهن‌ترین گزارش درباره زبان مناطق غربی ایران به نقل از ابن‌مقفع ( د ۱۴۲ ق ) در کتاب الفهرسـت ابن‌نديم ( د ح ۳۸۵ ق ) آمده است . ابـن‌مقفع زبانهای ایرانی رایج در روزگار خود را به ۵ دسته فهلوی ، دری ، پارسی ، خوزی و سریانی تقسیم می‌کند و درباره فهلوی می گوید : فهلوی منسوب است به فهله که نام پنج شهر است : اصفهان ، ری ، همدان ، ماه‌نهاوند و آذربایجان. دومین گزارش نقل قولی از زردشت بن آذرخوره ، معروف به محمد متوکلی در کتاب التنبيه على حدوث التصحیف به نقل از حمزه اصفهانی ( ۲۸۰-۳۶۰ ق ) است . آذرخوره نیز زبانهای رایج دوران خود را بررسی و همانند ابن‌مقفع زبانهای ایرانی را به ۵ دسته فهلوی ، دری ، فارسی ، خوزی و سریانی تقسیم کرده و می نویسد : فهلوی که پادشاهان در مجالس خود به آن سخن می گویند و این زبان منسوب است به فهله و فهله نام ۵ شهر است : اصفهان ، ری ، همدان ، ماه‌نهاوند و آذربایجان. خوارزمی ( د ۳۷۵ ق ) بدون ذکر نام حمزه و یاقوت حموی ( ۵۷۴-۶۲۶ ق ) و ابن‌عبدالحق بغدادی ( ۵ ۷۳۹ ق ) گزارش حمزه اصفهانی را در آثار خود آورده‌اند . باتوجه به این دو گزارش ـ که احتمالاً به سرچشمه واحدی می رسند یا آذرخوره گزارش ابن‌مقفع را با دقت بیشتری آورده است ـ در می‌یابیم در سده‌های نخست اسلامی که پیشینه آن به پایان دوران ساسانی می رسد ، در شهرهای غربی و شمال غربی ایران زبانی به نام فهلوی رایج و متفاوت از زبانهای دری ( زبان دربار پادشاهان ) و فارسی ( زبان موبدان و علما ) بوده است . این زبان به‌طور ویژه و خصوصی در دربار و بزمها و مجالس شاهان به کار می‌رفته است . علاوه بر گستره شهرهای فهله در گزارش جغرافی‌دانانی چون ابن‌خردادبه ، مقدسی ، ابن‌فقیه و بیرونی علاوه بر ۵ شهر یاد شده ماسبذان ، صیمره ، قم ، ماه‌الكوفه ( دينور ) ، کرمانشان ( کرمانشاهان ) و قزوین به آن افزوده شده است. فهله نامی است که در اواخر دوران اشکانی برای سرزمین ماد و در متون پس از اسلام به معنای اولیه آن یعنی « پارتی » به کار رفته است . از دیدگاه زبان‌شناسی پهلوی/ پهلوانی بر زبان پارتی دلالت دارد و گویشهای غربی ، مرکزی و شمالی ایران را دربرمی‌گیرد . از نظرگاه زبان‌شناختی سرزمین فهله را می توان تا گیلان گسترش داد . مهم‌ترین آثار بازمانده از زبان فهلوی در غرب ایران اشعاری به گویشهای غربی ایران به نام فهلویات است که کهن‌ترین نمونه‌ی آن از ابوالعباس نهاوندی ( د ۳۳۱ ق ) و ظاهراً به گویش نهاوندی است. اما شناخته‌شده‌ترین آنها دوبیتیهای باباطاهر ( سده ۵ ق ) است که با زبان گورانی پیوندی تنگاتنگ دارد . سرایندگان فهلویات ادامه‌دهنده سنت شفاهی پارتی و خنیاگران بعد در اوایل عصر اسلامی و اصول و مبانی شعر ایرانی میانه هستند که بر اثر چیرگی اعراب و اسلامی‌شدن کشور وقفه‌ای در کار آنان ایجاد نشد. فصلنامه‌ی زبان و کتیبه، "سرچشمه‌ی زبانی حماسه‌سرایی در ایران باختری"، پاییز ۱۴۰۰، ص ۱۱۶-۱۱۸. آرخش؛ کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی @arakhsha96 https://www.instagram.com/arakhsha96
Mostrar todo...
2👏 1👌 1
آرو کوفری دیم، ایمان مَپوشا دل، ئیمان بە بت کففار فروشا دین تَرسا گیرت هورگیلا جە گشت پشت‌ بست بە زوننار کلیسا و کنیشت واتم هَی دله فامت شو جە سَر کی بستن بە بُت کففاران کمَر گیرتَنت مذهب شیخ صنعانی ایمان مَورَشی زوننار مەستانی دل وات بە خدای کارساز و کریم من جە دین تو بیزار و بَریم حلقیوه جە ذلف زوننار دلبَر نمدو بە ملک دارا و سکندر سوب صدای ناقوس سَیر بُتخانە دین تَرسایان کلبسا و یانە خاسترن جە دین ناتمام تو سجده ی ڕیایی صبح و شام تو کلام یوسف یاسکه زوان و ادبیات گوران
Mostrar todo...
2👌 2👍 1
Repost from Arakhsha آرخش
خوانشی نو از یک دوبیتی  باباطاهر (۱) آرش اکبری مفاخر   پنج روزی هنی خرّم‌گهان بی زمین خندان (و) برمان آسمان بی پنج رویی هنی ها! زید و سامان نه جینان نام و نه ژ آنان نشان بی                          (جُنگ قونیه به تاریخ  848 ق) پنج روزی دیگر این خرم‌گیهان باشد، زمین خندان و آسمان گریان باشد هان! پنج روزی دیگر در این سرزمین و سامان، نه از اینان نام و نه از آنان نشان باشد.  زید: میهن، وطن، سرزمین، زادگاه. زید همراه با واژگان هم­پوشان بوم، مأوا و وطن نیز بارها به کار رفته است. در این دوبیتی نیز زید در کنار واژۀ هم‌پوشان سامان (= مکان، محل، خطه، ناحیه، قلمرو) به کار رفته و به معنای «سرزمین و بوم» است. (رزمنامۀ کنیزک، ب 72؛ جنگنامۀ رستم و زنون، ب 1101، 2578، 2379) ادیب طوسی «فهلویات لری» (باباطاهر)، نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز، ص 7، 14 (نیز ﻧﻜ : باباطاهرنامه، ص 96-97)، زید را بخشی از ترکیب هازیدو /hăzido/ به  شمار آورده و آن را «هست از این دو» معنی کرده است: «پنج روز دیگر هم برای این دو کون هست.» مهرداد بهار «شعری چند به گویش همدانی از باباطاهر»، پژوهشنامۀ فرهنگستان زبان ایران، ص 13-14 (نیز ﻧﻜ : باباطاهرنامه، ص 110-111)،  زید را بخشی از ترکیب هاژید /hâžēd/ به  شمار آورده و آن را «بگروید، تمایل یابید» معنی کرده است: «پنج روزی دیگر صبر کنید.» کتاب پژوهنده‌ی نامه‌ی باستان، ۱۴۰۲، ص ۲۱۴. آرخش؛ کلبۀ آموزش، پژوهش و ویرایش حماسه‌های ایرانی @arakhsha96 https://www.instagram.com/arakhsha96
Mostrar todo...
👍 4 1
Mostrar todo...
نوگوران (لنجان) در ویکی پدیا

این مطلب رو در سایت دیگه حالا وسعت پیداکرده ویکی پدیا دیدم و یه کوچولو خوشحال شدم البته منبعش مربوط به بوده به هرحال دستشون درد نکنه.

👍 3 1
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
London Review of Politics Society, Literature, Art, Science 1862/06/07 👇👇
Mostrar todo...
👍 3 1