نیچه و شوپنهاور
آیدی جهت تبلیغات: @Philosophyyar کانالهای ما: @ghalatnanevisimm @Sigmund_freudd1939
Mostrar más13 863
Suscriptores
+524 horas
+587 días
+29130 días
Distribuciones de tiempo de publicación
Carga de datos en curso...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Análisis de publicación
Mensajes | Vistas | Acciones | Ver dinámicas |
01 به تعبیر #لشک_کولاکوفسکی:
❌ "فیلسوف نه بذر میپاشد
و نه محصول بر میدارد!
❌ او تنها خاک را زیر و رو میکند و #شخم میزند"
پینوشت: و از همین شخمزنی و زیر و زبر کردن قاموس فکری و عقیدتی است که فرد جانش با پرسش و مساله درگیر میشود و دیگر آن آدم خاماندیش و سادهلوح سابق نمیشود بلکه زین پس در برابر هر اتوریته و هر ولایت و هر گونه امری که گره وثیقی با سرنوشت و زندگی آدمی داشته باشد را به زیر سوال کشیده و تقدس توهمیِ عوامفریبانهی آن را از بیخوبُن، ریشهکَن میکند. (همان لوحشکنی که نیچه میگفت و بعد تاکید میکرد روحانی جماعت از لوحشکن متنفر است زیرا اُسُّ و اساس تقلید، تعبد، تصلب و اطاعت را نابود میکند!)
🫴 چنل تخصصی
تاریخ فلسفه از صفر | 287 | 8 | Loading... |
02 تشبیه و تمثیلی که شوپنهاور برای مقایسه ظرفیت ذهنی درد که ثابت است با انگیزه های بیرونی که در واقع همان صورت های تغییرپذیرند به کار میبرد:
"آن انگیزه بیرونی برای اندوه در رجوع به این صرفا همان چیزیست که تاولی چرکین برای بدن است که تمامی اخلاط ناجوری که در حالت عادی در سرتاسر بدن پخش میشدند به آن موضع کشیده میشوند. درد موجود در سرشت ما برای این دوره زمانی که از این رو نمیتواند مرتفع شود در دهها نقطهای که به دلایل بیرونی رنج ما وابسته نیستند پخش میشود. آن درد در هیئت دهها رنج و نگرانی کوچک در خصوص اموری ظاهر میشود که اکنون اصلا متوجه آنها نمی شویم زیرا ظرفیتمان برای درد پیش از این به واسطه آن شرهای بزرگی که تمامی رنجهایی را که در حالت عادی پراکنده بود در یک نقطه مجتمع کرده پر شده است. این نکته نیز که، هنگامی که اضطرابی عظیم و پریشان کننده عاقبت با سرانجامی مساعد از سینه برداشته شود دیگری بیدرنگ جای آن را میگیرد، با این امر در توافق است. زمینه کامل این اضطراب دیگر از پیش عملا وجود داشته اما نمیتوانسته به شکل اضطرابی وارد آگاهی شود زیرا آگاهی دیگر ظرفیتی برای آن نداشته. از این رو این زمینه برای اضطراب صرفا به عنوان یک صورت تار و مرموز نادیده در افق نهایی آگاهی باقی مانده بود. اما اکنون چون فضا مهیاست، این زمینهی آماده بیدرنگ پیش میآید و سریر بیم بزرگ عمر را اشغال میکند..."
"ارتور شوپتهاور/جهان همچون اراده و تصور/ترجمه رضا ولییاری/جلد دوم" | 1 097 | 12 | Loading... |
03 هرکس تنهایی را دوست نمی دارد
دوستدار آزادی هم نیست
زیرا فقط در تنهایی آزادیم.
#آرتور_شوپنهاور | 1 406 | 55 | Loading... |
04 . | 1 | 0 | Loading... |
05 💥 تفاوت میان خودپسندی و غرور در نزد شوپنهاور
تفاوت میان خودپسندی و غرور این است که غرور، اعتقادی راسخ به ارزش فوق العاده خویش در زمینهای خاص است، اما خودپسندی، خواست ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولا با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم.
بنابراین، غرور از درون انسان نشأت میگیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویشتن است، اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون، یعنی دستیابی غیرمستقیم به قدردانی است. از این رو خودپسندی، آدمی را پرگو و غرور کم گو میکند. اما فرد خودپسند باید بداند احترامی که طالب آن است، با سکوت مداوم، آسان تر و مطمئن تر میتوان به دست آورد تا با سخن گفتن، حتی اگر زیباترین سخنان باشد. آدمی نمیتواند عمداً مغرور باشد، بلکه فقط میتواند تظاهر به غرور کند، اما در این صورت هم مانند کسی که نقشی را ایفا میکند، به زودی واقعیتش برملا میگردد، زیرا فقط اعتقاد ثابت عمیق و تزلزلناپذیر به امتیازات و ارزش های برتر خویش، آدمی را مغرور میکند. ممکن است این اعتقاد نادرست باشد یا فقط بر پایه امتیازات بیرونی و قراردادی استوار باشد ـــ با اینهمه اگر واقعا و بهطور جدی وجود داشته باشد، خدشه ناپذیر است، زیرا غرور، در اعتقاد ریشه دارد و مانند همه انواع شناخت، تحت انقیاد ما نیست. وحشتناکترین دشمن آن، به عبارت دیگر بزرگترین مانع آن، خودپسندی است که خواستار تحسین و تمجید از جانب دیگران است تا احترام به خویش را بر این شالوده بنا کند، حال آنکه اساس غرور، اعتقادی به خویشتن است که از پیش وجود دارد. غرور دائماً مورد سرزنش و تقبیح قرار میگیرد، اما گمان میکنم این کار را کسانی میکنند که خود، دلیلی برای مغرور بودن ندارند، اگر بیشرمی و حماقت اکثر انسانها را در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که کسی که دارای هرگونه برتری است، باید تفاوت خود و دیگران را مدنظر داشته باشد تا دیگران آن را به کلی فراموش نکنند زیرا اگر چنین کسی از روی پاکی و خوش قلبی، امتیازات خود را نادیده بگیرد و با آنان طوری بیامیزد که گویی در ردیف آنهاست، باور میکنند و با او مثل همسنخ خویش رفتار میکنند.
این نکته را بخصوص به کسانی توصیه میکنم که دارای بالاترین مزیت: یعنی مزیت واقعی هستند که عبارت است از خصوصیات برتر شخصیتی. آنچه را هوراس میگوید نباید مردود شمرد: "غروری را که شایسته آنی بر خود روا دار"
درباب حکمت زندگی
فصل چهارم | 1 749 | 58 | Loading... |
06 تو کانال واتساپ از حافظ و عصیانگریش علیه آخوندیسم گفتیم، خیام و سعدی و مولانا هم این نقد آخوندیسم رو داشتن که به نوبت میخونیم.
اینجا لمس کنید و بشنوید 🫴
https://whatsapp.com/channel/0029VagmLjFKGGG8jYPuMN1O | 1 127 | 0 | Loading... |
07 🔺️ ادامه:
اینکه شوپنهاور نیز مانند " گوته " مخالفتی غریزی با هر نوع نقض قوانین حقوقی موجود داشت و به ویژه با طغیان عنان گسیختهی مردم اصولا هر نوع قیام مردمی مخالف بود، به خصوص اگر چنین قیامی با شکستن قوانین توأم میشد کاملا قابل درک است، چون شوپنهاور تحقیر بسیاری نسبت به انسانهای متوسط احساس میکرد. این تحقیر از آنجا ناشی میشد که او انگیزههای مبهم آنان، خود شیفتگیها و انگیزههای اشرافیگری متظاهرانهی ایشان را میشناخت و اساساً به درونیترین دلیل و انگیزههای نهفتهی این رفتارها نیز وقوف داشت. شوپنهاور از پشت پنجرهی خانهاش شاهد نبردهای خیابانی فرانکفورت بود و بینشی که از قبلِ این مشاهده کسب کرده بود، انزجار این اندیشمند اشرافی را نسبت به اوباش مسلط بر اوضاع، بیشتر و بیشتر میکرد. البته تصمیم گیری او در وصیت نامهاش ریشه در این تفکرات نداشت، بلکه ناشی از ناراحتی او از بیتوجهی به معلولان و بازماندگان کشتههای این ناآرامیها بود. تمامی اینها فطرت نیک او را به ما مینمایاند. در دیگر بخشهای وصیت نامه نیز شاهد این « فطرت پاک » هستیم.
در زمان نگارش وصیت نامه، خویشاوندان نزدیک شوپنهاور که میتوانستند از او ارث ببرند، همه درگذشته بودند و او تنها اقوامی با نسبت دور داشت که گاهی نیز از آنان حمایت کرده بود. از میان آنان تعداد کمی در مضیقه بودند. از آن میان برای فرزندان یکی از پسر عموهایش مبلغ قابل توجهی در وصیت نامهاش منظور کرد. برای مارگارتا اِشنپ [ خدمتکار شوپنهاور ] نیز به پاس خدماتش طی سالیان طولانی، مقرری مادام العمر تعیین کرد و افزون بر آن، تمامی اثاثیه، لباسها، تختخوابها، ملافهها و نقرهجاتش را هم به او بخشید. مقرری اضافهای را هم برای مارگارتا در صورت قبول مراقبت از « سگ پودلش » در نظر گرفت. البته اگر مارگارتا مایل به قبول سگ نمیشد، این وظیفه را باید دکتر گوینر و یا آگوست گابریل کیلتسر، کارمند بانک، بر عهده میگرفتند. اگر این دو هم مایل به قبول این مسئولیت نمیشدند، « باید فرد محترمی که یاد مرا گرامی میدارد »، سگ را میپذیرفت. مقرری برای کارولینه مدون ، « معشوقهی سابقش » در برلین، هم از قبل لحاظ شده بود. کتابخانهاش را به مجری وصایایش، دکتر گوینر [ اولین زندگی نامه نویس شوپنهاور ]، بخشیده و برای هر یک از دوستان دیگر هم یک یادگاری در نظر گرفته بود.
[ با وجود این فطرت پاک ]، دیدهای منفی نسبت به شوپنهاور وجود داشت و تعجبی ندارد هنگامی که شوپنهاور این پرسش را مطرح میکند : « آیا غروری هست که من آن را جریحه دار نکرده باشم ؟». و او کسی بود که در همهی عمر هیچگاه این سرآمدِ تمامی شناختها را فراموش نکرد :
«نمیتوان هم در خدمت دنیا بود و هم در خدمت حقیقت.»
مراسم تدفین رسمی آرتور شوپنهاور با حضور جمع کوچکی از افرادی بسیار متفاوت برگزار شد. بنا بر خواست او، جسدش در « تابوت کوچکی از چوب بلوط مقاوم » در مقبرهای قرار گرفت که سنگ گرانیتی به درازای چهار تا پنج پا آن را میپوشاند. بر این سنگ [ به خواست خود او ] تنها نام آرتور شوپنهاور حک شده و مطلقا هیچ عبارت، تاریخ و کلمهی دیگری بر آن نگاشته نشده است. در پاسخ به گوینر که از او پرسیده بود، دوست دارد آرامگاهش در کجا باشد، گفته بود : «فرقی نمیکند، به هر حال مرا خواهند یافت.»
شوپنهاور هنگام وداع گفت :
رسیدن به عدم مطلق برایم نعمتی خواهد بود، اما متأسفانه مرگ نیز دریچهای به آن نمیگشاید. هر چه پیش آید، خوش آید، مهم آن است که وجدانی روشنگر دارم.
📚 بر گرفته از کتاب #آرتور_شوپنهاور اثر #والتر_آبندروت
▪️ عکس از مقبرهی آرتور شوپنهاور در حیاط دانشگاه "گوته" در شهر فرانکفورت آلمان
✔ @Schopenhauer_Page | 1 679 | 39 | Loading... |
08 « وصیت نامهی آرتور شوپنهاور »
هنوز هم میتوان دربارهی وصیت شوپنهاور صحبت کرد، چرا که وصیت نامهی او نیز مانند هر تصمیم دیگری که در زندگی اش اتخاذ کرده، خاصِ خود اوست. این سند نیز بر وسواسش به رعایت ایجاز صحه میگذارد. در اینجا به ذکر چند نکته از وصیت نامهی او اکتفا میکنیم :
Date obolum Belisario این عنوان عجیب وصیت نامهی اوست که شوپنهاور شناسان تا امروز نیز دربارهی معنای آن به نتیجهی واحدی نرسیدهاند
معنای جمله تقریباً چنین چیزی خواهد شد :
«به بلیسار یک ابولوس بدهید!»
این عبارت ما را به یاد سرنوشت افسانهایِ بلیسار فرماندهی لشکر بیزانس میاندازد که سزار یوستینیانِ ناسپاس از فرط حسادت به شهرت او، دستور داد وی را کور کنند تا مجبور شود گدایی پیشه کند. شاید شوپنهاور با مطرح کردن این شخصیت، خواسته است اشاره کند که در قبال تمامی زحماتی که متحمل شده و در اِزایش جز ناسپاسی ندیده است، از دنیا گله دارد... | 1 408 | 36 | Loading... |
09 از کجا شروع کنیم به خواندن فروید؟ از همینجا
@Sigmund_freudd1939 | 1 441 | 65 | Loading... |
10 👆👆👆
#از_شوپنهاور_بیاموزیم
هرچه آدمی به علت شرایط ذهنی یا عینی کمتر مجبور به تماس با دیگران باشد، در وضع بهتری است. مضرات تنهایی و عزلت را اگر نمیشود یکجا احساس کرد، لااقل میتوان حدود آن را تشخیص داد.
اما جمع موذی است؛ زیرا در پس ظاهر تفریح، مراوده و لذت معاشرت و جز اینها، زیان های جبران ناپذیری را پنهان میکند.
از چیزهای اساسی که جوانان باید بیاموزند یکی این است که تنهایی را تحمل کنند، زیرا سرچشمه ی سعادت و آرامش روح است.
از همهی این ها نتیجه میشود که هرکس که به خود متکی و در همهی امور خودبسا باشد، در وضعیت بسیار خوبی بسر میبرد. حتی #سیسرون میگوید؛
«هرکس که فقط به خود وابسته است و میتواند به خود قناعت کند، باید انسان خوشبختی باشد».
به علاوه هرچه آدمی کیفیت های بیشتری در خود داشته باشد، از دیگران بی نیاز تر است.
احساس خودبسایی کامل، در انسانهای صاحب ارزش و غنای درونی مانع از آن میشود که در هم نشینی با دیگران، آنطور که جمع از آنان انتظار دارد، ارزش و غنای خود را فدا کنند، چه رسد به اینکه با انکار کردن خود در پی معاشرت با دیگران باشند.
عکس این خصوصیات مردم عادی را بسیار معاشرتی و قابل انطباق می کند، زیرا دیگران را بهتر از خود میتوانند تحمل کنند.
علاوه بر این، در جهان به ارزشهای واقعی اعتنایی نمیکنند و به آنچه اعتنا میکنند، ارزشی ندارد.
انزوای انسانهای شایسته و ممتاز، هم علت این امر است و هم نتیجه ی آن.
بنابر آنچه گفته شد، روش خردمندانه ی زندگی برای هر کسی که ارزشی در درون خود دارد این است که در صورت لزوم نیازهای خویش را محدود کند تا بتواند آزادی خود را نگاه دارد یا گسترش دهد و از آنجا که آدمی ناگزیر با همنوعان خود سر و کار دارد بهتر است تا آنجا که ممکن است آنانرا به زندگی خصوصی خود راه ندهد.
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
#تنهایی
🆔 @abouzar_shariati | 1 999 | 73 | Loading... |
11 Media files | 1 699 | 11 | Loading... |
12 رنج آشکارا خود را همچون سرنوشت محتوم هستیِ بشر به او نشان خواهد داد. زندگی ژرف در رنج فرو رفته و نمیتواند از آن بگریزد؛ از میان درد و اَشک به آن وارد میشویم، داستانش غم انگیز است، و پایانش باز هم غمانگیزتر.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #راه_رستگاری | 1 965 | 29 | Loading... |
13 #پرسشوپاسخ
درود بر شما آقای شریعتی. چطور میتونم کتابهایی که شما تو حوزه فلسفه و ادبیات مطالعه کردید رو من هم بخونم؟ فقط ترتیبش برام خیلی مهمه. باز هم ممنون از اینکه وقت میذارید.
ابوذر شریعتی:
سلام عزیز تو کانال واتساپ تقریبا بالای ۹۰ درصد از کتابهایی که خودم بشخصه مطالعه کردم و مسیر زندگیم، خود زندگیم، جهانبینیم و نحوهی زیستم رو زیر و رو کرده رو معرفی کردم.
اگر واتساپ دارید رو لینک آبی رنگ زیر لمس کنید و عضو شید تا هم به لیست کتابها دسترسی داشته باشید هم به مباحث کاملا جدیدی که تو واتساپ ارائه میشه. 👇👇👇
https://whatsapp.com/channel/0029VagmLjFKGGG8jYPuMN1O
تذکر: لطفا بدون عجله و با حوصله بخونید و بشنوید. | 1 491 | 7 | Loading... |
14 وهمی شهوی انسان را به این سوق میدهد که باور کند آغوش زنی که زیباییاش او را مجذوب ساخته بیش از آغوش هر زن دیگری به او لذت میدهد یا منحصراً معطوف فرد خاصی میشود و وی را متقاعد میکند که تملک این فرد خوشحالیِ بیحصری برای او به ارمغان میآورد.
از این رو، وی خیال میکند که دارد برای لذت خود تلاش و فداکاری میکند، حال آن که این کارها را صرفاً برای حفظ گونهی صحیح و معینِ «نوع» انجام میدهد و قرار است یک فردیت مشخص و خاصی به هستی دست بیابد که تنها میتواند از این والدین به وجود بیاید.
هر کسی که عاشق شده باشد پس از اینکه نهایتاً به لذت دست یافت، بیداریِ خارقالعادهای از خواب وهم را تجربه میکند و با حیرت مشاهده میکند که آنچه با چنان شوقی در پی آن بوده صرفاً مانند هر ارضای جنسیِ دیگری عمل میکند، به طوری که وی احساس میکند که سود چندانی به دست نیاورده...
پس از اتمام این کار بزرگ، کسی که عاشق شده بود خود را فریب خورده مییابد زیرا وهمی که فرد را بازیچهی نوع کرده بود اکنون از میان میرود.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_و_تأملات_فیلسوف / متافیزیک عشق | 2 026 | 70 | Loading... |
15 در بدبختی و مصیبت از هر قُماش، بهترین کار این خواهد بود که در اندیشهی آنان باشیم که در مقایسه با ما باز هم در شرایطی دشوارتر گرفتارند؛ و این همان ملجأ و تسلیِ خاطری است که دَرَش به روی همهکس گشوده است. با این حال تقدیر و سرنوشت انسان در نهایت چیزی است بس نفرتانگیز و هولناک.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_آلام_جهان | 2 199 | 27 | Loading... |
16 مسیر زندگیِ اکثریت عظیم انسانها مادام که از بیرون نگریسته شود چه بیمعنا و بیاهمیت است و هنگامی که از درون احساس شود چه تیره و بیمحتوا است. شوق و اضطرابی خسته کننده است و تلوتلو خوردنی رؤیاگون از میان چهار دورهی زندگی تا مرگ، همراه با یک سلسله دغدغههای کم اهمیت.
مردم همچون کوکِ ساعتی هستند که بدون اینکه بداند چرا، کوک میشود و میچرخد! هربار که انسانی زاده و متولد میشود ساعتِ زندگیِ بشر بار دیگر کوک میشود، تا یک بار دیگر همان نوای کهنهای را که پیش از این به دفعاتِ بیشُمار نواخته شده، ضرب به ضرب و میزان به میزان با واریاسیون های بیمعنی تکرار کند. هر فرد، هر تجسم بشری و مسیر زندگیاش، تنها شبحی کوتاهتر از روح بیپایان طبیعت و ارادهی پایدار زندگی است.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
📝 مترجم: رضا ولییاری | 2 277 | 35 | Loading... |
17 #پرسشوپاسخهایفلسفی
❓ سوال: سقراط چرا تا این اندازه مهم است؟ اهمیت و ارزش نقش و کارکتر او و قاموس فکری و فلسفهایش کجا مملوس و روشن میشود؟
اهمیت سقراط در انتقال دادن یک سری اطلاعات به مخاطبان خود نبود. اساسا و اصولا سقراط نه اهل نوشتن بود و نه اهل جمع کردن اطلاعات و نه حتی اهل خواندن! (همینحا داخل پرانتر بگم این که سقراط نمیخواند و نمینوشت به دلیل وجود سنت شفاهی در برابر سنت مکتوب بود که در نزد یونانیان رایج بود. پس این سخن بدین معنا نیست که خواندن و نوشتن بیفایده است نه اتفاقا برعکس ادعای گشادانِ نامتفکرِ کتابنخوان که از سر گشادی سنت متنخوانی را تحقیر میکنند، هیچچیز همانند خواندن و نوشتن نمیتواند برای آدمی و اندیشهی او و جان و روان او مفید باشد) سقراط هیچ وقت حتی ادعا هم نکرد که میخواهد به کسی چیزی را بیاموزد!
اصلا او دنبال آموزش دادن نبود لکچر و ارائهای ایراد کردن و... نبود به همین دلیل هم بود که سابق بر این نوشتم ما نمیتوانیم سقراط را معلم اول بنامیم چرا که شان و مقامِ معلم آموزش است و و آشنایی با اصول آموزشی و یکسری مقولات و مفاهیم خاص و آموزههایی خاص و انتقال اطلاعات و ... درحالی که سقراط نه اطلاعاتی انتقال میداد و نه آموزشی ارایه میکرد و نه به سخنرانی و... میپرداخت!
پس سقراط چه میکرد؟ اگر نه آموزش میداد و نه اطلاعاتی ارایه میکرد و اصلا معلم هم نبود پس دقیقا چه یود و چه میکرد؟
سقراط دقیقا نیشزنی میکرد. همانطور که خودش میگوید همانند خرمگسی که اسبی را نیش میزند و مانع از چرتزدن و به خواب رفتنش میشود، سقراط نیز مردمان را نیش میزد و آنان را بواسطهی پرسشگری از عقایدشان و با تکیه بر سخنان خودشان و گزارش خودشان از عقایدشان با جزمیت و تعصب و تصلب موجود در رای و نظر و منظر و عقیده و باورشان مواجه میکرد و باعث میشد فرد به اپوریا برسد (یک نوع بنبست فکریعقیدتی که هیچ نتیجهی قطعی در پی نداشت و به همین دليل فرد مجبور بود پرسش را بسط دهد و دربارهی آن جستجو کند و دیگر همانند سابق به ساوگی و مطلقا حقیقت بودن آن، یقین نداشته باشد) و غرق در اندیشه و حیرت و شگفتی و تفکر و پرسشهای بیپاسخ شود و این اندیشه و حیرت و پرسشهای بیپاسخی که برایش ایجاد شده بود حتی در خلوت هم رهایش نکند و نهایتا ناچار شود تمام سیستم عقیدتی و قاموس فکری خود را زیر سوال ببرد و کل نقشهی معرفتیاش دگرگون گردد و بنیادها و بنیانهای جهانبینیاش تغییر کند و سرانجام نحوهی بودن و زیستش، از زیستی عوامانه به زیستی متفکرانه تبدیل شود.
بابراین اهمیت سقراط در نیشزنی و ممانعت از چرتِ جهل و خواب غفلت و غرق در تصلب و تعصب و تعبد و تقلید و تفرعن و تکبر و تبختر و جهل و جزم و جمودفکری عقیدتی شدن بود.
جلوتر دربارهی این حیث از ویژگی منحصر به فرد سقراط بیشتر صبحت خواهیم کرد قبلتر نیز دربارهی نوع و نحوه ی روش سقراطی سخن گفتهایم که اینجا میتوانید بشنوید 🫴
https://t.me/abouzar_shariati/18384 | 1 650 | 9 | Loading... |
18 آنچه انسانی میتواند در حق دیگری انجام دهد اهمیت زیادی ندارد؛ بالاخره همه كس تنها خواهد ماند و آنچه مهم است این است كه آنكه تنها میماند كیست.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی | 1 975 | 35 | Loading... |
19 هر اندازه هم که انتخاب انسان آگاهانه و عینی و متعالی به نظر برسد، باز هم هدف او در عشق خلق موجودی با طبیعت خاص خود است و همین حقیقت که عشق فیذاته چیزی جز تملک معشوق نیست نیز تأییدی است بر صحت این مدعا.
برای مرد کفایت نمیکند که بداند از عشقش پاسخ گرفته، او تملک معشوق را خواهان است. بودهاند کسانی که بر سر چنین خواستی خود را با گلوله از پای درآوردند.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #متافیزیک_عشق | 2 137 | 41 | Loading... |
20 هیچ چیز ارزش تلاش، کوشش و تکاپوی ما را ندارد، همهی چیزهای خوب پوچ و عبثند، دنیا سراپا ورشکسته است و به کسب و کاری میماند که جوابگوی هزینههایش نیست.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_و_تأملات_فیلسوف | 2 398 | 80 | Loading... |
21 وینسنت دوست داشتنی رو حتما بیینید تا بیشتر متوجه حیث دوستداشتنی بودنش و هنر ژرف و عمیق و نگاه مویبین و باریکبینانهی ونگوگ عزیزمان شوید.
ونگوگ با رنگها و تکتک قلمموها و نحوهی خاص به کار بردنش و به تصویر کشیدنش، هربار افقی نو پنجرهای تازه و دری جدید به روی زندگی آدمی باز میکنه.
وقتی نقاشیهای ونگوگ رو به تماشا مینشینید اصلل عجله نکنید به ظرافت و نرمی قلمموهایی که رنگهای شاد و فرحبخش و بهجتآفرین و زندگی بخش دقت کنید. باز دقت کنید. این بار از بُعد دیگری ببینید.
احساس میکنید که زندگی به صورت عینی و انضمامی به شما نزدیک شده است. انگار چیزها همانند درخت و چوب و پنجره و آسمان و صندلی و ... جان و روح پیدا کردن. تو گویی دیگر یک ابژهی صرف و یک لش متحرک و غیر متحرک نیستند بلکه حضور دارند و شما را به اینجا و اکنون و بودن در حال و تماشا کردن عالم و زندگی در لحظه دعوت میکنند.
به صدا در میآیند و ندایِ «من صرفا یک تکه آشغال یا ابزار صرف نیستم من درختم بیش از آنکه ابزاری برای قطع شدن و وسیله شدن شوم من دریا هستم پیش از آن که ابزار شوم و آلوده گردم من طبیعت خاص و خالصم پیش از آنکه ابزار شوم و به گند کشیده شوم و تبدیل به منبع و مخزنی برای سود بیشتر باشم» باری ونگوگ ما را به بطن و متن و قلب چیزها میبرد.
گویی شعار ادموند هوسرل «پیش به سوی خود چیزها و پس زدن پیشفرضها برای دیدن بیپیرایهی پدیدهها» و همچنین گشودگیِ هایدگری در آثار ونگوگ است که عینیت پیدا میکند.
#ونگوگ
چنل تخصصی #هنر و زیباییشناسی 👇👇👇🫴🫴🫴
https://t.me/Arts1992 | 1 699 | 10 | Loading... |
22 💎 تفکر چیست؟ | 2 029 | 35 | Loading... |
23 باید توجه کرد که آنچه به یک آموزهی مذهبیِ مسلطِ قدرت عظیماش را میبخشد، و نکتهی اساسیای که آموزه به وسیلهی آن دلها را به تصرف خود در میآورد، یکسره وجه اخلاقی آن است؛ گرچه نه مستقیمن و به خودی خود، بل از آن رو که سخت متحد و آمیخته با بازماندهی باور اسطورهای است که ویژگی هر آموزهی مذهبی است، و چنان مینماید که تنها از طریق آن قابل توضیح است. قضیه به گونهای است که، گرچه معنای اخلاقی اعمال ابدن نمیتوانند به وسیلهی اصل دلیل کافی تبیین شوند، و با این حال هر افسانهای تابع این اصل است، اشخاص مذهبی معنای اخلاقی رفتار و اسطورهی آن را یکسره جداییناپذیر، و در واقع مطلقن واحد تلقی میکنند، و هر حملهای به آن اسطوره را حمله به حق و فضیلت میدانند.
کار به آنجا میرسد که، در ممالک یکتاپرست، الحاد یا بیخدایی مساوی است با فقدان هرگونه اخلاق. این در همآمیختگی مفاهیم به سود روحانیون است، و آن غول هولناک، یعنی تعصب مذهبی، تنها به وسیلهی اینها میتواند سر برآورد و نه تنها بر افرادی که بینهایت هرزه و شروراند، بلکه بر تمامی ملتها حکومت کند و سرانجام نیز در غرب خود را به هیئت دادگاههای تفتیش عقاید در آورد، یعنی چیزی که، به خاطر حفظ آبروی بشریت، تنها یک بار در تاریخ بشر رخ داده است.
بر اساس آخرین و موفقترین گزارشها، این دادگاهها تنها در مادرید (در حالی که در سایر نقاط اسپانیا نیز تعداد زیادی از این دخمههای کلیسایی آدمکشان وجود داشت) طی سیصد سال، سیصد هزار انسان را به خاطر مسائل مذهبی به مرگ دردناک با چوبهی آدمسوزی محکوم کرد. هر گاه متعصبان و افراطیون خواستند صدایشان را بلند کنند باید این را به یادشان آورد.
جهانهمچون اراده و تصور
جلد اول- دفتر چهارم
#آرتور_شوپنهاور | 2 351 | 12 | Loading... |
24 ▪️شناخت بشر
مهمترین گام در شناخت بشر این باور است که رفتار انسان، در کل، و در همهی جزئیات اصلیاش، تحت سیطرهی عقل یا تصمیماتی که میتواند با عقل بگیرد نیست. هیچ کس با آرزو کردن چنین و چنان نمیشود، هر چند از ته دل آرزو کند. اعمال او از شخصیت فطری و لایتغیر او ناشی میشوند و به نحوی بی واسطهتر و خاصتر توسط انگیزهها تعیین میشوند.
بنابراین رفتار انسان محصول ضروری شخصیت و انگیزه است.
در شخصیت به هیچ وجه محصول انتخاب و تأمل عقلانی نیست و از این رو در هر عملی کار عقل صرفاً این است که انگیزههایی به اراده عرضه کند. بعد به عنوان شاهد و ناظر صرف به جریانی که زندگی، بر اساس تأثیر انگیزه بر شخصیت معین، پیدا میکند می نگرد.
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور | 2 463 | 44 | Loading... |
25 بیایید ببینیم که انسان از همهی انواع خشنودیها معمولاً به چه چیزی دست مییابد؛ اغلب صرفاً حفظ همین هستیای که هر روز گرفتار تلاش و اضطراب مداوم در نزاع با رنج و عسرت و مرگ در چشم انداز است. در زندگی همه چیز فریاد میزند که شادمانیِ زمینی ناگزیر باید از میان برود، یا وهم چشم بندی از آب درآید. زمینههای این امر در اعماق خود ماهیت امور نهفتهاند. از این رو، زندگی بیشتر مردم طاقت فرسا و کوتاه است. کسانی که به نسبت شادماناند اغلب صرفاً در ظاهر این گونهاند، یا همچون کسانی که زندگی طولانی دارند، استثناهای نادری هستند؛ و امکان این استثناها باید همچون طعمهی دام باقی بماند.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
📝 مترجم: رضا ولییاری | 2 297 | 21 | Loading... |
26 هرکس فقط وقتی که تنهاست میتواند آن گونه که خود هست باشد. پس هرکس که تنهایی را دوست نمیدارد، دوستدار آزادی هم نیست، زیرا فقط در تنهایی آزادیم.
#در_باب_حکمت_زندگی 📚
#آرتور_شوپنهاور👤
ترجمه محمد مبشری | 2 840 | 105 | Loading... |
27 دوستان این تبلیغ نیست یک معرفی تمام عیار است. یکی از بهترین کانال ها هم از جهت معرفی کتاب هم از جهت مباحث خوبی که در قالب فایل صوتی منشتر میکنه.
لمس کنید و حظ وافر ببرید 🫴
💎 https://t.me/silentmelodies | 573 | 2 | Loading... |
28 در جهان به ارزشهای واقعی اعتنایی نمیکنند و به آنچه اعتنا میکنند، ارزشی ندارد. انزوای انسانهای شایسته و ممتاز، هم علت این امر است و هم نتیجه ی آن. بنابر آنچه گفته شد، روش خردمندانه ی زندگی برای هرکسی که ارزشی در درون خود دارد این است که در صورت لزوم نیازهای خویش را محدود کند تا بتواند آزادیش را نگاه دارد یا گسترش دهد و از آنجا که آدمی ناگزیر با همنوعان خود سر و کار دارد بهتر است تا آنجا که ممکن است آنان را به زندگی خصوصی خود راه ندهد.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی
📝 مترجم: محمد مبشری | 2 797 | 73 | Loading... |
29 خوشبینی خودستاییِ بیجان خالق حقیقی جهان است،... خوشبینی نه تنها آموزهای غلط، که اصلاً آموزهای زیانبار است، زیرا زندگی را به عنوان حالتی مطلوب و خوشبختی آدمی را به عنوان غایت و هدف آن نشان میدهد. وقتی که مبدأ عمل این باشد، هر کسی اعتقاد پیدا می کند که مشروعترین حق را برای کسب خوشبختی و لذت دارد. و اگر، چنان که معمولاً رخ میدهد، اینها نصیب وی نشوند، خود را در معرض بیعدالتی میبیند، و در واقع مسیر هستی خود را گم میکند؛ در حالی که صحیحتر این است که ما مشقت و عسرت و بدبختی و رنج و تاج مرگ را هدف و غایت نهایی زندگیمان بدانیم... عبارتی در دفاعیه سقراط هست که بسیار معروف و البته بسیار هم طولانی است، و در آن افلاطون این عاقلترین همهی انسانها را در حالی به تصویر میکشد که میگوید اگر مرگ برای همیشه ما را از آگاهی محروم کند، چیز فوق العادهای است، زیرا یک خواب عمیق و بیرؤیا بر هر روزِ حتی شادترین زندگی ها نیز ترجیح دارد. هراکلیتوس جملهای دارد که میگوید: 《زندگی نام زندگی دارد، حال آن که در حقیقت مرگ است.》و تئوگنیس در سطور مشهور خود مینویسد: 《بهترین چیز برای آدمی این است که هرگز زاده نشود، و هرگز پرتوهای سوزان خورشید را نبیند؛ اما اگر کسی زاده شد، پس باید با بیشترین سرعت ممکن به سوی دروازههای هادس بشتابد، و آن جا در زیرِ زمین بیارامد.》 اوریپید میگوید: 《سراسر زندگیِ آدمی مملو از اَدبار است، و هیچ پایانی بر محنت و نومیدی نیست》 و هومر گفته است: 《 از میان همهی آنان که نفس میکشند و بر روی زمین میخزند موجودی شوربختتر از انسان نیست.》
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #جهان_همچون_اراده_و_تصور
📝 مترجم: رضا ولییاری | 2 784 | 60 | Loading... |
30 ⭐️ هر چه بالاتر روی چشمِ رشک تو را کوچک تر میبیند. و آنکه پرواز میکند از همه بیش نفرت میانگیزد.
#نیچه، #چنین_گفت_زرتشت، بخش یکم، دربارهی راهِ آفریننده، ترجمه داریوش آشوری
👇
💎 | 2 455 | 22 | Loading... |
31 ژیژک، شوپنهاور و مسئلهی شر
توماس آکویناس قدیس یکی از لذّات بهشتیان را تماشای رنج و عذاب جهنمیان معرفی میکند! چیست این لذّت پنهان شرورانهی بشر در تماشای رنج؟ یا خشم پنهان از دیدن جایگاه بالاتر دیگری؟
پن؛
▪️منظرهی رنج دیگران نه فقط در افراد متفاوت بلکه در یک انسان واحد نیز زمانی موجب دلسوزیِ زیاد میشود و زمانی دیگر موجب نوعی خرسندی؛ و این خرسندی میتواند افزایش پیدا کند تا تبدیل به بیرحمانه ترین لذت از درد دیگران شود. من خودم را می بینم که زمانی همهی بشر را با ترحم عمیق مینگرم و وقتی دیگر با حداکثر بیاعتنایی، و گاه با نفرت و حتی لذتی حقیقی از دردشان...
زندگی شر است برای آنکه زندگی مبارزه و جنگ است. هر جای طبیعت که بنگریم مبارزه و رقابت و پیکار میبینیم و همه جا تناوب مرگبار پیروزی و شکست به چشم میخورد. هر یک از انواع برای بدست آوردن مایه و زمان و مکانِ انواع دیگر میجنگد.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی | 3 022 | 77 | Loading... |
32 ▪️چرا ما اینقدر به #هنر اهمیت میدهیم؟
نه تنها معدود نوابغی که آن را تولید میکنند بلکه شماری بسیار بزرگتر و شماری چند برابرِ شمار خودِ هنرمندان، مصرف هُنر را عمیقترین_فعالیت مُغذّی در زندگی یا دست کم چیزی بسیار نزدیک به آن میبینند.
● چرا؟!
پاسخ #شوپنهاور این است:
زیرا هنر یک جور رهایی، گرچه صرفاً لحظهای، از زندانی که معمولاً در آن هستیم به ما میدهد. دیدهایم که او چطور وضعیت عادیِ بشری را به مثابه بردگیِ فرد در زیرِ یوغِ اراده ورزیِ خودش، امیالش، شهواتش، نیازهایش، ترسهایش و اوهام و غیره لحاظ میکند و چگونه این حالت را حالتی عاجز از تولید هرگونه رضایت یا آرامش حقیقی و واقعاً غیر توهمیِ ذهن میبیند.
👤 #برایان_مگی
📚 #فلسفه_شوپنهاور
■ فصل هشتم | 2 311 | 24 | Loading... |
33 ▪️ این بینش #کانتی؛ که آنچه برای ما ممکن است از روی نحوه ی ساخته شدن ما مشخص میشود، باید در مورد همهی چیزها از یک ریگ گرفته تا یک فیل صادق باشد.
ریگ نمیتواند بیاموزد که از دست من کلوچه بگیرد، و یک کودک نمیتواند با فیل بیخ دیواری بازی کند.
امکانات فعالیت یا استفادهای که پیش روی هر چیزی هستند بینهایت محدوداند، و در مورد همه چیز از یک اتم گرفته تا یک کهکشان، این که این امکانات چه هستند بر حسب این مشخص میشود که آن چیز چیست. در اصطلاح شناسی لاتین محبوب شوپنهاور، Posse (امکان) ما از esse (هستی) ما مشخص میشود. حال برای هیچ چیز ممکن نیست که بدون این که چیزی باشد وجود داشته باشد؛ اما این که آن چیز چه چیزی است بی درنگ و پیشاپیش دامنه ی کامل امکانات پیش روی آن را مشخص میکند. به این دلیل است که #شوپنهاور به این عقیده ی یهودی - مسیحی که خدا ما را آفریده و به ما اراده ای آزاد بخشید به دیده ی تحقیر مینگرد و می گوید این تناقض آلود است.
اگر انسان ها کاملا و مطلقا مخلوق یک ارادهی شخصی ِ دیگر باشند، آنگاه افق دید و حدود و همهی تمایلات خوب و بد آنها، و در واقع همهی امکاناتشان، توسط آن دیگری و به طرقی شکل گرفته است که کل ماهیت و دنیای آنها را مشخص می کند. دامنه ی حرکت ما چنان باریک و تنگ تنظیم شده که هیچ انسان منفردی حتی آزاد نیست انتخاب کند که چه نوع انسانی باشد.
من نمی توانم انتخاب کنم که یک آهنگساز بزرگ باشم یا یک راننده ی ماهر و یا حتی یک قهرمان معمولی دوِ سرعت؛ نمیتوانم انتخاب کنم که یک سیاه آفریقایی باشم با یک انگلیسی ویکتوریایی؛ حتی نمیتوانم انتخاب کنم که دو اینچ بلندتر از آنچه هستم، یا کک مکی باشم. من آن چیزی هستم که هستم، آن هم به طریقی که از آغاز بر تقریبا همهی امکانات بشری حاکم است و تنها اندک چیزی برایم باقی میگذارد و در حقیقت، به نظر شوپنهاور، اصلا چیزی باقی نمیگذارد.
👤 #برایان_مگی
📚 #فلسفه_شوپنهاور
■ متافیزیک شخص | 2 416 | 17 | Loading... |
34 آقا لازم نیست ما تو هر بحثی، هرچیز و هرکسی رو با رسم شکل بیان کنیم.
دیگه حق بدید که این انتظار حداقلی رو داشته باشم که متوجه کنایهها میشید که شک ندارم میشید وگرنه سالها تو کانالهای فلسفی نمیموندید. 😊🙏🏻❤️☘
💎 کانال تاریخ فلسفه از صفر | 2 657 | 16 | Loading... |
35 ■ زمان و مکان
#آرتور_شوپنهاور فکر واقع باوران را به بدفهمی کودکان در مورد فضا تشبیه می کند.
هنگامی که کودکِ اروپایی برای اولین بار یاد می گیرد که جهان یک گوی عظیم الجثه است، و استرالیا در سوی دیگر آن واقع شده، معمولا استرالیایی ها را در حالتی تصور می کند که سر و ته راه می روند، و مثل مگس هایی که به سقف می نشینند با پاهایشان از جهان آویزانند، و از این که در فضا سقوط نمی کنند متحیر می شود. اگر بیشتر خیال پرداز باشد حتی ممکن است هاج و واج بماند که چرا خود او، اگر بالای این گوی بزرگ قرار گرفته، از روی آن سُر نمی خورد. حیرت او تا حدی با توضیح گرانش برای او برطرف می شود، منتها صرفا تا حدی. کودک کم سن و سال تقریبا به قطع از درک این نکته عاجز خواهد بود که صحبت کردن از بالا و پایینی که برای ذهن نسبی نباشد، بی معناست، چون در جهانی که بدونِ #نظاره_گر تصور شود اصلا بالا و پایینی نمی تواند وجود داشته باشد.
حیرت او در موردِ مکان مثل حیرت یک بزرگسال در مورد #زمان، از این ناشی می شود که یک حالت خاص چیزها، حالتی عینا موجود لحاظ می شود، در حالی که این حالت تنها برای یک ذهن می تواند وجود و معنا داشته باشد. به نظر می رسد اذهان ما به طریقی ساخته شده اند که در هر دو مورد، نه تنها این که حالاتِ امور مورد بحث نباید بتوانند مستقل از ما وجود داشته باشند بلکه واقعا هم مستقل از ما وجود ندارند تقریبا غیر قابل تصور است. اما واقعیت این است:
بالای گوی بزرگ صرفا جایی است که کسی حاضر باشد، و جدای از آن [کس] نمی تواند بالایی وجود داشته باشد. به همین ترتیب حالا هر زمانی است که که کسی حاضر باشد، و جدای از آن کس نمی تواند حالایی وجود داشته باشد.
👤 #فلسفه_شوپنهاور
📚 #برایان_مگی | 3 003 | 26 | Loading... |
36 ■ اراده آزاد ؟
هرچند ممکن است که انگیزه ها، در هر موقعیت مشخص، پیچیده و پرشمار و ناهمخوان باشند، آن انگیزه ای که قویتر از همه ظاهر میشود سلطه پیدا میکند. و نکته ی مورد نظر #شوپنهاور این است که ما نمیتوانیم آزادانه برای خودمان تصمیم بگیریم که آن کدام یک باشد.
برتری یا اگر این تصدیق نشود، اندازه ی کاملاً بزرگِ انگیزشِ ناخودآگاه فی نفسه برای اثبات این کافی است. اما این حقیقتی است که در سطحِ انتخاب آگاهانه نیز صادق است و این را میتوان با یک مثال ساده ثابت کرد:
وقتی که من در رستوران غذا سفارش میدهم آزادم که هرچه می خواهم از میان گزینه های روی منو انتخاب کنم اما آزاد نیستم که انتخاب کنم آنچه دوست دارم، چه باشد. نمی توانم به خودم بگویم "تا اینجای زندگی ام همواره از اسفناج نفرت داشته ام اما فقط امروز می خواهم آن را دوست داشته باشم." و در موقعیتی هم نیستم که از خودم بپرسم " آیا تصمیم بگیرم که هوس ماهی کنم، یا تصمیم بگیرم که هوس جوجه کنم؟" چیزی که من هوس کرده ام و آنچه دوست دارم یا از آن بیزارم، در اختیار من نیستند. آن ها برای من مسئله ی انتخاب نیستند؛ آن ها مثلِ عمل انجام شده در برابر من قرار میگیرند و من بر اساس آنها دست به انتخاب می زنم. من می توانم آن چه را می خواهم انتخاب کنم، اما نمیتوانم اراده کنم که آنچه می خواهم انتخاب کنم، چه باشد. همان طور که اغلب مطرح شده است، من میتوانم انتخاب کنم که چه اراده کنم، اما نمیتوانم اراده کنم که چه اراده کنم...
کوتاه سخن، ما چیزی را اراده میکنیم که بیش از همه به وسیله عواملی که ما معین شان نمی کنیم، به اراده کردن آن برانگیخته می شویم و بعد بر این اساس دست به انتخاب می زنیم.
📚 #فلسفه_شوپنهاور
👤 #برایان_مگی | 3 143 | 53 | Loading... |
37 ■ ذهن و تکامل
دیگر تغییر به لحاظ تاریخی مهم در چشم انداز، که فلسفه ی #شوپنهاور را هرچه مقبول تر ساخت، و بعد خود از آن فربه شد، #تکامل گرایی بود، به خصوص در مورد پیدایش و طبیعت بشر. از برخی جهات #داروین موقعیتی را در اندیشه ی قرن نوزدهم اشغال کرد که شبیه موقعیت #نیوتن در قرن هفدهم بود. او جهان را دگرگون کرد، و کسی بود که یک نحوه ی نوین نگریستن به امور را به وجود آورد که به لحاظِ نتایجِ ضمنی اش چنان تاریخ ساز بود که در زمینه ی کاربردش هرگز هیچ نظیری نداشت. زمانی که مفهومِ تکامل اذهان مردم را تسخیر کرد، بر نحوه ی فکر کردنِ آن ها درباره ی تقریبا همه چیز اثر گذاشت. اما همین مردم بعد توانستند در #شوپنهاور فیلسوفی را ببینند که، اگر بشود گفت، زودتر از #داروین به آن جا رسیده بود، همان طور که اولین نفری بود که آن چیزی را بیان کرد که در نظر ما مفهومی مشخصا #فرویدی است. از امور اساسی برای کل نحوه ی نگرستین او به امور یکی این است که زندگی در این سیاره ی خاکی از طبیعت غیر آلی پدید آمد و بعد به نحوی تکامل پیدا کرد که اشیای مادیِ خودرو و تولیدمثل کننده تولید کرد؛ و دیگری این است که نیروی محرک پشتِ این فرایند نوعی از اراده ی تفکیک نشده و به بیشترین میزان ناخودآگاه در جهتِ هستی است؛ و این که ذهن به خاطر ارزش بقایش و مخصوصا به سبب حرکت برای تغذیه و تولیدمثل به وجود آمد و تکامل پیدا کرد؛ یعنی که ذهن برای خدمت به اراده وجود دارد، نه برای کار دیگری؛ و نیز اینکه اذهان برای پاسخ گفتن به نیازهای کالبدهای فیزیکی که به آن ها متصل اند وجود دارند، نه برای کار دیگری. حس ها و دستگاه عصبی مرکزی ما به عنوان بخش هایی از تجهیزات بقای ما تکامل یافته اند، و جنسیت ما به عنوان عمده ساز و کار بقای نوع به طور کلی، و به مثابه نقطه ی مقابل بقای فرد به وجود آمده است. شوپنهاور فکر می کرد فقط وقتیکه از این روزن نگاه کنیم می توانیم امور را به درستی بفهمیم؛ و او نخستین کسی بود که آن ها را به این نحو بیان کرد. نحوه ی نگاه او به ذهن ها و حس های ما، علاوه بر چیز های دیگر، ماهیت محدودیت های آن ها را هم آشکار می کرد، و این ها ذهن ها و حس هایی هستند که برای کاری که برایش تکامل یافته اند مناسب اند و به درد کاری که برایش تکامل نیافته اند نمی خورند. وقتی که ما سعی کنیم آن ها را مجبور به کاری کنیم که برای آن ساخته نشده اند شبیه ماهی بیرون از آب می شویم که در بستر تکامل، یک استعاره ی دقیق است. و این همان اتفاقی است که زمانی می افتد که سعی کنیم فهمِ #متافیزیکی حاصل کنیم: در محیطی حرکت می کنیم که مال ما نیست، و از اذهان مان می خواهیم چیزی را بفهمند که برای فهمیدنِ آن ساخته نشده اند.
📚 #فلسفه_شوپنهاور
👤 #برایان_مگی | 2 982 | 34 | Loading... |
38 تنها ماندن، سرنوشت تمام راههای بزرگ است، این سرنوشتی است که اغلب بر آن تأسف میخورند، من باید بگویم که از سرنوشتهای دیگر تأسف انگیزتر نیست.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی | 2 825 | 71 | Loading... |
39 آخر مخلوقی که اصلاً و ابداً با میلیونها همنوع خود تفاوتی ندارد چه ارزشی میتواند داشته باشد.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #درباب_حکمت_زندگی
📝 مترجم: محمد مبشّری | 3 431 | 66 | Loading... |
40 تنها ماندن، سرنوشت تمام راههای بزرگ است، این سرنوشتی است که اغلب بر آن تأسف میخورند، من باید بگویم که از سرنوشتهای دیگر تأسف انگیزتر نیست.
✍ #آرتور_شوپنهاور
📚 #در_باب_حکمت_زندگی | 1 | 0 | Loading... |
Repost from تاریخ فلسفه از صفر
به تعبیر #لشک_کولاکوفسکی:
❌ "فیلسوف نه بذر میپاشد
و نه محصول بر میدارد!
❌ او تنها خاک را زیر و رو میکند و #شخم میزند"
پینوشت: و از همین شخمزنی و زیر و زبر کردن قاموس فکری و عقیدتی است که فرد جانش با پرسش و مساله درگیر میشود و دیگر آن آدم خاماندیش و سادهلوح سابق نمیشود بلکه زین پس در برابر هر اتوریته و هر ولایت و هر گونه امری که گره وثیقی با سرنوشت و زندگی آدمی داشته باشد را به زیر سوال کشیده و تقدس توهمیِ عوامفریبانهی آن را از بیخوبُن، ریشهکَن میکند. (همان لوحشکنی که نیچه میگفت و بعد تاکید میکرد روحانی جماعت از لوحشکن متنفر است زیرا اُسُّ و اساس تقلید، تعبد، تصلب و اطاعت را نابود میکند!)
🫴 چنل تخصصی
تاریخ فلسفه از صفر
👍 6❤ 2
تشبیه و تمثیلی که شوپنهاور برای مقایسه ظرفیت ذهنی درد که ثابت است با انگیزه های بیرونی که در واقع همان صورت های تغییرپذیرند به کار میبرد:
"آن انگیزه بیرونی برای اندوه در رجوع به این صرفا همان چیزیست که تاولی چرکین برای بدن است که تمامی اخلاط ناجوری که در حالت عادی در سرتاسر بدن پخش میشدند به آن موضع کشیده میشوند. درد موجود در سرشت ما برای این دوره زمانی که از این رو نمیتواند مرتفع شود در دهها نقطهای که به دلایل بیرونی رنج ما وابسته نیستند پخش میشود. آن درد در هیئت دهها رنج و نگرانی کوچک در خصوص اموری ظاهر میشود که اکنون اصلا متوجه آنها نمی شویم زیرا ظرفیتمان برای درد پیش از این به واسطه آن شرهای بزرگی که تمامی رنجهایی را که در حالت عادی پراکنده بود در یک نقطه مجتمع کرده پر شده است. این نکته نیز که، هنگامی که اضطرابی عظیم و پریشان کننده عاقبت با سرانجامی مساعد از سینه برداشته شود دیگری بیدرنگ جای آن را میگیرد، با این امر در توافق است. زمینه کامل این اضطراب دیگر از پیش عملا وجود داشته اما نمیتوانسته به شکل اضطرابی وارد آگاهی شود زیرا آگاهی دیگر ظرفیتی برای آن نداشته. از این رو این زمینه برای اضطراب صرفا به عنوان یک صورت تار و مرموز نادیده در افق نهایی آگاهی باقی مانده بود. اما اکنون چون فضا مهیاست، این زمینهی آماده بیدرنگ پیش میآید و سریر بیم بزرگ عمر را اشغال میکند..."
"ارتور شوپتهاور/جهان همچون اراده و تصور/ترجمه رضا ولییاری/جلد دوم"
هرکس تنهایی را دوست نمی دارد
دوستدار آزادی هم نیست
زیرا فقط در تنهایی آزادیم.
#آرتور_شوپنهاور
👍 49❤ 5👏 5👎 1
💥 تفاوت میان خودپسندی و غرور در نزد شوپنهاور
تفاوت میان خودپسندی و غرور این است که غرور، اعتقادی راسخ به ارزش فوق العاده خویش در زمینهای خاص است، اما خودپسندی، خواست ایجاد چنین اعتقادی در دیگران است و معمولا با این آرزوی نهان همراه است که در نهایت، خود نیز بتوانیم به همان اعتقاد برسیم.
بنابراین، غرور از درون انسان نشأت میگیرد و در نتیجه، قدردانی مستقیم از خویشتن است، اما خودپسندی کوششی است برای جلب قدردانی از بیرون، یعنی دستیابی غیرمستقیم به قدردانی است. از این رو خودپسندی، آدمی را پرگو و غرور کم گو میکند. اما فرد خودپسند باید بداند احترامی که طالب آن است، با سکوت مداوم، آسان تر و مطمئن تر میتوان به دست آورد تا با سخن گفتن، حتی اگر زیباترین سخنان باشد. آدمی نمیتواند عمداً مغرور باشد، بلکه فقط میتواند تظاهر به غرور کند، اما در این صورت هم مانند کسی که نقشی را ایفا میکند، به زودی واقعیتش برملا میگردد، زیرا فقط اعتقاد ثابت عمیق و تزلزلناپذیر به امتیازات و ارزش های برتر خویش، آدمی را مغرور میکند. ممکن است این اعتقاد نادرست باشد یا فقط بر پایه امتیازات بیرونی و قراردادی استوار باشد ـــ با اینهمه اگر واقعا و بهطور جدی وجود داشته باشد، خدشه ناپذیر است، زیرا غرور، در اعتقاد ریشه دارد و مانند همه انواع شناخت، تحت انقیاد ما نیست. وحشتناکترین دشمن آن، به عبارت دیگر بزرگترین مانع آن، خودپسندی است که خواستار تحسین و تمجید از جانب دیگران است تا احترام به خویش را بر این شالوده بنا کند، حال آنکه اساس غرور، اعتقادی به خویشتن است که از پیش وجود دارد. غرور دائماً مورد سرزنش و تقبیح قرار میگیرد، اما گمان میکنم این کار را کسانی میکنند که خود، دلیلی برای مغرور بودن ندارند، اگر بیشرمی و حماقت اکثر انسانها را در نظر بگیریم، به این نتیجه میرسیم که کسی که دارای هرگونه برتری است، باید تفاوت خود و دیگران را مدنظر داشته باشد تا دیگران آن را به کلی فراموش نکنند زیرا اگر چنین کسی از روی پاکی و خوش قلبی، امتیازات خود را نادیده بگیرد و با آنان طوری بیامیزد که گویی در ردیف آنهاست، باور میکنند و با او مثل همسنخ خویش رفتار میکنند.
این نکته را بخصوص به کسانی توصیه میکنم که دارای بالاترین مزیت: یعنی مزیت واقعی هستند که عبارت است از خصوصیات برتر شخصیتی. آنچه را هوراس میگوید نباید مردود شمرد: "غروری را که شایسته آنی بر خود روا دار"
درباب حکمت زندگی
فصل چهارم
👍 19👏 11
Repost from تاریخ فلسفه از صفر
تو کانال واتساپ از حافظ و عصیانگریش علیه آخوندیسم گفتیم، خیام و سعدی و مولانا هم این نقد آخوندیسم رو داشتن که به نوبت میخونیم.
اینجا لمس کنید و بشنوید 🫴
https://whatsapp.com/channel/0029VagmLjFKGGG8jYPuMN1O
🔺️ ادامه:
اینکه شوپنهاور نیز مانند " گوته " مخالفتی غریزی با هر نوع نقض قوانین حقوقی موجود داشت و به ویژه با طغیان عنان گسیختهی مردم اصولا هر نوع قیام مردمی مخالف بود، به خصوص اگر چنین قیامی با شکستن قوانین توأم میشد کاملا قابل درک است، چون شوپنهاور تحقیر بسیاری نسبت به انسانهای متوسط احساس میکرد. این تحقیر از آنجا ناشی میشد که او انگیزههای مبهم آنان، خود شیفتگیها و انگیزههای اشرافیگری متظاهرانهی ایشان را میشناخت و اساساً به درونیترین دلیل و انگیزههای نهفتهی این رفتارها نیز وقوف داشت. شوپنهاور از پشت پنجرهی خانهاش شاهد نبردهای خیابانی فرانکفورت بود و بینشی که از قبلِ این مشاهده کسب کرده بود، انزجار این اندیشمند اشرافی را نسبت به اوباش مسلط بر اوضاع، بیشتر و بیشتر میکرد. البته تصمیم گیری او در وصیت نامهاش ریشه در این تفکرات نداشت، بلکه ناشی از ناراحتی او از بیتوجهی به معلولان و بازماندگان کشتههای این ناآرامیها بود. تمامی اینها فطرت نیک او را به ما مینمایاند. در دیگر بخشهای وصیت نامه نیز شاهد این « فطرت پاک » هستیم.
در زمان نگارش وصیت نامه، خویشاوندان نزدیک شوپنهاور که میتوانستند از او ارث ببرند، همه درگذشته بودند و او تنها اقوامی با نسبت دور داشت که گاهی نیز از آنان حمایت کرده بود. از میان آنان تعداد کمی در مضیقه بودند. از آن میان برای فرزندان یکی از پسر عموهایش مبلغ قابل توجهی در وصیت نامهاش منظور کرد. برای مارگارتا اِشنپ [ خدمتکار شوپنهاور ] نیز به پاس خدماتش طی سالیان طولانی، مقرری مادام العمر تعیین کرد و افزون بر آن، تمامی اثاثیه، لباسها، تختخوابها، ملافهها و نقرهجاتش را هم به او بخشید. مقرری اضافهای را هم برای مارگارتا در صورت قبول مراقبت از « سگ پودلش » در نظر گرفت. البته اگر مارگارتا مایل به قبول سگ نمیشد، این وظیفه را باید دکتر گوینر و یا آگوست گابریل کیلتسر، کارمند بانک، بر عهده میگرفتند. اگر این دو هم مایل به قبول این مسئولیت نمیشدند، « باید فرد محترمی که یاد مرا گرامی میدارد »، سگ را میپذیرفت. مقرری برای کارولینه مدون ، « معشوقهی سابقش » در برلین، هم از قبل لحاظ شده بود. کتابخانهاش را به مجری وصایایش، دکتر گوینر [ اولین زندگی نامه نویس شوپنهاور ]، بخشیده و برای هر یک از دوستان دیگر هم یک یادگاری در نظر گرفته بود.
[ با وجود این فطرت پاک ]، دیدهای منفی نسبت به شوپنهاور وجود داشت و تعجبی ندارد هنگامی که شوپنهاور این پرسش را مطرح میکند : « آیا غروری هست که من آن را جریحه دار نکرده باشم ؟». و او کسی بود که در همهی عمر هیچگاه این سرآمدِ تمامی شناختها را فراموش نکرد :
«نمیتوان هم در خدمت دنیا بود و هم در خدمت حقیقت.»
مراسم تدفین رسمی آرتور شوپنهاور با حضور جمع کوچکی از افرادی بسیار متفاوت برگزار شد. بنا بر خواست او، جسدش در « تابوت کوچکی از چوب بلوط مقاوم » در مقبرهای قرار گرفت که سنگ گرانیتی به درازای چهار تا پنج پا آن را میپوشاند. بر این سنگ [ به خواست خود او ] تنها نام آرتور شوپنهاور حک شده و مطلقا هیچ عبارت، تاریخ و کلمهی دیگری بر آن نگاشته نشده است. در پاسخ به گوینر که از او پرسیده بود، دوست دارد آرامگاهش در کجا باشد، گفته بود : «فرقی نمیکند، به هر حال مرا خواهند یافت.»
شوپنهاور هنگام وداع گفت :
رسیدن به عدم مطلق برایم نعمتی خواهد بود، اما متأسفانه مرگ نیز دریچهای به آن نمیگشاید. هر چه پیش آید، خوش آید، مهم آن است که وجدانی روشنگر دارم.
📚 بر گرفته از کتاب #آرتور_شوپنهاور اثر #والتر_آبندروت
▪️ عکس از مقبرهی آرتور شوپنهاور در حیاط دانشگاه "گوته" در شهر فرانکفورت آلمان
✔ @Schopenhauer_Page
❤ 11👍 9
Photo unavailableShow in Telegram
« وصیت نامهی آرتور شوپنهاور »
هنوز هم میتوان دربارهی وصیت شوپنهاور صحبت کرد، چرا که وصیت نامهی او نیز مانند هر تصمیم دیگری که در زندگی اش اتخاذ کرده، خاصِ خود اوست. این سند نیز بر وسواسش به رعایت ایجاز صحه میگذارد. در اینجا به ذکر چند نکته از وصیت نامهی او اکتفا میکنیم :
Date obolum Belisario این عنوان عجیب وصیت نامهی اوست که شوپنهاور شناسان تا امروز نیز دربارهی معنای آن به نتیجهی واحدی نرسیدهاند
معنای جمله تقریباً چنین چیزی خواهد شد :
«به بلیسار یک ابولوس بدهید!»
این عبارت ما را به یاد سرنوشت افسانهایِ بلیسار فرماندهی لشکر بیزانس میاندازد که سزار یوستینیانِ ناسپاس از فرط حسادت به شهرت او، دستور داد وی را کور کنند تا مجبور شود گدایی پیشه کند. شاید شوپنهاور با مطرح کردن این شخصیت، خواسته است اشاره کند که در قبال تمامی زحماتی که متحمل شده و در اِزایش جز ناسپاسی ندیده است، از دنیا گله دارد...
👍 8❤ 1👏 1
Repost from فروید و روانکاوی
از کجا شروع کنیم به خواندن فروید؟ از همینجا
@Sigmund_freudd1939
مفهوم ساده روانکاوی.pdf1.52 MB
❤ 4👏 4👍 2
👆👆👆
#از_شوپنهاور_بیاموزیم
هرچه آدمی به علت شرایط ذهنی یا عینی کمتر مجبور به تماس با دیگران باشد، در وضع بهتری است. مضرات تنهایی و عزلت را اگر نمیشود یکجا احساس کرد، لااقل میتوان حدود آن را تشخیص داد.
اما جمع موذی است؛ زیرا در پس ظاهر تفریح، مراوده و لذت معاشرت و جز اینها، زیان های جبران ناپذیری را پنهان میکند.
از چیزهای اساسی که جوانان باید بیاموزند یکی این است که تنهایی را تحمل کنند، زیرا سرچشمه ی سعادت و آرامش روح است.
از همهی این ها نتیجه میشود که هرکس که به خود متکی و در همهی امور خودبسا باشد، در وضعیت بسیار خوبی بسر میبرد. حتی #سیسرون میگوید؛
«هرکس که فقط به خود وابسته است و میتواند به خود قناعت کند، باید انسان خوشبختی باشد».
به علاوه هرچه آدمی کیفیت های بیشتری در خود داشته باشد، از دیگران بی نیاز تر است.
احساس خودبسایی کامل، در انسانهای صاحب ارزش و غنای درونی مانع از آن میشود که در هم نشینی با دیگران، آنطور که جمع از آنان انتظار دارد، ارزش و غنای خود را فدا کنند، چه رسد به اینکه با انکار کردن خود در پی معاشرت با دیگران باشند.
عکس این خصوصیات مردم عادی را بسیار معاشرتی و قابل انطباق می کند، زیرا دیگران را بهتر از خود میتوانند تحمل کنند.
علاوه بر این، در جهان به ارزشهای واقعی اعتنایی نمیکنند و به آنچه اعتنا میکنند، ارزشی ندارد.
انزوای انسانهای شایسته و ممتاز، هم علت این امر است و هم نتیجه ی آن.
بنابر آنچه گفته شد، روش خردمندانه ی زندگی برای هر کسی که ارزشی در درون خود دارد این است که در صورت لزوم نیازهای خویش را محدود کند تا بتواند آزادی خود را نگاه دارد یا گسترش دهد و از آنجا که آدمی ناگزیر با همنوعان خود سر و کار دارد بهتر است تا آنجا که ممکن است آنانرا به زندگی خصوصی خود راه ندهد.
#آرتور_شوپنهاور
#در_باب_حکمت_زندگی
#تنهایی
🆔 @abouzar_shariati
👍 22👏 7❤ 5