cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

دوشیـــــƝσνєƖـــــزه

🤍رمان در مسیر خوشبختی🤍 به قلم دوشـــیزه روزانه 1 الی 2 پارت ❌این رمان تاانتها به صورت #رایگان درکانال قرارخواهدگرفت❌ لینک ناشناس: https://t.me/Nashenaser_bot?start=un149241 آیدی جهت خرید رمان : @delnak90 😊کپی نکنـید ممنون 😊

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
3 212
Suscriptores
-424 horas
-147 días
-6030 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

📚 رمان فروشی #در_مسیر_خوشبختی ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان . 📝 خلاصۀ رمان: لیا دانشجوی خوشگل و شیطونی که عاشق استاد مغرور و سردش میشه و وقتی استادش بهش پیشنهاد ازدواج میده قبول میکنه. ولی بعد از محرم شدن و همخونه شدنشون میفهمه که مانی عقیمه و می خواد برای سرپوش گذاشتن رو عیبش از لیا سو استفاده کنه. تا اینکه... ✴️✴️✴️
Mostrar todo...
عیار سنج در مسیر خوشبختی (1).pdf2.69 MB
Photo unavailable
📚 رمان فروشی #در_مسیر_خوشبختی ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان 📌 از طریق کارت به کارت میتونید این رمان رو خریداری کنید،مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین.
Mostrar todo...
🩶✨🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶 🩶✨🩶 ✨🩶 🩶 #در_مسیر_خوشبختی #پارت_356 -ای بابا...باشه پس تو بیا...میخوای تنها بمونی خونه چی کار کنی؟؟؟ -نه نسرین جون گفتم که حوصله ام سر جاش نیست...یه روز دیگه با لیا میایم... -بلند شو بیا دیگه...انقدر خودتو لوس نکن...شام قیمه پختما...اگه حس و حال رانندگی نداری بگم بابات بیاد دنبالت... نفسشو کلافه فوت کرد...مادرش ول کن نبود... -نه آخه برای چی بابا رو زا به راه کنید...باشه...خودم میام... -آفرین پسر گلم...زود بیایا منتظریم... -چشم...فعلاً خدافظ... -خدا به همرات عزیزم... تلفن و قطع کرد و رفت حموم یه دوش بگیره و بعد از سه روز ریشاشو بزنه...نباید زیاد مادرش و حساس و کنجکاو میکرد...دوست نداشت تا وقتی جوابی از لیا نگرفته کسی رو در جریان بذاره...حتی اگه لیا دیگه نمیخواست باهاش زندگی کنه بازم ترجیح میداد اول خودش بفهمه بعد دیگران...هرچند در اون صورت دیگه هیچ چیز و هیچ کس براش معنا و ارزش نداشت... دم دستی ترین لباسشو پوشید و بدون اینکه نگاهی تو آینه به خودش بندازه رفت بیرون... *** تو حیاط خونه پدرش که قدم میزد یاد روز اولی که لیا رو آورده بود اینجا افتاد...انقدر ترسیده بود و استرس داشت که دستاش یخ کرده بود...چقدر حسرت دوباره گرفتن اون دستای سرد لیا رو داشت... با قیافه درهم و شونه های آویزون تا دم در ورودی رفت...به سختی گره بین ابروهاش و باز کرد و سعی کرد لبخندی هرچند کوچیک و ظاهری رو لبش داشته باشه...نفس عمیقی کشید...در و باز کرد و رفت تو...هنوز قدم اولش به دوم نرسیده همونجا سرجاش میخکوب شد و خشکش زد...همه دوستاش و دختر پسرای فامیل اونجا بودن و با ذوق به مانی خیره شده بودن...مانی هم بهت زده به اونا... قبل از اینکه بخواد تو ذهنش تجزیه و تحلیل کنه که این همه آدم تو خونه باباش چی کار میکنن همگی با صدای بلند گفتن: -تولدت مبـــــــــــــــــارک... بلافاصله آه از نهادش دراومد و لبخند غمگینی صورتشو پوشوند...اون روز تولدش بود...ولی انقدر تو فکر و خیال نبودن لیا غرق بود که به کل فراموش کرده بود...چقدر دوست داشت تو اون جمعیتی که برای تبریک گفتن به طرفش میومدن لیای خودشم میدید...ولی انگار لیا خیلی بی معرفت شده بود که حتی یه تبریک خشک و خالی هم براش نفرستاده بود...طبیعتاً باید به خاطر این جشن و سورپرایزی که مادرش ترتیب داده بود شاد میشد ولی هرچی تو وجودش گشت ذره ای خوشحالی ندید... 📌این رمان و می‌تونید به صورت کامل با هزینه ۲۷ هزار تومن خریداری کنید ❌ مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین. 🩶 ✨🩶 🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶✨🩶
Mostrar todo...
Photo unavailable
📚 رمان فروشی #نشناختمت (جلد دوم آتش سرد) ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان خلاصه: شادن بعدِ فرار از شهری که توش عاشق شده بود؛ تصمیم گرفت تنهایی یه زندگی جدید برای خودش شروع کنه. ولی نمی دونست که مسیح سخت در تلاشه تا پیداش کنه و به این راحتی ها دست از دختری که با دروغ گفتن عاشقش کرد نمی کشه… ولی این تازه اول ماجرا بود و وقتی پیداش کرد.. تازه فهمید اون چه تصمیمی برای جفتشون گرفته! 📚 رمان نشناختمت ✍️به قلم دوشیزه 📌رمان «نشناختمت» جلد دومِ رمان «آتش سرد» است؛ طبیعتا جلد دوم عیارسنج ندارد. * تعداد صفحات این رمان 690 می باشد. . 📌 از طریق کارت به کارت میتونید این رمان رو خریداری کنید،مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین.
Mostrar todo...
🩶✨🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶 🩶✨🩶 ✨🩶 🩶 #در_مسیر_خوشبختی #پارت_355 «لعنتی میفهمی سه روز ندیدنت یعنی چی؟؟؟میفهمی جمعه باشه و تو کنارم نباشی یعنی چی؟؟؟میفهمی دارم از دوریت دیوونه میشم؟؟؟» هرچقدر صبر کرد جواب اس ام اسش نیومد...عصبانی بود...هم از دست خودش هم از دست لیا...این دوری داشت خیلی بهش ضربه میزد...رفت جلوی آینه وایستاد به چهره آشفته خودش خیره شد... «مانی چته تو؟؟؟این چه ریخت و قیافه ایه؟؟؟یه نگاه به خودت بنداز...شدی عین مرده متحرک...این ریخت و قیافه تو به چه درد لیا میخوره؟؟؟تو که دیگه بچه نیستی...سی سالته...هرچند دیرولی بالاخره طعم عشق و چشیدی...نذار طعمش برات زهر شه...باهاش زندگی کن...عاشقی همه لحظه هاش قشنگه...حتی صبر کردن و انتظارش...پس تو هم صبر کن و منتظر باش...تا عشقت برگرده پیشت...دعا کن نتیجه اش شیرین باشه...» خودشم قبول داشت که نباید انقدر به خودش فشار بیاره...اما حالا میترسید که بعد از چند روز لیا برگرده بگه تصمیمشو گرفته و میخواد به وحید جواب مثبت بده... *** نزدیکای غروب بود...تو این دو سه روز غذای درست حسابی هم نمیخورد فقط در حدی که سیر بشه یه لقمه میذاشت دهنش و دوباره به استراحتگاه و محل آرامشش یعنی اتاق لیا برمیگشت...رو تخت دراز کشیده بود و خیره به سقف داشت واسه خودش فکرو خیال میکردکه گوشیش زنگ خورد..مادرش بود...تو این اوضاع فقط همین و کم داشت... میدونست با جوب ندادنش حسابی دلواپس میشه برای همین جواب داد: -سلام نسرین جون... -سلام پسرم حالت چطوره؟؟؟ -خوبم...ممنون شما خوبید؟؟؟ -الحمدالله بد نیستیم...لیا چطوره؟؟؟ -اونم خوبه... -سلامت باشید جفتتون...مانی جان زنگ زدم بگم امشب شام بیاید اینجا... چشماشو محکم بست...میگفت لیا کجاست؟؟؟دوست نداشت به پدر و مادرش دروغ بگه ولی اون لحظه توان گفتن حقیقتم نداشت...پس باید بازم به یه دروغی متوسل میشد... -نمیشه نسرین جون... باشه برای یه وقت دیگه... -چرا نمیشه؟؟؟پاشید بیاید ما هم تنهاییم... -آخه...آخه لیا نیست...منم زیاد حوصله ندارم... -کجاست؟؟؟ -رفته...پیش یکی از دوستاش...یعنی از همکاراشه تو شرکت...شام اونجاست... 📌این رمان و می‌تونید به صورت کامل با هزینه ۲۷ هزار تومن خریداری کنید ❌ مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین. 🩶 ✨🩶 🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶✨🩶
Mostrar todo...
📚 رمان فروشی #آتش_سرد (جلد اول) ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان 📝 خلاصۀ رمان: مسیح پسر حاج احمد سلطانی.. یه پسر مذهبی و متدینه از یه خانواده اصیل و ثروتمند. که بعد از طرد شدن از خانواده اش تنها زندگی می کنه و یه شب.. با دختری مست و بی بند و بار که قصد خودکشی داره رو به رو میشه و نجاتش میده. تا اینکه تو کل کل با اون دختر شرطبندی می کنه و تو این شرط مسیح مجبور میشه… تعداد صفحات فایل پی.دی.اف : 636 ✴️✴️✴️
Mostrar todo...
عیارسنج رمان آتش سرد.pdf1.30 MB
Photo unavailable
📚 رمان فروشی #آتش_سرد (جلد اول) ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان 📌 از طریق کارت به کارت میتونید این رمان رو خریداری کنید،مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین.
Mostrar todo...
🩶✨🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶 🩶✨🩶 ✨🩶 🩶 #در_مسیر_خوشبختی #پارت_354 -خدانگهدار... با قطع کردن تلفن نفسشو با آسودگی فوت کرد...انگار یه بار سنگین که وزنش به اندازه یه کوه بود از رودوشش برداشته شد... زیر لب فقط گفت: -خدایا شکرت... *** سه روز از رفتن لیا گذشته بود...اون روز جمعه بود و مانی از صبح از فکر نبودن لیا تو خونه داشت به مرز جنون میرسید... تو این سه روز تمام روز و شبشو تو اتاق لیا بود...حتی شبا همونجا رو تختش میخوابید...فکر میکرد روزی که این تخت خالی بشه...روزیه که لیا شب تا صبح تو آغوش مانی به خواب بره...نه روزی که تو این خونه نباشه... چند ساعت بود بیدار شده بود...ولی هیچ انگیزه ای برای بلند شدن نداشت...دستشو دراز کرد و گوشیش و برداشت و با باز کردن قفلش چهره دوست داشتنی و ملیح لیا تو صفحه نمایش گوشیش ظاهر شد...بی اختیار از رو صفحه گوشیش صورت لیا رو بوسید و به لبخند دلنشینش تو عکس خندید... «الهی قربون اون خنده های خوشگلت برم من...حواست هست سه روزه که خنده هات و ندیدم؟؟؟کاش لااقل میذاشتی صداتو بشنوم...دارم دیوونه میشم...» یهو فکرای بد و آزار دهنده به ذهنش هجوم آورد...سه روز بود که هیچ خبری ازش نداشت...لیا قسمش داده بود و مانی هم قبول کرده بود که بذاره فکراشو بکنه...ولی اگه تو این مدت اتفاقی براش افتاده باشه چی؟؟؟حتی نمیدونست سالم و سلامت رسیده خونه خواهرش یا نه... سریع شماره اش و گرفت ولی زود قطع کرد...به جاش یه اس ام اس براش فرستاد و نوشت: «لیا فقط بهم بگو که سالمی...» جوابش سریع اومد: «خوبم...» خیالش راحت شد و اینبار نوشت: «ولی من اصلاً خوب نیستم...بذار یه زنگ بزنم...هیچی نگو منم هیچ حرفی نمیزنم فقط میخوام صدای نفساتو بشنوم باشه؟؟؟» «مانی خواهش میکنم از این سخت ترش نکن...» 📌این رمان و می‌تونید به صورت کامل با هزینه ۲۷ هزار تومن خریداری کنید ❌ مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین. 🩶 ✨🩶 🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶 ✨🩶✨🩶✨🩶 🩶✨🩶✨🩶✨🩶
Mostrar todo...
📚 رمان فروشی #اوشیدا ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان . 📝 خلاصۀ رمان: آویشن دختر تنها و سختی کشیده ای که از سر بی پولی و بی پناهی دنبال کار می گرده و این وسط کسی بهش پیشنهاد میده که به خاطر حقوق خوبش نمی تونه قبولش نکنه. ولی خبر نداره صاحبکار اصلیش همسر سابقشه که بعد از پنج سال اومده تا انتقام بهم خوردن ازدواجشون و ازش بگیره... ✴️✴️✴️
Mostrar todo...
عیار سنج اوشیدا.pdf1.62 MB
Photo unavailable
📚 رمان فروشی #اوشیدا ✍️بقلم #دوشیزه 💰 قیمت : 27 هزار تومان 📌 از طریق کارت به کارت میتونید این رمان رو خریداری کنید، مبلغ رو به شماره کارت 5029081045821655 | بنام نسرین قهرمان واریز کنین،سپس به آیدی @Delnak90 یک عکس از رسید واریزی بفرستین تا فایل ها رو تحویل بگیرین.
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.