270
Suscriptores
Sin datos24 horas
-87 días
-3430 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
بخواطر اینک تا الان پیشم بودین ممنون ، میتونید لف بدین همتون دیگ فعالیت نمیشه🖤
Repost from N/a
من از کسی توقع ندارم خوشحالم کنه ، همین که ناراحتم نکنه برام کافیه
#Roz_Siyah
#p_67
#Ronica
عصبی به سمتشون رفتم و دست دختره رو از تو دست ساردین کشیدم بیرون
همشون شوکه نگاهم میکردن ، اخمامو کشیدم توهم و رو به دختره لب زدم
-پاشو.
دختره که اسمش میلان بود با شنیدن حرفم از جاش بلند شد و خواست بره که ساردین دستشو گرفت
ساردین-میلان جایی نمیره رونیکا.
با ابروهای بالا رفته نگاهش کردم
-مطمئنی؟؟؟؟
نمیدونم تو نگاهم چی دید که آروم دست میلانو ول کرد
رز وقتی دید جو بینمون به شدت ری*ده اومد کنارمون و دستشو گذاشت پشت میلان و لب زد
رز+بهتره بری بیرون میلان ، بعدا حرف میزنیم
دختره چیزی نگفت و رفت بیرون
نگاهمو دوختم به ساردین که دیدم با اخم نگاهم میکنه
+چیه؟؟؟؟ها؟
ساردین-نیاز نبود اینقدر سلیطه بازی در بیاری
+حتما نیاز بوده که...
ساردین-ناراحتش کردی
با چشمای گرد شده لب زدم
+مهمه؟؟؟؟ن خب مهمه؟اصلا تو متوجه ناراحتی من شدی؟مشخصه که نه...انگار ناراحتی میلان جونت خیلی مهمتره
سرمو به معنی تأسف تکون دادم و گوشه اتاق رو کاناپه نشستم
تقصیره منه اصلا اومدم اینجا که چی؟ همش قراره ناراحتم کنه...
#Sardin
به چشمای پر اشکش زل زده بودم ، دست خودم نبود کارام
از دستش عصبی بودم هرچیم باشه اون منو تو بدترین شرایط ولم کرد
چه بخاطر خودم باشه چه نباشه ، اون تونست خودشو از من منع کنه
چشماش داشتن اذیتم میکردن
به یه گوشه خیره شده بود و چشماش پر اشک بودن
کافی بود یه پلک بزنه تا سرازیر شن اشکاش
نفسمو سخت بیرون دادم و به رز اینا گفتم برن بیرون
اونقد غرق افکار بود که حتی متوجه بیرون رفتن رز اینا نشد
با صدای بسته شدن در نگاهش به سمتم کشيده شد
اشارهای به کنارم کردم و لب زدم
-بیا اینجا
تخس شونههاشو بالا انداخت
رونیکا+نمیام ، بگو میلان جونت بیاد
لبخند محوی زدم
-الان میخوام تو بیایی ، شاید بعدا به میلان گفتم اونم اومد
رونیکا+ساااردین...
با شنیدن صدای جیغش صدای خندهی منم بلند شد
-پاشو بیا کارت دارم ، اگه نمیخوای بیای خودم پاشم بیام
نمایشی خودمو تکون دادم که زود از جاش بلند شد و اومد سمتم
رونیکا+وا خر نشو کجا بلند شی دراز بکش
دستشو کشیدم که افتاد تو بغلم
دستامو محکم دورش حلقه کردم و به خودم فشارش دادم که صدای جیغش بلند شد
-ولی جیغ بزنی فکرای بد راجبمون میکنن میدونستی اینو؟
زود دستشو گذاشت رو دهنش که صدای خندم بلند شد
میخواستم یه لقمه چپش کنم ، رونیکا تنها دختر شیرین تو زندگیم بود
آروم با دستم بازوشو نوازش کردم که مورمور شدن بدنشو حس کردم
دلم براش تنگ شده بود ، فردا وقت آزمایش داشتم و مطمئن بودم حالم به قدری بد میشد که چند روز طول میکشید خوب شدنم
میخواستم بودنشو حس کنم
انگار اونم چیزی که من میخواستمو میخواست که برگشت سمتم و بدون حرفی لباشو گذاشت رو لبام
کام عمیقی از لباش گرفتم و با دستام بندای لباسشو کشیدم پایین..
author "Ayli
chnll @armsh_chshmnt
آپ شد🖤
نظر و ریکشن یادتون نره
هرچقدر ریکشن و نظر زیاد باشه همونقدر ذوق میکنم و سعی میکنم زود زود بنویسم🤡
برا فهمیدن تایمای اپ شدن پارتا
جوین بدین و چک کنید
https://t.me/+sLi1_tiqvKQ3YWU8
🐇🤍🐇🤍🐇🤍
🐇🤍🐇🤍🐇
🐇🤍🐇🤍
🐇🤍🐇
🐇🤍
🐇
#ماهکوچولو🌙
#پارت_90
#کارن
عصبی یقشو تو مشتم گرفتم و داد زدم
-اون برادر حرومیت چرا دست از سرم برنمیداره؟ الان چه مرگشههه؟ میخاره اره؟
دامون+آروم باش کارن همه چیو بهت میگم
-اومدی اینجا جاسوسی برادرتتت؟؟؟
با درد چشماشو بست
دامون+چون نمیذاشتم بهتون آسیب بزنه از عمارت پرتم کرد بیرون
با شنیدن چیزی که گفت دستم از دور یقش شل شد ، اون حتی به برادر خودشم رحم نکرده
چه انتظاری داشتم؟
نفسمو به سختی دادم بیرون و کنار دامون رو زمین نشستم
دامون+واقعا متاسفم کارن ، اگه باز ادامه داد به عمارت قرمز خبر میدم..
-همچین کاری نکن اون برادرته..
زد زیر خنده
دامون+اون برادر من نیست ، دایانی که من میشناختم خیلی مهربون بود ، من آدم بَده بودم اون آدم خوبه...دایان دیگ اون آدم قبلی نیست
-خودم اوکیش میکنم دامون فعلا کاری نکن تو
آروم کوبیدم رو شونش
-معذرت میخوام عصبی بودم
دامون+داداش ضرب دستت سنگینه بخدا
دوتامونم خندیدیم
دامون+حالا شاید امشب منو رومینارو دعوت کردی برا شام شاید بخشیدمت
لبخند محوی زدم
-حتما ، به آیچا خبر میدم بریم بیرون
بلند شدمو از اتاق اومدم بیرون
باید یجورایی جلوی دایانو بگیرم ، اصلا دلم نمیخواد بهش آسیب بزنم هرچیم بشه نقش کمی تو آدم بده شدنش نداشتم
#آیچا
وقتی کارن گفت حاضر شم شب قراره با لورینا و دامون بریم بیرون یجوری ذوق کردم که پشمای کارنم ریخت
همش جیغ میزدم تهش با صدای داد کارن خفه شدم
حاضر و آماده یه گوشه سالن نشسته بودم و منتظر کارن بودم تا بیاد و بریم
خیلی ذوق داشتم ، بعد مدتها قرار بود هم برم بیرون هم لورینا رو ببينم
بعد جریان تولد کارن ، کارن اصلا نزاشت برم بیرون
طول حاضر شدنم با لورینا تو کال بودیم اونم خیلی خوشحال بود
لورینا و من خانواده همديگه بودیم ، روزای سخت همش کنار همدیگ بودیم و این برام خیلی ارزش داشت
امیدوار بودم هيچوقت از پیشم نره ، چون بعد اون واقعا خیلی خیلی تنها میشدم
اميدوارم بودم که یکی هست...
ولی غافل از اینکه همیشه اون شکلی که ما میخواییم پیش نمیره...
author "Ayli
chnll @armsh_chshmnt
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.