5 609
Suscriptores
-1424 horas
-57 días
+27930 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
اصولن بحث فلسفی و دینی اینجا نمیکنم اون هم به دو دلیل، بخاطر اینکه بچهسال اینجا زیاد هست و ممکنه تصور اشتباهی از حرفهای من بگیره که اثر منفی بذاره روش، دلیل دومم هم اینه که بحثهای اینچنینی جاش اینجا نیست.
من هیچ اعتقادی به دنیای پس از مرگ ندارم، ما انسانها موجودات دوپایی هستیم که به واسطهی شرایط جوی و محیطی کرهی زمین، و بر اساس شانس خوب، تونستیم به این شکل تکامل پیدا کنیم. اگه اون شهابسنگ نمیخورد و موجودات عظیمالجثه منقرض نمیشدن، ما هیچوقت فرصت تکامل نداشتیم. فرصتش رو نداشتیم در اصل.
تا حالا به این فکرکردین که در جایی در جهان هستی، کرهای شبیه به زمین باشه، با همون جو و فاصله از خورشید و درصد اکسیژن، فقط شهابسنگی بهش نخورده باشه و مثلن سی میلیون سال قبل از زمین ما باشه؟ به نظرتون اونجا چه خبره؟ امکانش نیست که برای مثال، خزندهها از انسانها هوشمندتر باشن اونجا؟ یا هوموسیپینها هیچوقت به وجود نیان؟ به نظرتون بازهم این «اشرف مخلوقات» فرصت شکلگیری داشت یا موجوداتی که برای ما «افسانهای» هستن و نمود «ماورا» دارن اونجا dominant هستن؟
هم؟ با این تفاسیر هیچ بَعدی وجود نداره، بهشت و جهنم همینجاست و ما فقط زنده میمونیم که این مسیر قطع نشه، انتخاب طبیعی در نهایت ژنهایی از ما رو انتخاب میکنه که قوی هستن، برای همینه که مثلن کسی که نارسایی مغزی داره گزینهی مناسبی برای تولیدمثل نیست، چون انتخاب طبیعت نیست. طبیعتهم بیرحمه، دلش به حال ما نمیسوزه، اگه منابع کرهی زمین از بین بره و ما نتونیم جایگزینی پیدا کنیم، میمیریم. اگه نتونیم سیارهی جایگزینی پیدا کنیم، منقرض میشیم. هیچ اتفاقی هم نمیفته، پنج میلیارد سال دیگه خورشید به پایان عمر خودش میرسه، و منظومهی شمسی به چیزهای دیگه تبدیل میشن. وقتی میمیریم، این ماشین عجیب غریب و پر جزئیات خاموش میشه. ماشینی که هیچوقت هیچ کنترلی روش نداشتیم و اون بوده که ما رو کنترل میکرده، با هیجانات، با ترس، نفرت، حسادت، غم، خشم، تعجب، علاقه و شادی و هیجانات مشتق اینها که باعث شدن ما از رعدوبرق جون سالم ببریم، از حملهی گلهی شیرها نترسیم، جنگجهانی رو پشت سر بذاریم و بین اون همه اسپرم بشیم اسپرم برنده و بمونیم و بمونیم و بشیم انسان هوشمندی که هوشمصنوعی رو میسازه. تازه نه اونقدر هوشمند، یکم! اگه ما انقدر که فکر میکنیم هوشمند هستیم، باید بتونیم فقط با فکرکردن به یک بیماری، اون رو درمان کنیم. باید کنترل رگها و سلولهای بدنمون رو داشته باشیم، اما نمیتونیم، بردهی جسممون هستیم. بردهی هورمونها، همه چیز خیلی ساده و درعین حال تلخ و دردناکه، ولی به نظر من، همینه.
اینجا من نظرم رو تحمیل نمیکنم و اگه کسی نظرش با من متفاوته، کاملن محترمه.
البته شوخی میکنم. من خیلی ناراحت بالا رفتن سن نیستم. همینه دیگه. آدم تا ابد بچه باقی نمیمونه که. عمره میگذره بزرگ میشی بعدم میمیری.
حالا از بعدازظهر دارم به تک تک کسایی که پیام دادن سارا ما انقدر سالمونه تازه داریم فلان کارو میکنیم آیا دیره؟ دلداری و توضیح میدم که نه بابا سن یه عدده.
الان خودم :((( شما این پیاما رو نخونین همونا که گفتم ر در نظر بگیرید.
بچه ها شما به بزرگی خودتون ببخشید من گفتم ده سال پیش ۱۸ سالم بود. ده اینجا کنایه از کثرت داشت.
البته دوماه دیگه میشه ۲۷ سالم و فرق چندانی نخواهد داشت.
تنها چیزی که یادمه اینه که مثل اسب همه چی رو حفظ میکردم میرفتم امتحان میدادم، در طول دوران تحصیل هم همیشه با معلمهای دینی بحث بیخود میکردم که ادامه دار بود تا دانشگاه و دوران دانشجویی استاد تاریخ تلویحن تهدیدم کرد ادامه بدم ممکنه منجر به افتادنم بشه منم سکوت اختیار کردم و فهمیدم ارزش بحث کردن نداره، حفظ کنید برید بیسروصدا امتحان بدید شرش کنده بشه دیگه. مسخره بازیم در نیارید. آفرین.
یکی اومده تو ربات پیام داده امتحان دینی رو چطوری خوندی؟ جواب ندادم. پیام داده خودتو چس میکنی؟ امتحان دینی رو چطوری خوندی؟
آقا :)))) چی میگین؟ امتحان دینی رو من ده سال پیش دادم. چرا باید یادم باشه :((((
خسته شد صبر ما :)))))
گاهی اوقات دلم واسه صبا خیلی تنگ میشه. خواهرک کوچکم هنوز نمیدونه رابطهای که باهم داریم چقدر خالص و واقعیه.