cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

سایه‌روشن • امیرمحمد دهقان

این کانال هدف مشخصی را دنبال نمی‌کند جز این که گاهی نوشته یا موسیقی یا هر چیزی را با شما به اشتراک بگذارد!

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
1 597
Suscriptores
Sin datos24 horas
-97 días
-2530 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

او مقطع‌الاعضا بود، نه اربااربا. این به این معناست که برای تکه‌تکه‌کردن اعضای بدن او فرصت کافی در اختیار قاتل بوده است. در لفظ "اربا اربا" که برای همه‌ی کسانِ پیش از او در این روز به کار رفت، قاتل نگاهش به دیگری بود و ضربه می‌زد. درباره‌ی او اما دیگر هیچ کس نمانده بود برای ترسیدن یا حساب‌بردن و او مقطع‌الاعضا شد. با این وجود، تصورِ ساعات طولانیِ جان دادن بزرگ‌پیکرِ او در گودال قتلگاه بخشی کوچک از رنج این تصور است: او، بیعت را از همه برداشته بود. همه متهمش می‌کردند و هنوز هم خیلی‌ها گمانشان این است که او علیه حاکم وقت شوریده بود تا حکومت را به دست گیرد. اما او بیعت را از همه برداشته بود. چرا؟ همان تصویر مشهور نقل‌هایمان که نور را از خیمه‌ها گرفت و حجت را تمام کرد که هر کس می‌خواهد برود؛ این تصویر، که همه‌ی یاران و وفاداران، همه و همه و همه را از گرد خودش پراکنده کرد..... من به مفهوم پشت این تصویر، به تنهایی درون این تصویر می‌نگرم و حالا می‌فهمم چرا ما هرگز با هیچ فغانی سوز حال او در ساعت‌های تنهایی در قتله‌گاه را درک نخواهیم کرد... ✍امیرمحمد دهقان کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
Phoria - Mass (Re-Imagined).mp38.23 MB
😢 10👍 2🔥 2👏 2
روضه‌‌ی عباس(ع) برای من یک روضه‌ی درونی است. غالبا تصویر بیرونی شهادت ایشان را اینطور مجسم می‌کنیم: از دست دادن دست‌ها، از دست دادن چشم‌ها، شکافته‌شدن فرق سر، به دندان گرفتن مشک، سقوط از اسب و شهادت. اما آن قدر عباس(ع) برای من شکوهمند است که نمی‌توانم نگاهش کنم یا تصویری اینچنین را از او مجسم کنم. همیشه از درون او روضه را می‌بینم: این که از کودکی تا حال یار و یاور و هواخواه برادر باشی و حالا از دور نگاهت به خیمه‌هایش باشد که چرا این بار نشد که به قولت وفا کنی و آب را به بچه‌ها برسانی؟ آن تصویرِ آخر.... آن مرور ذهنی پس از نابیناشدن.... تصوّرِ مفهوم خجالت‌زدگی در وجودِ باشکوهِ عباس(ع) .... کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
Marek Iwaszkiewicz - Stranger.mp310.53 MB
😢 19 9🥰 1🙏 1
بعد از پسر دلِ پدر آماج تیر شد آتــش زدنـد لانهٔ مـرغ پـریـده را ✍بیت پایانی غزلی از ایرج‌میرزا در سوگ حضرت علی اکبر(ع)
Mostrar todo...
07. The Last Dawn.mp37.23 MB
😢 7 4😍 1
بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود خمر من و خمار من باغ من و بهار من خواب من و قرار من بی‌تو به سر نمی‌شود جاه و جلال من توی ملکت و مال من توی آب زلال من توی بی‌تو به سر نمی‌شود گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی آن منی کجا روی بی‌تو به سر نمی‌شود دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی این همه خود تو می‌کنی بی‌تو به سر نمی‌شود بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی باغ ارم سقر شدی بی‌تو به سر نمی‌شود گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم ور بروی عدم شوم بی‌تو به سر نمی‌شود خواب مرا ببسته‌ای نقش مرا بشسته‌ای وز همه‌ام گسسته‌ای بی‌تو به سر نمی‌شود گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من مونس و غمگسار من بی‌تو به سر نمی‌شود بی تو نه زندگی خوشم بی‌تو نه مردگی خوشم سر ز غم تو چون کشم بی‌تو به سر نمی‌شود هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد هم تو بگو به لطف خود بی‌تو به سر نمی‌شود ✍مولانا کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
Eternal Sleep Masih Shabani.mp33.45 MB
12👍 1😢 1
01:26
Video unavailableShow in Telegram
من دقیقا شانزده‌ساله بودم که اولین کتاب صفایی حائری را خواندم. صراط اولین چیزی بود که از او خواندم و همچنان به نظرم بهترین هم بود. یادم هست همان روزی که صراط را خریدم یک نفر توی اتوبوس دیدش و گفت "به نظر خیلی کتاب خوبی‌ میاد." من از آن روز تا امروز بارها و بارها و بارها از خودم دور شده‌ام اما هنوز هم صفایی روی من اثر دارد و برم می‌گرداند. بندبندِ دلم از هم گسست وقتی توی این ویدئو گفت "بی‌همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود". قابل توضیح نیست. اما من خیلی می‌فهمم این یعنی چه. روحش شاد. به یادش فاتحه‌ای بخوانید.
Mostrar todo...
10.68 MB
14😢 4
در تاریک‌ترین نقطه‌ی شب وقتی همه خوابند وقتی همه‌ی تصاویر ذهنی ما از زندگی روی هم می‌ریزند حقیقت زندگی احتمالا همانجاست آغشته به سکوت مطلق تنهایی و عشق! ✍امیرمحمد دهقان کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
Gustavo Santaolalla - The Motorcycle Diaries.mp33.79 MB
16😢 1
​🔶چهل و نُه حسین(ع) مفهومی والاتر از عقیده است. قبل‌تر و در  "چهل و هشت" نوشته بودم که برای داشتن زندگی مطمئن‌تر و قلبی آرام‌تر داشتن ردّی از ایمان در جریان حیات، ناگزیر به نظر می‌آید. برای کسی با مشخصه‌های من، بخشی از این ردّ ایمان در شناخت، تفکر و توسل به امام است و امام، با علی(ع) آغاز می‌شود. برای من، علی(ع) آن‌قدر مفهومِ بلندی است که از عهده کسی جز فاطمه(ع) بر نمی‌آید که او را بفهمد؛ و فاطمه(ع) آن‌قدر مفهوم بلندی است که در جریانِ فهمِ او "امامت" معنا پیدا می‌کند و هر امامی، امامِ خود را در او جستجو می‌کند. تعارف‌پذیر نیست که اگر از عقیده و محاسبات عقلی‌ به احساس و بی‌محاسبگی رجوع کنیم، ردّ ایمان جلوه‌ی صفر و صدی خود را از دست می‌دهد و دیگر نیازی به امثال من ندارد که ادعای پیروی و احترام داشته باشم اما در لایه‌های عمیق‌تر و حقیقی‌تر زندگی، نه اهل ایمان باشم و نه اهل شناختِ امام. حسین(ع) دقیقا در دل بی‌ادعایی، بی‌رنگی و آزادگی مفهوم پیدا می‌کند. حتما درباره دیگر معصومین هم رخ می‌دهد اما حسین(ع) تنها نقطه‌ای از ایمان است که کسی نمی‌پرسد آیا دین، مذهب، عقیده، یا ظاهرت را برایش آماده کرده‌ای؟ احساس و آنچه قلب می‌نامیمش، به عنوان حقیقتی بلندتر از عقل به میان می‌آید و حسین(ع) را تبدیل به مفهومی می‌کند که جنس غمش فرق می‌کند. از این‌جا دیگر محاسبه جواب نمی‌دهد. نه که محاسبه وجود ندارد؛ اما صفر و صد کنار می‌رود. برای حسین(ع) نماز مهم‌تر از جان است. این را در خودِ کربلا اثبات می‌کند. اما نکته اینجاست که آغوشش برای بی‌نمازها هم باز است. حسین(ع) از آن‌جا که به دقیق‌ترین معنای کلمه، "همه چیز" خود را برای حق گذاشت؛ از هیچ کس روی بر نمی‌تابد تا مبادا کسی کوچکترین امکانی برای گرایش به حق داشته باشد و آن را از دست بدهد. حالا محرم است. من به قدر فهم خودم متوجه کاستی‌ها، کج‌روی‌ها و عدم شناخت‌های خود هستم. این‌ها ممکن است بخواهد مرا در پیگیری ردّ ایمان در جریان زندگی ناامید کند. اما حسین(ع) می‌آید و با خودش کوهی از تصویر می‌آورد تا دوباره به ما جرات بازگشت بدهد. همان بازگشتی که بدون ایمان، رنگ‌باخته بود. در اوج تشویش، اضطراب، درماندگی و مهم‌تر از همه بی‌کسی؛ حسین(ع) ما را در آغوش می‌کشد. آغوشی که آن‌قدر وسیع است که گرمای وجود همه‌ی بلندمرتبه‌گان کربلا را در خود جای می‌دهد. ما را کسی در آغوش می‌کشد که هیبت و شکوه عباس(ع) را در دلش جای داده‌. او کسی است که قطعات پیکر رشیدفرزندش، گلوی شکافته‌ی شیرخواره‌اش، بی‌دستی و فرق‌شکستگی برادرش و حزنِ بی‌پایانِ خواهر و همسرش را کنار لرزش‌های مکرر و ترس بی‌پایان دخترش توی وجودش حمل می‌کند و باز سرش روی نیزه توی آسمان لبخند می‌زند و تنِ بی‌سرش ما را هر سال دوباره در آغوش می‌کشد. او آن‌قدر حُزن در دلِ خود هضم کرده که ما به هر طریقی دچار اندوه و حُزن می‌شویم پیش او ناچیز و بی‌مقداریم. درست نمی‌توانم توضیح دهم حسین(ع) چه فرقی دارد. یاد می‌کنم از روضه‌خوانِ جوان و سفرکرده، حسین بختیاری، که با اندوهی بی‌پایان اشک می‌ریخت و زمزمه می‌کرد: بغلم کن حسین! شاید منظورم بهتر منتقل شود. ✍امیرمحمد دهقان کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
Attach bot

22👍 3
انتخاب، یکی از همان چند عنصر معنابخش زندگی است. ما انتخاب می‌کنیم و تضمینی بابت انتخاب‌هایمان وجود ندارد. مسیر تحصیل را انتخاب می‌کنیم اما نمی‌دانیم هر کس وارد دانشگاه شده تلاش کرده یا نه. نمی‌دانیم تحصیل واقعا علمی به ما می‌افزاید یا نه. مسیر ازدواج را انتخاب می‌کنیم اما نمی‌دانیم واقعا به آرامش می‌رسیم یا نه. فرزنددار می‌شویم اما نمی‌دانیم کار درستی کرده‌ایم یا نه. ممکن است دیگران از انتخاب‌های ما تعابیری داشته باشند که ما خوشمان نمی‌آید. بگویند درس خواند چون چیز دیگری نمی‌شد. یا ازدواج کرد چون فلان یا بهمان. اما خودِ ما اگر بدانیم منظورمان از انتخابمان چیست کفایت می‌کند. مهم نیست درست‌ترین کار را کرده‌اید یا نه. یا دیگران چه تعبیری از انتخابتان دارند. مهم این است آنجا که گزینه‌ای برای اثرگذاری و انتخاب داریم؛ یکی انتخاب کنیم. خودِ انتخاب‌کردن به نفسِ خود به بودن ما معنا می‌بخشد. ما همه ایرانی هستیم و حالا دو گزینه داریم برای انتخاب کردن. انتخاب‌کردنِ ما چه درست باشد چه نه یا دقیقا همان حاصلی را داشته باشد که می‌خواستیم یا نه؛ معنابخشِ زندگی اجتماعی سال‌های پیش روست؛ مسئولانه‌تر و امیدوارانه‌تر. ✍امیرمحمد دهقان کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
22😢 3👍 1🥰 1
#شعرواره من شهر را پشت صدایت واژگون کردم. مردم صدایت را؛ پشت حصار شهر. چیزی شبیهِ خنده و گریه، چیزی شبیهِ بُهت. چیزی شبیه شعر؛ بی‌کاغد و جوهر. چیزی میانِ مبهمِ تاریکی و روشن، یا خواب، یا رویا. چیزی میانِ آن هیاهوها، شبیهِ فریاد و دعوای زن و شوهر. من دست‌هایم را گره کردم. از شهرها کندم. از دشت، از طاقِ بیابان‌ها؛ از هر چه دارد یا ندارد زهر. تاریکی راه و مسیرم را تابیدم از عشق و آن آتشِ کوچک، نشات گرفته از خیالات و از نفت‌های کاغذِ دفتر. آتش در آن مشتِ گره‌کرده، دور از هیاهو ها، بی‌بُهت، بی‌شادی، بی‌اندوه تنهای تنها ایستادم من بر قله‌های اوج‌گیرِ دهر. ✍امیرمحمد دهقان کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan
Mostrar todo...
14 Golden Eagle.mp310.76 MB
14
🔶چهل و هشت بازگشت، آخرین سلاح برای اصلاح است؛ یا در معنایی سلبی، که یعنی دیگر کاری را که انجام می‌دادیم، انجام ندهیم یا در معنایی ایجابی، که یعنی برگردیم به همان چیزی که بودیم. در هر حال، هدف آن است که کمی بهتر باشیم. بهتر بودن، معنایی مطلق و بیرونی ندارد. از بیرون، شاید بهترینِ ما، بدترینِ درونِ ذهنِ دیگری باشد. بهتر بودن، تا جایی که من تجربه کردم، معنایی نسبی و درونی دارد. شما شیطان و فرشته‌ی خفته در درونتان را می‌شناسید. متوجه معنای هر پلکی که زده‌اید هستید. می‌دانید کدام حرف را از سر حُبّ و کدام را از سر بغض بر زبان جاری کرده‌اید. می‌دانید کدام نگاهتان آکنده از سرزنش و خودبرتربینی بود و کدام، خالص و خیرخواهانه. می‌دانید کدام محبت شما به دیگری بوی انتفاع و بهره‌بری و توقع محبت متقابل می‌دهد و کدام محبت شما به دیگری رنگ دوست‌داشتن واقعی و مهر بی‌چشم‌داشت دارد. در این میان، گستره‌ی فهم خود را شب‌هنگام روی دوش می‌گذارید و محاسبه می‌کنید. سره را از ناسره جدا می‌کنید. واقعی‌بودن‌هایتان را از نقش‌بازی‌کردن‌ها جدا می‌کنید. رنگ‌ها را می‌زدایید. شاید گستره‌ی فهمتان زیاد باشد یا کم. هر چه زیادتر، آشفته‌تر و بی‌خواب‌تر. مرور می‌کنید. گذشته را و آنچه کلِ شما را شکل می‌دهد. تکه‌های پراکنده‌ی خاکستری، سیاه یا سفید. خواسته‌های مکرر، قدم‌های مکرر، نیت‌های مکرر. در نهایت یا پشیمانید یا حسرت می‌خورید. کم‌تر پیش می‌آید که خرسند و رضایتمند باشید. به هر حال، این عدم رضایت و فزون‌طلبیِ مثبت شما را به بازگشت وا می‌دارد. بازگشت را انتخاب می‌کنید. می‌خواهید فقط کمی بهتر باشید. بازگشت، آخرین سلاح اصلاح است. اسلحه را بر می‌دارید. بارها برداشته‌اید. باز هم بر خواهید داشت. اسلحه‌ی بازگشت، عنابت، توبه یا هر چیزی که مرام فکری‌تان برایش نام می‌گذارد. اضطرار شما را به بازگشت می‌کشاند. بازگشت به آسودگی. اما انسان، به ذات، ناسپاس است. فاصله‌ی از اضطرار و بازگشت به آسودگی خاطر نباید دلیلی باشد برای فراموشی و ناسپاسی و تباهی دوباره. اگر چنین است؛ احتمالا ایمان آدمی و درک او از بزرگی آفرینش و کوچکی زندگی هنوز نابالغ است. بنابر این، بازگشت هم مفهومی رنگ‌باخته خواهد بود؛ اگر ردّ ایمان از اعماق قلب، پررنگ نگردد. برگردید و دوباره بخوانید. شاید لازم باشد. ✍امیرمحمد دهقان کانال سایه‌روشن🔻 🆔 @sayershan .
Mostrar todo...
Attach bot

10👍 6
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.