«سپیز»

_ ببین بازم مجبورم جریان احساساتم رو کنترل کنم چون انگار یکی، یه سیلی از حقیفت می‌زنه تو گوشم. بعد در یک ثانیه سفت و سخت می‌شم و حاضرم برای همیشه از در بیرون برم و مثل رت‌باتلر تووی مه ناپدید بشم. همیشه اینه من من من من من، پس من چی؟ احساسات من چی؟ آسیب‌های من چی؟ من متنفرم که هربار مجبور به راستی‌آزمایی احساساتم بشم. گاهی فکر می‌کنم تو اصلن متوجه شدی من به تو چی دادم؟ قدر کلمات منو دونستی؟ این تنی که با تو شریک بود، این چشم‌ها و این اشتیاق رو دیدی؟ به چی شک داشتی؟ _ شما هنوز همو دوس دارین، فقط باید باهم حرف بزنین. _دیگه مهم نیست... دیگه نمی‌شه. همه‌اش رو سوزوندم. احساساتم زمین ریخت. دیگه دیر شد. واقعن دیر شد. دیگه بلند شدم رفتم. دیگه منتظر نیستم. این‌بار من نخ رو قیچی می‌کنم.

_ ببین بازم مجبورم جریان احساساتم رو کنترل کنم چون انگار یکی، یه سیلی از حقیفت می‌زنه تو گوشم. بعد در یک ثانیه سفت و سخت می‌شم و حاضرم برای همیشه از در بیرون برم و مثل رت‌باتلر تووی مه ناپدید بشم. همیشه اینه من من من من من، پس من چی؟ احساسات من چی؟ آسیب‌های من چی؟ من متنفرم که هربار مجبور به راستی‌آزمایی احساساتم بشم. گاهی فکر می‌کنم تو اصلن متوجه شدی من به تو چی دادم؟ قدر کلمات منو دونستی؟ این تنی که با تو شریک بود، این چشم‌ها و این اشتیاق رو دیدی؟ به چی شک داشتی؟ _ شما هنوز همو دوس دارین، فقط باید باهم حرف بزنین. _دیگه مهم نیست... دیگه نمی‌شه. همه‌اش رو سوزوندم. احساساتم زمین ریخت. دیگه دیر شد. واقعن دیر شد. دیگه بلند شدم رفتم. دیگه منتظر نیستم. این‌بار من نخ رو قیچی می‌کنم.

کاش پول خرید یه استریوی خوشگل و قدیمی سونی داشتم.

#chanson #russian_chanson @startreatments

این کتاب آقای قاسمی رو از کتاب‌فروشی قورخانه خریدم. چاپ۹۲

این کتاب آقای قاسمی رو از کتاب‌فروشی قورخانه خریدم. چاپ۹۲

از این‌که ترجمه‌م این‌قدر نیاز به ویرایش داره ناامیدم. و متاسفانه فایل رو دادم به استادم.

فکر می‌کنم تو مرحله بعدی زندگیم، دوستای زیادی نباید داشته باشم. عرضه مدیریت ارتباطاتم رو ندارم.