#part67
کلافه به کاغذ هایی که در دست داشتم خیره شدم
این طور که مشخص بود آن شخصی که باید این کاغذ هارا تحویل میگرفت در اتاقش نبود
نگاهی به در کردم و دستم را روی دستگیره قرار دادم بعد از باز کردن در سمت میز رفتم و کاغذ هارا روی میز گذاشتم
برگشتم که با دختری مواجه شدم بلند هینی کشیدم و دستم را روی قلبم گذاشتم که از ترس تند تند میزد
+وای دختر چرا اینجوری اومدی تو زهرم ترکید
چندین نفس عمیق کشیدم تا آرام تر شوم
-- سلام،،خب اینجا اتاقه منه
لبخندی به رویش زدم و گفتم: عزیزم آقای علیخانی گفتن این برگه هارو بدم بهت ببینی اشکالی توش هست یا نه
-- ببخشید من شمارو تا حالا اینجا ندیده بودم
سری تکان دادم و با حفظ لبخندم گفتم
+حق داری گلم،من تازه امروز اومدم اینجا آقای علیخانی زحمت کشیدن و خب از این به بعد همکاریم
به سمتش رفتم و در آغوشش گرفتم ظاهر و چشمان قشنگی داشت که به دل مینشست
+اسم من ویانه از این به بعد با تو کار میکنم امیدوارم همکاری خوبی داشته باشیم
-- اسم منم سروه ست منم همینطور امیدوارم همکارای خوبی برای همدیگه باشیم
از آغوشم بیرون کشیدمش و نگاهش کردم:
+ چقدر خوشگلی، قیافت معصوم و آرومه
لبخند قشنگی زد و گفت
-- چشات خشگل میبینه
روی صندلی های اتاق نشستیم و کمی باهم حرف زدیم
خوشحال بودم که توانسته بودم دوستی پیدا کنم
*******
مدتی بود که با سروه دوست بودم در این مدت کوتاه خیلی باهم صمیمی بودیم
گرچه دلتنگی و دوری سعید بد عذابم میداد ولی رفتن به سرکار و صحبت با سروه کمی حالم را بهتر میکرد
دلم دیگر آرام نداشت انگار دوست داشتم مدام با سعید حرف بزنم
گاهی وقتها آنقدر با او تماس میگرفتم که کلافه میشد
حق هم داشت ولی دل من بی قرار بود و زود به زود تنگ میشد
دستی به روی صورتش از روی عکس کشیدم
لبخندش در عکس هم جذابیت خاصی داشت با شنیدن اسمم از زبان سروه گوشی را کنار گذاشتم
-- کجایی تو نیستی انگار
+ نه هستم ،جانم کاری داشتی
-- اره بیا این برگه هارو چک کن یه دور
سمتش رفتم و مشغول دیدن برگه ها شدم مشکلی نداشتن
سروه دهان باز کرد حرفی بزند که صدای زنگ گوشی من در آمد سمتش رفتم و با دیدن اسم شخص لبخند ریزی زدم و با گفتن ببخشید از اتاق خارج شدم
-- به به ویان خانم من کجایی
+ سلام سرکارم من خوبی تو
-- من خوبم اره ، مزاحمت نشم دیگه درسته!
ارام گفتم:
+اع سعید این چه حرفیه من فقط ازت دلخورم
با حالت پرسشی گفت
-- چرا چیزی شده کاری نکردم من
با لحنی که دلخور کرده بودمش گفتم
+ من امروز ۲ بار زنگ زدم ریجکت کردی
خنده ای کرد و گفت
-- ویانم اخه من پیش مربیم که نمیتونم باهات حرف بزنم که ناراحت نشو لطفا
+ در هر حال من دلخور شدم
-- من که میدونم داری ناز میکنی، این دفعه رو ناز نکن چون نه من جاییم که بتونم ناز بکشم نه تو جایی که به قربون صدقه های من گوش کنی
نخودی خنده ای کردم
+ خیلی خب ولی شب از دلم در میاری وگرنه قهر میکنم
سعید شیطون گفت
-- نمیتونی قهر کنی دلت تنگ میشه خانم خانمای موش سرآشپز
تا آمدم جوابش را بدم قطع کرد با خنده و حرصی به تلفن نگاه کردم
مدتی بود لقب موش سر آشپز را به من نسبت داده بود و هروقت میخواست حرصم را در آورد از این کلمه استفاده میکرد زیر لب با خنده دیوونه ای نثارش کردم و به اتاق بازگشتم...