cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

•عمارت‌/دلــℳεŋبـــر♥️

✨﷽✨ #سوگلی_خـԋoイــان‌زاده

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
22 555
Suscriptores
-15824 horas
-1 0487 días
+2 78330 días
Distribuciones de tiempo de publicación

Carga de datos en curso...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
Análisis de publicación
MensajesVistas
Acciones
Ver dinámicas
01
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak ²⁶👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
2 9640Loading...
02
دوست داشتن هم دل می‌خواهد هم دلیل تو دلیلش باش دلش با من 💍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
3 26410Loading...
03
. قشنگ ترین قربانی، فقط اونجایی که بهش میگی؛ الهی من به قربونت ♥️🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
3 28010Loading...
04
Media files
3 31411Loading...
05
+حکم قصاص و اجرا کنید من رضایت نمیدم قاتل خواهرم باید اعدام بشه گفته بودم اعدام میکنم و حالا توی میدون روستا جلوی چشم همه داشت طناب دار و به گردن برادر دخترک مینداخت. چشمای پر و چونه لرزنش هم دل بی رحم مرد و به رحم نمیاورد. ارباب روستا بود و همه ازش حساب میبردن. پاش رو روی چهار پایه گذاشت و قبل از خالی کردن زیر پای قاتل خواهرش ،دخترک با التماس به شلوارش چنگ زد و گفتم: -التماس میکنم هر کاری بگید میکنم برادرم و اعدام نکنید حاضرم خون بس بیام عمارت اربابی با پاش دخترک و به عقب هل داد و از بین دندونای کلید شده غرید: -ببند دهنت و حرومزاده تو به چه درد من میخوری؟ دلارا اشکاش،رو با پشت دست پاک کرد و مظلومانه گفت: - نمیدونم...هر کاری بگید عمارت تون و هر روز تمیز میکنم اصلا بهم آب و غذا هم ندید اگه اعتراض کنم... مرد با اون‌چشمای سرد به چشمای سبز دخترک نگاه کرد یروزی هر کاری میکرد تا اون تیله های سبز همیشه بخندن. اما حالا دلش از سنگ سخت تر شده بود. نگاه سرد و یخ زده ش لرز به تن دلارای انداخت، از اون مرد میترسید وقتی به طرفش خم شد. از وقتی برادرش قاتل شده بود دیگه دوستش نداشت. چونه دلارا رو بین انگشتاش گرفت و صورتش رو بالا کشید و با نیشخند گفت: - هر کاری؟ ترسید اما برای نجات برادرش هر کاری میکرد: - ب...بله...ارباب - خون بسم میشی اما نه به عنوان زن من بلکه کنیز این عمارت! کلفتی زنم و میکنی -#قبوله... https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 هرمز دولت شاهی مردی دختر باز و خشن و زورگو که دخترا رو فقط واسه یه شب میخواد تا تختش و گرم کنه عاشق دخترک چشم سبزی میشه که بهش بی محلی میکنه... دلارا برادرش قاتله خواهر هرمز خانه... به عنوان زن عقدیش میبره خونش تا شکنجه ش کنه هر روز کتکش،میزنه و دخترای رنگ و وارنگ میاره خونه غافل از اینکه... هرمز خان ارباب خشن و بی رحم روستایی که به خاطر کشته شدن عزیز ترین خواهرش، دست رد به سینه خانم معلم نمیزنه و با بدجنسی اونو خون بس عمارتش میکنه و هر شب جلوی همه خدمه های عمارت بهش تجاوز میکنه و .....😱❌❌ https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 #ارباب_رعیتی_شکنجه_ای⚠️🔞 📛این رمان مخصوص بزرگسالان است📛
2 5170Loading...
06
#پارت۱🔞❌ - استاد من س*ک*س سرپایی دوست دارم💦 https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk دستشو روی باسنم کشید و گفت: - اینو دیگه از کجا یاد گرفتی شیطونک. پاهامو بین پاهاش گذاشتم و با عشوه گفتم: - دوستم واسم از اون فیلما🔞 فرستاد منم دیدم سریع اخماش رفت توی هم و #لاپامو تو دستاش فشار داد. - #فیلم‌سوپر❌ دیدی واسه من؟ بزنم این #لاپای خوشکلتو قلم کنم؟ جواب ندادم که منو روی میز خوابوند و دامنو داد بالا، #شورت نپوشیده بودم و با دیدن لاپای سفید و شیو شده‌ام چشماش برقی زد. رونامو از هم فاصله داد و سرشو برد بین پاهام با نشستن زبون #داغ🔥 و #لزج💦 ش روی...🍓🙊 https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk س*ک*س دختر هو*رنی با استاد حشری که دشمن پدرشه و...♨️❌ #رمــــان_‌مـــمـنــوعــــه‌وبـــزرگســالان😈🔥
2 5380Loading...
07
#بخیه_4 _ الکی ناله کن؛ مادربزرگم پشت دره ... من هنوز نمیدونستم قضیه چیه؟! انگار بلد نبودم نقش بازی کنم اما بابتش پول گرفته بودم. با چشم بسته تمام احساساتم رو توی لحنم ریختم. _ آهههه ...لبام ... زیر لب "نچ" کرد و دوباره کنار گوشم پچ زد: _ خیال کردی من معشوقتم که از لبات شروع کنم؟ زود برو سراغ اصل مطلب ... شا‌کی رو بهش کردم. _ دارم الکی ناله می کنم، واقعی که انجامش نمیدی! حتی شوهر های واقعی از لب شروع میکنن ... بیخیال روی تخت دراز کشید و دست روی چشم هاش گذاشت. _ هر کاری میخوای بکنی بکن؛ فقط تا دو ساعت ادامه بده ... چشم هام گرد شد و تند سمتش چرخیدم که سینه های نرمم توی آرنجش فرو رفت. _ آخ ...دو ساعت؟ چه خبره؟ نا برام نمیمونه! دندون هاش رو روی هم سایید و فک مردونه‌ش قفل شد. _ نکنه میخوای فکر کنن زود انزالی دارم؟! از درد سینه‌م رو چسبید‌م که نگاهش روی چاکم زوم شد. _ نگران نباش؛ من فردا میرم واسه کل اهل خونه تعریف میکنم که اصلا زود انزالی نداشتی، خیلی هم اونجات بزرگ بوده ...بلدم داستان تخیلی بگم. سیبک گلوش بالا پایین شد و کمرم رو محکم چسبید. _ یا همین الان ناله کردنت رو شروع میکنی یا خودم وارد عمل بشم؟ ترسیده با صدای لرزون، نالیدم: _ آخ آخ ...یواش تر ...میسوزه! با چشم خمار در حالی که مشخص بود خوابش میاد، بهم خیره شد. _ چی میسوزه؟ شونه بالا انداختم و چین به بینیم دادم. _ ندیدی توی فیلم های خاکبرسری از همین حرف ها میزنن؟ میسوزه ‌..‌.درد میکنه، داره میاد ...اوف محکم تر ...مگه تا حالا از اون فیلم ها ندیدی؟ انگشت زیر بینی کشید و اخمش رو پر رنگ کرد. _ نه تا وقتی واقعیش هست، فیلمش رو میخوام چیکار؟ کنجکاو سمتش چرخیدم. این مردی‌ که من توی این یک سال شناخته بودم و توی خونه براش کار میکردم اصلا آدمی نبود که بخواد دختری به خونه بیاره تا نیازش رو برطرف کنه. _ یعنی واقعیش رو تجربه کردی؟ باز جدی شد. _ دو خط بهت خندیدم پرو شدی! آره کردم ...ناله‌ت رو بکن. خوب بلد بود توی پرم بزنه ...انگار برای هر جمله هزار بار تمرین کرده بود. _ فکر کنم دیگه کسی پشت در نیست؛ فردا بهشون میگم جلوی دهنم رو گرفتم مبادا مزاحم کسی بشم. با تحکم بدون هیچ مکث و فکری جواب داد: _ نه ...نمیشه! کارتو بکن. شاکی به کارم ادامه دادم که بعد از چند دقیقه چشم هاش رو باز کرد. _ بسه؛ داری بیدارش میکنی! سوالی بهش زل زدم. _ کیو؟ با این همه سر و صدایی که کردم اصلا کسی نخوابید که حالا بخواد بیدار بشه. عصبی پتو رو عقب زد و بی هوا روم خیمه زد ... https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 ⚠️🔥خلاصه: لیلا دختر شیطونی که از پیشخدمت بودن، به صیغه مهام خان تبدیل میشه و مجبور میشه به زور نقش همسرش رو برای خانواده شوهرش بازی کنه و هر شب تو تختش وانمود کنه که ‌...🔥⚠️
2 2010Loading...
08
قاضی شهوتی🔞⚖ #Part_1 دستش رو به واژنش رسونده بود و آروم نفس نفس میزد. عرق سردی روی پیشونیش بود و تو همون حال استرس زا شروع به مالوندن اون صورتی و تپلش کرد که حتی وقتی تو زندون بود تمیز و بدون مو بود! واژنش رو میمالوند و از ترس این که صداشو سربازا بشنون لباشو مدام گاز میگرفت. بدنش بی حد و مرز سکسی و کردنی بود.. هیچوقت نمیشد باور کرد که اون یه قاتل بود! قاتلی که روز معاشقه با شوهرش اونو به قتل رسونده باشه. زنی که اونقدر حشریه که حتی توی حبس هم نمیتونه حشر خودش رو کنترل کنه! آب تپل صورتیش سرازیر بود و حرکت دستش تند تر و تند تر میشد از داغی زیاد روسریشو درآورد و موهای لختش روی صورتش ریخت. خیلی زیبا بود! خیلی خیلی.. ماهرانه انگشتش رو وارد سوراخش کرد و خودش رو انگشت میکرد. انقدر توی لذت خود ارضاییش محو بود که متوجه نبود من دارم از چشمی در اتاق بازداشتگاه بهش نگاه میکنم و تموم حرکاتش رو زیر نظر دارم. حتی خودم هم نمیتونستم درک کنم چرا این وقت شب به اینجا اومدم و یه زن متهم به قتل رو زیر نظر گرفتم! https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk فاحشه‌یقاضی داستان یه قاضی با نفوذ ۳۴ سالست که تو عمرش هیچ زنی نتونسته قلبشو تسخیر کنه. تا این که یه روز لا به لای پرونده های جنایی به یه پرونده‌ی قتل برمیخوره! پرونده ای که قاتل اون زن ۱۹ ساله ای هست که همسرش رو به طور مشکوکی به قتل رسونده! ترنم قاتل پرونده‌ی همسر کشی در عین لوند بودن و هورنی بودنش انقدر مظلومه که برای اولین بار دل و ایمون قاضی پرونده ، حاج حارث ارجمند رو میلرزونه و باعث میشه آقای قاضی جذاب قصه از هیچ تلاشی برای نجات دادن جان ترنم چشم پوشی نمیکنه اما... رمان دارای صحنه های بزرگسال است🔞🔥
2 3650Loading...
09
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ²⁶👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
2 6700Loading...
10
My only riches are Your beautiful eyes تنها ثروتِ من چشم‌های قشنگِ توست
2 9717Loading...
11
‌‌‌ [ تُـــــو∞ بودنِت انقَد قَشـنگه که ↡ قُــــربونِ هَر لَحظه بودنِت کنارَم برَم :)💛 ] ‌
2 9557Loading...
12
خاکِ من زنده به تاثیرِ هوایِ لبِ توست ..🥹💚
2 8888Loading...
13
توی آشپزخونه داره #خاله‌ی‌ناتنیش رو #میماله که مامانش سر میرسه...🔞😱 https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk با نفس‌های کشداری کنار گوشم پچ زد: - بدجوری دلم هواتو کرده یاس! بیا بریم تو اتاقم... پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: - تو هم که همیشه دلت هوای منو می‌کنه... اسپنکی به #باسنم زد و کنار لبم زمزمه کرد: - مگه تقصیر منه که تو اینقدر س*ک‌.سی که وقتی می‌بینمت حسابی می‌زنم بالا و افسار خشتکم🍆 از دستم در میره! خودشو چسبوند بهم که با احساس کلفت برجسته‌اش بین پاهام کل تنم داغ شد... چشماش سرخ بود و تنش حسابی داغ بود دوباره به سمت لبام هجوم آوردم که دستمو روی سینه‌اش گذاشتم و ترسیده زمزمه کردم: - نکن غیاث یکی میاد می‌بینه! - خوب به جهنم، بزار ببینن... هنوز حرفش تموم نشده بود که لبامو به دندون کشید، بوسه‌اش وحشی‌تر و شیطون‌تر از قبل شده بود... دستش خزید توی #شورتم که آه غلیظم بین لباش خفه شد، با دست آزادش سینمو🍒 محکم توی مشتش چلوند انگشت داغ و مردونه‌اش روی نقطه‌حساس خیص و نبض دارم میچرخید که همین لحظه با شنیدن صدای آبجی طلا انگار که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم....🤯♨️❌ https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk غیاث مردی ۳٠ساله مذهبی و سنتی که اسیر یه دختر ۱۷ساله میشه که براش ممنوعه... 😰🔞 غیاث دست میذاره روی یاسمینی که #خاله‌ناتنیشه و وقتی با مخالفتش رو برو میشه، در نهایت بی رحمی بهش #تجاوز می کنه و رسوایی به بار میاره.... 🥺♨️ #دارای‌محدودیت‌سنی🔞♨️ #رابطه‌با‌خاله‌ناتنی👅
2 0980Loading...
14
#گناهم‌باش #پارت1 یقه ی تاپم و از تنم فاصله دادم و نق زدم: _آیــی خیلی گرممه ماهــان! تو گلو خندید و کمی از مایع ی زرد رنگ داخل لیوانش ریخت و مزه کرد. _نگفتم نخور؟ تو که جنبه نداری چرا میشینی همراهیم می‌کنی بچه! انگار مستی عقلم و زایل کرده بود! حیا رو قورت دادم و بی هوا دستش و گرفتم و گذاشتم روی سینه ام. _مگه بچه سیــنه به این بزرگی داره؟ به تندی دست پس کشید. _نکن بچه! پاشو پاشو ببرمت زیر دوش آب سرد بلکه این مستی بپره از سرت، کم چرت و پرت بلغور کنی. عزیز جون بیاد تو رو توی این حال ببینه چوب تو ک.ونم می‌کنه. غش غش خندیدم و دستم و پس کشیدم. _نمیام نکن دایــی، بازم بریز برام. نوچی کرد و کلافه دستش و لای موهاش فرو برد. سرخوش خندیدم و کمی دیگه برای خودم از اون زهرماری ریختم و یکجا سرکشیدم. گلوم سوخت و صورتم درهم شد. تنم داغ بود کاش لباسم و میکندم. دستم و بردم زیر تاپم و بالا کشیدمش. _زُلفا!! تاپ و گوشه ای پرت کردم و خندیدم. _گــرمم بود. نگاهش  روی بالا تنه‌ام میخ شد و آب دهانش و پر صدا قورت داد. حرکاتم دست خودم نبود، با ماهان خیلی صمیمی بودم ولی نه دیگه در حدی که مقابلش با سوتین بشینم و دلبری کنم. کاش این زهرماری و نمی‌خورم. بهم گفته بود که نخور ولی من سرتق تر از این حرفا بودم صداش درست کنارم، زیر گوشم پیچید. _سایزت چنده زُلفا؟ هشتاد و پنج میزنی؟ چه بزرگن! چشمکِ ریزی زدم و گفتم: _پسندیدی؟ هشتاد میزنم. انگار کلا هرچی غذا میخورم گوشت میشه اینجا و  اون  پایینی. با سر به پایین تنم اشاره زدم. نگاهِ سرخش نشست روی شلوارکم نگاهِ اونم خمار شده بود و چشماش سرخ بود. تنم داغ بود و بین پام نبض میزد. چرا زیاده روی کرده بودم؟ تا خرخره خورده بودیم. نگاهم رفت پی خشتکِ ماهان، اوپس! یکی اینجا زده بود بالا. تنم و کمی جلو کشیدم و با خنده دستم و گذاشتم روی خشتکش. تکون شدیدی خورد و با ناله اسمم و صدا زد. هیچکدوم از کارام دست خودم نبود و انگار کنترلِ دستام از اراده‌ام خارج بود! کمی فشارش دادم و سرخوش خندیدم. _چه بزرگه ماهان! من که سایزم و گفتم بهت، تو نمیگی؟ هوشیار تر از من بود، کلافه دستم و پس زد _نکن زُلفا، داری تحریکم می‌کنی. شیطنت کردم و دوباره دستم و سر دادم رو خشتکش. _اگــه تحریــک بشـــی چی میــشــه؟ به یکباره بازوم و به چنگ گرفت و من و روی کاناپه خوابوند. روی تنم خیمه زد و غرید: _این میشه لبهاش و روی لبهام گذاشت و با ولع بوسیدتم. ادامه شو بیا تو چنل زیر بخون چطوری دایی ناتنیش مست به جونش میوفته 😱👇 https://t.me/+4hoMnMlZZfQ5NTc0 https://t.me/+4hoMnMlZZfQ5NTc0 https://t.me/+4hoMnMlZZfQ5NTc0 زُلفا دختر شیطون و هاتی که عاشق دایی ناتنیش میشه و وقتی که هردو حسابی مستن باهم سکس میکنن. زلفا از اون شب چیزی یادش نمیاد تا اینکه شب عروسی داییش می‌فهمه حاملست!
1 9990Loading...
15
_از امروز تو خونه ی من این بیکنی هارو میپوشی! https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 سیروان لباس ها را جلوی دختر انداخت و ادامه داد _خدمت کار شخصی من باید هات باشه و همیشه آماده ی سرویس دادن به ارباب صدایش بالا رفت همین حالا...پاشو بپوش آرامش شرم زده نگاهی به لباس ها انداخت _ولی اینا... سیروان باقدم های بلند خودش را به دختر نزدیک کرد و بایک حرکت لباسش را از تنش کند _ناز و نوز هرزه هارو ندیده بودیم که دیدیم...یا میپوشی یا همینطوری لخت از این عمارت میندازمت بیرون! آرامش دستپاچه شروع به پوشاندن تن لختش کرد _چ‌...چشم؛چشم اقا همین‌حالا میپوشم سیروان پوزخندی زد و به تن بلورین دختر خیره شد _اهااا؛افرین دختر خوب حالا جلوی من‌‌خم‌شو و زمینو تمیزکن آرامش مطیع چشمی گفت و خم شد برای انجام دستور. سیروان به دختر نزدیک شد و سیلی محکمی به باسنش زد _این‌بار نمیتونی قِسِر در بری آرامش با بغض روی زمین نشست _چی از جونم میخوایی؟تورو خدا ولم کنید برم سیروان چنگ محکمی به سینه های دختر انداخت و زمزه کرد _یه سکس طولانی ناقابل...میخوام هرشب ارضام کنی دختر کوچولو آرامش به هق هق افتاد _آقا توروخدا بی آبروم نکنید؛بزرگی کردین گفتین زیر بال و پرتو میگیرم میارت تو عمارتم کار کنی؛تا زندم مدیونتونم ولی...ولی قرار نبود اینو از من بخوایید دستش را به سمت شرت دختر برد و و انگشت هایش را لای پایش به حرکت در اورد _گفتم کار کن...ولی نگفتم چیکار حالام اینجایی برای سرویس دادن به من ارامش گریه اش شدت گرفت _آقا بخدا من باکرم ؛ بزارید برم سیروان پوز خندی زد و آرام زمزه کرد _دختر باکره راست کار خودمه بی درنگ انگشت وسطش را وارد واژن دختر کرد _کسی که بکارتتو ازت میگیره منم کوچولو آرامش آهی از لذت کشید و به جای زانو های سستش به سیروان تکیه کرد سیروان به حرکت دستش سرعت داد که صدای ناله ی دختر هم شدت گرفت ؛ کنار گوش دختر لب زد _از امشب وظیفت همینه... ناله کردن زیر اربابت https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 https://t.me/+JIwYy34AuXUxNTU8 سیروان رادفر... نمایشگاه دار معروفی که تموم شباش را با دخترا صبح میکنه و هیچ شبی رو بدون سکس نمیگذرونه ، تا اینکه خدمتکار کوچولویی وارد عمارتش میشه و توجه پسربه شدت هات و جذابمون رو به خودش جلب میکنه و همین باعث میشه که مدام خدمتکار هاتش رو توی هر لحظه خفت کنه و آزار جنسی بده و....😱🔞💯💦
2 3360Loading...
16
_ از شدت خونریزی لباش کبود شده باید ببرمش بیمارستان نیلوفر با خجالت هق زد .سقط کرده بود و تمام مدت مدیربرنامه‌های شوهرش کنارش بود! یک نامحرم با درد چشم بست و زن پارچه های تمیز رو به پاهاش کشید تا خونارو پاک کنه زیرلب غر زد _ الکی که نیس! یارو سوگولی فوتبال ایرانه برداری دوست دختر صیغه‌ایشو ببری بیمارستان بگی توله سقط کرده؟ بعدم خبرنگارا بریزن رو سرتون و... با دیدن چشمان نیمه‌باز نیلوفر سکوت کرد _ هی دختر؟ نخوابی که میمیری جاوید نالید _ چش شد؟ لباس تنشه برگردم؟ نیلوفر از خجالت بغض کرد و زن پاهای خونیشو با ملافه پوشوند _ پوشوندمش ، برگرد ببین چیکار میخوای بکنی من مسئولیت قبول نمی‌کنم جاوید نگران کنار تخت زانو زد _نیل؟ ببین ... بهش زنگ زدم جواب نداد ولی هرجا باشه خودشو میرسونه طاقت بیار نیلوفر بی حال لبخند زد و هذیون گفت _ میدونی من چندسالگی عاشقش شدم جاوید؟ جاوید غرید _ حرف نزن ، انرژیتو نگه دار _ پنج سالگی عاشقِ پسرعمویی شدم که عشقِ فوتبال داشت نمیدونستم قراره همون عشقش به فوتبال روزگارمو سیاه کنه جاوید بی توجه به اون زیرلب غرید _ کجا موند اون شوهر بی غیرتت؟ نیلوفر بی حال لب زد _ بهش اینطوری نگو... آخ _ چی شد؟! زن ترسیده گفت _ فشارش اومده پایین ، داره ازش لخته خون میاد نیلوفر با خجالت هق زد و جاوید دلسوزانه توضیح داد _ من هیچی نمی‌بینم خب؟مثل خواهرمی تو خجالت نکش کوچولو نیلوفر طاقت نیاورد .با درد هق زد و دستشو روی شکمش گذاشت _ من بچمو می‌خوام جاوید با ترحم غرید _ خدا لعنت کنه اروندو _ اینطوری نگو صدای خُرخُر نفس های دخترک بلند شد جاوید نالید _ چه بلایی سرش اوردی؟ زن وحشت زده سرتکون داد _بچه پنج ماهه سقط کردن نداره تو شکمش زندست ، باید ببری بیمارستان کورتاژ کنن جاوید با عجله سمتش خم شد تا بغلش کنه که خودش رو کنار کشید _ نه خبرنگارا میفهمن ... واسش بد میشه صبر کن خودش بیاد جاوید فریاد کشید _ داری میمیری احمق باز به فکرِ اون آشغالی؟ نیلوفر بی جون هق زد و جاوید گوشیشو برداشت با خشم شماره اروند رو گرفت صدای موزیک از اونور خط به گوش میرسید جاوید با خشم داد کشید _ کدوم جهنمی؟ اروند مردانه خندید _ یک شبم که من خوش اخلاقم ، تو از دنده چپ بلند شدی داداش؟ _ کجایی میگم؟ صدای اروند جدی شد _ بازی تموم شد! رفیقت دوتا گل زد و احتمال پیشنهاد قرارداد از سمت عمان بالا رفت کجا باید باشم؟ داریم با بچه های تیم جشن میگیریم ‌.تو کجایی که کنارم نیستی؟ جاوید پوزخند زد _ پیشِ زنت! اروند عصبی غرید _ چی زر میزنی جاوید؟ مستی؟ _ مست تویی که یادت رفته امشب قرار بود زنتو بیاری ثمره عشقتو سقط کنه تا به پیشرفت کاری باباش آسیب نرسه! اروند بهت زده سکوت کرد جاوید دوباره طعنه زد _ مست تویی که عشقتو انداختی زیر دست اینا . نیلوفر نمیدونه و سنگتو به سینه میزنه ولی من خوب میدونم . که به مرادی گفتی با زنت مشکل داری و میخوای طلاقش بدی چرا؟ چون دخترش عاشقِ مونتیگو که تو باشیه! میخوای به وسیله اونا معروف تر بشی حالا اگر زنِ طفلیت حامله باشه کسی جداییتونو باور نمیکنه نه؟ اروند نگران پچ زد _ کجایی تو؟ به اون زنیکه مامائه بگو غلطی نکنه تا من خودمو برسونم جاوید پوزخند زد _ یادت رفته بود؟ اروند عربده زد _ببند دهنتو رو مخ من نرو! این مزخرفاتتم به گوش نیلو نرسه وگرنه جرت میدم جاوید _ این دختر همونی نبود که بخاطر تو از باباش کتک خورد؟ همونی که التماسِ من کرد تا مدیربرنامه‌ات بشم؟ همون که گفت اروند ستاره میشه! همون که از اروند ، مونتیگو ساخت . حالا حاملش میکنی و دستور سقط میدی؟ در حد تو نیست نه؟ اروند ارم ، مونتیگوعه بزرگ کجا و دخترِبچه‌ی ساده و معمولی کجا؟ به پای مدل های روسی که واست سر و دست میکشنن نمی‌رسه اروند با تمام توان عربده زد _خفه شو جاوید تا بیام صدای ناله های نیلوفر بلند شد جاوید از قصد سکوت کرد تا صدای درد کشیدنش رو اروند بشنوه و بعد پچ زد _ می‌شنوی؟ صدا ناله های زنته تو هذیوناش تورو صدا می‌زنه اروند نالید _ توروجونِ مادرت جاوید ... برو کنارش تنهاش نذار تا منِ خاک برسر برسم قرار نبود ... به قرآن قرار نبود مجبورش کنم سقط کنه . فکر میکردم فرداشبه . میخواستم امشب بگم پشیمون شدم صداش گرفته و لرزون بود پشیمون ادامه داد _ مست بودم که کتکش زدم .بازی قبلیو باخته بودم .میز چیده بود تا خبر بده . وقتی گفت نفهمیدم چی شد که افتادم به جونش دارم میام نیلوفر دوباره ناله کرد و جاوید پوزخند زد _امیدوارم قبل ازینکه از درد خونریزی بمیره برسی تا حداقل بتونی حلالیت بگیری! https://t.me/+HNJMl8gg8ck3N2Rk https://t.me/+HNJMl8gg8ck3N2Rk https://t.me/+HNJMl8gg8ck3N2Rk
1 9700Loading...
17
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak ²⁵👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
2 6780Loading...
18
آقامون میگه : موقع خواب نبینم سرتو میذاری رو بالشتا به غیرت سینم بر میخوره *-*
3 05915Loading...
19
‏+از خوبـاي ڪشيدنـي؟ - در آغـوش... :)
3 03013Loading...
20
-با واژن بشین روی دهنم میخوام شیره وجودتو بکشم محیا... -من... ر روم نمیشه دایی.. چنگ به باسن ژله‌ای دخترک زد و روی تنش کشید. -حرف نزن وسط سکس فقط باید چهارتا کلمه بشنوم، بگو بخور... بکن، بمال، محکم‌تر... همینکه واژن خیس دخترک روی دهان مرد نشست، ته‌ریشش تن دخترک را به قلقلک انداخت و با خجالت پایش را بست. -پاتو نبند توله سگ... میخوام قشنگ زبون بکشم لای پاهات. با اولین لیسی که غلام بین پای محیا زد... https://t.me/+ngxmzIYKVN1iNTRk https://t.me/+ngxmzIYKVN1iNTRk #رابطه_دایی‌ناتنی_با_خواهرزاده🔞
2 2540Loading...
21
#پارت_پنجاه_شیش شروع كرد به باز كردن دكمه هاش و من پشتمو بهش كردم و صداشو شنيدم: -از اين به بعد بايد به اين وضع عادت كني نارین خانم. تو دلم دهن كجيشو كردم كه باز صداش رو مخم خط انداخت: -تو هم بهتره لباساتو عوض كني! همونطور كه به سمت اتاق لباسا ميرفتم، جوابشو دادم: -ولي من به كسي اينو اجازه نميدم كه بدون لباس منو ببينه. رفتم داخل و همونطور كه مراقب بودم كه داخل نياد يه لباس راحتي پوشيدم. موهامو گيس كردم و بيرون اومدم. روي تخت دراز كشيده بود. نمي خواستم عين اين فيلما برم رو كاناپه و تو موقعيت پيش اومده كم بيارم. با قدم هاي محكمي سمت تخت رفتم. ملافه ي روشو كنار زدم تا من هم دراز بكشم كه ملافه زياد اونور رفت. با چشاي ورقلمبيده به طرز خوابيدنش نگاه كردم. خدايا! با يه شورت مايو به دراز كشيده بود. من چطور مي خوابيدم؟! لبمو به دندون گرفتمو با حرص نگاهش كردم. باز صداش بلند شد: -اگه از ديد زدن من سير شدي مي توني دراز بكشي! نتونستم جلوي زبونم رو بگيرم: -اگه ناراحتي تو معرض ديدي ميتوني يكم پوشيده باشي! و رو زانو روي تخت رفتم و هر چقدر هم مي تونستم روش ورجه وٌرجه كردم تا اذيت شه. بعد دراز كشيدن، تقريبا همه ملافه رو روي خودم بود. لبخند موذي روي لبم نشست كه اينبار اون پتو رو به سمت خودش كشيد: -شما كه پوشيده اي به اين نياز زيادي نداري كه! دندونامو با حرص به هم فشردم. حس كردم كمي سمت من كشيد. بلند گفتم: -حواست ...حواستون باشه! از مرز به اينور نمياي! خنديد: -نه بابا مرزم واسه خودت تعيين كردي؟! یادم نمیاد همچین اجازه ای بهت داده باشم! و چرخيد. دستش افتاد روم. لبامو روي هم فشردم و دستشو اونور انداختم: -يادم نمياد گفته باشم ميتوني... ميتونيد! منو بغل كنيد! دستاش اينبار واقعا دورم حلقه شد و كنار گوشم زمزمه كرد: -یادم نمیاد گفته باشم حق انتخاب داري! قلبم شروع به تپيدن كرد، طوري كه صداش به گوشم مي رسيد. لبمو با استرس به دندون كشيدم. من مي دونستم اومدن به اين اتاق اخر عاقبت خوشي نداره! خواستم به خودم تكوني بدم كه دستاش سفت تر دورم حلقه شد. با خودم گفتم: -حناي احمق حتما تو اون فيلما چيزي ميدونستن كه روي كاناپه مي خوابيدن! https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0 😂😂😂😂😂😂😂😂 کلکل ارباب و دختر شیطون😂 شب اولی که کنار هم میخوابن😂😂😂 https://t.me/+wy72eOsLRMs0NDM0
2 5340Loading...
22
‍ ‍ ‍ - چند میگیری خودتو با بدنم ارضـا کنی؟ #چشم هام گرد شد، به چاک سینم دست کشید. - یعنی خودت نمی‌خوای امتحانم کنی؟ سری به معنی نه تکون داد، لباس هاش رو غیر #شورتش دراورد روی تخت طاق باز خوابید. - خودتو اون جوری ک من میگم، با #بدنم ارضـا کن. به چهره جاافتاده و گردنبند طلای دور گردنش خیره شدم. عجیب بود! لباس هام رو دراوردم با دیدن بدن بلوریم چشماش خمار شد - بشین رو شکمم #بهشتتو بمال به نافم. کاری ک خواست رو با بی میلی انجام دادم. روی تن #لخت و برنزه اش نشستم. از دید سیکس پگ هاش چشم هام خمار شد. از گرمی تنش #لای پام اب افتاد. دست هام رو دو طرف تشک چسبوندم و دورانی خودم رو تکون دادم به چشم هام زل زد. انقدر #خیس شدم که اب از کنار پهلو هاش روی تشک می‌ریخت. داشتم ارضـا می‌شدم که باسنمو گرفت. -رو سینه ام بشین. اطاعت کردم. روی سینه های سفت و عضلانیش نشستم داغ کرده بودم. خودم رو روی سینه اش تکون دادم. همزمان #نوک‌اش رو تو دستم چرخوندم. با لرزیدنم و ارضـا شدنم بی حال روی بدنش افتادم که خندید. روی تخت خوابوندتم، با #لباسام منی روی سینه اش رو پاک کرد. به وسط پاهام دست کشید. شورتش رو دراورد از دیدن #سالار بزرگش خم شدم و تو دستم گرفتمش - برات بخورم؟ جوابی نداد، #تخت سینم کوبید و صاف خوابوندتم لای پام روی سالارش مالیده شد داشتم بی قراری می کردم که گفت - من یه تمایلات خاص دارم. به چشم های خمارم زل زد، سر #مردونگیشو به جای اینکه تو دهانه #رحمم بزاره تو مجرای #ادرارم گذاشت. -اگه بتونی دوام بیاری از این فاحشه خونه درت میارم! قبل اینکه جواب بهش بدم با فرو کردن #مردونگیش تو #مثانه ام از درد جیغ کشیدم و..... #part_vansheat🔞 https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0 https://t.me/+nc9Fb-RSqeYxMDM0 مردی که فیتیشای خاصی داره و درد دادناش متفاوته❌🔥 ⚠️توجــه این رمان برای افراد خاص و کسایی که خوی وحشی دارن توصیه میشه.. صحنه های رمان فوق العاده متفاوت و دارک میباشد⚠️
2 7350Loading...
23
#part22 🔞horny 🥂 - این کوچولوی لایه پاهات واسه کی خیس کرده طلا؟ ناله ای کردم و نازمو بیشتر به انگشتای کلفت شیخ مالیدم که شورتم بیشتر خیس شد -آههه.....شیخ بیشتر....بیشتر دلم میخواد. دستشو پس کشید و لبه ی تخت نشست که ناراحت و بغ کرده نگاهش کردم - شورتتو درار بیا بشین رو پام ببینمت عروسک با ناز شورت خیسمو از پام درآوردم و خواستم روی پاش بشینم ک از هم بازشون کرد و مجبورم کرد روی یکی از پاهاش بشینم پاهام دوطرف پاش قرار گرفته بود و بهشت خیسم مماس با پارچه ی زبر شلوارش بود این منو حشری تر میکرد. -آفرین سوگولی، حالا انقدر ناز کوچولوتو به پام بمال تا به اوج برسی. متعجب سر جام موندم که دستاشو روی پهلوهام گذاشت و تنم رو عقب جلو کرد از کشیده شدن حساس ترین نقطه ی تنم با پارچه ی زبر شلوارش و اون ماهیچه‌های سفت و محکم پاش هم لذت بردم و هم دردم اومد -آخخ، دردم میاد شیخ ....اونجام درد میگیره -جوووون......دختر حشری، خودم کوچولوی لایه پاتو خوبش میکنم. دلت میخواد با دستام نازش کنم؟ یا بوسش کنم که خوب شه؟ آهی از شنیدن حرفاش کشیدم که با جمله ی بعدیش تنم لرزید و با فشار روی شلوارش به اوج رسیدم - میخوای اصلا با زبونم خوبش کنم برات؟ - آههههه.......داره میاد...داره میا آخ ههههه بی جون خودمو تو بغلش پرت کردم که روی سرمو بوسه ای زد و روی تخت خوابوندم که ساریه زنش یدفعه اومد تو اتاق با دیدن ما......... https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8 https://t.me/+PTC8AQu5n8Y1ODY8 طلا یه دختر ایرانی که سوگولیه شیخ ۳۵ ساله ی عربه ولی با باردار شدنش آتیش خشم زن اول شیخ نسیبش میشه و مجبورش میکنه.....🔞❌🔥
1 9810Loading...
24
⭕️ ارائه تمامی خدمات سالن زیبایی جزیره آدا تا پایان خرداد با ۲۵٪ تخفیف انجام میشود ☀️🤍 👇👇 https://t.me/adaabeauty https://t.me/adaabeauty رزرو نوبت👩🏼‍💻 ☎️ 02177294581 ☎️ 02177880742 ارتباط با ما👇🏻 📲 09358480100
10Loading...
25
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ²⁵👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
2 6380Loading...
26
‏+از خوبـاي ڪشيدنـي؟ - در آغـوش... :)
3 4678Loading...
27
آقامون میگه : موقع خواب نبینم سرتو میذاری رو بالشتا به غیرت سینم بر میخوره *-*
3 3754Loading...
28
دلخوشیم تویی♥️
3 3896Loading...
29
-از پدرشوهرت حامله شدی؟ با ترس به مادرشوهرم زل زدم. -ما..مامان...ل..لطفا به شوهرم چیزی نگید.. منو میکشه.. با لبخند کریحی جلو اومد و پاهامو از هم باز کرد لای پاهامو توی مشتش گرفت و گفت: -اگه آبمو بیاری به شوهرت چیزی نمیگم! باید ارضام کنی! به زور روی تخت خوابوندم و دیلدویی بین پاهاش بست -آماده ای خوشگله؟ ببین چقدرم خیسی! مامان کوچولوی هورنی! با حرکات دستش خمار شدن و آهی کشیدم. شروع به مالیدنم کرد و تند تند دستشو لای پاهام حرکت میداد که ناگهان در باز شد و شوهرم.. https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0 https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0 https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY07 https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0 https://t.me/+Oy4XcZQOuog3YjY0 از پدر ناتنی شوهرش باردار میشه و تو مادرشوهرش مجبورش میکنه باهاش..🙊🔞 شوهرش جرش میده😈😱
2 5180Loading...
30
#پیام_ناشناس📫 سلام ببخشید یه رمان بود که پسره اختلال دو قطبی داشت و وقتی اون خوی شر و شیطونش فعال می شد می رفت پارتی با دخترا سکس گروهی می کرد رو دارید؟ به خاطر صحنه های باز و خشنی که داشت ترسیدم مامانم بفهمه لفت دادم الان در به در دنبالشم 😭💔 #پاسخ سلام عزیزم بله این رمان به شدت هاته و صحنه های به شدت بازی داره برای آخرین بار لینکه رو می ذارم دلی به خاطر فی*لترینگ سریع پاک می کنم پس تا لینک باطل نشده سریع عضو شو 👇🔞❌ https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 #پارت18 یک لیوان #شراب برای خودم ریختم که سه تا دختر با نیم تنه باز و شو.*رت کوتاه بهم نزدیک شدند شراب رو خوردم و شروع به #بوسیدن لب هاشون کردم اوففف چه #جیگرایی بودن! اسپنکی به باس*.ن یکیشون زدم که منو بلند کردند و توی یه اتاق خالی بردند و دوتاشون شروع به در اوردن لباس هام کردند و یکیشون شروع به #بوسیدن لب هام کرد ازش جدا شدم و لب یکی دیگشون که موهای مشکی و چشم های #آبی داشت رو شروع به بوسیدن کردم. اون دوتای دیگه اون پایین ...😈💦🔞 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 https://t.me/+qQKhQKImXkY4MjI0 پارت واقعی ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌🔞
2 1640Loading...
31
•| مذه‍بیِ شهوتے💦👅 |• #پارت_4 - چی‌میگی نیلو این اگه بره بگه به حراست کار هر جفت مون تمونه، تو بچه پولداری برات درس و دانشگاه مهم نیست من همه اینده ام به این موضوع بستگی داره. بی تفاوت شونه ای بالا انداختم: هرکی، دختر می کنه پای لرزش هم می‌شینه. اینو گفتم و با خنده مشغول بستن دکمه هام شدم که پارسا با خشم گفت: این طوره؟ - اره این طوره... این رو گفتم و خم شدم شورتم رو از روی زمین برداشتم. پسر مذهبیه زد زیر دست پارسا و گفت: بکش کنار، میخوام ردشم، دیگه نمی‌خوام بیشتر از این توی‌این اتاق منبع فساد بمونم، هوای اینجا الوده است. پارسا دستش رو روی در گذاشت و مانع شد. - چیزی به کسی نگو، برات یه پیشنهاد خوب دارم. تو هم یه سودی می کنی... نظرت چیه؟ کنجکاو برگشتم و نگاهش کردم ببینم میخواد چه طور جمعش کنه. امیرعلی متفکر نگاهش کرد و سپس گفت: چه پیشنهادی؟ پوزخند صدا دار و طعنه آمیزی زدم. - تا دو دقیقه پیش که عامل فساد بودیم حالا میخوای معامله کنی؟ پارسا اخمی بهم کرد: تو خفه شو نیلو... سپس روبه امیر علی کرد و گفت: تاحالا دختر نکردی داداش اره؟ چیزی نگو، به جاش میتونی این دختره رو بکنی، هم عقلش میاد سر جاش و یه درس درست حسابی بهش میدی، هم یه حالی می کنی و از این صفر کیلومتری در میای، نظرت چیه؟ با چیزی که شنیدم ازش برق از سرم پرید. - چی داری واسه خودت بلغور می‌کنی بزغاله؟ اون مامانته که جن..ده است میتونی این طور بفروشیش. تند تند لباس هام مرتب کردم که بزنم بیرون. نگاه سنگین جفت شون روم زوم شده بود. - بدم نمیاد به این دختره یه درسی بدم. https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 https://t.me/+iK8pEe6wTV8xNGM0 پسر بسیجی دانشگاه‌ سر مچ شون رو موقع سک.س گرفته حالا میگه اگه میخوای به کسی نگم باید منم با دختره س.ک.س کنم💦🔞🫣🔥
2 5390Loading...
32
‍ -شرط من تریسامه! باید من و خدمتکارتو باهم بکنی! با تعجب به سپیده زل زدم -حالت خوبه سپیده؟ میخوای دوتا زن داشته باشم و هردوشونو باهم...؟ با لحنی پر از شهوت گفت: -آره من شرطم همینه ، حالا که فکرشو میکنم بدم نمیاد اون موجود دو پا که انقدر سنگشو به سینه میزنی برام بخوره! تو بهت بودم که سپیده با صدای بلندی گفت: -بیاریدش! بعد از چند دقیقه نیلا رو کت و بال بسته وارد اتاق کردن و روی تخت خوابوندنش دست و پا میزد که خودشو آزاد کنه اما سپیده با لبخندی شهوت انگیز طرفش رفت. سینه هاشو بهش مالید و با شهوت زیاد گفت: -اوممم ، اگه بدونی این کوچولو چقدر داغه احسان! نمیخوای بیای امتحانش کنی؟! با زانو پایین تنه‌ی نیلا رو میمالید و این صحنه ها باعث میشد اختیار خودمو از دست بدم دوتا از سکسی ترین زنایی که تو عمرم دیدم یک جا روی یه تخت بودن و منتظر بودن که من بکنمشون! بی طاقت سمتشون رفتم و لباسامو از تنم خارج کردم سپیده هم دستای نیلا رو باز کرد و شروع به لب گرفتن کردن با دیدن این صحنه دیگه نتونستم طاقب بیارم و باسن سپیده رو... https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 https://t.me/+JbdzueRP7Z44YzQ8 احسان بهرامی #کارگردان معروفی که به #اجبار با دختر همکار پدرش ازدواج میکنه اما حسی به اون نداره بعد از مدتی زندگی با سپیده دلش رو به نیلا دختر کوچولوی #خدمتکار خونش میبازه اما سپیده برای این که قبول کنه نیلا رو به عنوان همسر دوم احسان بپذیره شرط عجیبی میذاره.. 🔞
2 1980Loading...
33
#قسمت21 #عمارت‌خانوم‌بزرگ/دلــℳεŋبـــر♥️ سرشو رو سینه م گذاشت: دیگه به اوناش کاری نداشته باش فقط بدون که حسابی به خدمتش رسیدم و دیگه نمیتونه حرف بیخود بزنه!! چشماش برقی زد :جدی میگی؟ _اره عزیزدلم انگار که اروم شده بود چون اشکاشو پاک کرد و خداروشکری گفت و رو موهامو بوسید _برای فردا اماده شو باتعجب سر بلند کرد :چرا ؟؟ _مگه نمیخوای باهم دیگه بریم یه جایی ؟ مگه حوصله ت سر نرفته خب منم میخوام تورو ببرم بیرون از عمارت چشماش برقی زد و با خوشحالی نگاهم کرد :وااای ممنونم! گونه شو بوسیدم و بازم به خودم فشردمش... *** به حنا اشاره کردم: برو اماده شو چشمی گفت که بازم مادرم با عصبانیت گفت :پاتونو از این عمارت بیرون نمیذارید. اروم گفتم:چرا؟ _میدونی اگه عمه خانوم بفهمه تو با این ازدواج کردی چی میشه؟ _قراره چی بشه؟خب زنمه و حالا مادربچه م هیچ کس نمیتونه حرف بزنه. _اما عمه خانوم میتونه پس حق ندارید از عمارت برید. با لجبازی جواب دادم : ما میریم و کسی هم حق اعتراض نداره میخوام با زنم باشم و کمی از فضای عمارت دورش کنم. با تمسخر جواب داد : مگه زنت کیه که میگی میخوای از فضای عمارت دورش کنی؟ نکنه من اذیتش میکنم؟؟ از حرفای مادرم خنده م میگرفت فکر کنم فراموش کرده بود که میخواست بچه رو بندازه _اره شما بچه ی منو میخواستـــ... پرید میون حرفم که ...
3 3617Loading...
34
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak ²⁴👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
2 5970Loading...
35
ولی گرمای دستات میده به من آرامش.
3 3357Loading...
36
_باسنت میخواره؟ با تعجب به ارمین نگاه میکنم -چی؟! یکی از سینه هامو تو چنگش گرفت و دم گوشم پچ زد: -هزار بار بهت گفتم تو جمعی که دستم کوتاهست برای اینکه عقب جلوتو یکی کنم اون برجستگی های کوفتیتو به تن و بدنم نمال وگرنه اختیار از کف بدم رو همون میز وسط پذیرایی جلو چشم تک تکشون حسابتو میرسم.. من که از سر به سر گذاشتن پسر مثلا مظلوم حاجی لذت میبردم دستمو روی خشتکش گذاشتم: -با این یه تیکه گوشته آویزون شده میخوای حساب منو برسی پسر حاجی؟حداقل برو تراش کاری برام سیخش کن بعد... دستشو روی گلوم گذاشت و اروم تو دستش فشار داد: -تو که دلت برای زیر من خوابیدن تنگ شده غلط کردی دیشب ادا تنگارو دراوردی وقتی نسخ بودم.. اروم سینه‌ام و روی تنش کشیدم و با پرویی گفتم: -میبینی که الان مثل کوره آتیشم پَ چرا این مار خوش خط و خالت برا تن من حرکت نمیکنه؟؟ یهو برم گردوند و به دیوار سرد اتاق کوبوندم و مجبورم کرد سمتش قمبل کنم: _ جلوی دهنتو بگیر که صدای اه و ناله‌ات به گوش حاجی و اهل خونه نرسه خانم کوچولو چشمکی میزنه و ادامه میده _ دلم میخواد شب عید دو تا توله‌ای که تو شکمت کاشتم به عنوان کادو به حاجی و حاج خانم معرفی کنم https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk https://t.me/+NZJoiVeN8SkzMzhk سر تیتر روزنامه با طعم سینه😂🤣😃💦🔞 _ تخلک رو بریز رو سینت شردع کن به ماساز دادن بهت زده به ارمین نگاه میکنم -چی؟ با جدیت بهم نگاه میکنه _ سینت بعد از زایمان افتاده شده........دلم نمیتواد اینطوری باشه سرم رو با خجالت پایین میندازم -به خاطر شیر داخلشه که افتادست اقا خونسردانه شونه‌ی بالا میندازه _ عیبی نداره با تلخک سریع درست میشه وارفته مینالم -اخه چون داخل شیر هست بهش فشار وارد کنم درد میگیره! پوف کلافه ای میکشه _ ای بابا........چاره‌ا‌ی نیست برات وقت پروتز میگیرم بهت زده نگاهش میکنم -اقا گوشه‌ی لبم رو خشن میبوسه _ اقا نداریم........رسانه ها دنبال سوژن......هیچ خوشم نمیاد فردا سر تیتر روزنامه ها بشه سینه‌ی افتاده کاپیتان تیم ملی فوتبال
2 1780Loading...
37
توی آشپزخونه داره #خاله‌ی‌ناتنیش رو #میماله که مامانش سر میرسه...🔞😱 https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk با نفس‌های کشداری کنار گوشم پچ زد: - بدجوری دلم هواتو کرده یاس! بیا بریم تو اتاقم... پشت چشمی براش نازک کردم و گفتم: - تو هم که همیشه دلت هوای منو می‌کنه... اسپنکی به #باسنم زد و کنار لبم زمزمه کرد: - مگه تقصیر منه که تو اینقدر س*ک‌.سی که وقتی می‌بینمت حسابی می‌زنم بالا و افسار خشتکم🍆 از دستم در میره! خودشو چسبوند بهم که با احساس کلفت برجسته‌اش بین پاهام کل تنم داغ شد... چشماش سرخ بود و تنش حسابی داغ بود دوباره به سمت لبام هجوم آوردم که دستمو روی سینه‌اش گذاشتم و ترسیده زمزمه کردم: - نکن غیاث یکی میاد می‌بینه! - خوب به جهنم، بزار ببینن... هنوز حرفش تموم نشده بود که لبامو به دندون کشید، بوسه‌اش وحشی‌تر و شیطون‌تر از قبل شده بود... دستش خزید توی #شورتم که آه غلیظم بین لباش خفه شد، با دست آزادش سینمو🍒 محکم توی مشتش چلوند انگشت داغ و مردونه‌اش روی نقطه‌حساس خیص و نبض دارم میچرخید که همین لحظه با شنیدن صدای آبجی طلا انگار که یه سطل آب یخ ریختن رو سرم....🤯♨️❌ https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk https://t.me/+IhXGCQcG4lNmZDhk غیاث مردی ۳٠ساله مذهبی و سنتی که اسیر یه دختر ۱۷ساله میشه که براش ممنوعه... 😰🔞 غیاث دست میذاره روی یاسمینی که #خاله‌ناتنیشه و وقتی با مخالفتش رو برو میشه، در نهایت بی رحمی بهش #تجاوز می کنه و رسوایی به بار میاره.... 🥺♨️ #دارای‌محدودیت‌سنی🔞♨️ #رابطه‌با‌خاله‌ناتنی👅
2 6040Loading...
38
به جای مشاوره روانشناسش رو جر می ده 💦😈 _ تا چشممو می بندم تصویر بدن #لختت جلوی چشم هام میاد! یک تای ابروم رو بالا دادم. _ الان وقت شوخی نیست! الان من #روانشناس تو هستم نه دوست دخترت! سرش رو #نزدیک آورد و جلوی گوشم آروم گفت: _ نمیتونم! لب پایینیش رو به دندون گرفت و #رها کرد. سریع خواستم ازش جدا بشم که از پشت منو گرفت و به #خودش چسبوند ...💦🔞 https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk https://t.me/+rkn5f5aTqgsxMzVk پارت واقعی❗️💯 ورود افراد زیر 20 سال ممنوع❌💦
2 1600Loading...
39
دستش را روی شکم تخت دخترک کشید: -این همه خونریزی واسه یه پریودی؟ چانه‌ی دخترک لرزید.رنگش زیادی پریده بود. -مجبورم کردی فرشا رو تنهایی بشورم به خاطر فشاری که بهم اومده همچین شده مرد نچی کرد با چشمانی تنگ شده لب زد: -پس هنگامه دروغ میگه که غیرقانونی رفتی سقط جنین سکسکه‌اش گرفت می‌دانست که حاشا کردن بی‌فایده است. -من ..‌ من .. نمی‌خواستم یه بچه .. بی‌گناه تو زندگیمون بیاد . تو که فقط منو واسه انتقام گرفتن از بابام صیغه کردی ... دیر یا زود ولم میکنی مرد در سکوت و متفکر نگاهش می‌کرد. دخترک می‌دانست که دارد نقشه می‌ریزد برای در آوردن پدرش! پریشان و بغض کرده پرسید: -ک .. کار درستی کردم .. نه ؟ تو که اذیتم نمی‌کنی پیمانی می‌کنی؟ .. خیلی درد دارم مرد گونه‌ی لطیفش را بوسید و زیر گوشش پچ زد: -اذیت یه لحظشه آذین کوچولو! دیدن نور خورشید برات میشه آرزو! خوردن یه غذای خوب برات میشه حسرت! از این به بعد باید واسه کوچکترین نیازات جون بدی تا راضی شم! گفت و زیر بغلش را گرفت و تن دردناکش را از روی تخت کند. -آی .. آی مامان جون و رو خدا ببخش.. تو رو خدا ببخشید -ببخشم؟ تو که می‌دونستی من چه کینه شتری‌ایم! این دل و جرئتو از کجات آوردی که این گوهو خوردی؟ او را روی زمین کشید مقصدش زیر زمینی بزرگ ویلا بود. می‌دانست دخترک به حد مرگ از تاریکی و تنهایی می‌ترسد میدانست چه وحشتی از حیوانات موذی دارد دخترک هق‌هق کنان التماس کرد _ پیمان مرگِ من ، پیمان من تازه سقط کردم رحم کن پیمان حرف‌هایش بدتر آتش به دلش زد _ میخوای رحم کنم بهت؟ بمیر! بمیر تا یادم بره بابای حرومزادت باهام چیکار کرد روی زمین پرتش کرد و آب دهانش را روی زمین انداخت _ توله گرگ به بابای بی شرفش میره دلمو زدی آذین دیگه حتی لیاقت نداری تو تخت بیای زیرم گفت و محکم در را بست میدانست با بستن در ظلمات می‌شود آذین وحشت زده جیغ زد همه جا تاریک بود با پا های لرزان خودش را جلو کشید تا به در بکوبد و التماس کند که نفهمید دمپایی‌اش به چه گیر کرد در تاریکی روی زمین پرت شد و سرش محکم به آجرهای چیده شده روی هم خورد گرمی خون تا شقیقه هایش پیچید و دلش ضعف رفت صدای پیمان در سرش تکرار شد "بمیر! بمیر تا یادم بره بابای حرومزادت باهام چیکار کرد" پلک‌هایش روی هم افتاد و گوش هایش سوت کشید کاش تا لحظه مرگ هوشیار و زنده می‌ماند تا مژده ی مردنش را به مردِ زندگی‌اش دهد و خوشحالش کند اما نمی‌شد.... لب های خشکش کش آمد تولدش کسی را شاد نکرده بود اما با مرگش پیمانش را شاد می‌شد... خون از گوشه لبش جاری شد و هم زمان در باز شد _ بیا لشتو جمع کن گمشو بیرون باز حوصله چند روز بیهوشی و مریض داری ندارم بی جان لبخند زد میدانست مردش دروغ میگوید می‌دانست دلش سوخته وگرنه نمی‌آمد پیمان کلافه چراغ قوه را روی زمین گرفت _ کجایی موش کوچولوی مارمور؟ بیا گمشو بیرون تا پشیمون....... با دیدنِ استخر خون زانوهایش به لرزه افتاد بهت زده زمزمه کرد _ آ ... آذین؟ دخترک با دهان خون خندید و هم زمان به سرفه افتاد عزرائیل را نزدیکش احساس میکرد _ امشب .... امشب تولدم بود https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk https://t.me/+FU9G3NforRw2OTRk
2 3390Loading...
40
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ²⁴👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
2 6770Loading...
01:00
Video unavailableShow in Telegram
🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری 💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥 ✅تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینیak ²⁶👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730 ☯ @telesmohajat
Mostrar todo...
22.68 MB
Photo unavailableShow in Telegram
دوست داشتن هم دل می‌خواهد هم دلیل تو دلیلش باش دلش با من 💍 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
. قشنگ ترین قربانی، فقط اونجایی که بهش میگی؛ الهی من به قربونت ♥️🥰 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
Mostrar todo...
00:10
Video unavailableShow in Telegram
2.75 MB
+حکم قصاص و اجرا کنید من رضایت نمیدم قاتل خواهرم باید اعدام بشه گفته بودم اعدام میکنم و حالا توی میدون روستا جلوی چشم همه داشت طناب دار و به گردن برادر دخترک مینداخت. چشمای پر و چونه لرزنش هم دل بی رحم مرد و به رحم نمیاورد. ارباب روستا بود و همه ازش حساب میبردن. پاش رو روی چهار پایه گذاشت و قبل از خالی کردن زیر پای قاتل خواهرش ،دخترک با التماس به شلوارش چنگ زد و گفتم: -التماس میکنم هر کاری بگید میکنم برادرم و اعدام نکنید حاضرم خون بس بیام عمارت اربابی با پاش دخترک و به عقب هل داد و از بین دندونای کلید شده غرید: -ببند دهنت و حرومزاده تو به چه درد من میخوری؟ دلارا اشکاش،رو با پشت دست پاک کرد و مظلومانه گفت: - نمیدونم...هر کاری بگید عمارت تون و هر روز تمیز میکنم اصلا بهم آب و غذا هم ندید اگه اعتراض کنم... مرد با اون‌چشمای سرد به چشمای سبز دخترک نگاه کرد یروزی هر کاری میکرد تا اون تیله های سبز همیشه بخندن. اما حالا دلش از سنگ سخت تر شده بود. نگاه سرد و یخ زده ش لرز به تن دلارای انداخت، از اون مرد میترسید وقتی به طرفش خم شد. از وقتی برادرش قاتل شده بود دیگه دوستش نداشت. چونه دلارا رو بین انگشتاش گرفت و صورتش رو بالا کشید و با نیشخند گفت: - هر کاری؟ ترسید اما برای نجات برادرش هر کاری میکرد: - ب...بله...ارباب - خون بسم میشی اما نه به عنوان زن من بلکه کنیز این عمارت! کلفتی زنم و میکنی -#قبوله... https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 هرمز دولت شاهی مردی دختر باز و خشن و زورگو که دخترا رو فقط واسه یه شب میخواد تا تختش و گرم کنه عاشق دخترک چشم سبزی میشه که بهش بی محلی میکنه... دلارا برادرش قاتله خواهر هرمز خانه... به عنوان زن عقدیش میبره خونش تا شکنجه ش کنه هر روز کتکش،میزنه و دخترای رنگ و وارنگ میاره خونه غافل از اینکه... هرمز خان ارباب خشن و بی رحم روستایی که به خاطر کشته شدن عزیز ترین خواهرش، دست رد به سینه خانم معلم نمیزنه و با بدجنسی اونو خون بس عمارتش میکنه و هر شب جلوی همه خدمه های عمارت بهش تجاوز میکنه و .....😱❌❌ https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 https://t.me/+CywaNY_5Q382MDI0 #ارباب_رعیتی_شکنجه_ای⚠️🔞 📛این رمان مخصوص بزرگسالان است📛
Mostrar todo...
خانوم معلم

به قلم:مهتاب.ر رمان های انلاین📚 عروس نحس دختر دهاتی توکا ارباب زاده ماهاراجه ⭕️ تعرفه تبلیغ: @adsbrag رمانای دیگه‌م🍓 @Tokam @khAT00Nam @text_ghallb @maharajee 🔵پارت یک

https://t.me/c/1879995851/15

رمانای تکمیل شده:

https://t.me/+Qbh3v72GYTRjZjNk

00:02
Video unavailableShow in Telegram
#پارت۱🔞❌ - استاد من س*ک*س سرپایی دوست دارم💦 https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk دستشو روی باسنم کشید و گفت: - اینو دیگه از کجا یاد گرفتی شیطونک. پاهامو بین پاهاش گذاشتم و با عشوه گفتم: - دوستم واسم از اون فیلما🔞 فرستاد منم دیدم سریع اخماش رفت توی هم و #لاپامو تو دستاش فشار داد. - #فیلم‌سوپر دیدی واسه من؟ بزنم این #لاپای خوشکلتو قلم کنم؟ جواب ندادم که منو روی میز خوابوند و دامنو داد بالا، #شورت نپوشیده بودم و با دیدن لاپای سفید و شیو شده‌ام چشماش برقی زد. رونامو از هم فاصله داد و سرشو برد بین پاهام با نشستن زبون #داغ🔥 و #لزج💦 ش روی...🍓🙊 https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk https://t.me/+tLpsrX0S8kcxN2Vk س*ک*س دختر هو*رنی با استاد حشری که دشمن پدرشه و...♨️❌ #رمــــان_‌مـــمـنــوعــــه‌وبـــزرگســالان😈🔥
Mostrar todo...
87562683.gif.mp40.23 KB
#بخیه_4 _ الکی ناله کن؛ مادربزرگم پشت دره ... من هنوز نمیدونستم قضیه چیه؟! انگار بلد نبودم نقش بازی کنم اما بابتش پول گرفته بودم. با چشم بسته تمام احساساتم رو توی لحنم ریختم. _ آهههه ...لبام ... زیر لب "نچ" کرد و دوباره کنار گوشم پچ زد: _ خیال کردی من معشوقتم که از لبات شروع کنم؟ زود برو سراغ اصل مطلب ... شا‌کی رو بهش کردم. _ دارم الکی ناله می کنم، واقعی که انجامش نمیدی! حتی شوهر های واقعی از لب شروع میکنن ... بیخیال روی تخت دراز کشید و دست روی چشم هاش گذاشت. _ هر کاری میخوای بکنی بکن؛ فقط تا دو ساعت ادامه بده ... چشم هام گرد شد و تند سمتش چرخیدم که سینه های نرمم توی آرنجش فرو رفت. _ آخ ...دو ساعت؟ چه خبره؟ نا برام نمیمونه! دندون هاش رو روی هم سایید و فک مردونه‌ش قفل شد. _ نکنه میخوای فکر کنن زود انزالی دارم؟! از درد سینه‌م رو چسبید‌م که نگاهش روی چاکم زوم شد. _ نگران نباش؛ من فردا میرم واسه کل اهل خونه تعریف میکنم که اصلا زود انزالی نداشتی، خیلی هم اونجات بزرگ بوده ...بلدم داستان تخیلی بگم. سیبک گلوش بالا پایین شد و کمرم رو محکم چسبید. _ یا همین الان ناله کردنت رو شروع میکنی یا خودم وارد عمل بشم؟ ترسیده با صدای لرزون، نالیدم: _ آخ آخ ...یواش تر ...میسوزه! با چشم خمار در حالی که مشخص بود خوابش میاد، بهم خیره شد. _ چی میسوزه؟ شونه بالا انداختم و چین به بینیم دادم. _ ندیدی توی فیلم های خاکبرسری از همین حرف ها میزنن؟ میسوزه ‌..‌.درد میکنه، داره میاد ...اوف محکم تر ...مگه تا حالا از اون فیلم ها ندیدی؟ انگشت زیر بینی کشید و اخمش رو پر رنگ کرد. _ نه تا وقتی واقعیش هست، فیلمش رو میخوام چیکار؟ کنجکاو سمتش چرخیدم. این مردی‌ که من توی این یک سال شناخته بودم و توی خونه براش کار میکردم اصلا آدمی نبود که بخواد دختری به خونه بیاره تا نیازش رو برطرف کنه. _ یعنی واقعیش رو تجربه کردی؟ باز جدی شد. _ دو خط بهت خندیدم پرو شدی! آره کردم ...ناله‌ت رو بکن. خوب بلد بود توی پرم بزنه ...انگار برای هر جمله هزار بار تمرین کرده بود. _ فکر کنم دیگه کسی پشت در نیست؛ فردا بهشون میگم جلوی دهنم رو گرفتم مبادا مزاحم کسی بشم. با تحکم بدون هیچ مکث و فکری جواب داد: _ نه ...نمیشه! کارتو بکن. شاکی به کارم ادامه دادم که بعد از چند دقیقه چشم هاش رو باز کرد. _ بسه؛ داری بیدارش میکنی! سوالی بهش زل زدم. _ کیو؟ با این همه سر و صدایی که کردم اصلا کسی نخوابید که حالا بخواد بیدار بشه. عصبی پتو رو عقب زد و بی هوا روم خیمه زد ... https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 https://t.me/+XaCSpvro7OIyNjA0 ⚠️🔥خلاصه: لیلا دختر شیطونی که از پیشخدمت بودن، به صیغه مهام خان تبدیل میشه و مجبور میشه به زور نقش همسرش رو برای خانواده شوهرش بازی کنه و هر شب تو تختش وانمود کنه که ‌...🔥⚠️
Mostrar todo...
بـــخــیــ🩸ــه

﷽ ممنوعه/ رده سنی بزرگسالان🔞 شروع رمان👇🏼 t.me/c/2230498075/8

قاضی شهوتی🔞⚖ #Part_1 دستش رو به واژنش رسونده بود و آروم نفس نفس میزد. عرق سردی روی پیشونیش بود و تو همون حال استرس زا شروع به مالوندن اون صورتی و تپلش کرد که حتی وقتی تو زندون بود تمیز و بدون مو بود! واژنش رو میمالوند و از ترس این که صداشو سربازا بشنون لباشو مدام گاز میگرفت. بدنش بی حد و مرز سکسی و کردنی بود.. هیچوقت نمیشد باور کرد که اون یه قاتل بود! قاتلی که روز معاشقه با شوهرش اونو به قتل رسونده باشه. زنی که اونقدر حشریه که حتی توی حبس هم نمیتونه حشر خودش رو کنترل کنه! آب تپل صورتیش سرازیر بود و حرکت دستش تند تر و تند تر میشد از داغی زیاد روسریشو درآورد و موهای لختش روی صورتش ریخت. خیلی زیبا بود! خیلی خیلی.. ماهرانه انگشتش رو وارد سوراخش کرد و خودش رو انگشت میکرد. انقدر توی لذت خود ارضاییش محو بود که متوجه نبود من دارم از چشمی در اتاق بازداشتگاه بهش نگاه میکنم و تموم حرکاتش رو زیر نظر دارم. حتی خودم هم نمیتونستم درک کنم چرا این وقت شب به اینجا اومدم و یه زن متهم به قتل رو زیر نظر گرفتم! https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk https://t.me/+3U72xd5jy4k0YjZk فاحشه‌یقاضی داستان یه قاضی با نفوذ ۳۴ سالست که تو عمرش هیچ زنی نتونسته قلبشو تسخیر کنه. تا این که یه روز لا به لای پرونده های جنایی به یه پرونده‌ی قتل برمیخوره! پرونده ای که قاتل اون زن ۱۹ ساله ای هست که همسرش رو به طور مشکوکی به قتل رسونده! ترنم قاتل پرونده‌ی همسر کشی در عین لوند بودن و هورنی بودنش انقدر مظلومه که برای اولین بار دل و ایمون قاضی پرونده ، حاج حارث ارجمند رو میلرزونه و باعث میشه آقای قاضی جذاب قصه از هیچ تلاشی برای نجات دادن جان ترنم چشم پوشی نمیکنه اما... رمان دارای صحنه های بزرگسال است🔞🔥
Mostrar todo...
فاحـشه‌ی قاضـی🔞⚖

آقای قاضی با پوست سفید سوتین مشکی بسته بود، خودت بودی نمیکردیش؟ 🔞👅💦

🔮طلسم دفع بیماری🪄 💒بازگشت معشوق و بخت گشایی و رضایت خانواده💍 💵طلسم مفتاح النقود جذب ثروت و مشتری💎 🧿باطل السحر اعظم و دفع همزاد و چشم زخم ❤️‍🔥زبانبند و شهوت بند در برابر خیانت❤️‍🔥تمامی کارها با ضمانت نامه کتبی و مهر فروشگاه 🔴 لینک کانال و ارتباط با استاد👇 https://t.me/telesmohajat 💫گره گشایی،حاجت روایی و درمان ناباروری زوجین در سریعترین زمان 👤مشاوره رایگان با استاد سید حسینی ²⁶👇 🆔@ostad_seyed_hoseyni ☎️  09213313730
Mostrar todo...
Photo unavailableShow in Telegram
My only riches are Your beautiful eyes تنها ثروتِ من چشم‌های قشنگِ توست
Mostrar todo...