cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

|I{•-----»تکیه گاه من«-----•}I|

رمان دیوونه منتقل شد ناشناس دیوونه: https://t.me/BiChatBot?start=sc-701412-JJDQerd جواب ناشناس ها: https://t.me/joinchat/Af1W9nXvzucwYmZk

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
1 287
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

آپ تکیه گاه تا رسیدن نظرات پارت اخری که آپ شد به 30 متوقف میشه و فقط تو چنل VIP گذاشته میشه پارت های بعدیش #نیا
Mostrar todo...
پارت امشب فردا شبم شاید پارت داشته باشیم هم از تکیه گاه هم دیوونه 🤍✨
Mostrar todo...
🌙🍂🌙🍂🌙🍂🌙🍂🌙 🍂🌙🍂🌙🍂🌙🍂🌙 🌙🍂🌙🍂🌙🍂🌙 🍂🌙🍂🌙🍂🌙 🌙🍂🌙🍂🌙 🍂🌙🍂🌙 🌙🍂🌙 🍂🌙 🍁 #تکیه_گاه_من پارت یازدهم: ادرین با لبخندی پیروزمندانه اما آروم و نجیب کنار ویکتور نشست گویی قصد بهم ریختن برنامه های مرد رو به روش را داشت با چشمان وحشی اما به ظاهر آروم مادرو پسری را که کنار هم نشستن دنبال کردو باز نگاه به مرد شوکه ی رو به روش دوخت: "_در غیر این صورت من..." چشمان مادرش درخشید برعکس چشمان ملتمس میلادو عادل در این لحظه آینده ی کودکی بیگناه در دستان ادرینی بود که کم از برادر زخم به دل نداشت عادل نمیخواست مردد باشد اما به چشم دیده بود چه بر سر شخصی که پشت به محبت برادر کند و پرده ی حرمت بدرد میاید. ادرین با نیشخندی که کنج لب نشسته بود ادامه داد: "_مهریه پرداخت نمیکنم!" نفس های حبس شده در سینه هم زمان رها شد و نگاه مشتاق پیرزن سرد... یاشار دست مشت کرد با لبخندی اجمالی حرصی که بر سر انگشتان خالی میشد پنهان کرد: "مشکلی نیست... میدونم که شما به خوبیه خودم از پسرم مراقبت میکنید" "یاشارررر...معلوم هست داری چی میگی؟" یاشار تشری به زنی که حتی حاضر نمیشد در این مراسم شرکت کند و حال احساسات مادرانش به تقلا افتاده بودن زد: "ساکت باش یشیم... غریبه که نیست اینجا...تو مادر بودن خودتو به همه نشون دادی دیگه آروم بشین سر جات! " یشیم لب گزید و از خجالت مشغول بازی با دستانش شد ادرین با اخمی وحشتناک دست بر روی میز کوبید: "_احترام خودتو حفظ کن مرد!" یاشار بالاخره سکوت به جان خرید و از ادامه ی بحث خودداری کرد نکات لازم ذکرو تمام مسائل در رابطه با مراسم گفته شد حال وقت حضور در جمع مهمان ها و اعلام تصمیم دو خاندان بود ادرین به عنوان برادر بزرگتر عادل مسئولیت اعلام نامزدیه انها را بر عهده گرفت در طول مراسم تعداد زیادی از مهمان ها میل یه همراهیه ادرین و هم صحبتی با او داشتند در صورتی که با یک تبریک خشک و خالی از کنار یاشار عبور میکردن... آتش به جان یاشار افتاده و نیمی از نقشه هایش همراه با کاخی از امید سوخته و نابود گشته بود یشیم بانو با اخم گوشه ای نشسته و با حسرت نزدیک بودن میلاد به عادل رو تماشا میکرد که پیرزن سر رسید و کنارش نشست میدانست مادر ادرین اهل کنایه زدن نیست اما بازهم انتظار حرف های وحشتناکی را از جانب او میکشید "میلادت شد باعث و بانیه عزا گرفتن ادرین سر خاک عادل" یشیم ابرو درهم کشید متوجه منظور زن نمیشد پیرزن لبخند تلخی زدو نگاه به ادرین دوخت که با صلابت ایستاده و جواب تبریک هارا میداد "برای ادرین عادل مرد...نگاه کن عزاشم گرفته جیگر گوشم...بچم برای تنها تکیه گاهش مرد بخاطر پسرت... پس یشیم کاری نکن خط بیفته به ابروی ادرین با این گوشه نشستنت" یشیم هنوزم متوجه موقعیت نبود اما گویی پیرزن درست میگفت ادرین آن نگاه سابق رو به عادل نداشت شرمنده دست چروکیده ی پیرزن رو گرفت نزدیک لبای سرخش کردو نرم بوسید: "حلالم کن "
Mostrar todo...
این هفته تکیه گاه پارت داریم 🤍
Mostrar todo...
_ پسرجون گشادی‼️ من جنده نمیکنم ...🔞💦 بغض تو گلومو با خشم سرکوب کردم و داد زدم: _ چون تووو دیشب تا خرخره توم فرو کردی🤬😭 + من مست بودم چیزی یادم نیست .🙄 هااا؟ شاخ شدی بزغاله‼️ میخوای بزنم سیاه‌ و کبودت کنم؟😡🖕 شلوارمو از پام بیرون کشیدم و همونطور که آلتم رو میمالیدم گفتم : _ حتی بخوای‌ام دیگه نمیذارم گیرم بیاری ...🖕🔞‼️ 💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦 https://t.me/+qS1hlMA60BlkMDc0 https://t.me/+qS1hlMA60BlkMDc0
Mostrar todo...
00:03
Video unavailable
پسره واسه در رفتن به پلیس پیشنهاد سکس میده و ... 🙈💦🏳️‍🌈 _ آقا پلیسه من این پیشنهادو به هرکسی نمیدما 😈‼️🔞 رادمان خندید : آره از قیافت معلومه ... انگار روزی ده نفر میکننت😂🔥🏳️‍🌈 قلبم شکست ... دستمو روی میز کوبیدم و داد زدم : توی عوضی فکر کردی کی هستی ؟؟😡🔥⁉️ بلندتر از من نعره کشید: 😔 _ اونی که جنده‌ها رو از خیابون جمع میکنه‼️👊 و سنگ کمربندشو باز کرد و ادامه داد : ولی اگه زیادی کص بگن دهنشونم صاف میکنه ...⛓🍆 💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞💦🔞 https://t.me/+qS1hlMA60BlkMDc0 https://t.me/+qS1hlMA60BlkMDc0 https://t.me/+qS1hlMA60BlkMDc0
Mostrar todo...
animation.gif.mp40.41 KB
رابطه_با_پادشاه_شیاطین😱🔥💦😈 با #ترس عقب عقب میرفتم که بهو پام گیر کرد و افتادم زمین . نفس💦آلفا بخدا من من آلفا🔥هیشششششش کار بد که میکنی باید تنبی بشی دیگه توله سفیده من حالا هم بیا جلوم رو تخت دراز بکش و خودت رو ار*ضا کن تا وقتی هم نگفتم نمیتونی وایسی حالا هم لخت شو. آروم لباسم رو در آوردم و روی #تخت دراز کشیدم #آلفا هم جلوم وایساد ، دستم رو آروم رو #بهشتم کشیدم که آلفا دستش رو گذاشت رو #س_ینه‌ام و و شروع کرد به ماساژ دادن کم کم سرعتم بیشتر شد و صدای #ناله‌ام بلند شد . داشتم #ار_ضا میشدم که یهو آلفا بلندم کرد و من رو روی خودش نشوند که #آلتش یهو با فشار وارد بهشت #تنگ شد جیغ بلندی از درد کشیدم و .... https://t.me/+ifUTCeq8svJmNmM0 https://t.me/+ifUTCeq8svJmNmM0
Mostrar todo...
00:01
Video unavailable
🚫⚠️ارباب‌های‌وحشی⚠️🚫 با لذت زیرش آه میکشیدم که یقه لباسم رو گرفت #پاره کرد انداخت اونور حالا کاملا ل*خت زیرش بودم ، سرش رو توی #گردنم فرو کرد شروع کرد به گاز گرفتن و مک زدن #سی.نه‌هام رو توی مشتش فشار میداد و #میمالید زیرش با صدای بلند #ناله میکردم و ماهاش رو از لذت میکشیدم که یهو بلند شد و شروع کرد به در آوردن #لباس‌هاش ،😱😈🔥 با دیدن آلت خیلی #بزرگش با ترس و بهتر خودم رو کشیدم عقب که مچ پام رو گرفت روی زمین #خوابوندم روم خیمه زد سرش رو توی #گردنم فرو کرد با نفس نفس زیر گوشم زمزمه کرد 💦دردش رو هیچجوری نمیتونم کم کنم یا از بین ببرم پس انشب باید تحمل کنی چون میخوام کل آلتمو داخلت جا کنم . خواستم چیزی بگم که کامل #قفلم کرد و آلتش رو روی بهشتم تنظیم کرد ، با وارد شدن سرش داخلم صدای #جیغم تو کل جنگ پیچید قشنگ حس میکردم که بهشتم داره #کش میاد و گشاد میشه . یهو با یه #فشار نصفش رو #داخلم فرو کرد که درد بدی توی پایین تنم پیچید و #خون از لای پام راه افتاد صدای فریادم تو جنگل پیچید . (آلفایی ‌که با آلت خیلی بزرگش پرده دختره‌ارو توی جنگل میزنه و بعدش با گرگش دختره‌ارو ج.ر میده 🔞🚫⚠️) https://t.me/+ifUTCeq8svJmNmM0
Mostrar todo...
0.14 KB
Repost from N/a
گــــــــ🏳‍🌈ـــــــی تاریخــــــــ🔥ــــــــی هاتـــــ💦ـــــــ هر روز #ندیمه‌شو وادار میکنه براش #س*اک بزنه😮‍💨💥💯 https://t.me/+2pEinc_SEmAxNGMx #اجباری😥 #خون‌آشامی🩸
Mostrar todo...
Repost from N/a
00:03
Video unavailable
#مستر_اسلیوبوی🤤⛓ #آمپرگ😋🔥 با #حرکت عض*وش لای باس*نم #شهوت تمام وجودمو گرفت.. خودمو به عض*وش #مالیدم که بابک #تک خنده‌ای کرد-- جانم عزیزم ؟ چی میخای ؟؟ #نگاهمو تو چشمای #جنگلیش انداختم-- خودتو‌.. انگار همین کلمه #کافی بود تا منو داگ*ی کنه و #عض*وشو آروم آروم تو #س*وراخم ببره.. #لبمو به دندون گرفتم و #خودمو آروم عقب و جلو کردم که صدای #ناله‌شو شنیدم.. #کمرمو گرفت و #عمیق و محکم توم #تلم*به زد.. باس*نمو تو #مشتش گرفت و بعد #اسپنکی زد.. - آههههه.. خیلی #تنگی آستیاژ .. + اومممم.. توهم بدجور #کلفتی بابک .. https://t.me/+2pEinc_SEmAxNGMx
Mostrar todo...
0.57 KB
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.