Pm:(:
◉━━━━━━────── ↻ㅤ ◁ㅤ ㅤ❚❚ㅤ ㅤ▷ㅤㅤ ⇆ اینجا قراره مغموم شی.
Mostrar más2 072
Suscriptores
-124 horas
-107 días
-4730 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
هیچوقت فکر نمیکردم به جایی برسم که دیگه با اومدن اسمت قلبم تند تند نزنه، دیگه برام فرقی نکنه کجایی و داری چیکار میکنی، دیگه از کسی حالتو نپرسم، دیگه عکساتو نبینم، ویساتو گوش ندم، آهنگایی که تو رو یادم میندازنو همرو پاک کنم، دیگه بهت شبا فکر نکنم، با فکرت روزامو سپری نکنم، به اینکه یه روز میای یا نمیای فکر نکنم،من هیچوقت فکر نمیکردم تو توی قلبم بمیری. میگفتم همیشه جات یه گوشه خالی میمونه، هنوزم هستا. ولی دیگه نمیتونی پرش کنی. اون تویی که دوسش داشتمو اونجا خاک کردم.
@thepm|
💔 9❤ 2
ايُّهَا النّاس هذهِ دارُ تَرَحٍ لا دارُ فَرح
و دارُ التِواءٍ لا دارُ استِواء
فمن عَرَفَها لَم يَفرَح لِرَجاءٍ
و لَم يَحزنْ لشَقاءٍ
•ای مردم، این جا سرای غم است نه سرای شادی، و سرای پیچ در پیچ است، نه سرای سر راست، پس هرکه دنیا را شناخت به امیدی شاد نشد و از رنجی اندوهگین نگشت.
@thepm|
💔 10❤ 2
اینطوری شروع شد که داشت رد میشد، دیدم داره دلمو با خودش میبره. بلند گفتم ببخشید شما پرندهای؟ وایساد نگام کرد. گفتم با شمام. گفت پرنده ها حرف نمیزنن که. گفتم درخت نمیخوای که رو شاخهش بمونی؟ خندید. همونجا واسّادم درخت شدم براش. از بس قشنگ میخندید.
اینطوری ادامه دادیم که صبح زود بهش فکر میکردم، ظهر براش مینوشتم، شب براش میفرستادم. نمیخوند. می گفت پرندهها سواد ندارن واسه همینه که میتونن آزاد باشن. گفت نگاه کن، پرندههای قفسی کف قفسشون روزنامهس. آخر یهبار گفتم پرنده، آشیونت کاشکی باشم. ترسید. چشماشو بست. خط افتاد رو خندهش. گفتم شوخی کردم بابا نترس. گفت شوخی هم کردی باشه، پرنده جدی میترسه.
اینطوری تموم شد که باهار اومد و یهروز دیدم داره ساکشو میبنده. گفتم کجا؟ گفت پرنده ها بهار میرن دیگه. گفتم درخت رو نمی برن؟ گفت نه بابا، درخت باید بمونه پیر بشه. گفتم از این پیرتر؟ گفت یهکم جا داری هنوز. بعد پیشونیمو بوسید، گفتم لب مگه چشه؟ گفت نبوسیدم که، موریانه پیشت جا گذاشتم که زود تموم بشی غصه نخوری. گفتم این قشنگترین شکل دوستداشتنه. گفت میدونم. بعد پر زد و رفت. قشنگ بود وقتی میرفت، وقتی میموند، وقتی کلافه بود، وقتی دوستم نداشت.
باهاره و باید یه قصه شاد بگم. یکی بود، یکی نبود. اما با این که نبود، قلب اونیکی هنوز گرم بود ازش. قلب گرم هم مث دعای مادره، تو اوج بلا به دادت میرسه. سفر بخیر پرنده، یادم تو رو فراموش اما گاهی تو نور صبح برقص و یه بوسه از دور بفرست. درختت شاخهی محبوب تو رو به هیشکی نمیده. قول داده، به تو، به خودش، به موریانههایی که جا گذاشتی و حالا رسیدن به قلبش.پرنده، باهارت رنگی پنگی. سفر بی خطر. ما دوباره عاشق هم میشیم، حالا میبینی.
•حمیدسلیمی
💔 13❤ 2
تو بیا بشین اینجا هفت شبانه روز باهم حرف بزنیم؛ بدون اینکه به این فکر کنیم که وقتی از سر میز بلند شدیم باید دنبالهی چه داستانهای سختی رو بگیریم.
تو بیا بشین اینجا هفت شبانه روز باهم حرف بزنیم؛ که یه ذره یادمون بره خارج این میز چه زندگیای در انتظارمونه. چه اتفاقهایی داره میفته. چه سرگردونیها داریم. چه مبهوت موندنها داریم.
تو بیا بشین اینجا هفت شبانه روز باهم حرف بزنیم؛ یه جوری که وقتی تموم شد، نفهمیم هفت شبانه روز گذشته و ما چشممون به ساعت نبوده که چهارده دور چرخیده. اصلا اگه تو بیای بشینی اینجا من میتونم زمانو نگه دارم که نگذره. آخه من همونیم که تورو نشوندم اینجا روبهروی خودم. دیگه مگه کاری هست که نتونم انجام بدم؟
@thepm|
❤🔥 5❤ 5💔 4
00:51
Video unavailableShow in Telegram
گاهی آدم دلش میخواد با یه نفر،دو کلمه حرف بزنه.[از ماندگار ترین دیالوگ های سینمای ایران-فیلم شب های روشن]
@thepm|
308300043541ce42e9d993bcf084e9885b621f888751cf7d147cd83c4d57a8d3.mp44.26 MB
💔 7
نزار قبانی میگه هم میترسم دوستت داشته باشم، اونوقت بری و درد بکشم. هم میترسم دوستت نداشته باشم، که فرصت «عاشق تو بودن» از دستم میره و پشیمون میشم. حالا تو بگو! «کیف احبک بلا الم، و کیف لااحبک بلا ندم». چطور عاشقت باشم و درد نکشم، و چطور عاشقت نباشم و پشیمون نشم.
@thepm|
❤🔥 8💔 4❤ 1
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.