cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

•°عـشق خــآص°•

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
5 634
Suscriptores
-824 horas
-507 días
-22430 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

Repost from N/a
Mostrar todo...
Repost from N/a
⛔️عوارض وحشتناک ماندن 《اسپرم》 در بدن که هیچ وقت نمیدونستی مشاهده فیلم ➡️➡️
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailable
اسپرم خود را در یک لیوان آب بریز اگراسپرم: مشاهده تست ➡️➡️
Mostrar todo...
Repost from N/a
Photo unavailable
رسم عجیب اسکیموها "تعارف همسر" به مهمان است 😂 مشاهده فیلم ➡️
Mostrar todo...
00:15
Video unavailable
با ساده‌ترین وسایل، خفن‌ترین کاردستی‌ها رو بساز 😎 کاردستی‌های سه بعدی فیلیمومدرسه خودش یه اثر هنریه! برای یاد گرفتنش همین الان روی لینک زیر کلیک کن 👇 https://fi.limo/7fa627 @FilimoSchool_com
Mostrar todo...
1.43 MB
♨️شوهر خطاکار شوهرم راننده یه مینی بوسه که صبح و شب پونزده تا خانوم رو می‌بره به تولیدی لباس و بر می‌گردونه.اوایل خیلی برام مهم نبود که کجا می‌ره ،اما کم کم یه حسی بهم می‌گفت نکنه خدای نکرده با یکی از مسافراش خوب بشه و زندگیم به هم بریزه.تا اینکه یه روز جمعه شوهرم گفت:امروز تولیدی اضافه کاری گذاشته و باید یه سرویس صبح مسافر ببرم،اصلا سابقه نداشت تولیدی جمعه‌ها کار کنه،همینکه مینی بوس راه افتاد سریع یه اسنپ گرفتم و پشت سرش حرکت کردم.بین راه شوهرم دوتا خانومو سوار کرد و رفتن خارج شهر و مینی بوسو یه گوشه زیر درخت پارک کرد،یه نیم ساعتی که گذشت رفتم سمت مینی بوس و دیدم که شوهرم ...⬇️⬇️ ادامه ی داستان ➡️
Mostrar todo...
Photo unavailable
راز آب ریختن روی 《سنگ قبر 》که شاید نمیدونستی 👻🔥 مشاهده کلیپ بشدت تاثیر گذار ➡️
Mostrar todo...
Repost from N/a
📚داستان آواز ارغوان🎵 یکی از پشت سرم دهنم رو محکم گرفت... اونقدر محکم که قدرت هیچ کاری رو نداشتم تقلا کردم با یک ضرب منو کوبید زمین و خودشو انداخت روی من باورم نمیشد از ترس داشتم قالب تهی میکردم اشکان بود اون چطوری خودشو رسونده بود به من نمی دونم ؟ التماسش کردم گفت: خودت خواستی تو مگه همینو نمی خواستی؟ هر چی در توان داشتم جمع کردم و جیغ بلندی کشیدم که لابلای درختها و کوه پیچید دوباره دهنم رو گرفت خیلی زورش زیاد بود و نتونستم از جام حرکتی بکنم تقلا می کردم و می زدمش اما اون کثافت دهنم رو ول نمی کرد ومن نامفهموم می خواستم که ولم کنه اما اون حیوون وحشی.... 😱🔞 ادامه ی داستان➡️➡️
Mostrar todo...
Repost from N/a
🟢داستان نامه ای به خدا😍 مردی در نیمه‌های شب دلش گرفت و از نداری گریه کرد. دفتر و قلم به دست گرفت و شمع را روشن و برای خدا نامه‌ای نوشت. نوشت به نام خدا نامه‌ای بخدا. ازفلانی. خدایا در بازار یک باب مغازه می‌خواهم یک باب خانه در بالا شهر و یک زن خوب و زیبای مؤمن و پولدار و یک باغ بزرگ در فلان جا دوستش که این نامه را دید گفت: «دیوانه! این نامه را به خدا نوشتی چگونه به خدا می‌خواهی برسانی؟» گفت: «خدا آدرس دارد و آدرسش مسجد است.» نامه را برد و در لای جدار چوبی مسجد گذاشت و گفت خدایا با توکل بر تو نوشتم نامه‌ات را بردار!! نامه را رها کرد و برگشت. صبح روز بعد.... ادامه ی داستان ➡️ ادامه ی داستان ➡️
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.