📝اشعار ناب مدح و مرثیه
کانال رسمی "اشعار ناب مدح و مرثيه" پایگاه تخصصی مدح و مرثیه منتظر نظراتتون هستیم 💌
Mostrar más631
Suscriptores
Sin datos24 horas
+57 días
+1430 días
Distribuciones de tiempo de publicación
Carga de datos en curso...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.Análisis de publicación
Mensajes | Vistas | Acciones | Ver dinámicas |
01 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
داور دنیا و دين دارای مُلک ارتضا
کاشف راز قدر دانای اسرار قضا
نور طور ذوالمنن فرزند موسی بوالحسن
سبط احمد شبل حیدر ضامن آهو رضا
فیض مطلق مرکز حق خطّ پرگار وجود
قطب امکان محور ایجاد فهرست بقا
عین یزدان عون رحمن منبع الطاف حق
ابر رحمت کان حکمت چشمهٔ فيض خدا
شمع مشکات هدایت دُرّ درج یا و سین
نور خورشید ولایت ماه برج انّما
حرفی از قلب منیرش معنی الله و نور
سطری از لوح ضمیرش دفتر أرض و سما
اهل عالم را ز فیض خاک راهش آبرو
عرش اعظم را ز فرش بارگاهش ارتقا
عاشقان را جلوهٔ ماه جمالش آرزو
عارفان را پرتو خورشید رویش مدّعا
انبياء را شمع محفل اوصیا را رهنمون
اولياء را مونس دل اتقیا را رهنما
از عباراتش عیان معنای لفظ کاف و نون
از اشاراتش هویدا سِرّ قانون شفا
لطف و قهرش در جهان پیرایهٔ بیم و امید
قُرب و بُعدش جاودان سرمایهٔ خوف و رجا
اهل عالم سر به سر از پیر و برنا شيخ و شاب
در عمل جویند از تأثیر مهرش کیمیا
از جمال بی مثالش سِرّ احمد آشکار
از کمال ذوالجلالش راز حیدر بر ملا
حامی احکام قرآن دافع کفر و ضلال
قاسم جنّات و نیران شافع روز جزا
مستمندان را عطایش رفع اندوه و محن
دردمندان را ولایش دفع درد بیدوا
اهل ایقان را به نیروی خدایی پیش رو
اهل ایمان را به عون کبریایی پیشوا
از سموم تاب قهرش روضهٔ رضوان جحیم
از نسیم آب لطفش آتش دوزخ هبا
آسمان از آستانش دارد آن فرّ و شکوه
مهر و مه از خاک راهش دارد این قدر و بها
خادمی از بارگاهش خسرو صاحبقران
زیر دستی در پناهش سرور صاحبلوا
بر سر از دست عطایش تاج سلطانی نهد
بر در دولتسرایش پا گذارد هر گدا
گر ز بام قصر قدرش اوج گیرد صعود
بر سر شهباز گردون افکند ظلّ هما
ای که وصف کعبهٔ کوی تو اندر هر مقام
روح را راحت فزاید قلب را بخشد صفا
آیتی از ساحت قدس تو فردوس برين
رایتی از کاخ و ایوان تو عرش کبریا
بر مشام جان رسد گر بوی از خاک درت
دیدهٔ دل روشنایی یابد از آن توتیا
در زمین و آسمان از آدم و جن و ملک
سر به سر دارند بر درگاه جاهت التجا
هر یکی را حاجتی در دل هوایی در سر است
حاجت هر یک برآور چون تویی مشکلگشا
تا نماید طاق ابروی تو را محراب جان
گوشهٔ چشمی نما سوی «شکیب» بینوا
@marsiat
#شکیب_اصفهانی | 47 | 1 | Loading... |
02 https://t.me/hamSter_kombat_bot/start?startapp=kentId272542909 | 86 | 1 | Loading... |
03 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
تا در آئینهٔ دل عکس تو را میبینم
همه آفاق پُر از نور و ضیا میبینم
نه تجلیگه حُسنت دل من باشد و بس
پرتو روی تو را در همه جا میبینم
منزل یار خدایا چه مقامی است که من
هر کجا مینگرم نور خدا میبینم
دیده بینا شده اینجا که به هر سو نگرم
قدسیان را به مناجات و دعا میبینم
یارب آرامگهِ کیست چنین بُقعه که من
صفّهاش سجدهگه اهل صفا میبینم
عرق از عارض حُورا چکد اینجا من از آن
هر نظر مِروحه در دست صبا میبینم
گر شود سرمهٔ چشم دل من خاک درش
دیگران خانه و من خانه خدا می بینم
نورالانوار از اینجاست عیان گر نگری
تا نگویی که چه نوری ز کجا میبینم
خیره از برق جلال است مرا چشم اینجا
با چنین دیده چه گویم که چهها میبینم
جان سبکبال تر از پیک نسیم سحری است
دل مسحور ز هر قید رها میبینم
باکی از دور فلک نیست که خود را اینجا
در پناه شه اقلیم رضا میبینم
دل ز من گوهر گنجینهٔ قدسی برده است
نه همین جلوهٔ ایوان طلا میبینم
لمعهٔ طور بدان فَرّ و شکوه ازلی
در حریم حرمش جلوہنما میبینم
حرفی از چون و چرا نیست که من پرتو حقّ
اندر این مرحله بی چون و چرا میبینم
#عابدم بستهام از کون و مکان دیده شها
در دل غمزدهٔ خویش تُرا میبینم
جز تو با کس نکنم راز خود افشا زیرا
حاجت اهل نیاز از تو روا میبینم
دل غمدیده دگر خسته ز دار است و دیار
حرمت مأمن ارباب رجا میبینم
روی بر تافتهام از همه جز درگه تو
بسکه از خلق جهان روی و ریا میبینم
ابر رحمت که خطا شوید و لغزش پوشند
در فضای حرمت چترگشا میبینم
@marsiat
#عابد_تبریزی | 110 | 4 | Loading... |
04 #امام_رضا علیه السلام
#غزل
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پيوسته در حمايت لطف اله باش
از خارجی هزار به يک جو نمیخرند
گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفيع بوَد روز رستخيز
گو اين تن بلاکش من پر گناه باش
آن را که دوستی علی نيست کافر است
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
امروز زندهام به ولای تو يا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمیرسد که بچينی گلی ز شاخ
باری به پای گلبن ايشان گياه باش
مرد خدا شناس که تقوی طلب کند
خواهی سفيد جامه و خواهی سياه باش
«حافظ» طريق بندگی شاه پيشه کن
وآنگاه در طريق چو مردان راه باش
@marsiat
#حافظ | 122 | 7 | Loading... |
05 #امام_زمان عجل الله غرجه
#غزل
ز غم تو گشته ويران دل زار عاشقانت
ز فراق رويت ای گل شدهايم نغمه خوانت
دل عالمی و دلها ز غم تو غرقه در خون
مكش از ملال شاها دگر ابروی كمانت
تو كه بال رحمتت بر سر ما فكنده سايه
ز چه رو نهانی از ما بهكجاست آشيانت
همه از پی تو پويان همه خستهايم و بیجان
كه تو جان ماسوائی ملِكا قسم به جانت
چه خوش است ديدهٔ ما شود از رخ تو روشن
چه خوش است گوش ما را بنوازی از بيانت
به غلامی تو شاها نه لياقت است ما را
كه خوريم غبطهها بر سگ درب آستانت
همه ريزهخوار خوان كرم توئيم و اكنون
مپسند نا اميد از تو شوند سائلانت
غزلي نگو «حسانا» چو بنام شاه گفتی
نرود ز يادها اين نغمات جاودانت
@marsiat
#حبیب_الله_چایچیان
#حسان | 122 | 6 | Loading... |
06 #حضرت_زینب سلام الله علیها
زینب نگارِ حجلگیِ حُرمتِ حجاب
شرح حیا و معنی شرم، آیت حجاب
هر شاهدی مزیّن اَگر از حجاب شد
اَفزود او ز عفّت خود زینت حجاب
زآن ظلمت شبانه و بنشاندنِ چراغ
میخواست ابر ماه کُند ظلمتِ حجاب
قومی که خواست پردۀ اسلام بر درَد
لرزید از مشاهدۀ صولتِ حجاب
زینب به کوفه پرده به رخسار اَگر نداشت
دلها نبود دستخوش هیبت حجاب
گفتند مرتضاست که گوید سخن، بلی
این آیتی نبود مگر آیت حجاب
چون صورتش ندیده صدایش شنیده شد
زینب علی خیال شد از دولت حِجاب
اسلام بی حجاب ندارد قبولِ زن
حاکی است از حجاب درون صورت حجاب
هست از حجاب قیمت زن در همه فَعال
هرگز مگو که هست ز زن قیمت حجاب
تقوی و پرده هیچ جداییپذیر نیست
تقوی چو نیست هیچ نه خاصیّت حجاب
اسلام کَشتی است و بوَد لنگرش حجاب
گر آن نه، این یکی همه باشد در اضطراب
@marsiat
#عابد_تبریزی | 118 | 5 | Loading... |
07 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
چو ارادهٔ خدا شد به كمال خودنمايی
به غدير خم درآمد به لباس مرتضايی
ز جمال شاه مردان بنمود جلوه يزدان
به جلال ذوالجلالی به كمال كبريايی
ره دين امور داور همه شد ولای حيدر
به هدايت پيمبر به عنايت خدايی
شه دين خديو ايمان گهر محيط احسان
دُر درج علم و عرفان مه برج رهنمايی
به خدا ولیّ مطلق به نبی وصیّ بر حق
به جهانيان محقَّق همه دفع بینوايی
به مقام ارجمندش به كلام دلپسندش
كه نيابد از كمندش دل عاشقان رهايی
دل عارفان رهبر ز شراب عشق حيدر
چه سبو كشان سراسر زده جام آشنایی
ز لبش كلام يزدان بشنيده گوش ايمان
به دليل عقل و برهان چو زنی نوای نايی
به دلی كه از درايت بوَد آيت ولايت
برسيده از بدايت به سعادت نهايی
شه قل كفیٰ كفايت مه انّما حمايت
كه به كشور ولايت زده طبل پادشايی
به درش هزار كسری چه سكندر و چه دارا
بگرفته با مدارا همه حلقهٔ گدايی
ز صفا ملاذ اعظم ز وفا مُغيث آدم
به كَفَش مدار عالم ز سر ستوه رايی
شب و روزْ مهر و ماهش به طواف بارگاهش
ز غبار خاک راهش به اميد روشنايی
ز نعم نهاده خوانی سر خوان او جهانی
چو شكسته استخوانی كه رسد به موميايی
ز عمل به اهل عالم به خجسته نسل آدم
بنمود او دمادم ره و رسم پارسايی
نه حرم چو طَرْف كويش نه صفا به لطف رويش
نه بهشت و رنگ و بويش چو نجف به دلگشايی
ز نسيم خاک مشكو ز شميم خلق نيكو
به چمن دهد ز هر سو چو دمن فرحفزايی
به خلاف طبع اشياء چو كند اشاره مولی
ز ارادهٔ توانا به زمين دهد سمايی
به ره ولیّ اكبر كه رسی به حیّ داور
چو به جای پا نهی سر چه غم از برهنهپايی
به علوم حق كماهی سخنش دهد گواهی
به حقايق الهی به دقايق مشايی
برِ گنج علم داور كه به قلب اوست مضمر
كتب سلف سراسر سخنی بُوَد هوايی
چو صلا زد از سلونی به درونی و برونی
به دلايل شئونی ننموده خود ستايی
ز جمال اوست پيدا ز جلال او هويدا
جلوات حقتعالی به كمال دلربايی
به جز آن سه يار ديگر به خلافت پيمبر
كه شنيده بوم پی پر بزند دم از همايی
به خدای حیّ ذوالمن كه زبان افصح من
به ثنای اوست الكن چو صبوری و سنايی
ز گدا ثنای سلطان نسزد به هيچ عنوان
نرسد اگر ز يزدان مدد سخنسرايی
به حريم خاص رحمان نگری لقای سبحان
چو «شكيب» اگر به ايقان ز در علی درآيی
@marsiat
#شكيب_اصفهانی | 172 | 9 | Loading... |
08 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
تسلیم کن به اهل دل از کف عنان دل
تا زین جهان برند تو را در جهان دل
ایمان به فضل اهل دل آور که مأمنی
بهرت بنا کنند به دارالامان دل
بینی دو نقطه کون و مکان را به زیر پای
باشد اگر عروج تو در لامکان دل
روشن گر آسمان جهان از کواکب است
روشن بُوَد به نور خدا آسمان دل
عنقا عجب مبر که مقامش بوَد به قاف
عرش است جای مرغ بلند آشیان دل
هیچ التفات نیست به باغ جنان تو را
بینی اگر طراوت باغ جنان دل
گلهای رنگرنگ دمد گر به طرف باغ
گلهای معرفت دمد از بوستان دل
در هر سحر برون رود از شهر بند طبع
سوی خدای لابهکنان کاروان دل
وز بهر خلق عالمی از آن سفر بُوَد
هر خیر و خوبی و برکت ارمغان دل
بی شک به یک نفس گذرد از نُه آسمان
گردد رها چو تیر دعا از کمان دل
بس اهل ظلم و جور که رفت آب و خاکشان
یکسر به باد از دم آتشفشان دل
در بزم اهل دل جدل و قیل و قال نیست
شرح دل است گوش دل است و زبان دل
بی عشق لاف دل مزن این خود مسلّم است
دل آنِ عشق باشد و عشق است آنِ دل
دل راست نزد اهل یقین وصفها ولی
در حقّ هر دلی مبر ای جان گمان دل
جوئی اگر به معرفت دل وسیلهای
بنما به عشق شیر خدا امتحان دل
هر دل نکرده مهر علی را به جان قبول
مشتی گِل است و هیچ ندارد نشان دل
در وصف او بیان نبی از غدیر خم
آید همی به گوشِ دلِ صاحبانِ دل
باشد چو آفتاب درخشان به روز حشر
پرورده هرکه گوهر مهرش به کان دل
بینی رخش در آینهٔ دل معاینه
سازند اگر عیان به تو راز نهان دل
چون کعبه کز ظهور علی یافت عزّ و شأن
باشد هم از ظهور علی عزّ و شان دل
دانند اهل دل که برای وصال اوست
بی گاه و گاه ناله و شور و فغان دل
چون دل به او رسید بیابد سکون بلی
در این مقام ختم شود داستان دل
چون دل فرو نشیند و بر آسمان رود
در مدح آن مُبیّن فرقان، بیان دل
دل کشتی است و لنگر دل مهر مرتضی ست
دل زورق است و لطف علی بادبان دل
در آستان اوست از این رو نهادهاند
رو خلق عالمی همه بر آستان دل
دل میهمان اوست سر خوان معرفت
هستند عارفان همگی میهمان دل
همچون «صغیر» روی نتابی ز دل اگر
نعمت علی دهد به تو روزی ز خوان دل
@marsiat
#صغیر_اصفهانی | 178 | 5 | Loading... |
09 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند
قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند
خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون
که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند
ز قدرت یدُاللَّهی، کسی ندارد آگهی
وسیلهاش بود علی، خدا هر آنچه را کند
به جنگ بدر و نهروان، علی است یکّه قهرمان
نگر که دست حق عیان، قتال اشقیا کند
به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی
نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو عَبْدُوُد
خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند
چو افضل از عبادت خلایق است، ضربتش
علی تواند این عمل، شفیع ماسِوی کند
به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار
دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند
نماز، بی ولای او، عبادتی است بیوضو
به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند
هر آنکه نیست مایلش، جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند
علی است آنکه تا سحر، سرشک ریزد از بصر
پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند
علی انیس عاشقان، علی پناه بیکسان
علی امیرمؤمنان، که مدح او خدا کند
پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی
که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند
قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش
که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند
گهی به مسند قضا، گهی به صحنهی غزا
گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند
علی است فرد و بینظیر، علی مجیر و دستگیر
که نام دلگشای او، گره ز کار وا کند
زکار قهرمانیش، پر است زندگانیش
نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند
امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب
بَرَد طعام نیمه شب، عطا به بینوا کند
ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا
کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند
کنیم چونکه های و هو، به پیشگاه لطف هو
خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند
دل علی گداخته، که با زمانه ساخته
امام ناشناخته، ز خَلق شکوهها کند
پس از وفات فاطمه، کشید دامن از همه
که ختم عمر خویش را، به کنج انزوا کند
ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا
که نیست یار آشنا، دلش ز غم رها کند
سرشک بر دو عین او، ز اشک زینبین او
که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند
علی غریب و خونجگر، ز هجر یار نوحهگر
کنار آن جدار و در، اقامهی عزا کند
#حسان بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش
گرهگشای انبیا، حوائجت روا کند
@marsiat
#حبیب_الله_چایچیان | 152 | 10 | Loading... |
10 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
سَحَر چون کِلکِ قدرت کرد خور را چهرهآرایی
درآمد بیمحابا با هزاران حُسن و زیبایی
چو کوس دلبری کوبید حُسن یوسفِ بیضا
فرو بارید چرخ از دیدگان، اشکِ زلیخایی
چنان از مادر لیل اندر آمد صورتِ لیلی
که خیل اختران مجنونصفت گشتند صحرایی
درآمد چشمهی خضر سپهر اخضر، از ظلمت
چو خطّ محوَشان سطح زمین گردید خضرائی
درآمد از قضا هندوی هند شب یکی طوطی
که پُر کرد از شِکر این نُه طَبَق را از شکرخایی
درآمد از نیام صبح چون صمصام اسکندر
فکند از ترس او شب، خویش را از تخت دارایی
رسید از تیغ خور بر لشکر شب آنچه در خیبر
رسید از ذوالفقارِ شاه دین بر قوم موسایی
فلک قدری که گر شمشیر ابرویش ترش سازد
ببازد ماه نو بیمار وار از رنگ صفرایی
شهی کز پرتو رویش چنان شد طور حق روشن
که گشت از عشق او موسی بن عمران سینه سینائی
چو خورشید جمالش شد عیان از مشرق عالم
جمال حق عیان گردید بر هر عین بینایی
صفات «أعیُنٌ لا یُبصِرون» از خویش بیرون کن
که گر چشمت نمی بیند جمال دوست، اعمائی
عیان از آستین تا کردهای دست یدُاللّهی
به لفظ فَوقَ أیدِیهم بزد حق کوس اعلائی
تویی آن نقطهی بالای فاء فَوقَ أیدِیهم
که در وقت تنزّل تحت بسم الله را بایی
ز دانایی و زیبایی و رعنایی شهنشاها
امیر بوالبشر صِهر نبی و روح زهرایی
بنازم دُلدُلِ شیر اوژنت کز شیههاش شاها
بُراق اندر شب معراج ماند از عرشپیمایی
از آن خورشید سمّ و نعل ماه و میخ پروینت
همه روی زمین چون آسمان یکسر بیارآئی
ز مولود نبی بر طاق کسری گر شکست آمد
ز شمشیر تو در عالم نمانده طاق و کسرایی
شهی را با چنین قدرت بباید ذوالفقاری را
که نتواند بخارد سر به پیش کوه خارائی
نبود ار پای لغزش در میان بیپرده میگفتم
که در حقت نصیری زد کلام پای بر جایی
ز بحث واجب و ممکن شها اینقدر دانستم
که واجب دارد این امکان وجود چون تو مولایی
شها قطب وجودت شد دلیل واجب و ممکن
که اندر مرکز توحید هم لائی و الّائی
معمّای تمام ماسوی شد از وجودت حلّ
نباشد ماسوی را جز وجود تو معمایی
به جز حُسنت دگر مرسوم مرسومی نمیبینم
که گویم در نکویی جوهر اسماء حُسنایی
بده جان ای که داری آرزوی صحبت جانان
که غیر جان در این بازار ندْهد سود کالایی
به زانو اندر آمد دل در اوّلپایهی قَدرت
که دائم جبرئیلت هست مرغ رشته در پایی
اگر افشای سِرّ تو نمایم مست و جانبازم
ز جان بگذشته را در هیچ حرفی نیست حاشایی
#پلاس ار کس دهان دارد که تا مدحی ز تو خواند
ولی آنقدر ز تو دارد آن چشم شفا خواهی
@marsiat
#محمدباقر_استهباناتی | 205 | 6 | Loading... |
11 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
از علی جوی آنچه میجويی كه نبوَد غير از او
ماسوا را مقتدا و مصطفی را مستشار
از علی گوی آن چه میگویی كه جز وی نيست كس
اوليا را مستعان و انبيا را مستجار
جز علی بعد از خدا كس را مباش ايمان پذير
جز علی بعد از نبی كس را مشو اميدوار
اوست مخلوقی کزو شد عين خالق را ظهور
اوست موجودی كزو شد هر چه ايجاد آشكار
هر چه يزدان آفريد از كشتِ لطفش خوشهچين
هر چه ايزد خلق كرد از خوان جودش ريزهخوار
بندگانش را زمين چون آسمان فرمانپذير
چاكرانش را قضا همچون قَدَر خدمتگزار
روضهی خلد برين بیمهر او سوزانجحيم
شعلهی نار سجين با ياد او خرّمبهار
ممكنات افتادهٔ حكمش چو صيد اندر كمند
ماسوا پروردهی لطفش چو طفل اندر كنار
همچو شيطان از اعوذ باللَّه و از بسمِلَه
خصم را از رُمح، دشمن را ز شمشيرش فرار
نسبتِ او را به يعسوب ار نمیدادی نبی
كس نديدی نام نحل اندر كلام كردگار
گيتي از جودش چو ثمن است از يک آن از دويست
هستی از حلمش چه ثلث است از سه آن سه از هزار
لفظ شير اندر سه جا تركيب شد بر حضرتش
معني اين هر سه لفظ آسان بود بر هوشيار
زآن سه، اول شير معراج است دوم شير حق
سيوم آن شيری كه احمد خورد نزد كردگار
قنبرش را بر سلاطين، خسروی عاری است و ننگ
بوذرش رابر ملايک برتری ننگ است و عار
گر نمیجستی ز سلمانش سليمان ياوری
با چنان حشمت به مور از ديو بردی زينهار
قابض ارواح را ره نبود از توفان خون
تا رهاند كشتگان را تيغ او از احتضار
آسمان مانَد به شكل گوشوار قنبرش
كآفتاب خاوری لعلی بود ز آن گوشوار
میبرند از خرمن اعطای او اجرای خويش
همچو مور افتاده در دنبال هم ليل و نهار
خلد و نار از لطف و عنفش، اين سليم است آن اليم
دين و كفر از تيغ و رمحش آن سمين است اين نزار
مینوازد هر شبي هفتاد نؤبت جبرييل
طبل تبليغ عروجش را به عرش كردگار
منشی جودش نيارد ماسوا را در عدد
كفّهی حلمش نيارد نُه فلک را در عيار
تيغ او دين نبی را در حراست فی المثل
باغ و دهقان، ملک و سلطان، سقف و بنيان، گنج و مار
داد چندان اشتهار حكم خالق را به خلق
تا به خلّاقی و رزّاقی پذيرفت اشتهار
برق با عزمش چنان پويد كه كوری با عصا
چرخ در رزمش چنان تازد كه لنگی با سوار
با اميد عفو و احسان تو همره میبرم
ز اين جهان عصيان بیسامان و رجم بیشمار
اي شهی کز بادهی سرشار عشقت شد «شباب»
نكته سنج اندر گلستان ارادت چو هزار
@marsiat
#شباب_شوشتری | 185 | 9 | Loading... |
12 #امام_زمان عجل الله فرجه
#غزل
افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
ما تشنهلب اندر لب دریا متحیر
آبی بهجز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم
چندان که به یاد تو شب و روز نشستیم
از شام فراقت چو سحرگه ندمیدیم
تا رشتهی طاعت به تو پیوسته نمودیم
هر رشته که بر غیر تو بستیم بریدیم
ای حجت حق پرده ز رخسار برافکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها! ز فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صدگونه امیدیم
@marsiat
#نوغانی_خراسانی | 174 | 10 | Loading... |
13 #یا_اباعبدالله سلام الله علیک
#قطعه
رسم است هرکه داغ جوان دید، دوستان
رأفت برند حالت آن داغدیده را
یک دوست زیر بازوی او گیرد از وفا
وان یک ز چهره پاک کند اشکِ دیده را
آن دیگری بر او بِفشانَد گلاب و شهد
تا تقویت کند دلِ محنت چَشیده را
یک جمع دعوتش به گُل و بوستان کنند
تا بر کَنندش از دلْ خارِ خَلیده را
جمعِ دگر برای تسلّایِ او دهند
شرح سیاهکاریِ چرخِ خمیده را
القصّه، هر کسی به طریقی ز روی مهر
تسکین دهد مصیبتِ بر وی رَسیده را
آیا که داد تسلیتِ خاطرِ حسین؟
چون دید نعش اکبر در خون تپیده را
آیا که غمگساری و اَندُهبَری نمود
لیلایِ داغ دیدهٔ زَحمتکَشیده را
بعد از پسر دلِ پدر آماجِ تیر شد
آتش زدند لانهٔ مرغِ پریده را
@marsiat
#ایرج_میرزا | 187 | 9 | Loading... |
14 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#مسمط
باز بر آن سرم که من بلبل خوشنوا شوم
رخت به گلبن افکنم، همنفس صبا شوم
شاد شوم، جوان شوم، وز کفِ غم رها شوم
ساز شوم، نوا شوم، پرده شوم، صدا شوم
پر ز سر و صدا کنم، دهر به ذکر یا علی
دل کند آرزو که او، نطق شود زبان شود
جان بودش امیدها، تا سخن و بیان شود
طبع فسرده را مدد، بلکه زآسمان شود
کاش که پنجه ها همه، خامه شود بنان شود
تا که ثنا کنم مگر، از شه لافتی علی
جشنِ ولا به پا کنم، شعله به جانِ غم زنم
بر سر کاخ خرّمی، بر پَرَم و عَلَم زنم
بربط و چنگ و نی شوم، نغمهٔ زیر و بم زنم
با ملکوتیان شوم، محفلشان به هم زنم
ساز کنیم در فلک، مدحتِ مرتضی علی
آن که ولای او بُوَد مایهٔ عیش سرمدی
وآن که لوای او بُوَد، پرچم دینِ احمدی
و آن که مشیَّد است از او، بارگه محمّدی
وآن که مرام اقدسش، هست خصال ایزدی
سایهٔ لطف حق علی، پایهٔ این بنا علی
پست به پیش رفعتش، هیمنهٔ قیاصره
خوار به باب عزّتش، طنطنهٔ اکاسره
مات ز شهسواریاش، شاه و وزیر یکسره
چون که به عرصه بر زند، میمنه را به میسره
بر سر عالمی زند از عَظمت لوا، علی
مشعل آفتاب و مه، مُقتَبسَی ز نور او
یافته خانهٔ خدا، میمنت از ظهور او
جان سپرند دوستان، یکسره با حضور او
هست کلیمْ بیسخن، بر سر کوهِ طور او
جلوه علی، شجر علی، نور علی، صدا علی
غیب و شهود را علی، مطّلع است و باخبر
منشی دفتر قضا، حاکم لوحهٔ قدر
آینهٔ روانْش را، علم خدای جلوهگر
هست عزیز انس و جان، پیش ملَک عزیزتر
بوده همیشه در خفا مرشد انبیا علی
خیل رسل به مقدمش، داشته انتظارها
بسته خدا به مهر او، با دل و جان قرارها
کرده به آشنایی اش، هر یکی افتخارها
در کتب سما از او، ذکر شدهست بارها
شمس علی، قمر علی، کوثر و «هل اتی» علی
@marsiat
#شمس_اصطهباناتی | 213 | 7 | Loading... |
15 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
خجسته شاه حجازی خديو خطهٔ طوس
امام ثامن ضامن يگانه شمس شموس
خليل خالق يكتا سليل فخر انام
دليل عالم و آدم به ذكر يا قدوس
شه سرير سيادت مه سپهرْ اجلال
كه آفتاب ربايد ز خاک راهش بوس
سرور سينهٔ زهرا كه در همه آفاق
گشوده باب طرب مولدش به روی نفوس
به قصر قدر و مقامش چو مهر عالمتاب
فروغ ماه بود همچو شمع در فانوس
شها تويی كه مُراد از در تو میجويند
جهانيان همه از مومن و يهود و مجوس
صفای روضهٔ كويت چو بنگرد رضوان
به باغ خلد بسايد به هم كف افسوس
به جنب جاه و جلال تو هر مقام منيع
بود چو رود روان در كنار اقيانوس
به هر مرام تويی دلپذير نفس نفيس
به هر مقام تويی بی نظير رأس رؤوس
هدايت تو كند منع گر مرام مسيح
به دير نالهی يا ربّ بر آيد از ناقوس
به كيش اهل درايت بود گناه عظيم
ز لطف عام تو گر بندهای شود مأیوس
ستوده جمله صفات تو همچو گوهر ذات
به چشم مردم صاحبنظر بود محسوس
اگر سخن ز سخای تو در ميان آيد
يک از هزار نگنجد به كنز يا قاموس
گدای كوی تو داند كه در فلک بهرام
به بام قصر جلال تو مینوازد كوس
به هر مقام بود بوی خاک درگه تو
چه جای تخت سليمان و گنج دقيانوس
بر آستانهی قدس تو سر نهاده «شكيب»
بدين اميد كه با قدسيان بود مأنوس
@marsiat
#شكيب_اصفهانی | 233 | 4 | Loading... |
16 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
نسیم قدسی یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل را دست، ذبیح را دل، مسیح را لب، کلیم را پا
نخست نعلین ز پای برکَن، سپس قدم نِه به طور اَیمَن
که در فضایش ز صیحهٔ لَن فتاده بیهوش هزار موسی
ز آستانش ملایک و روح رسانده بر عرش صدای سبّوح
به خاک راهش چو شاه مذبوح رُسُل به ذلت همی جبینسا
نسیم جنّت وزان ز کویش، شراب تسنیم روان ز جویش
حیات جاوید دمیده بویش به جسم غلمان به جان حورا
فلک به گردش پی طوافش، ملَک به نازش ز اعتکافش
ز سربلندی ندیده قافش صدای سیمرغ نوای عنقا
مهین مطاف شه خراسان، امین ناموس، ضمین عصیان
سلیل احمد خلیل رحمن، علی عالی، ولیّ والا
بگو که «نیّر» در آرزویت کند ز هر گل سراغ بویت
مگر فشاند پری به کویت چو مرغ جنّت به شاخ طوبی
@marsiat
#نیر_تبریزی | 232 | 4 | Loading... |
17 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
سحر چون رایت ظلمت نگون گردید و ناپیدا
ز زیر زاغ بال شب برآمد بیضهی بیضا
جهان شد سر به سر روشن مثال وادی اَیمَن
عیان آمد به هر برزن صفای سینهی سینا
ز چتر چادر کاکل برآمد چهرهی لیلی
ز پشت پردهی گیسو عیان شد عارض عذرا
گلافشان پهنهی هامون شد از خون دل مجنون
ز اشک دیدهی وامق گلستان شد همه صحرا
طلوع از چاه کنعان کرد شمس طلعت یوسف
به تخت جاه شادی زد ز تخت چاه محنت پا
ندانم یوسف ما گر گشاید عقد پیراهن
چه بدْهد رو چه بدهد رخ ز بوی دلکش زیبا
دل یعقوب خرّم شد بیاض دیدهاش زایل
چو آمد پیرهنگستر به روی آن شه والا
چو خواهی وصف وی دانی نه مصری و نه کنعانی
که باشد ماه زندانی غلام مقتدای ما
به عالم نخبهی آدم، ز آدم نخبه در عالم
وصیّ احمد مرسل، ولی قادر یکتا
فلکمحفل، خدمانجم، امام و رهبر مردم
قدرْ چاکر، قضا فرمان، حسنطینت حسینآسا
خزینهیْ علمِ حق را در، سفینهیْ علم را لنگر
قمرْ رخسار و مِهرْ افسر، محمد خو، علی سیما
فروغ دیدهی عابد، توان پیکر باقر
گل گلدستهی جعفر، نژاد حضرت موسی
خراسان را مهین سلطان، ولیّ حضرت سبحان
امین جنّی و انسی، امین ایزد دانا
گل گلزار علیین، نَضارتبخش باغ دین
مفاد سورهی یس، طراز عَمَّ و طه
حضیض خشت درگاهش ز اوج لامکان برتر
به گِرد گنبدش گردد چو طایف گنبد خضرا
بشارت باد ای #قنبر ازین نظم بلند اختر
مترس از قبر و از محشر که باشد شافعت فردا
@marsiat
#ملا_علی_طبسی | 210 | 1 | Loading... |
18 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
ای حریم عالَمپناهِ تو قِبلهگاهِ راز و نیاز من
خاک آسِتانت صفای دل تربتِ تو مُهر نماز من
دِل به یادت ای میر اِنس و جان هست همره کارِوانیان
بوسدَت مگر خاک آستان عرضه داردت سوز و ساز من
کَس نشد اَگر همسفر مرا کَس نخواست همراه اَگر مرا
بس اَگر کنی یک نظر مرا ای عطای تو امتیاز من
من که دیگر افتادهام ز پا چارهای ندارم جز التجا
ای پناه و امّید ماسوا نیم نظارهات چارهساز من
با تو سر کُنم صبح و شام خود جویم از خیال تو کام خود
با صبا فرستم پیام خود تا کند بیان با تو راز من
مرغ جان نَه گر در هوای تو مانده بِه ز اوج لقای تو
جُز به درگه کبریای تو کی پری زند شاهباز من
رنجهام ز دار و دیار خود خسته از غم روزگار خود
دل به درد و حسرت ز کار خود کو غمت شود دلنواز من
خوشهای نچیدم ز خِرمنت کوتهَست دستم ز دامنت
ای خیال ایوان روشنت مونس شبان دراز من
طوف مدفنت آرزو مرا خاک درگهت آبرو مرا
میبرد غمت کو به کو مرا ای تو قبلهگاه نیاز من
از مِیَت دلم مست مست شد دید نرگست می پرست شد
پیش قامتت سرو پست شد ای به باغ دین سرو ناز من
تا به سر فتد یاد روی تو میکنم به دل جستجوی تو
نغمهای است در آرزوی تو هر نوا که خیزد ز ساز من
تا دلم هوای تو میکند اشگ حسرتم موج میزند
در نهاد چرخ آتش افکند آه سرکش جانگُداز من
اَیّها الرّئوف اَیّها الرّضا جان مادرت بنت مصطفی
«عابدم» مران از درم شها بر متاب روی عطا ز من
@marsiat
#عابد_تبریزی | 214 | 6 | Loading... |
19 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
آیینهی ایزدنُما هو یا علی موسی الرضا
گنجینهی علم خدا هو یا علی موسی الرضا
سبط رسول مؤتمَن آرام جان بوالحسن
نور دل خیرالنّسا هو یا علی موسی الرضا
مخدوم جبریل امین سرحلقهی اهل یقین
سلطان اقلیم صفا هو یا علی موسی الرضا
ای داور دنیا و دین ای پیشوای مسلمین
ای مقتدای ماسوا هو یا علی موسی الرضا
هم حقنما هم حق تویی فرماندهی مطلق تویی
هم بر قدر هم بر قضا هو یا علی موسی الرضا
هم دین و هم ایمان تویی هم جان و هم جانان تویی
بر عاشقان مبتلا هو یا علی موسی الرضا
ذرات عالم سر به سر از بیش و کم از خشک و تر
گویند هر صبح و مسا هو یا علی موسی الرضا
خورشید گردون کاین چنین تابد بر اقطاع زمین
از گنبدت گیرد ضیا هو یا علی موسی الرضا
دانای اسرار قِدم فرمانده لوح و قلم
دارندهٔ ارض و سما هو یا علی موسی الرضا
بر مردمان سنگ سیه با یاد پایت بوسهگه
کام از تو آهو را روا هو یا علی موسی الرضا
از معجزت ای ذوفنون در مجلس مأمون دون
مات است موسی با عصا هو یا علی موسی الرضا
با اینکه از حکمت قدر همچون قضا نبوَد بدر
بر هر قضا دادی رضا هو یا علی موسی الرضا
ای مخزن فضل و کرم ای معدن بذل و نعم
ای منبع جود و سخا هو یا علی موسی الرضا
تو شاه و شاهان بندهات پیش کف بخشندهات
خلق جهان یکسر گدا هو یا علی موسی الرضا
چون اسم اعظم بیسخن نام تو دافع بر محن
یاد تو رافع بر بلا هو یا علی موسی الرضا
خاک خراسان تا شده منزلگهت پهلو زده
از رتبه بر عرش علا هو یا علی موسی الرضا
بر کعبه خلق از چار سو دایم نماز آرند و او
کرده بهکویت اقتدا هو یا علی موسی الرضا
بر ایمنی آن ره برد کز هر دو عالم آورد
بر آستانت التجا هو یا علی موسی الرضا
ای بیکسان را جمله کس ایعاصیان را دادرس
ای شافع روز جزا هو یا علی موسی الرضا
در هر دو کون از هر جهت باشد تو را بر مکرمت
چشم «صغیر» بینوا هو یا علی موسی الرضا
@marsiat
#صغیر_اصفهانی | 205 | 6 | Loading... |
20 #امام_رضا علیه السلام
#قصیده
ای تو را لب گل، دهان گل، خنده گل، گفتار گل
وی قدت گل، قامتت گل، جلوه گل، رفتار گل
گلشنِ حسن تو را نازم که هست از خرّمی
رنگ و بو گل، گفتگو گل، گونه گل، رخسار گل
نکته سنجان را ز فکر گلشنِ حسن رخت
شد سخن گل، طبع گل، اندیشه گل، افکار گل
خوشنویسان را به دورِ نقطهی خال و خطَت
شد رقم گل، صفحه گل، مِسطَر گل و پرگار گل
سجده بر خاک دری کردی مگر کز بوی او
شد تو را رخ گل، جبین گل، چهره گل، دیدار گل
روضهی شاه خراسان است آن کانجا بود
پاسبان گل، بنده گل، خدّام گل، زُوّار گل
تا که طرح گنبد عرش آشیانش ریختند
شد بنا گل، پایه گل، بنیاد گل، آثار گل
تا به تعمیر بنایش آسمان برخاست، شد
خشت گل، شاگرد گل، استاد گل، معمار گل
ای که باشد رهروان کعبهی کوی تو را
جاده گل، نقش قدم گل، خاکِ ره گل، خار گل
گر رسم روزی به کویت آرم از گلهای اشک
ارمغان گل، پیشکش گل، نذر گل، ایثار گل
گرنه جاروبِ حریمت میشدی بودی به باغ
خوار گل، بی قدر گل، بیهوده گل بیکار گل
در چمن گر یک نفس بویت بتابد میشود
خسته گل، افسرده گل، پژمرده گل، بیمار گل
تا میِ جام ولایت خورده شد در باغها
سرخرو گل، مشکبو گل، مست گل، سرشار گل
زاهدی گر یک نفس ذکر تو گوید گرددش
سُبحه گل، سجّاده گل، دُرّاعه گل، دستار گل
رخش گلگون تو را نازم که از رنگش شود
دامنِ زین گل، حَنا گل، تَنگ گل، افسار گل
حبّذا آن خِرمن گل را که چون خوبان بود
ساق گل، سُم گل، سُرین گل، جلوه گل، رفتار گل
بویِ خُلقت گر رود در کافرستان، میشود
بَرهمَن گل، دِیر گل، ناقوس گل، زُنّار گل
کاروانی کآید از طرفِ مزارت، باشدش
قافله گل، راحله گل، مرحله گل، بار گل
خادمان روضهات را هر یک ازخُلقِ حسن
شد هنر گل، پیشه گل، گفتار گل، کردار گل
از فروغ قبّهیِ زرّینِ قصرِ روضهات
شد شفق گل، چرخ گل، ثابت گل و سیّار گل
تا وجودِ کاملت در چار عنصر کرد گل
شد هوا گل، آب گل، خاکِ سیه گل، خار گل
تا شدم گلدستهبندِ گلشنِ شاهِ رضا
شد مرا دل گل، زبان گل، خامه گل، طومار گل
طوطیِ کِلکم به مدحش تا که شد شکّرفشان
شد زبانش گل، بیان گل، نغمه گل، منقار گل
طبعِ «خالص» هم ز فیضِ مِدحَتت گل گل شکفت
شد خِرَد گل، هوش گل، اندیشه گل، پندار گل
خواستم تا بر دعایت ختم سازم شد مرا
مدّعا گل، آرزو گل، قصد گل، اظهار گل
تا نهالِ عیش را باشد به باغ روزگار
ریشهها گل، شاخهها گل، برگها گل، بار گل
دوستانت را بود در چار فصلِ این چمن
بزم گل، هنگامه گل، اوضاع گل، اطوار گل
@marsiat
#خالص | 189 | 3 | Loading... |
21 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده با حذف مطلع
دست زن باری به دامان تولّای علی
تا كشاند زين خطرهايت سوی دارالامان
بهر تو دادهست دنيا را، سه بار آن شه طلاق
كی نكاحش كرد تا باشد طلاقی در ميان
گر نكرد آن شاه دنيا را، حرام از بهر تو
پس چرا از وی نگيری كام در روز و شبان
بگذر از اين شویكُش كو همچو تو چندين هزار
كشته و ناداده كام هيچيک زان شوهران
جان فدای همّت والای آن شه كز نُخست
خود ندادش كام دل با آنكه بودش رايگان
از همه عالم قناعت كرد او با نان جو
بُد غذايش نان جو قسّام رزق انس و جانّ
از جهان گرديد قانع بر مرّقع جامهای
ليكن از كمتر عطايش كسوت خلق جهان
باز از نو مطلعی از شرق طبع روشنم
همچو مهر خاوران شد آشكارا و نهان
ذرّهای از قدرت او خلق اين نُه آسمان
ني غلط گفتم كه باشد آسمان و ريسمان
فيض مطلق جلوهی حق اصل عنوان وجود
عين ايمان محض دين يعنی امير مومنان
مصدر ايجاد و اصل واحد و سِرّ وجود
مشرق صبح ازل شام ابد را پاسبان
شاه اقليم ولايت آنكه در عهد الست
با ربوبيّت گهِ ميثاق آمد همعنان
كاف كن با نُون نگشتی تا ابد هرگز قرين
گر وجودش را نمیبودی به هستی اقتران
آنكه چون مام مشيّت شد زِ قدرت حامله
زاد در يک بطن او را با نبوّت توأمان
گر ولايت با نبوّت نيست توأم پس چرا
لعنت حق گشت واجب بر فلان و بر فلان
لامكان از پای پيغمبر گرفت ار زيب و فر
دوش پيغمبر زِ پای اوست رشک لامكان
نقش جای پايش از مُهر نبوّت برتر است
گر نبودی او نبوّت را نبودی عزّ و شان
چون محمد در شب معراج شد مهمان دوست
شد علی در بزم قرب دوست او را ميزبان
آيه الكبری كه اعظم تحفهٔ آن دوست بود
بود روی ميزبان كز ديدنش شد شادمان
اي فدای ذات آن ممكن كه آمد از نُخست
غيب محض و ذات واجب را وجودش تَرجمان
او يدالله است و جنب الله و سرّ كردگار
اوست وجه الله و عين الله و هم سمع و لسان
از عبوديّت كه باشد سربهسر عجز ونياز
گشت آثار ربوبيّت از او ظاهر چُنان
كَش یکی خوانَد خدا و ديگری مرد خدا
شد وجود واجبش پيرايهٔ شکّ و گمان
مقصد اصلي اگر شخص شريف او نبود
روح آدم خود، نمیگرديد در قالب روان
كشتي نوح نبی گر يافت از طوفان نجات
طُرّهٔ گيسوی قنبر بود او را بادبان
چونكه ابراهيم بود از شيعيانش زان سبب
آتش سوزان بر او گرديد رشک گلسِتان
در ميان شيعه با عرش علا فرقی كه هست
از ثری تا بر ثريّا از زمين تا آسمان
تا قيامت آرزومندند موسي و شعيب
كز برای بوذرش باشند راعی و شبان
ای امير مؤمنان اي دست و شمشير خدا
از تو میجويم أمان زين فتنهٔ آخِرْ زمان
دارم امّيد آنكه گردد سِرّ يزدان آشكار
ز آستين دست خدا گردد هويدا و عيان
تا جمال حق شود از پردهٔ غيب آشكار
از قدوم خود جهان پير را سازد جوان
آنكه از تأثير شمشيرش شود معدوم كفر
وز وجود واجبش ايمان بماند جاودان
تا سراسر پر نمايد اين جهان از قسط و عدل
تا ز قطع دابر ظالم شويم الحمدْ خوان
تا نماند در همه آفاق آثار نفاق
پُر شود عالم ز ايمان قيروان تا قيروان
تا بدل گردد به دين آوازهٔ فسق و فجور
تا كه گر در نی دمند آيد از آن بانگ اذان
اي «وفائی» آخر عمر است پير افشانیای
در ره عشقش به هستی پا بزن دستی فشان
كامران گشتی به مدحش چون تو در پايان عُمر
دارم امّيد آنكه بعد از مرگ باشی كامران
@marsiat
#وفايی_شوشتری | 203 | 4 | Loading... |
22 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#دوبیتی
چون در لحدم نکیر ومنکر دیدند
اعضایِ گنهکارِ مرا بوئیدند
شمعِ دلم از مهرِ علی روشن بود
پروانهصفت به گرد من گردیدند
@marsiat
#ابوسعید_ابوالخیر | 3 | 1 | Loading... |
23 #امام_زمان عجل الله فرجه
#قصیده
دوران آفت است؛ جهان را دوا تویی
عیسیدما! فساد زمین را شفا تویی
ای شهریار هر دو جهان! حُکمران برآ
در روستای فطرت ما دِهکیا تویی
تاریکنای چرخ، ندارد فروغ وحی
کبریت دهر را شرر کبریا تویی
از خاکدان بپرس: "چرایی چنین سیاه؟"
گوید جهان که: "قلب مرا کیمیا تویی"
حکمت فسرد و عقل فروخفت و دین بِمُرد
سیمرغوار، چارهی این زخمها تویی
پیر فلک، عصا کند از خطّ استوا
غافل که ناتوانی او را عصا تویی
مسکوک شرع، بر زبر خاکدان بِنِه
برهم زنِ معاملههای ربا تویی
سُوشیانس، نام دیگر مهدیاست؛ فرّخا!
از فیض قدس، نطفهی در آبها تویی
در باستان، سلالهی زرتشت خواندمت
هوشیدر حقیقی افسانهها تویی
دهقانِ دیمزارِ فلک، خوشهچین توست
ارباب چارعنصرِ هفتآسیا تویی
یاجوج دهر، مُلکت دین را بغارتید
سدّ امان به شارهی اِقلیمیا تویی
قانونِ خلق، فسق و فساد آوَرَد؛ بلی
قانونگزار فقه علی، حالیا تویی
دارُالزِّناست دهر و تویی جانپزشک او
وآن توبهبخش مردم دارُالزِّنا تویی
جَور یهود و فتنهی ترسا جهان گرفت
قرآنِ عدل، ناسخ جور و جفا تویی
اینمژده را به طَرف سلیمان که میبرد؟
کز مرغ وحی، فاتح ملک سبا تویی
ترسا هم از وجود تو گردد هُمامبخت
روزیفزای عالمیان چون هما تویی
همیانِ عشق، بر همه اغیار بَرگُشای
ما عِقد غنچهایم؛ سحابِ سخا تویی
از آستین، چو دست فتوّت برآوری
در خلوت شکستهدلان غمزُدا تویی
تاریخ شد فسانه و از یاد شد وجود
ناسوت را به عالم معنی، ندا تویی
دانند اگرچه جمله حکیمان، لسانِ طَیر
در بارگاه غیب، سلیمانلوا تویی
تاریک شد معانی هستی؛ برون برآ
آیینهی فسردهدلان را جلا تویی
توفان جهل، سیل هلاکت برآوَرَد
با عقل نوح، مُعجز عبرتفزا تویی
مسجود روح و قافلههای فرشتگان
مقصود ذکر و نافلهی انبیا تویی
چون کهربای، همّت اعصار اندک است
تا بام قدس، جذبهی آهنربا تویی
شبتابِ ما، فروغ مودّت میفکند
خورشیدوار، آتشِ انس و سنا تویی
داغ جنون به چشم جهان برکشیدهاند
کُحلُالبَصَر چه جویم؟ چون توتیا تویی
در هفتبحر غیب، تویی درّ شاهوار
در هفتگنج روح، تویی کهربا؛ تویی
از پشت بوترابی و فرزند فاطمه
وآن یادگار سَلسَلهی مصطفی تویی
با ذوالفقار، فتحِ جهان کن به عزم داد
فرزند بوتراب، دُوُم مرتضی تویی
بعد از خدای عَزّوَجَل، ای امام عصر
سلطانِ هفتطارَم ارض و سما تویی
بشکن طلسم چرخ به آیات سرمدی
بر قفلِ کاینات، کلید دعا تویی
دکّانِ دهر را مَه قَرَنفِل، مَه سوسَنه
در طبلهی خدای، گیاهِ شفا تویی
با اسم اعظم -ای همه اسرار، فاش تو-
بیگانهاند جمله کسان، آشنا تویی
شان نزول آیهی تطهیر، مام توست
در لوح عرش، منزلت "هَلاتی" تویی
سرخطنویس لوح قضا، ابروان توست
سرچشمهدار ملک بقا و فنا تویی
آنَک امور دهر، گره در گره شدهست
در کار دهر، منجی مشکلگشا تویی
والشَّمسخوان ز خرقه برآ، همچو آفتاب
در آستین معجزه، دست خدا تویی
@marsiat
#شمس_عنقا | 203 | 7 | Loading... |
24 #یا_اباعبدالله سلام الله علیک
#قصیده
مأمور شد ز حضرت دادار، جبرئیل
آمد به یاری شه بییار، جبرئیل
وقتی رسید دید حسین را میان خون
گفتا فدای جان تو صد بار، جبرئیل
برگو که پیکری که منش پروریدهام
بیند چهسان جراحت بسیار، جبرئیل
این گفت و سایه بر بدن آنجناب کرد
از شهپرش به دیدهٔ خونبار، جبرئیل
شاه شهید دیده گشود و به ناله گفت
ای پیک وحی خالق جبّار، جبرئیل
بردار سایهات ز سرم این دم وصال
حایل مشو میان من و یار، جبرئیل
گر سایه افکنی به سر اکبرم فکن
سوزد چو عود از شرر نار، جبرئیل
آن نوجوان شبیه به جدّش پیمبر است
کن سایهای به احمد مختار، جبرئیل
گر سایه افکنی به سر اصغرم فکن
آن طفل هست چون گل بیخار، جبرئیل
مادر نداشت شیر و منش هم ندادم آب
لبتشنه گشت کشتهی اشرار، جبرئیل
اندر کنار علقمه هر لحظه بگذری
کن سایهای به میر علمدار، جبرئیل
عباسِ آبآورِ لبتشنگان من
دارد به تن جراحت بسیار، جبرئیل
خواهی برادرم حسن از تو رضا شود
کن سایهای به قاسم افکار، جبرئیل
شو سایبان به رأس درخشان قاسمم
چون هست آن یتیم دلافکار، جبرئیل
در راه شام چون گذری بر عیال ما
کن سایهای به عابد بیمار، جبرئیل
طفلم سکینه دختر زارم رقیه را
آنجا زنند سیلی بسیار، جبرئیل
اندر خرابه گر گذرت گشت از وفا
کن سایهای به زینب افکار، جبرئیل
گر خدمت حسین و علی بر تو لازم است
کن سایهای به عترت اطهار، جبرئیل
اندر مدینه گر گذری ای برادرم
دِه تسلیت به دختر بیمار، جبرئیل
پرواز چون کنیّ و به لوح و قلم رسی
کن ثبت شعر ناصر قاجار، جبرئیل
@marsiat
#ناصرالدین_قاجار | 220 | 14 | Loading... |
25 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#تجدید_مطلع
زهی ظهور جلالت به کاینات طراز
خهی به حبّ ولایت قبول صوم و نماز
نبود نام و نشانی ز ممکنات هنوز
که با خدای تو بودی به سالهای دراز
به گاه طرح جهان رشته بود در کف تو
که کردگار ازل کرد این بنا آغاز
غرض وجود تو بود این که قادر مطلق
ز لطف داد سماوات و ارض را پرداز
به شمع روضهٔ تو هرکه یک نظر افکند
دلش مدام چو پروانه است در پرواز
طلب کند ز تو معجز هر آن که منکر توست
بری عالمیان هستیات بُوَد اعجاز
لب تو جز به صداقت به خلق باز نشد
در این دیار حقیقت نیافت راه مجاز
تو درّ بحر عُلوّی و حاسدان چو خزف
تو شیر بیشه حقّی و منکران چو گراز
سحاب بخشش تو قطره را کند دریا
کف کریم تو ساز آورد به هر ناساز
به عکس کار به گنجشک اگر نظر فکنی
برای طعمهٔ خود صید میکند شهباز
به گاه مهلکه با انبیا تویی مونس
به وقت حادثه با اولیا تویی دمساز
@marsiat
#میرزا_گوهر_هروی | 231 | 7 | Loading... |
26 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
شب گذشته که بودم ز غم به سوز و گداز
درآمد از درم آن ماهرو به عشوه و ناز
ز فرق تا قدم آراسته به زینت و زین
به صد تجمّل و صد احترام و صد اعزاز
چنان که حور به عید غدیر در جنّت
به قصرها بخرامند با هزار طراز
سپرده یوسف جانها به قعر چاه زنخ
کشیده طایر دلها به دام زلف دراز
به دلستانی مجنون عشق چون لیلی
به دلربایی محمود عقل همچو ایاز
ز حسن او شده عابد فرار از معبد
ز عشق او شده زاهد سبک ز بار نماز
ز چشم فتنهگر انداخته به شهر آشوب
ز لعل پر شکر افکنده شور تا به حجاز
غرض به نزد من بینوای بیسامان
بدین جمال و جلال آمد و نشست فراز
به خنده گفت که ایام بر تو چون گذرد
به کیستی تو انیس و به چیستی دمساز
بگفتمش که ندارم انیس و دمسازی
رباب و بربط و چنگ است و نی به من دمساز
ولی چو کاسه تار است کیسهام خالی
به خانه نیست مرا دسترس به نان و پیاز
به طنز گفت که حرف از خلاف شرع مزن
به غیر راه شریعت کمیت عقل متاز
به عجز گفتمش ای دلربا مرا باید
به راه شرع دلیلی که ره نماید باز
بگفت از سر اخلاص و نیت خالص
به صبح و شام ز روی امید و عجز و نیاز
بسای سر به در آستان شاه نجف
که بر رخ تو شود باب دین و دولت باز
امام جنّ و بشر مقتدای هر دو جهان
ز ممکنات چو ذات خدای بیانباز
ولیّ درگهِ بیچون، وصیّ و نفس نبی
به قرب خاص چو از اختصاص محرم راز
زِ انبیا به جز احمد نبود او به مثَل
ز اولیا همه یکسر وجود او ممتاز
اگرچه در شب معراج با رسول نبود
ز پشت پردهٔ غیبی به او که شد همراز
چو داشت حضرت او آرزوی صوت علی
خدای کرد تکلّم به او بدان آواز
@marsiat
#میرزا_گوهر_هروی | 234 | 5 | Loading... |
27 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
زوار آستان تو از شیخ تا به شاب
تقصیر اگر کنند، به طاعت شود حساب
پیوسته بحر لطف تو در جزر و مد بوَد
جزرش بود معاصی و مدّش دهد ثواب
@marsiat
#بابافغانی_شیرازی | 212 | 8 | Loading... |
28 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
زوار آستان تو از شیخ تا به شاب
تقصیر اگر کنند، به طاعت شود
پیوسته بحر لطف تو در جزر و مد بوَد
جزرش بود معاصی و مدّش دهد ثواب
@marsiat
#بابافغانی_شیرازی | 1 | 0 | Loading... |
29 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
از غم اگر چو شمع زنی در دل آذرم
پروانهی مراد گذاری برابرم
گر دفتر وجود من اوراق شد چه غم
شادم که درس عشق تو گردیده از برم
خالی ز هر خیالم و فارغ ز هر ملال
تا از شراب عشق تو پر گشته ساغرم
تا گوهر وصال تو را آورم به دست
غوّاصوار در یم عشقت شناورم
در چنگ انتظار تو تا چند دم به دم
چون نی نوا ز سینهی سوزان بر آورم
تا کی به وادی غمت ای کعبهی مراد
باشد ز خاره بالش و از خار بسترم
کی چون سکندر از پی آب بقا روم
کامی دهی اگر ز لب روح پرورم
با زلف و چهر و چشم تو ای سرو باغ حسن
نبود هوای سنبل و نسرین و عبهرم
نوشم اگر ز چشمهی نوش تو جرعهای
دیگر چه احتیاج به تسنیم و کوثرم
خوانی اگر ز مهر و برانی اگر ز قهر
بر خاک آستان تو باشد به جان سرم
ترسم که اشک و آه دهد خاک من به باد
کز آن در آب غرقه و از این در آذرم
تا جوی دیده یافت به بحر دل اتصال
گردید محو قصهی طوفان ز خاطرم
ای بی خبر که عیب من از عشق میکنی
من آن نیَم که از سر این کار بگذرم
هرگز مکن ز سبحه و زنّار صحبتی
با من که پای بند سر زلف دلبرم
دوشین به خلوتی که در آن بزم تا سحر
هم حالتی نبود به جز شمع در برم
گشتم ز خویش بیخود و در حال بیخودی
ماهی در آمد از ره دلجویی از درم
دیدار وی زدود مرا زنگ غم ز دل
آن سان که شد چو آینه قلب مکدّرم
گفتم تو کیستی که ز فرط جلال و جاه
عاجز بود به وصف تو طبع سخنورم
لب بر گشود و گفت که ای بی خبر ز خود
من مظهرم به خلق و به خلّاق مظهرم
کثرت بود چو باغ و منم باغبان در آن
وحدت بود نخل و من آن نخل را برم
فهرست ممکناتم و سر لوح کائنات
زینت به عرش اعظم و بر فرش زیورم
بر انبیاء نصیر و ظهیر و معین و یار
بر خیل اولیاء سر و سر خیل و سرورم
حامی دین، مروج احکام احمدی
دائرْ مدار کشور شرع پیمبرم
معبود و عبد و طاعت و ایمان و قبلهام
هادی و دین و مسجد و محراب و منبرم
از حق رسیده آنچه صحائف بر انبیاء
من آیه آیه صورت و معنی و مصدرم
رکن و مقام، سعی و صفا، زمزم و حجر
خیف و منی و مروه و میقات و مشعرم
غواص و غوص، امن و خطر، لؤلؤ و صدف
دریا و موج و ساحل و کشتی و لنگرم
اسرار و سمع و عین و لسان و کلام حق
عون و عنایت و کرم و لطف داورم
بر کودکان زار پدرْ مرده ام، پدر
بر بیوهگان خستهی غمدیده شوهرم
زوج بتول، نفس نبی، معنی نبی
بن عم مصطفی اَب شُبّیر و شَبَّرم
حسن و جمال و جذبه و معشوق و عاشقم
سیر و سلوک و سالک و مقصود و رهبرم
من بر سریر سروری و چرخ مهتری
شاهنشه مجلل و ماه منورم
بودی هنوز دیدهی حقجو در انتظار
گر در حریم کعبه نمیزاد مادرم
اندر صفات من تو اگر نیک بنگری
سر تا به پا لباس خداییست در برم
فرماندهٔ قضا و قدر نقطهی وجود
نامم علی ولیّ خداوند اکبرم
ای جان فدای نام گرام تو یاعلی
ترسم خدات خوانم و خوانند کافرم
ای شاه ملک جان بوَد این فخر بس مرا
کز جان و دل غلام غلام تو قنبرم
@marsiat
#شکیب_اصفهانی | 237 | 8 | Loading... |
30 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#مسمط
باز بر آن سرم که من، بلبل خوشنوا شوم
رخت به گلبن افکنم، همنفس صبا شوم
شاد شوم، جوان شوم، وز کفِ غم رها شوم
ساز شوم، نوا شوم، پرده شوم، صدا شوم
پر ز سر و صدا کنم دهر به ذکر یا علی
دل کند آرزو که او، نطق شود زبان شود
جان بودش امیدها، تا سخن و بیان شود
طبع فسرده را مدد، بلکه ز آسمان شود
کاش که پنجهها همه، خامه شود روان شود
تا که ثنا کنم مگر، از شه لافتی علی
جشنِ ولا به پا کنم، شعله به جانِ غم زنم
بر سر کاخ خرّمی، بَرپَرَم و عَلَم زنم
بربط و چنگ و نی شوم، نغمۀ زیر و بم زنم
با ملکوتیان شوم، محفلشان به هم زنم
ساز کنیم در فلک، مدحتِ مرتضی علی
آن که ولای او بُوَد مایۀ عیش سرمدی
وآن که لوای او بُوَد، پرچم دینِ احمدی
وآن که مشیّد است از او، بارگه محمّدی
وآن که مرام اقدسش، هست خصال ایزدی
سایۀ لطف حق علی، پایۀ این بنا علی
پست به پیش رفعتش، هیمنۀ قیاصره
خوار به باب عزّتش، طنطنۀ اکاسره
مات ز شهسواریاش، شاه و وزیر یکسره
چون که به عرصه بر زند، میمنه را به میسره
بر سر عالمی زند از عَظمت لوا، علی
مشعل آفتاب و مه، مُقتَبسَی ز نور او
یافته خانۀ خدا، میمنت از ظهور او
جان سپرند دوستان، یکسره با حضور او
هست کلیم بی سخن، بر سر کوهِ طور او
جلوه علی، شجر علی، نور علی، صدا علی
غیب و شهود را علی، مطّلع است و باخبر
منشی دفتر قضا، حاکم لوحۀ قدر
آینۀ روانْش را، علم خدای جلوهگر
هست عزیز انس و جان، پیش ملک عزیزتر
بوده همیشه در خفا مرشد انبیا علی
خیل رسل به مقدمش، داشته انتظارها
بسته خدا به مهر او، با دل و جان قرارها
کرده به آشناییاش، هر یکی افتخارها
در کتب سما از او، ذکر شدهست بارها
شمس علی، قمر علی، کوثر و «هل اتی» علی
@marsiat
#شمس_اصطهباناتی | 227 | 8 | Loading... |
31 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#غزل
به کوی دوست روم چون غریب رسوائی
بود غریب، رود گر به کعبه ترسائی
منم به دیر چو زاهد، به کعبه چون ترسا
به غیر دیر و حرم نیست هم مرا جائی
رخِ نهان تو درهرچه بنگرم پیداست
ندید دیده چو رویت نهان و پیدائی
فأینما تتجلّی فثَمَّ وجهُ الله
و أینما تَتَولّی تو قبلهٔ مائی
به قامتِ تو که طوبی لِمَن یَمیلُ اِلیه
که نیست غیرِ قدِ دلکَشِ تو طوبائی
به قامتِ تو قیامت به پا بوَد امروز
اگرچه در پی امروز هست فردائی
نویدِ وصل به فردا دهی، شوم راضی
به شرطِ آنکه چو فردا شود تو فرد آئی
به غیرِ خواجهٔ قنبر، امیرِ دین حیدر
اگرچه هست خدا، لیک نیست مولائی
ید اللَّه است، ید اللهِ فوقَ أیدیهِم
که غیر این نبوَد بهرِ سود، سودائی
بهای خاک درت نقدِ جان دهد «نوری»
به غیر دست خدا نیست دستِ اللّهی
@marsiat
#ملا_علی_نوری | 196 | 7 | Loading... |
32 #حضرت_معصومه سلام الله علیها
#قصیده
تو ای رواقِ منوّر ز پرتوِ اِشراق
که هست از تو فروغِ کرانهٔ آفاق
تو ای نمای بهشتِ برین به صفحه خاک
که تافته است فروغت به جبههٔ نُه طاق
صفای آینهات روشنای دیدهٔ مِهر
ز تابِ قُبّهات افتاده مَه به چاهِ مَحاق
اِرَم به ظلّ امانت خَزَد ز شرمِ حضور
به پیشِ قدرِ تو دارد اگر خیال سیاق
ز آستانِ تو دور است کین و بخل و حسد
به سدّهٔ تو ملازم، وفا و صدق و وِفاق
غم و ملال بَری از دلِ مقیمِ درت
تو را به خلد برین است گوئیا میثاق
نسیمِ کوی تو پیکِ صفای خسته دلان
زلال جوی تو بر آبِ زندگی مصداق
ملازمِ سرِ کوی تو هر چه صافضمیر
ز آستانِ تو مطرود هر که اهلِ شِقاق
ز خوان جود و نوالت بَرد به قصدِ شِفا
نصیبهای به صد ابرام ، قاسمُ الاَرزاق
مطافِ خلقِ جهان است از آن حریمِ درت
که آرمیده به خاکت حبیبهٔ خلّاق
به نام ، فاطمه ، معصومه نعتِ آن بانو
کز اوست اهل ولا را عنایت و اشفاق
از اوست کعبهٔ آمالِ عاشقانِ ولا
دیارِ قم به عیان و نهان ، علی الاِطلاق
فروغِ دیدهٔ هفتمامام کون و مکان
سرورِ سینهٔ هشتمامیرِ عرش وثاق
طُفیلِ درگهِ او ، نفسِ عفّت و عصمت
امینِ بارگهش ، عدل و دین به استحقاق
اَلا حمیده خصالی که خود سَجیّهٔ توست
کرم به اهلِ نیاز و به عاجزان ارفاق
تو مریمی که کتابِ کمال و فضلِ تو را
به چرخِ چارُم ، عیساست کاتبِ اوراق
چگونه مدحِ تو گویم که طبعِ من به مَثَل
بُود چو قطره و قَدرت چو یم ، به استغراق
سحرگهان به هوای طوافِ کوی تو ، چرخ
نهد به توسن گیتی نورد خویش ، یراق
به قامتِ تو برازنده حِلّهٔ عفّت
به بارگاهِ تو بگشوده مکتبِ اخلاق
مُلازمِ تو حیا بالغُدوِّ و الآصال
مؤآنس تو وفا بالعَشیّ و الاِشراق
مَلک به خاکِ درت در سجود با اخلاص
فَلک به چاکریت از مجرّه بسته نِطاق
مقام و منزلتت آنچنان رفیع و مَنیع
که از حکایتِ آن عاجز است هر نطّاق
تو آن سلاله پاکی ز نسلِ مصطفوی
که هست دفترِ وصفِ تو را فلک وُرّاق
تو آن کریمه که محضِ کَرم گرَت خوانند
قسم به نفسِ کرامت که نیست خود اغراق
نسیم چون گذرد از حریمِ بارگهت
کنند اهلِ ولا عطرِ خلد ، استنشاق
تو ای مسافرِ سرمنزلِ قبول ، افسوس
نشد نصیبِ تو جایی که بودیش مشتاق
جهان ملول شد آنگه که خاطرت آشفت
ز دردِ هجر برادر ز دستبردِ فراق
به یادِ باب و برادر کنی به خطّهٔ قم
گهی به طوس نظر منعطف گهی به عراق
شکست قامتِ گردون ز بارِ محنت و غم
ز کینهای که نمودند بستگانِ نفاق
فتادگانِ درت واصِفند ذاتِ تو را
من فلک زدهام دور مانده از عُشّاق
عنایتی که کنم توتیای دیدهء جان
غبارِ کوی تو را ای به جود و رحمت، طاق
به نام عابدم اما ز عاصیان هستم
بخواه بخشش من از عنایتِ خلّاق
@marsiat
#عابد_تبریزی | 213 | 2 | Loading... |
33 #حضرت_معصومه سلام الله علیها
#قصیده
یا رب این خلد برین یا جنة المأواستی
یا همایون بارگاه بِضعهی موساستی
فاطمه أخت الرضا سلطان دین از روی قدر
خاک درگاهش جواهرْ سُرمهی حوراستی
خواندمش عرش معظّم، بانگ زد بر من خِرَد
کاین خطا گفتی بر آن افزودی و زین کاستی
ملجأ اهل زمان و شافع یوم المعاد
خواهر سلطان دین و ثانی زهراستی
مرقد نورانیش گویا ریاض جنّت است
تربت پاکش ز مشک و عنبر ساراستی
باد یا رب شادمان، در دهر شاه دینپناه
تا به عالم این همان بارگه بر جاستی
حق أمّ و أب اگر مانع نبودی گفتمی
آدمت خادم ز جان و خادمه حواستی
مضجع پاکان دین و مهبط روح الامین
مکمن اهل یقین و مدفن احیاستی
عرصهی قم از ید فرعونیان اندر امان
چون محل امن و مأوای عصا موساستی
از علوّ شأن او من شمّهای کردم بیان
ای که شأن و قدرت از هفت آسمان أعلاستی
هر که بگذارد قدم در آستان صحن او
گو منه پا بی ادب کاین سینهی سیناستی
شد به عهد ناصرالدین شاه، شاه جم خدم
این بنا اتمام کز عرش علا أعلاستی
خادمان درگهش بر سروران خود سرودند
در حجاب از حاجبانش بوعلی سیناستی
این مهین بانو که در برج شرافت اختریست
نسل پاک زادهی إنسية الحوارستی
هر فریدون شوکتی و هر سلیمان حشمتی
بر درش چون سائلان در روز و شب درواستی
حضرت ناطق بحق صادق چنین فرمودهاند
در جزای زائر وی جنّة المأواستی
باکی از محشر وَ بیم از نشر نبوَد هر که را
در جوار حضرت تو مدفن و مأواستی
مدحتت را مینشاید کرد در دفتر بیان
مهر و مه مشغول ذکر خطبهی غرّاستی
مهر و مه بر آستان عرش بنیان درش
چون کنیز و چون غلامان حبش در واستی
هر چه جز نور خدا خوانم ورا باشد خطا
غیر مدحش هرچه گویم سر به سر بیجاستی
کرد معماری این جنتسرا پیک خلیل
موضع رجلین او تا حالیا بر جاستی
لوحش الله مرحبا زین بارگاه با شکوه
کز شرف برتر ازین نه گنبد میناستی
حبّذا زین آستان آسمان رفعت کزو
هم ید موسی عیان، هم آیت عیساستی
گرچه زیر معصیت وا مانده خدّام درت
از خجالت شرمسار، از دیده طوفان زاستی
چون تو خاتونی به ما کی باک از عصیان بوَد
کز مکافات خطیئاتم کجا پرواستی
گو بیابد تا ببیند این همایون بارگاه
آن که منکر بر وجود جنّت دنیاستی
کفش داران درش را بر کی و جم افسری است
خادمش روح الامین در عالم بالاستی
چون بدیدی این بنا را عقل گفتی کآسمان
صورتی از زیر دارد آنچه در بالاستی
گفتم این طور است کز نور جلال کردگار
کرده پرآفاق را و بس خوش و زیباستی
هاتف غییم به گوش هوش درداد این ندا
این نه طور است و نه سینا مسجد الاقصاستی
زمرهٔ کروبیان و جملهٔ روحانیان
از پی خدمت همه بر پا جا بر جاستی
ای مهین بانوی کاخ عصمت ای مایهیْ وجود
ای که خاک درگهت رشک دم عیساستی
از پی تاریخ این بنیاد خادم زد رقم
جنت عدن این بنا یا بزم او ادناستی
@marsiat
#سید_محمدرضا_شیخ | 209 | 3 | Loading... |
34 #یا_اباعبدالله سلام الله علیک
#قصیده
ای از وجود، علّتِ غاییِّ کاینات
وی از وقار، باعثِ تمکینِ ممکنات
در حلّ و عقدِ عالمِ امکان، که راست دست؟
ای آنکه نیست، غیرِ تو، حلاّلِ مشکلات
ذات تو، در صفات، منزّه بُوَد ز عیب
چون ذات حق که آمده، مسلوب از صفات
تو قائمی به ذاتِ خداوندِ بیزوال
ما قائمیم، جمله همه مر تو را به ذات
آید قَدَر به امر تو، ممنونِ مرحمت
گردد قضا، به حکم تو، مشمولِ التفات
در اوجِ همّتِ تو، سپهر است برقرار
در زیرِ منّتِ تو، زمین است با ثبات
جدّت به سروری است، به ما ختمُ الانبیا
بابت به مهتری است، به ما والیُ الوُلات
مقصودِ امتزاجی و منظورِ ازدواج
حق را از این عناصر و آبا و امّهات
لطف تو هست، مُردهی معدوم را وجود
قهر تو هست، زندهی جاوید را ممات
بر دفتر تو تا که شهادت، رقم زدند
دادند بر شفاعتشان، لاجَرَم، برات
تو در لب فرات و فراتت به لب، دریغ
ما را ز سر، به حسرت آن بگذرد فرات
خشکیده لب، چگونه پسندیدهات؟ که بود
لعل تو روحبخش و لبت چشمهی حیات
خود مُحدِث زمین و زمانی، چه گویمت؟
رو داده در زمین، به زمانت، چه حادثات
خود موجبِ حیاتِ خلایق، به عالمی
در عالمت ز خلق، چسان قطع شد حیات؟
خود کشتیِ نجاتِ جهانی، چه خوانم؟ اینْک
کس در جهان نداد، از آن ورطهات، نجات
جز راه حق، نبود تو را در نظر رهی
خصم از چه بست بر رُخَت، از کین، ره جهات؟
بفْروز و برفراز، قد و رخ، چو سرو و گل
بربند و برگشا، کمر و دست بر غُزات
تا ز انتقام، از دمِ شمشیرِ صفدری
کامِ حیاتِ شان، بچشد شربتِ وفات
شاها! کمینه «غافل»، اگر از رهِ طلب
بر حضرتِ تو آورَد اشعارِ پُرنکات
عذرش پذیر، آنکه بُوَد، شعر و شاعری
موقوف بر حصولِ عنایاتِ وافیات
آن را که نیست، مُهر قبولِ تو در عمل
آید سیاهنامه او، چون خامه از دوات
وآن را که هست چشمِ خطاپوشِ تو، قبول
مُستَحسَن است، گر چه بُوَد، جمله تُرّهات
با یک جهان خطا همه خواهیم روز حشر
عفوِ غفور از تو، اَیا «شافعُ العُصات»
@marsiat
#غافل_مازندرانی | 187 | 5 | Loading... |
35 #حضرت_معصومه سلام الله علیها
#مثنوی
ای حرمت قبلهی أهل ولا
گنبد و گلدستهی تو تیغِ لا
هرکه تو را دید دو عالم بهشت
قم شده از یُمن قدومت بهشت
عمهی سادات، تن و جان فداک
رمز سعادات، غلامان فداک
قبلهگه اهل خرابات، هو
سایهی تو بر سر سادات، هو
عطر حریم حرمت جانفزا
زائر هر روز و شب تو رضا
فاطمهای خواهر شمس الشموس
اُخت شه با شرف شهر طوس
شافعهای قدر تو والاستى
مرقد تو مرقد زهراستی
اقسم بالله! توئی سرفراز
قم شده از یمن تو علامهساز
#رائف دلخسته غلامت، مدام
حضرت معصومه علیها سلام
@marsiat
#حسین_شادمان | 28 | 0 | Loading... |
36 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
چون شست غمزهٔ تو گشاد کمان دهد
صیدافکنی خدنگ قضا را نشان دهد
شهد از حدیث تلخ تو شیرین دهان برد
لب گر دهد خدا، لب شکّرفشان دهد
لطفت میان معجز و سحر امتزاج داد
لعلت میان آتش و آب اقتران دهد
هر فتنهای که زیر سر روزگار نیست
زلف تو سر به جان من ناتوان دهد
خضر خطی فرست خدایا به رهبری
کین جان تشنه را خبری زان دهان دهد
از طالع دژم طمع خام ابلهیست
وصل تو دولتیست که بخت جوان دهد
خونش به کیش تیغ تغافل شود حلال
هرکس که دل به دلبر نامهربان دهد
در عشق گشته شور غزلخوانیم بلند
کلکم صفیر بلبل عرش آشیان دهد
جانم به جوی تیغ تو آب روان دهد
جسمم همای تیر تو را استخوان دهد
خونین دل مرا به کجا بردهای؟ بیار
تا مایهای به دیدهٔ گوهرفشان دهد
میرم به پای ساقی چشمت که دورها
ته جرعهای اگر دهدم سر گران دهد
خواهم کشید خضر صفت آب زندگی
از جویبار تیغت اگر عمر، امان دهد
چون چاک جَیب صبح شکافی ز نو مرا
هر دم به سینه، خنجر مژگان از آن دهد
تا داغ دل فروز تو از چاک سینهام
چون مهر پرتو از افق خاوران دهد
هر دل که تافت از دو جهان روی بندگی
عشقش به دست غمزهٔ گیتی ستان دهد
آموختم به مرغ چمن گرم نالهای
تا آتشی به خار و خس آشیان دهد
ز آسودگی به تنگم، کو عشق باد دست
تا کشور دلم به ستم گستران دهد؟
پایم به راه هرزه دویها ز یار ماند
کو جذبهای که مقصد ما را نشان دهد؟
درماندهایم شوق گریبانکشی کجاست؟
تا دست من به دامن پیر مغان دهد
شوریده است خاطرم از فکر کفر و دین
مستی مگر خلاصیم از این و آن دهد
ساقی روا مدار که سامان نوبهار
تاراج حادثات به باد خزان دهد
انصاف نیست غارت ایام رایگان
نقد چمن به صیرفی مهرگان دهد
گلشن فسرده است بکش دامنی به ناز
تا جلوهٔ تو زیب گل و گلستان دهد
بخشد لبت به غنچه شراب تبسمی
رنگت به جام لاله می ارغوان دهد
بخرام در چمن که نهال تو سرو را
از شیوهٔ خرام به آب روان دهد
از می بیار یک نفس آبی به روی کار
شاید که شست و شوی ازین خاکدان دهد
آن می که در دماغ گشاید چو بال و پر
پرواز اوج کنگرهٔ لامکان دهد
دارم طمع ز فیض تو یا رب درین صبوح
ذوقی که جام ساقی کوثر به جان دهد
کان کَرم، امام اُمم، واهب نِعَم
کز فیضِ دم، به عیسی مریم روان دهد
افروختم به منقبتش شمع خامه را
تا روشنی به انجمن قدسیان دهد
از ریشه کنده معدلتش خار ظلم را
گنجشک را به چنگل باز، آشیان دهد
ای صفدری که بر صف خصمت ره گریز
گیرد اجل کفت، چو به اشقر عنان دهد
روزیرسان یمین تو خصم یسار را
باریک آبی، از دم تیغ یمان دهد
فیض غمت عطیه فرستد به جان و دل
ابر کَفت وظیفه به دریا و کان دهد
تا از کف تو ساغر ایمان گرفتهام
دستم سبو به دوشِ نُهم آسمان دهد
بر پیکر خبیث حسودان جاه تو
هر مویه سرکشید، خواص سنان دهد
چون طوطیان مست، زند غوطه در شکر
مدح تو کام خامهٔ شیرین زبان دهد
شاها روا مدار که گردون کجمدار
از درد دوست، کام دل دشمنان دهد
بیرون بزم، سوخته پروانهٔ تو را
تا کی چو شمع، داغ دل آتش به جان دهد؟
در وادی فراق، ز شبهای قیرگون
بختم نوید خسروی قیروان دهد
کینم بخواه از شب هجران که تا به کی
گیرد زدیده خواب و به بخت ارمغان دهد؟
مپْسند عاقبت که شکرخواره طوطیت
درتیره خاک هند جگرخواره جان دهد
وقت است وقت، کاین دل کشتی شکسته را
خاک درت ز موج حوادث امان دهد
گرید دلم، چو تلخی هجر آیدش به یاد
خندد لبم، چو بوسه بر آن آستان دهد
منّتکش عطیهٔ کام جهان نیَم
نستانمش ز بخت اگر رایگان دهد
هر دل که ذوق چاشنی درد عشق یافت
کی کام خویشتن به مراد جنان دهد؟
دنیا اگر عزیزْ متاعی بُدی چرا
قسّام معدلت به فرومایگان دهد؟
لوح از حدیث غیر تو شستم، نیَم ظهیر
تا خامهام طراز قزل ارسلان دهد
سلمان نیم که خامهٔ معنی نگار من
آرایش جریدهٔ نوبانیان دهد
مستان عشق را به سواد سخن #حزین
کِلکِ سبک، عنانِ تو رطل گران دهد
در خامهٔ کسی نبود جز تو چاشنی
شکّر ندیدهایم نی خیزران دهد
آب حیات در ظلماتِ دواتِ توست
این چشمهسار، زندگی جاودان دهد
تحریک شوق دست فروماندهٔ تو را
تا چند بار خامه به دوش بنان دهد؟
@marsiat
#حزین_لاهیجی | 210 | 3 | Loading... |
37 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
شه کبریا منشا! توئی که امیر عز مجلّلی
به تو زیبد عرش جلال حق که به تاج قدس مکلّلی
چو بخواست حق ز کمال خود نظری به سوی مثال خود
بگرفت پیش جمال خود ز هویت تو سینجلی
لمعات نخلهی موسوی نفخات خلقت عیسوی
ز فروغ روی تو پرتوی ز هوای گوی تو شمألی
توئی ای امیر جهانگشا که ز بدو خلقت ماسوی
به سریر رفعت کبریا ننشسته چون تو مجلّلی
به ظُلَم سکندر آبجو، به طُوی کلیم فرشتهخو
به سنای نور تو راهپو، ز ضیای نار تو مصطلی
توئی آنکه خواست چو ذوالمنن ز ره عنایت و فضل و من
ز طلوع طلعت خویشتن به ورای خویش تفضّلی
ز تنزّه احدیتش ز تقدّس صمدیتش
بنمود سرّ هویتش زجلال ذات تو منجلی
توئی آن مثال بدیع حق که ز بعد ذات منیع حق
نکشیده کِلک صنیع حق به کمال شخص تو هیکلی
ز تو صادر اول ما ذُکر به تو لاحق آخِرُ ما زُبر
تو خود آن مهیمن مقتدر که هم آخری که هم اوّلی
به دلیل آیهی انمّا و به نصّ سورهی هل اَتی
به صریح لو کشُفَ الغِطا و خطاب سرّ سینجلی
به نبی ظهیر و معین تویی و امیر مُلک یقین تویی
و مُجیر روح الامین تویی و به کاینات تویی ولی
کسی ار ز پرده به جز صدا نشنید و خواند تو را خدا
فلقد أشارَ بِما بَدا و حماک عنه بمعزلی
به حجاب قدس حریم حق تویی آن نهفته ندیم حق
که هنوز صنع قدیم حق ننموده کنز نهان جلی
لمعاتُ وجهِک اَشرَقَتْ و شعاعُ طلعتِک اعْتَلی
ز چه رو ألستُ بِربّکم نزنی؟ بزن که بلی بلی
@marsiat
#نیر_تبریزی | 210 | 9 | Loading... |
38 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#غزل
همّتی کز پا نشستم یا علی
ماندهام برگیر دستم یا علی
تا به دیدار تو چشمم باز شد
از جهان دل بر تو بستم یا علی
مردم ار مست مِی خُمخانهاند
من ز مینای تو مستم یا علی
من ندانم چیستم یا کیستم
از تو هستم هرچه هستم یا علی
خواجگی کن عهد خود مشکن من ار
عهد خود با تو شکستم یا علی
پایه از چرخِ بلندم برتر است
بر درت تا خاکِ پستم یا علی
از گیاه خاک بستان تواَم
گر تبر زد ور کبستم یا علی
برعطای تُست چشمم کز خطا
تیرِ فرصت شد ز شستم یا علی
خلق اگر دل بر گدایان بستهاند
من گدای شهپرستم یا علی
ای عصای رهروان! دستی، که من
پای خویش از تیشه خستم یا علی
زاهدان در انتظار کوثرند
من خوش از جام الستم یا علی
پایمردی کن ز لطفم دستگیر
#نیّر بی پا و دستم یا علی
@marsiat
#نیر_تبریزی | 211 | 8 | Loading... |
39 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#غزل
زهی روزیده خَلقان، علی بن ابی طالب
زهی فرمانده خلقان، علی بن ابی طالب
نهان از فهم و دور از عقل و برتر از خیال ما
که گفتنْ وصف او نتْوان، علی بن ابی طالب
قدیم المنّ و الاحسان، عظیم الشّأن و البرهان
قسیم الخُلد و النّیران، علی بن ابی طالب
زهی از وصفها بیرون، زهی سلطان کاف و نون
هو الحنّان هو المنّان، علی بن ابی طالب
هو الاول، هوالآخر، هوالظاهر، هو الباطن
ولیّ حضرتِ بیچون، علی بن ابی طالب
شهادت او، طهارت او، نماز و روزه و حج او
جهات جمله را میدان، علی بن ابی طالب
وجود باء بسم اللَّه، درِ توحید یزدان است
رحیم مطلق رحمان، علی بن ابی طالب
اگر چشم خرد داری ببین از صورت معنی
به وجه چهرهی خوبان، علی بن ابی طالب
فرستادهست با تورات، با انجیل، با فرقان
به هر مرسل به پنهانی، علی بن ابی طالب
@marsiat
منسوب به #مولوی | 207 | 6 | Loading... |
40 #یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#غزل
فلک آیینه اسکندر علی بن ابیطالب
جهان تاریک و روشنگر علی بن ابی طالب
چراغ پاکی مظهر علی بن ابی طالب
فروغ اولین جوهر علی بن ابی طالب
بدایت تکیهگاه او نهایت خاک راه او
امیرالمومنین حیدر علی بن ابی طالب
منجم طفل نادانش مهندس لام الف خوانش
محیط و مرکز و محور علی بن ابی طالب
کواکب قطرهها کز جَیب و دامان صدف ریزد
محیط آسمان گوهر علی بن ابی طالب
غبار درگهش بالانشین مسند هستی
ز عرش و لامکان برتر علی بن ابی طالب
ز طوفان بادبان نوح ابر چشم تر میشد
نمیافکند اگر لنگر علی بن ابی طالب
به موسی مینمود اولقدم غوغای این وادی
نمیبودش اگر رهبر علی بن ابی طالب
به دامادیش گر شد بیشتر زان پیشتر هم بود
شریک دین پیغمبر علی بن ابی طالب
دل جان، جان دل، چشم و چراغ خلوت وحدت
ضمیر روح را مضمر علی بن ابیطالب
شد از صبح ازل مهر سکون و راحت هستی
سپهسالار پیغمبر علی بن ابی طالب
فلک در مجمر خورشید عود و نافه گر سوزد
نهد خورشید در مجمر علی بن ابی طالب
گنهکار اسیرم بادهی لطف تو میخواهم
خمارم ساقی کوثر علی بن ابی طالب
@marsiat
#میرزا_محمد_بن_مؤمن
#اسیر_شهرستانی | 247 | 7 | Loading... |
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
داور دنیا و دين دارای مُلک ارتضا
کاشف راز قدر دانای اسرار قضا
نور طور ذوالمنن فرزند موسی بوالحسن
سبط احمد شبل حیدر ضامن آهو رضا
فیض مطلق مرکز حق خطّ پرگار وجود
قطب امکان محور ایجاد فهرست بقا
عین یزدان عون رحمن منبع الطاف حق
ابر رحمت کان حکمت چشمهٔ فيض خدا
شمع مشکات هدایت دُرّ درج یا و سین
نور خورشید ولایت ماه برج انّما
حرفی از قلب منیرش معنی الله و نور
سطری از لوح ضمیرش دفتر أرض و سما
اهل عالم را ز فیض خاک راهش آبرو
عرش اعظم را ز فرش بارگاهش ارتقا
عاشقان را جلوهٔ ماه جمالش آرزو
عارفان را پرتو خورشید رویش مدّعا
انبياء را شمع محفل اوصیا را رهنمون
اولياء را مونس دل اتقیا را رهنما
از عباراتش عیان معنای لفظ کاف و نون
از اشاراتش هویدا سِرّ قانون شفا
لطف و قهرش در جهان پیرایهٔ بیم و امید
قُرب و بُعدش جاودان سرمایهٔ خوف و رجا
اهل عالم سر به سر از پیر و برنا شيخ و شاب
در عمل جویند از تأثیر مهرش کیمیا
از جمال بی مثالش سِرّ احمد آشکار
از کمال ذوالجلالش راز حیدر بر ملا
حامی احکام قرآن دافع کفر و ضلال
قاسم جنّات و نیران شافع روز جزا
مستمندان را عطایش رفع اندوه و محن
دردمندان را ولایش دفع درد بیدوا
اهل ایقان را به نیروی خدایی پیش رو
اهل ایمان را به عون کبریایی پیشوا
از سموم تاب قهرش روضهٔ رضوان جحیم
از نسیم آب لطفش آتش دوزخ هبا
آسمان از آستانش دارد آن فرّ و شکوه
مهر و مه از خاک راهش دارد این قدر و بها
خادمی از بارگاهش خسرو صاحبقران
زیر دستی در پناهش سرور صاحبلوا
بر سر از دست عطایش تاج سلطانی نهد
بر در دولتسرایش پا گذارد هر گدا
گر ز بام قصر قدرش اوج گیرد صعود
بر سر شهباز گردون افکند ظلّ هما
ای که وصف کعبهٔ کوی تو اندر هر مقام
روح را راحت فزاید قلب را بخشد صفا
آیتی از ساحت قدس تو فردوس برين
رایتی از کاخ و ایوان تو عرش کبریا
بر مشام جان رسد گر بوی از خاک درت
دیدهٔ دل روشنایی یابد از آن توتیا
در زمین و آسمان از آدم و جن و ملک
سر به سر دارند بر درگاه جاهت التجا
هر یکی را حاجتی در دل هوایی در سر است
حاجت هر یک برآور چون تویی مشکلگشا
تا نماید طاق ابروی تو را محراب جان
گوشهٔ چشمی نما سوی «شکیب» بینوا
@marsiat
#شکیب_اصفهانی
Mostrar todo...
Hamster Kombat
Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!
#امام_رضا علیه السلام
#قصیده
تا در آئینهٔ دل عکس تو را میبینم
همه آفاق پُر از نور و ضیا میبینم
نه تجلیگه حُسنت دل من باشد و بس
پرتو روی تو را در همه جا میبینم
منزل یار خدایا چه مقامی است که من
هر کجا مینگرم نور خدا میبینم
دیده بینا شده اینجا که به هر سو نگرم
قدسیان را به مناجات و دعا میبینم
یارب آرامگهِ کیست چنین بُقعه که من
صفّهاش سجدهگه اهل صفا میبینم
عرق از عارض حُورا چکد اینجا من از آن
هر نظر مِروحه در دست صبا میبینم
گر شود سرمهٔ چشم دل من خاک درش
دیگران خانه و من خانه خدا می بینم
نورالانوار از اینجاست عیان گر نگری
تا نگویی که چه نوری ز کجا میبینم
خیره از برق جلال است مرا چشم اینجا
با چنین دیده چه گویم که چهها میبینم
جان سبکبال تر از پیک نسیم سحری است
دل مسحور ز هر قید رها میبینم
باکی از دور فلک نیست که خود را اینجا
در پناه شه اقلیم رضا میبینم
دل ز من گوهر گنجینهٔ قدسی برده است
نه همین جلوهٔ ایوان طلا میبینم
لمعهٔ طور بدان فَرّ و شکوه ازلی
در حریم حرمش جلوہنما میبینم
حرفی از چون و چرا نیست که من پرتو حقّ
اندر این مرحله بی چون و چرا میبینم
#عابدم بستهام از کون و مکان دیده شها
در دل غمزدهٔ خویش تُرا میبینم
جز تو با کس نکنم راز خود افشا زیرا
حاجت اهل نیاز از تو روا میبینم
دل غمدیده دگر خسته ز دار است و دیار
حرمت مأمن ارباب رجا میبینم
روی بر تافتهام از همه جز درگه تو
بسکه از خلق جهان روی و ریا میبینم
ابر رحمت که خطا شوید و لغزش پوشند
در فضای حرمت چترگشا میبینم
@marsiat
#عابد_تبریزی
#امام_رضا علیه السلام
#غزل
ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش
پيوسته در حمايت لطف اله باش
از خارجی هزار به يک جو نمیخرند
گو کوه تا به کوه منافق سپاه باش
چون احمدم شفيع بوَد روز رستخيز
گو اين تن بلاکش من پر گناه باش
آن را که دوستی علی نيست کافر است
گو زاهد زمانه و گو شيخ راه باش
امروز زندهام به ولای تو يا علی
فردا به روح پاک امامان گواه باش
قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
دستت نمیرسد که بچينی گلی ز شاخ
باری به پای گلبن ايشان گياه باش
مرد خدا شناس که تقوی طلب کند
خواهی سفيد جامه و خواهی سياه باش
«حافظ» طريق بندگی شاه پيشه کن
وآنگاه در طريق چو مردان راه باش
@marsiat
#حافظ
#امام_زمان عجل الله غرجه
#غزل
ز غم تو گشته ويران دل زار عاشقانت
ز فراق رويت ای گل شدهايم نغمه خوانت
دل عالمی و دلها ز غم تو غرقه در خون
مكش از ملال شاها دگر ابروی كمانت
تو كه بال رحمتت بر سر ما فكنده سايه
ز چه رو نهانی از ما بهكجاست آشيانت
همه از پی تو پويان همه خستهايم و بیجان
كه تو جان ماسوائی ملِكا قسم به جانت
چه خوش است ديدهٔ ما شود از رخ تو روشن
چه خوش است گوش ما را بنوازی از بيانت
به غلامی تو شاها نه لياقت است ما را
كه خوريم غبطهها بر سگ درب آستانت
همه ريزهخوار خوان كرم توئيم و اكنون
مپسند نا اميد از تو شوند سائلانت
غزلي نگو «حسانا» چو بنام شاه گفتی
نرود ز يادها اين نغمات جاودانت
@marsiat
#حبیب_الله_چایچیان
#حسان
#حضرت_زینب سلام الله علیها
زینب نگارِ حجلگیِ حُرمتِ حجاب
شرح حیا و معنی شرم، آیت حجاب
هر شاهدی مزیّن اَگر از حجاب شد
اَفزود او ز عفّت خود زینت حجاب
زآن ظلمت شبانه و بنشاندنِ چراغ
میخواست ابر ماه کُند ظلمتِ حجاب
قومی که خواست پردۀ اسلام بر درَد
لرزید از مشاهدۀ صولتِ حجاب
زینب به کوفه پرده به رخسار اَگر نداشت
دلها نبود دستخوش هیبت حجاب
گفتند مرتضاست که گوید سخن، بلی
این آیتی نبود مگر آیت حجاب
چون صورتش ندیده صدایش شنیده شد
زینب علی خیال شد از دولت حِجاب
اسلام بی حجاب ندارد قبولِ زن
حاکی است از حجاب درون صورت حجاب
هست از حجاب قیمت زن در همه فَعال
هرگز مگو که هست ز زن قیمت حجاب
تقوی و پرده هیچ جداییپذیر نیست
تقوی چو نیست هیچ نه خاصیّت حجاب
اسلام کَشتی است و بوَد لنگرش حجاب
گر آن نه، این یکی همه باشد در اضطراب
@marsiat
#عابد_تبریزی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
چو ارادهٔ خدا شد به كمال خودنمايی
به غدير خم درآمد به لباس مرتضايی
ز جمال شاه مردان بنمود جلوه يزدان
به جلال ذوالجلالی به كمال كبريايی
ره دين امور داور همه شد ولای حيدر
به هدايت پيمبر به عنايت خدايی
شه دين خديو ايمان گهر محيط احسان
دُر درج علم و عرفان مه برج رهنمايی
به خدا ولیّ مطلق به نبی وصیّ بر حق
به جهانيان محقَّق همه دفع بینوايی
به مقام ارجمندش به كلام دلپسندش
كه نيابد از كمندش دل عاشقان رهايی
دل عارفان رهبر ز شراب عشق حيدر
چه سبو كشان سراسر زده جام آشنایی
ز لبش كلام يزدان بشنيده گوش ايمان
به دليل عقل و برهان چو زنی نوای نايی
به دلی كه از درايت بوَد آيت ولايت
برسيده از بدايت به سعادت نهايی
شه قل كفیٰ كفايت مه انّما حمايت
كه به كشور ولايت زده طبل پادشايی
به درش هزار كسری چه سكندر و چه دارا
بگرفته با مدارا همه حلقهٔ گدايی
ز صفا ملاذ اعظم ز وفا مُغيث آدم
به كَفَش مدار عالم ز سر ستوه رايی
شب و روزْ مهر و ماهش به طواف بارگاهش
ز غبار خاک راهش به اميد روشنايی
ز نعم نهاده خوانی سر خوان او جهانی
چو شكسته استخوانی كه رسد به موميايی
ز عمل به اهل عالم به خجسته نسل آدم
بنمود او دمادم ره و رسم پارسايی
نه حرم چو طَرْف كويش نه صفا به لطف رويش
نه بهشت و رنگ و بويش چو نجف به دلگشايی
ز نسيم خاک مشكو ز شميم خلق نيكو
به چمن دهد ز هر سو چو دمن فرحفزايی
به خلاف طبع اشياء چو كند اشاره مولی
ز ارادهٔ توانا به زمين دهد سمايی
به ره ولیّ اكبر كه رسی به حیّ داور
چو به جای پا نهی سر چه غم از برهنهپايی
به علوم حق كماهی سخنش دهد گواهی
به حقايق الهی به دقايق مشايی
برِ گنج علم داور كه به قلب اوست مضمر
كتب سلف سراسر سخنی بُوَد هوايی
چو صلا زد از سلونی به درونی و برونی
به دلايل شئونی ننموده خود ستايی
ز جمال اوست پيدا ز جلال او هويدا
جلوات حقتعالی به كمال دلربايی
به جز آن سه يار ديگر به خلافت پيمبر
كه شنيده بوم پی پر بزند دم از همايی
به خدای حیّ ذوالمن كه زبان افصح من
به ثنای اوست الكن چو صبوری و سنايی
ز گدا ثنای سلطان نسزد به هيچ عنوان
نرسد اگر ز يزدان مدد سخنسرايی
به حريم خاص رحمان نگری لقای سبحان
چو «شكيب» اگر به ايقان ز در علی درآيی
@marsiat
#شكيب_اصفهانی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
تسلیم کن به اهل دل از کف عنان دل
تا زین جهان برند تو را در جهان دل
ایمان به فضل اهل دل آور که مأمنی
بهرت بنا کنند به دارالامان دل
بینی دو نقطه کون و مکان را به زیر پای
باشد اگر عروج تو در لامکان دل
روشن گر آسمان جهان از کواکب است
روشن بُوَد به نور خدا آسمان دل
عنقا عجب مبر که مقامش بوَد به قاف
عرش است جای مرغ بلند آشیان دل
هیچ التفات نیست به باغ جنان تو را
بینی اگر طراوت باغ جنان دل
گلهای رنگرنگ دمد گر به طرف باغ
گلهای معرفت دمد از بوستان دل
در هر سحر برون رود از شهر بند طبع
سوی خدای لابهکنان کاروان دل
وز بهر خلق عالمی از آن سفر بُوَد
هر خیر و خوبی و برکت ارمغان دل
بی شک به یک نفس گذرد از نُه آسمان
گردد رها چو تیر دعا از کمان دل
بس اهل ظلم و جور که رفت آب و خاکشان
یکسر به باد از دم آتشفشان دل
در بزم اهل دل جدل و قیل و قال نیست
شرح دل است گوش دل است و زبان دل
بی عشق لاف دل مزن این خود مسلّم است
دل آنِ عشق باشد و عشق است آنِ دل
دل راست نزد اهل یقین وصفها ولی
در حقّ هر دلی مبر ای جان گمان دل
جوئی اگر به معرفت دل وسیلهای
بنما به عشق شیر خدا امتحان دل
هر دل نکرده مهر علی را به جان قبول
مشتی گِل است و هیچ ندارد نشان دل
در وصف او بیان نبی از غدیر خم
آید همی به گوشِ دلِ صاحبانِ دل
باشد چو آفتاب درخشان به روز حشر
پرورده هرکه گوهر مهرش به کان دل
بینی رخش در آینهٔ دل معاینه
سازند اگر عیان به تو راز نهان دل
چون کعبه کز ظهور علی یافت عزّ و شأن
باشد هم از ظهور علی عزّ و شان دل
دانند اهل دل که برای وصال اوست
بی گاه و گاه ناله و شور و فغان دل
چون دل به او رسید بیابد سکون بلی
در این مقام ختم شود داستان دل
چون دل فرو نشیند و بر آسمان رود
در مدح آن مُبیّن فرقان، بیان دل
دل کشتی است و لنگر دل مهر مرتضی ست
دل زورق است و لطف علی بادبان دل
در آستان اوست از این رو نهادهاند
رو خلق عالمی همه بر آستان دل
دل میهمان اوست سر خوان معرفت
هستند عارفان همگی میهمان دل
همچون «صغیر» روی نتابی ز دل اگر
نعمت علی دهد به تو روزی ز خوان دل
@marsiat
#صغیر_اصفهانی
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند
قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند
خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون
که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند
ز قدرت یدُاللَّهی، کسی ندارد آگهی
وسیلهاش بود علی، خدا هر آنچه را کند
به جنگ بدر و نهروان، علی است یکّه قهرمان
نگر که دست حق عیان، قتال اشقیا کند
به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی
نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند
به رزم خندق و اُحد، به قتل عمرو عَبْدُوُد
خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند
چو افضل از عبادت خلایق است، ضربتش
علی تواند این عمل، شفیع ماسِوی کند
به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار
دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند
نماز، بی ولای او، عبادتی است بیوضو
به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند
هر آنکه نیست مایلش، جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند
علی است آنکه تا سحر، سرشک ریزد از بصر
پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند
علی انیس عاشقان، علی پناه بیکسان
علی امیرمؤمنان، که مدح او خدا کند
پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی
که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند
قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش
که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند
گهی به مسند قضا، گهی به صحنهی غزا
گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند
علی است فرد و بینظیر، علی مجیر و دستگیر
که نام دلگشای او، گره ز کار وا کند
زکار قهرمانیش، پر است زندگانیش
نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند
امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب
بَرَد طعام نیمه شب، عطا به بینوا کند
ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا
کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند
کنیم چونکه های و هو، به پیشگاه لطف هو
خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند
دل علی گداخته، که با زمانه ساخته
امام ناشناخته، ز خَلق شکوهها کند
پس از وفات فاطمه، کشید دامن از همه
که ختم عمر خویش را، به کنج انزوا کند
ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا
که نیست یار آشنا، دلش ز غم رها کند
سرشک بر دو عین او، ز اشک زینبین او
که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند
علی غریب و خونجگر، ز هجر یار نوحهگر
کنار آن جدار و در، اقامهی عزا کند
#حسان بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش
گرهگشای انبیا، حوائجت روا کند
@marsiat
#حبیب_الله_چایچیان
#یا_امیرالمؤمنین روحی فداک
#قصیده
سَحَر چون کِلکِ قدرت کرد خور را چهرهآرایی
درآمد بیمحابا با هزاران حُسن و زیبایی
چو کوس دلبری کوبید حُسن یوسفِ بیضا
فرو بارید چرخ از دیدگان، اشکِ زلیخایی
چنان از مادر لیل اندر آمد صورتِ لیلی
که خیل اختران مجنونصفت گشتند صحرایی
درآمد چشمهی خضر سپهر اخضر، از ظلمت
چو خطّ محوَشان سطح زمین گردید خضرائی
درآمد از قضا هندوی هند شب یکی طوطی
که پُر کرد از شِکر این نُه طَبَق را از شکرخایی
درآمد از نیام صبح چون صمصام اسکندر
فکند از ترس او شب، خویش را از تخت دارایی
رسید از تیغ خور بر لشکر شب آنچه در خیبر
رسید از ذوالفقارِ شاه دین بر قوم موسایی
فلک قدری که گر شمشیر ابرویش ترش سازد
ببازد ماه نو بیمار وار از رنگ صفرایی
شهی کز پرتو رویش چنان شد طور حق روشن
که گشت از عشق او موسی بن عمران سینه سینائی
چو خورشید جمالش شد عیان از مشرق عالم
جمال حق عیان گردید بر هر عین بینایی
صفات «أعیُنٌ لا یُبصِرون» از خویش بیرون کن
که گر چشمت نمی بیند جمال دوست، اعمائی
عیان از آستین تا کردهای دست یدُاللّهی
به لفظ فَوقَ أیدِیهم بزد حق کوس اعلائی
تویی آن نقطهی بالای فاء فَوقَ أیدِیهم
که در وقت تنزّل تحت بسم الله را بایی
ز دانایی و زیبایی و رعنایی شهنشاها
امیر بوالبشر صِهر نبی و روح زهرایی
بنازم دُلدُلِ شیر اوژنت کز شیههاش شاها
بُراق اندر شب معراج ماند از عرشپیمایی
از آن خورشید سمّ و نعل ماه و میخ پروینت
همه روی زمین چون آسمان یکسر بیارآئی
ز مولود نبی بر طاق کسری گر شکست آمد
ز شمشیر تو در عالم نمانده طاق و کسرایی
شهی را با چنین قدرت بباید ذوالفقاری را
که نتواند بخارد سر به پیش کوه خارائی
نبود ار پای لغزش در میان بیپرده میگفتم
که در حقت نصیری زد کلام پای بر جایی
ز بحث واجب و ممکن شها اینقدر دانستم
که واجب دارد این امکان وجود چون تو مولایی
شها قطب وجودت شد دلیل واجب و ممکن
که اندر مرکز توحید هم لائی و الّائی
معمّای تمام ماسوی شد از وجودت حلّ
نباشد ماسوی را جز وجود تو معمایی
به جز حُسنت دگر مرسوم مرسومی نمیبینم
که گویم در نکویی جوهر اسماء حُسنایی
بده جان ای که داری آرزوی صحبت جانان
که غیر جان در این بازار ندْهد سود کالایی
به زانو اندر آمد دل در اوّلپایهی قَدرت
که دائم جبرئیلت هست مرغ رشته در پایی
اگر افشای سِرّ تو نمایم مست و جانبازم
ز جان بگذشته را در هیچ حرفی نیست حاشایی
#پلاس ار کس دهان دارد که تا مدحی ز تو خواند
ولی آنقدر ز تو دارد آن چشم شفا خواهی
@marsiat
#محمدباقر_استهباناتی