ChinaWhite
I gotta pretty little mouth underneath all the foaming.
Mostrar más1 113
Suscriptores
Sin datos24 horas
-17 días
+830 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
من توی قبرم دراز میکشم و هنوز هم منتظرم اوضاع بهتر بشه. من دوباره به دنیا میام و مطمئنم این دور قراره بدتر از دور قبلی باشه. وقتی از یه بادبادک آویزونی که طوفان داره میبرتش بین رعد و برق، طناب رو ول میکنی یا محکمتر چنگ میزنی؟ به زمین نزدیکتری یا آسمون بالای ابرا صافتره؟ اینجا بین زمین و آسمون، بحث دونستنه و باور داشتن، انتظار به اینکه بالاخره یه اتفاقی میافته، یه جمله توی یه آهنگ، یه شات از یه فیلم، یه مزه تازه، لبخند یه بچه، پاراگراف یه کتاب، یه فنجون قهوه و شیرینی یه کاپکیک قراره قرار بگیره در برابر زیر پتو محکم دستت رو روی دهنت فشار دادن و بیصدا گریه کردن، بوی گند سیگار، برای ششمین بار از اضطراب بالا آوردن، عرق کردن تو مترو، درک نشدن، تنهایی کشیدن و تمام گربههایی که به خاطر عفونت چشم توی جوب میمیرن. هیچکدوم برنده نمیشن. نه امیدت نه ترست. نه میتونی ادامه بدی و نه میخوای ولش کنی. پس فقط یه گوشه میشینی و تحمل میکنی. هر طلوع آفتابی که کنار کسایی بودی که دوستشون داشتی و تمام شبهایی که از ترس اونایی که ترکت کردن پلکات رو محکم روی هم فشار دادی. هیچکدوم قرار نیست حرف قطعیای درمورد زندگی بزنن. نه میتونی به خوشیش دل ببندی و نه میتونی رنجش رو به دل بگیری. پس بشین و سعی کن فراموش کنی بوی چمن خیس چقد دلنشینه یا خیس شدن جوراب داخل کفش چقد حالت رو بد میکنه. هیچ چیزی واقعی نیست جز دم و بازدمی که تو رو در لحظه به زندگی وصل نگه میداره و بیا امیدوار باشیم وقتش که برسه تو قرار نیست هیچ کدوم اینا رو یادت بمونه.
01:06
Video unavailableShow in Telegram
I'd pretend to be a vampire
Like in stories 'round the campfire
I'd suck your bloody froth
Yes the thing I'd be best at
Is impersonating Lestat
If I only were a Goth
5.94 MB
اینو صد بار تعریف کردم بازم میگم. اولین باری که مامانم منو ترومتایزد کرد، سه چهار سالم بود فکر کنم، داشتم برره نگاه میکردم بعد همزمان ته یه خودکار رو میجوییدم، یهو به خودم اومدم دیدم رسیدم به جوهرش، دهنم پر جوهره بعد به مامانم گفتم مامانم کلی دعوام کرد برد دهنم رو بشوره و از اینکه انقد عصبانی بود من ترسیدم گریهم گرفت گفتم حالا چی میشه؟ گفت هیچی، میمیری بعد من زدم زیر گریه، اونم گفت اشکال نداره بیا این سیب رو بخور تو بغلم بخواب تو بغل خودم بمیری. من اشک میریختم سیب گاز میزدم و باور کرده بودم این آخرین چیزیه که تو عمرم میخورم و انقد منتظر موندم بمیرم آخر خسته شدم خوابم برد، چشمام که داشت سنگین میشد فکر کردم تموم شد، دارم میمیرم دیگه بیدار نمیشم.
Then imagine my surprise.
مهم نیست چقد اوضاع خوب باشه. مهم نیست بالاخره یه شانس برای اثبات خودت به دست بیاری. مهم نیست فقط یک پیام تا پیدا شدن یه شونه برای گریه کردن فاصله داشته باشی. مهم نیست هشت لیوان آب بخوری. مهم نیست از حمل و نقل عمومی استفاده کنی. مهم نیست با بدن خودت به صلح برسی. مهم نیست نون جو بخری. مهم نیست بمونی. مهم نیست برگردی. مهم نیست تراپیستت بهت بگه میتونی تصمیم درستی بگیری. مهم نیست فکر کنی که بخشیدی. مهم نیست دوست داشته بشی. مهم نیست روزت رو با قهوه شروع کنی. مهم نیست قرصهات رو بخوری. مهم نیست نگران ریزش موهات باشی. مهم نیست لباسهات رو تا بزنی. مهم نیست کسی برات گریه کنه. مهم نیست برای کسی گریه کنی. مهم نیست نگرانت باشن و مهم نیست نگرانشون بشی. مهم نیست بشنون. مهم نیست بخونن. مهم نیست ببینن. مهم نیست بغلت کنن. مهم نیست باور داشته باشی که همهچی بهتر میشه. چون تهش هیچکس نمیتونه به اندازه کافی سریع بدوئه. تهش تو نمیتونی به اندازه کافی سریع بدویی. یه جا ریههات میسوزه. یه جا اسید عضلههات رو میسوزونه و تو وامیستی و هر چی که ازش فرار کردی مثل صاعقه میخوره بهت و چشمات سیاهی میره و فلشبک هرچی که نمیخوای یادت بیاد، فریم به فریم توی ذهنت تکرار میشه. بعد یهو خالی میشی. بعد یهو انگار زندگی نکردی. هر اتفاقی که بیرون از تو افتاده برای حواسپرتی بوده و حالا که به درون خودت نگاه میکنی دنیا ساکت و تاریکه. انگار هیچوقت حس امنیت نداشتی. انگار هیچوقت نجنگیدی و انگار هیچوقت برنده نشدی و بازم خواب میبینی که دندونات میریزه. بعد یهو تمام مسیری که طی کردی، حرکت تو یه مارپیچه. نه بالا رفتی و نه پایین اومدی، فقط دور خودت چرخیدی. تو از جات تکون نخوردی. از هیچی پر نشدی چون همیشه نشتی داشتی و هر اتفاق خوبی که برات افتاده، ازت رد شده بدون اینکه تاثیری روت بذاره یا وقتی که لازمه، یادآوری خاطراتش نجاتت بده. یه چاهه که هیچی به تهش نمیرسه. هیچوقت قرار نبوده به دنیا بیای و باور کن وقتی بهت میگم خونهای نداشتن، تنها چیزیه که حس خونه میده و تعلق به حس عدم تعلق، قرار نیست جایی بره. امشب هم سعی کن بخوابی و فردا دوباره بلند شو بدو. ببینم این دفعه چندتا تعریف و تایید و تحسین لازمه تا از خودت بودن دور بشی.
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.