cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

عشق ناپاک من🔞

Mostrar más
El país no está especificadoEl idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
301
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

https://t.me/+ycF2Hbbjf1xiZjlk انتقال یافت
Mostrar todo...
یه شعر ساده باعث میشه محرم یه پسر جذاب و مرموز بشه😂✋❌ https://t.me/+eayEx0PFPfplM2Vk با صدای بلند آهنگ مورد علاقه، مو می‌خونم: - مثلا کــیــر توم کنی بوم بوم کنه قلبم.. مثلا هی بین پام نبض بزنه برات هرشب... مثلا........... ولی با دیدن مهراب که با اون پرستیژ خاص و دیوونه‌کنندش تکیه داده به در، حرفم قطع میشه! لبخند مسخره ای میزنم و میگم: - مثلا بارون بشه من خیس بشم به‌به!! دستی به گوشه ی لبش می‌کشه تا خنده‌شو مخفی کنه. عرق شرم که نمی‌ریختم اما یکم حس خجالت تو وجودم ریشه کرد، چجوری باید تو روش نگاه می‌کردم خدا داند.... خودش و میرسونه بهم، چشمم میخوره به هیکل بی‌نقصش، اون سیکس‌پکای لعنتیش و پوست برنزش دل هر دختری و می‌برد.. - چشمت گرفته؟ خجالت نکش بگو، بالاخره از شعرایی که میخونی معلومه نمیخواد پنهون کنی علاقتو! کتاب‌هایی که رو میز پخش شده رو برمیدارم و با پوزخند میگم: - شتر در خواب بیند پنبه دونه، اون شعر های زیبا هم نشون دهنده ی فکر خلاق منه شما یکم خودتو دست بالا گرفتی! راهمو سد میکنه و خم میشه رو صورتم، زر میزنم اگه دلم نرفت دست بزنم به اون سینه ی داغ و ستبرش که گرماش از همینجاهم حس میشد! پچ میزنه: - زینب، بیا خوب فکر کن دختر، خونه خالی، من آماده تو آماده، حلالم که هستی! - کی گفته بهت حلالم؟ با فاصله ی کمی از لب هام پچ میزنه: - حلالم شو زینب، محرمم شو بزار آرومت کنم.. و بی‌توجه به حرفی که زده دستش و میاره پایین رو شلوارم و......❌🔥 لینکش و به زور پیدا کردم اگه رمانی با قلم قوی میخوای پیشنهاد میشه💁‍♀‼️ https://t.me/+eayEx0PFPfplM2Vk https://t.me/+eayEx0PFPfplM2Vk https://t.me/+eayEx0PFPfplM2Vk
Mostrar todo...
•°اُوِردوز°•️

•|اُوِردوز در حال تایپ|• عضو انجمن و نویسنده نودهشتیا @www_98ia_com

دختره خجالت میکشه بگه عادت ماهانه‌شه تازه باهم عروسی کردن تا این که دختره دلش درد میگیره و پسره میفهمه و میره تو اتاق میبینه دختره از دل درد رو زمین افتاده و.... برین جوین بشین ادامه شو بخونید https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8
Mostrar todo...
ممبرای عزیز #رمانی که دنبالش بودین رو بالاخره پیدا کردم بهتون توصیه می‌کنم #جوین شید #ظرفیت عضویت فقط همین امروزه ‼️ خودم اگه هر شب پارتاش رو نخونم نمی‌تونم بخوابم🥲 ❌رمان عاشقانه و صحنه دار که وقتی میخونیش غرق پیچ و خم های #جذاب و #مهیج داستانش میشی https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8
Mostrar todo...
_خانوم شدنت مبارک 🔞💯🩸 از درد به خودم پیچیدم که بوسه تی روی سر شونه م زد _بازم میخوای ... دستمو به دلم گرفتم و با درد لب زدم _با اینکه درد دارم ولی اره ریز خندید و سرش رو پایین برد و لب ها ش رو ... https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8
Mostrar todo...
Repost from N/a
بهشت خیست همیشه آماده گاییده شدنه؟🔞 https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8 #دست‌هام رو به #میله های آهنی گرفتم تا تعادلم رو از #دست ندم. سرش رو تو #گودی گردنم فرو برد و #عمیق نفس کشید. سینه‌هام رو چنگ زد که آه بلندی کشیدم و دستش رو روی بهشتم کشید که از ترس به خودم لرزیدم. محکم به دیوار کوبوندم و لب‌هام رو با ولع می‌بوسید. دستم رو روی مردونگیش گذاشت و زیر لب غرید: -پایینی بیدار شده باید خودت بخوابونیش‌ جنده کوچولو!🍑 ترسیده نگاهش کردم که تو یک حرکت شلوارم رو از پام بیرون کشید و خَم شد و پاهام رو از هم باز کرد و لیسی به بهشت خیس و چسبناکم‌ زد. از داغی زبونش ناخودآگاه ناله‌ی کردم و نالیدم: -ولم کن لعنتی. بی‌توجه بهم انگشتش رو توی باسنم فرو کرد که از درد جیغی کشیدم و غرید: -هیس جنده، می‌خوای کل آدم‌های اینجا رو خبر دارکنی همه دستمالیت‌ کنن؟!❤️‍🔥💦 دستم رو روی دهنم گذاشتم و سعی کردم ناله‌هام رو خفه کنم. به پشت برم گردوند و دستی به #باسنم کشید و #ضربه‌ی محکمی زد که از #درد اشک تو #چشم‌هام جمع شد. بی‌توجه بهم شلوارش رو درآورد و با دیدن مردونگی داغ و کلفتش وحشت‌زده خواستم اعتراض کنم که خودش رو محکم داخلم کرد🔞. #محکم داخلم #تلمبه می‌زد و #بهشتم رو #می‌مالید از درد #جیغی کشیدم و #ناله‌هام کلِ سلول رو پُر کرده بود. با صدای قدم‌های کسی ترسیده سرم رو چرخوندم و با ديدنِ چندتا از آدم‌های برادرم هول زده نگاهشون کردم که به سمتم اومدن و یکی از اونا غرید: -فکر کنم یه کی*ر برای داغی اون بهشت خیست کم باشه جنده!🔞 https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8 https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8 https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8 #محدودیت_سنی🔞🔥 #سکس‌داغ💦 دختره توسط اکیپ مافیای برادرش زندانی شده و وحشیانه بهش تجاوز میکنن!🤯❌
Mostrar todo...
باکره بودن تو به من مربوط نیس 💯🔞🩸 پول دادم وظیفته تکمین کنی _اما من نمیخوام به دست تو زن بشم _غرید:عه پس نمیخوای به دست من زن بشی؟باشه و به طرفم امد و لباس هام و تو تنم جر داد..... https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8
Mostrar todo...
توله ی منو سقط کردی؟🙊🔞🩸 وحشت زده به ارباب نگاه کردم و نمیتونستم حرف بزنم ارباب غرید:بنال ببینم توله ‌ی من و سقط کردی؟ خواستم حرف بزنم ارباب گفت:خودم دوباره یه توله دیگه میکارم https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8
Mostrar todo...
#ســــــــکـــــــس_خــــــــشــــــن💦💢 #هـــــــــــــــــات🔥 #پارت_واقعی♨️ #پرسنکی به باس*نم زد و روم خیمه زد و پاهام رو بالا برد و #شروع به خوردن به*شتم کرد. از حد شه*وت خودم رو بالا #کشیدم و صدای ناله هام کل #اتاق رو پر کرده بود. ازم جدا شد و من رو #برعکس کرد. خم شدم که کی*رش رو یک #ضرب واردم کرد. از حجک کلف*تیش به خودم #پیچیدم و جیغ بلندی #کشیدم. جون کشدای گفت و تند تند #توم تلم*به می زد. نمی‌دونستم دارم کار #درستی میکنم یا نه! این مرد #استاد من بود نه هم #خوابم! با ضربه ای که به باس*نم زد ناله ی بلندی #کشیدم که یهو ...💦🥵 https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8 https://t.me/+1rDaK6cC6Bw4MTI8 ماهان موزیسین معروفی که استاد ترانه میشه اما تو این رفت و آمد ها باهم وارد رابطه میشن درحالی که نمیدونن ...♨️🔥 #عریان_و_بی_پرده🔞 #خشن_و_هات🥵 ورود افراد زیر 25 سال به شدت ممنوع❌⚠️
Mostrar todo...
رُمآنِ خَطَرِ عِشق⛓🔥

|♡رُمآنِ خَطَرِ عِشق♡| ♾♥️ رمانی با تمامی ژانرها و فول هیجان و عاشقانه ، درحال تایپ🖇 پارت گذاری به صورت دقیق و منظم به جز روزهای تعطیل⏳ #کپی برداری با نام نویسنده و چنل ممنوعه و پیگرد قانونی دارد❌ با نویسندگی =《ریحانه درفکی》

ســــــــــرگـــــــــــرد هیلماه دختری زاده‌ی روستا و لر زبان... تو هفده سالگی اوباشی به خونه‌شون حمله می‌کنن و هیلماه فرار می‌کنه... شب فرارش توسط سرگردی به اسم محمدرضا شهریاری نجات پیدا می‌کنه و می‌فهمه ناف برید‌ه‌ِشه! محمدرضا غرق چشم‌های هیلماه می‌شه و با ازدواج موافقت می‌کنه اما... https://t.me/+RuOjNpXnb4hkNDdk چــــــــــــاقـــــــــو کـــــــــش نیکان از سربازی بر می‌گرده تا قرار ازدواجش رو بذاره غافل از اینکه نامزدش با داداش ازدواج کرده و حامله‌اس... نوژان رو به عنوان گرو عقد می کنه و با خودش به مشهد می‌بره... نمی فهمه کی دلش می‌سره! ولی عاشق نوژانی میشه و با ابراز احساساتش نوژان ولش می‌کنه چون نیکان به بدنامی مشهور...! https://t.me/+tfq9QbGON0ZhOTE0 دو رمان جدید من🥲♥️
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.