سوتی لند😅😉

آیا اطلاع دارید که به زودی ارزهای دیجیتال رشد شدیدی را انجام خواهند داد؟ برای نمونه ارز TON فقط در کمتر از چند هفته 600 درصد رشد داشته کانال زیر چنین ارز هایی معرفی میکنه حتما عضو بشید 👇 ARZ_ASADI ARZ_ASAD

سلام من و همسرم سال نود عقد کردیم..... دوماهی از عقدمون گذشته بود و قرار بود همسرم با وام ازدواج خودش و یه مقدار پولی که پس انداز داشت ماشین بخره منم خیلی ذوق 😍داشتم که قراره ماشین بخریم روزی دو سه بار زنگ میزدم بهش که چی شد خریدی ، ماشین خوب پیدا کردی و اینا... خلاصه آخرین سری گفت یه پراید دیدم بدک نیست زیادم ولی نو نیست و اینا ... ولی دیگه پولم به همین میرسه منم گفتم که خوبه همین سخت نگیر ، انشاالله بهترش رو می‌خریم بعدهااااا بعد قرار بود فرداش بیاد دم مدرسه دنبالم پیش دانشگاهی بودم ، اومد دنبالم گفت بیا بریم ماشین رو ببین پایین تر پارک کردم منم ذوق زده 😍 رفتم دیدم یه پراید سفید که جلوترش یه پژو نوک مدادی پارک بود گفت این پرایدس ماشین منم رفتم که سوار بشم همین که دکمه سوئیچ رو زد دیدم صدا از ماشین پژو اومد😳اول هنگ موندم که چیشد بعد فهمیدم پژو خریده میخواسته منو سورپرایز کنه😍😂 خلاصه کلی ذوق زده شدم و همون توی خیابون پریدم بغلش این خاطره واقعا موندگار  شده واسم به امید خوشبختی مردم ایران عزیزم🌹

لطفا چالش بذارین بپرسین مردهایی که همزمان تو پی وی چند خانم مجرد و متاهل چت میکنن به چند مورد برسه دیگه بی خیال پی وی خانومها رفتن میشن

سلام یه بار خونه مامانم بودیم داشتیم توی یخچال دنبال مرغ می‌گشتیم دنبال تیکه سینه مرغ... مامانم هی از یخچال تیکه تیکه ور میداشت می‌آورد بیرون میگفت این که رون مرغه.... من خواستم بگم اصلا سینه مرغ داری توی یخچال که دنبالش میگردی گفتم مامان اصلا تو سینه داری😂😂😂😂 منو مامانم ک اون لحظه غش کردیم 🤣🤣ازخنده برا شوهرم گفتم غش کرد🤣🤣 یه بارم به مامانم گفتم توی برنامه خندوانه دکتر گفته بود شیر و ماست و دوغ سرده ، کسایی که دیابت دارن نخورن. چون بابام قند داره گفتم برم زنگش بزنم بگمش.... مامانم میخواست بگه من خیلی شیر رو گرم میکنم بعد بابات میخوره ، میگه عه من خیلی به بابات شیر میدم میخوره دیگه بهش شیر نمیدم غش کردیم پشت تلفن 🤣🤣🤣

تَپ سواَپ=نات کوین بعدی⭐️✅ نات کوین لیست شد با قیمت دلاری حالا تپ سواپ دقیقا مثل همون( 15 روز دیگه در صرافی ها لیست میشه) و فقط با کلیک کردن میتونی بالای هزار دلار در هفته جمع کنی🔥 @Tapswap_bot تا تموم نشده عجله کن و وارد ربات زیر شو نکته🆘(حتما از فیلتر شکن باید استفاده کنی تا ربات باز بشه)👇 @tapswap_bot 📱 💲💲💲💲💲با لینک بالا وارد بشی جاییزه پرمیوم تلگرام دریافت میکنی⭐☝️ @tapswap_bot

سلام به همه شام خونه جاری بزرگه دعوت بودیم همه فکو فامیل خودشو مارو با هم گفته بود و خونه به اون بزرگی جا نبود..... اینام فاضلاب دستشوییشون یه جینگیل بو میداد.... قبل از سفرا انداختن جاریم بلند گفت هر کس میخواد بره دستشویی که تا نیم ساعت دیگه سفره میندازیم بوی فاضلاب نیاد... منم در حال انفجار... همه بهم نگاهی انداختنو نشستن کسی روش نشد بره... منم نرفتمو پیش خودم گفتم ده دقیقه دیگه سر همه گرم شد میپرم دستشوییو میام.... دیدم هیچکس حواسش پرت نمیشه پا شدم رفتم کمک کنم که سفره رو پهن کنیم و شام خوردیم و مدت کوتاهی گذشت هنوز شام از حلقمون نرفته بود پایین همسرم گفت صبح باید برم سرکار خیلی خسته ام پاشو بریم.... چون شلوغ بود منم نرفتم دستشویی.... راهی خونه شدیم ، وسط راه یه نمه بارون زد که تا برسیم یکساعت شد همسرم ماشینو آورد نزدیک ساختمون و گفت چند لحظه باش من برم وسایل این ماشینو بیارم بزارم توش... پیاده شدم و وایسادم کنار ماشین زیر بارون ، یکدفعه جیش کردمو ریخت و من نمیتونستم کنترلش کنم تمام کفشم پره جیش شد و کار همسرم تموم شد و گفت بریم بالا... حالا من از خنده نمیتونستم حرف بزنم 😂پسرو همسرم همش نگام میکردن که بفهمن چی شده... خلاصه بزور در گوش همسرم گفتم جیش کردمو دیگه از زور خنده حتی نمیتونستم یک قدم راه برم... هنوز یادم میوفته باور نمیکنم 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

با پول چند جلسه فیزیوتراپی، یدونه دستگاه خونگیشو بخر 😳 هم از شر درد و گرفتگی مفاصل و عضلات گردن و کمر و زانو راحتت میکنه، هم یه ماساژور برقی کامله😎 حتما یک سر به لینکش بزن ضرر نمیکنی 👇 https://zaya.io/70sk7

یه بار پنج یا شش روز از عید گدشته بود خدا بیامرز داییم اینا زنگ زدن فردا ناهار با خانواده میایم خونتون بعد فردا اینا اومدن دیدم دختر خالم اینا رو هم آوردن خونمون بعدش ما توی اون خونه مستاجر بودیم خونه هم قدیمی بود باید برای ظرف شستن میرفتیم اون ور حیاط خلاصه اینا اومدن ناهارو خوردیم ظرفا رو جمع کردم حیاط بعد میوه خوردیم آجیل چایی ، دیگه خودتون تصور کنین چه قد ظرف جمع شده بود خونه رو هم که دیگه بچه ها حسابی ریخته بودن به هم ، منم اون موقع رو تمیزی خونه خیلی خیلی حساس بودم خلاصه اینا ریختن و پاشیدن ، گفتن پاشیم بریم زنجان بگردیم من گفتم من کار دارم نمیتونم بیام اما اینا ولم نکردن دیگه پا شدم آماده‌ شدم رفتیم خلاصه چن ساعت توی زنجان گشتیم ولی من همش فکرم توی خونه بود دیگه برگشتیم رسیدیم خونمون از سر کوچه که اومدیم داخل دیدم درمون خیسه 😳رفتم نزدیک دیدم درمون رو جارو زدن رفتیم حیاط دیدیم حیاطم شسته شده بعد دیدم ظرفا رو شستن گذاشتن توی آبکش تو حیاط آبش بره رفتیم داخل دیدیم همسرم همه جارو تمیز کرده جارو برقی کشیده وای اگه مهمونا نبودن می‌پریدم بغلش 😍😍 فقط قیافه مهمونا رو کاش میتونستین ببینین دیگه چه شکلی شده بودن ببخشید خیلی طولانی شد ولی الانم یادش میافتم قند تو دلم آب میشه