cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
498
Suscriptores
-124 horas
-47 días
-530 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

و گفت: مرا سه مصیبت افتاده است. هر یک از دیگر صعب‌تر. گفتند: کدام است؟ گفت: آنکه حق از دلم برفت. گفتند: از این سخت‌تر چه بُوَد؟ گفت: آنکه باطل به جایِ حق بنشست. گفتند: سِیُّم چه بود؟ گفت: آنکه مرا دردِ این نگرفته است که علاج و درمانِ آن کنم. تذکره‌الاولیای عطّار https://t.me/Dorreedari
Mostrar todo...
دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

2😢 1
Photo unavailableShow in Telegram
چه رنگ‌آمیز حُسن است این، که هر دم در تماشایش تمنّا بر تمنّا می‌فزاید چشمِ حیران را صیدی‌ تهرانی
Mostrar todo...
👍 4
Photo unavailableShow in Telegram
شلی دووال هم رفت... 😭😭
Mostrar todo...
😢 4🤔 1🎉 1
Photo unavailableShow in Telegram
حتماً بیاید، یه دورهمیِ خوبه با کلّی سریانِ ذوق...
Mostrar todo...
🤔 2😍 2
روشنفکری دینی؟! جواد طباطبایی مجلهٔ همشهری، ۱۳۸۷/۰۳/۳۰ من‌ معنای‌ِ روشنفکری‌ِ دینی‌ را به‌ درستی‌ در نمی‌یابم‌. بیست‌ و پنج‌ سال‌ پس‌ از انقلاب‌ِ اسلامی‌ باید این‌ مطلب‌ روشن‌ شده‌ باشد که‌ با جعل‌ِ اصطلاحات‌ِ تهی‌ از مضمون‌ نمی‌توان‌ به‌ بی‌معنایی‌ِ رفتارهای‌ِ خودمان‌، معنایی‌ بدهیم‌. روشنفکری‌، به‌ هر حال‌، ترجمۀ واژه‌ای ‌اروپایی‌ است‌ و معنای‌ِ کمابیش‌ روشنی‌ دارد. روشنفکر، به‌ گونه‌ای‌ که‌ از معادل‌ِ لاتینی‌ آن‌ می‌توان‌ دریافت‌، اعتقاد داشتن‌ به‌ استقلال‌ِ مبنای‌ِ عقل‌ است‌. در زبان‌ِ فارسی‌، ترجمۀ آن‌ اصطلاح‌ به‌ روشنفکر نیز خیلی‌ هم‌ بی‌معنا نیست‌، اشاره‌ به‌ دورۀ روشنگری‌ دارد که‌ شعارِ آن‌، چنان‌که‌ کانت‌ می‌گفت‌، خروج‌ از قیمومت‌ و نفی‌ِ تقلید بود. به‌ این‌ معنا دیانت‌ِ روشنفکر، عین‌ِ تلقّی‌ِ او از عقل‌ است‌. بنابراین‌، اگر افزودن‌ِ «دینی‌» به‌ روشنفکری‌ به‌ معنای‌ِ محدود کردن‌ِ عقل‌ با توجّه‌ به‌ الزامات‌ِ دیانت‌ بوده‌ باشد، در این‌ صورت‌ باید گفت‌ که‌ روشنفکریِ ‌دینی‌ ترکیبی‌ دارای‌ِ تضاد و البته‌ بی‌معناست‌. در یک‌کلمه‌، روشنفکری‌، اگر در واقع‌، روشنفکری‌ باشد، یعنی‌اعتقاد به‌ استقلال‌ِ مبنای‌ِ عقل‌، نمی‌تواند خود را با الزامات‌ِ مبنای‌ِ دیانت‌، سازگار کند. من‌ از دو دهه‌ پیش‌ به‌ تکرار گفته‌ام‌ که‌ با تکیه‌ بر اندیشۀ سنِتی‌ در ایران‌ نمی‌توان‌ به‌ طورِ اصولی‌ در این‌ مباحث، ‌وارد شد. دستگاه‌ِ مفاهیم‌ِ اندیشه‌‌یِ سنّتی‌ با مضمون‌ِ این‌بحث‌ها سازگار نیست‌ و امکانات‌ِ اندیشۀ سنّتی‌ به‌گونه‌ای‌ نیست‌ که‌ بتوان‌ بر پایه‌‌یِ آن‌ سخنی‌ جدّی‌ در این‌‌باره‌ گفت‌. از بی‌‌خبری‌ است‌ که‌ ما در ربع‌ِ قرن‌ِ گذشته‌ و البته‌ از دو دهه‌ پیش‌ از آن‌ کوشش‌ کرده‌ایم‌ مفاهیمی‌ تهی ‌از معنا جعل‌ کنیم‌. متألّهین‌ِ مسیحی‌ از سده‌های‌ِ ۱۳ و ۱۴ میلادی‌ دربارۀ این‌ موضوع‌ بحث‌ کرده‌ و گفته‌اند که به‌ هر حال‌ امکانات‌ِ انسان‌ برای‌ّ فهمیدن‌ِ وحی‌ در محدودۀ عقل‌ِ اوست‌. بدیهی‌ است‌ که‌ از دیدگاه‌ِ شرع‌، امکانات‌ِ عقل‌ بسیار اندک‌ است‌، و انسان‌ نمی‌تواند از حدودِ آن‌ فراتر رود. در سدۀ هجدهم‌، تعادل‌ِ جدیدی‌ در نسبت‌ِ عقل‌ و شرع‌ ایجاد شد که‌ مقدّمات‌ِ آن‌، سده‌ها پیشتر، در الهیّات‌ِ مسیحی‌ فراهم‌ آمده‌ بود. می‌دانیم‌ که‌تحوّل‌ِ جهان‌ِ اسلام‌ و به‌ویژه‌ تاریخ‌ِ اندیشه‌ در کشورهایِ اسلامی‌ غیر از این‌ بود و در فقدان‌ِ تحوّلی‌ از درون‌، بسیاری‌ از مباحث‌ از بیرون‌ و در صورت‌ِ ایدئولوژیک‌ِ آن‌ واردِ کشورهای‌ِ اسلامی‌ شد. این‌ تأکید بر استقلال‌ِ بنای‌ِ عقل‌، به‌ گونه‌ای‌ که‌ در دورۀ روشنگری‌ به‌ اوجِ خود رسید، برای‌ِ ما که‌ به‌ مباحث‌ِ سطحی‌ و ایدئولوژیک‌ عادت‌ کرده‌ایم‌، به‌ درستی‌، قابل‌ِ فهم‌ نیست. بحث‌ دربارۀ منطقۀ ‌فراغ‌ِ شرع‌ و مبنای‌ِ عُرف‌، در الهیّات‌ِ مسیحی‌، تاریخی‌ بسیار طولانی‌ دارد. اجازه‌ بدهید من‌ به‌ یک‌ نکته‌ اشاره‌ کنم‌ که‌ در دنبالۀ بحث‌ِ پی‌آمدهای‌ِ آن‌ را توضیح‌ خواهم‌ داد. می‌دانید که‌ در الهیّات‌ِ مسیحی‌، تجسّدِ از اصول‌ِ دیانت‌ است‌. برابر این‌ نظریه‌، خداوند خود را انسان‌ می‌کند و بدین‌‌سان‌ برای‌ِ مؤمن‌ِ مسیحی‌ دوره‌ای‌ آغاز می‌شود که‌ دورۀ «لطف‌» ـبه‌ انگلیسی‌ Grace که‌گاهی‌ به‌ فیض‌ هم‌ ترجمه‌ کرده‌اندـ خوانده‌ می‌شود. دورۀ پیش‌ از لطف‌ را می‌توان‌ به‌ تعبیرِ اسلامی‌ دورۀ ‌جاهلیّت‌ نامید، امّا در الهیّات‌ِ مسیحی‌ این‌ دوره‌ را دورۀ «طبیعت‌» می‌نامند. مسئله‌ای‌ که‌ به‌ویژه‌ در سده‌های‌ِ ۱۲ و ۱۳ میلادی‌ مطرح‌ شد، به‌ نسبت‌ِ دو دوره‌‌ مربوط ‌می‌شد، یعنی‌ اینکه‌ آیا لطف‌، طبیعت‌ را نسخ‌ می‌کند؟ متألّه‌ِ بزرگ‌ِ سده‌‌یِ سیزدهم‌، تُماس‌ِ قدّیس‌، بر آن‌ بود که‌ لطف‌، طبیعت‌ را نسخ‌ نمی‌کند. یعنی‌ اینکه‌ نظام‌ِ شریعت‌ با الزامات‌ِ نظام‌ِ طبیعت‌، تعارضی‌ ندارد، بلکه‌ آن‌ را قبول‌ می‌کند. به‌ تعبیرِ علمای‌ِ اسلامی‌، نظام‌ِ لطف‌، طبیعت‌ را امضاء می‌کند و به‌ گفته‌‌یِ تُماس‌ِ قدّیس‌ ـبه ‌نقل‌ از اگوستین‌ِ قدّیس‌ـ اندکی‌ بر آن‌ می‌افزاید. نتیجه‌ اینکه‌ شریعت‌ِ مسیحی‌، عین‌ِ حقوق‌ِ طبیعی‌ است‌ و احکام‌ِ قانون‌ِ طبیعی‌ را نقض‌ نمی‌کند. https://t.me/Dorreedari
Mostrar todo...
دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

👍 5
سیاوش: روزگار چه ستمی کم دارد که ماش بیفزاییم؟ بس نیست بیماری و پیری و درد؟ بس نیست آوار و زمین‌لرزک و تندباد و تگرگ؟ بس نیست خشکسال و تندبار‌ِ اهریمن؟ بس نیست دیوبادِ آتشگون و سرمایِ پیرزن؟ بس نیست درّندگانِ رمه، و شاخدارانِ کِشتکَن؟ بس نیست خوابمرگِ شب و مرگ‌خوابِ روز؟ سیاوش‌خوانی، بهرام بیضایی https://t.me/Dorreedari
Mostrar todo...
دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
به‌مناسبتِ دهمِ تیرماه، روزِ بزرگداشتِ صائبِ تبریزی، شاعرِ نامدارِ قرنِ یازدهمِ هجری، غزلی از استاد را نقل می‌کنیم: دامِ فریبِ خلق چون شعله سر مکش زِ دلِ سینه‌تابِ ما کز سوزِ عشق، اشک ندارد کبابِ ما از آفتابِ تجربه گشتیم خام‌تر نارس برآمد از سفر، خُمِ شراب ما هیچ است هرچه هست به‌جز همّتِ بلند این مصرع است از دو جهان انتخابِ ما این راهِ دور زود به انجام می‌رسد کوتاهیی اگر نکند پیچ و تابِ ما منزل بلند و همّتِ شبگیر کوته است فرصت سبک‌عِنان و گران است خوابِ ما هیچیم اگرچه صائب و از هیچ کمتریم دامِ فریبِ خلق ندارد سرابِ ما!
Mostrar todo...
3
حاجیان رَخت چو از مکّه بَرَند مدّتی در عقب سر نگرند تا به جایی که حرم در نظر است چشمِ حُجّاج به دنبالِ سر است من هم از کویِ تو گر بستم بار باز با کویِ تو دارم سر و کار چشمِ دل سویِ تو دارم شب و روز چشم بر کویِ تو دارم شب و روز تو صنم قبله‌یِ آمالِ منی چون کنم صرفِ نظر ؟ مالِ منی! رویِ رخشنده‌یِ تو قبله‌یِ ماست مردمِ دیده‌یِ ما قبله‌نماست!   ایرج میرزا https://t.me/Dorreedari
Mostrar todo...
دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

😢 1😍 1
چگونه باغِ تو باور کند بهاران را؟ که سال‌ها نچشیده‌ست طعمِ باران را گمان مبر که چراغان کنند دیگر بار شکوفه‌ها تنِ عریانِ شاخساران را و یا زِ رویِ چمن بِستُرَد دوباره نسیم غبارِ خستگیِ روز و روزگاران را درخت‌هایِ کهن‌ساقه ساقه‌دار شدند به دار کرده بر اینان تنِ هزاران را غبارِ مرگ به رگ‌هایِ باغ خشکانید زلالِ جاریِ آوازِ جویباران را نگاه کن گلِ من! باغبانِ باغت را و شانه‌هایش آن رُستگاهِ ماران را گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی چگونه می‌بری از یاد داغِ یاران را؟ درختِ کوچکِ من! ای درختِ کوچکِ من! صبور باش و فراموش کن بهاران را! به خیره گوش مخوابان از این سویِ دیوار صَلایِ سُمِّ سمندانِ شهسواران را سوارِ سبزِ تو هرگز نخواهد آمد، آه! به خیره‌خیره مبر رنجِ انتظاران را! حسین منزوی https://t.me/Dorreedari
Mostrar todo...
دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

4
روشنک: کدام قصّه را خوش داری بشنوی؟ میرخان: مکرِ زنان. روشنَک: خِرَد تا به زَنان بِرسد نامَش مَکْر می‌شود، نه؟ و مَکْر تا به مَردان برسد نام عَقْل می‌گیرد! میرخان: قصّه‌هایی هم هست درباره‌یِ زنانِ بَدکاره. روشنَک: که نتیجه‌یِ مردانِ بَدکارند! میرخان: و درباره‌یِ غلامان و کنیزان. روشنک: که هوشیارتر از اربابِ خودند! میرخان: و درباره‌یِ بردگان. روشنک: که به آزادی می‌رسند! میرخان: پس تو همه را خوانده‌ای؟ روشنک: من دوست‌دار قصّه‌یِ زنی هستم که پُشتِ پرده‌یِ نئی می‌نشست و مردُمان را شفا می‌داد... رخسان: وای خواهرَکَم! کاش من هم خوانده بودم و کنارِ تو می‌مُردم! روشنک: خواندن ارثِ من است برایِ تو و مهریه‌ام را به گدایان ببخش... شبِ هزار و یکم، بهرام بیضایی https://t.me/Dorreedari
Mostrar todo...
دُرِّ دَری

کانالِ دوستدارانِ ادب و تاریخِ ایران زمین @Sh1er9vi8n9

👍 4 3👏 1
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.