𝙈𝘼𝙃𝘿𝙄 𝘿𝙀𝙎𝙄𝙂𝙉𝙀𝙍|فوتوشاپ
Welcome To My Channel :)) " MAHDI Designer " Official Channel💯 📥 Contact : https://t.me/mahdi_desi 800 _______________🏊🏻♂️________ 700 . . . . . . . #پیکس_آرت 💜 #لایتروم💖 #فونت🌹 #فوتوشاپ🎗 #اسنپ_سید🎈
Mostrar más296
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
عزیزم دلم برات تنگه شده میشه ببینمت؟
نه عزیزم من تو اقیانوس آرام دارم غواسی میکنم.
+عه آخه خونه مون خالیه😐😂😂😂
بمولا انقد قدم داره بلند میشه ک میترسم تو قبر جا نشم پاهامو بشکنن:/
اومم آوا ...
اون چیه ک #دوحرفیه،حرف دومش #س #کردنیه؟تازه آوا هم داره از اونا
لبشو #بهدندونگرفت.
خنده ای از سر دادم و بریده گفتم #حسه #منحرف😂💦💦🚫
https://t.me/joinchat/VDB8hb6dlQpUV31v
📌پایه گیری جدید ادمین تب پاستیل
📌• با چهار سال سابقه ادمینی در اکانتای مختلف
📌• از ۵۰۰پایه میگیریم تا بالای k
📌• کمتری ویوت باید بالاتر باشه
📌• رکورد بالاترین جذب
📌• نمونه جذبام تو چنله.
@pastil_Jzb
خاستی تگ بفرست پیوی:
@Pastil_tb
"پارتی از اینده"
"Amir"
با دیدن #نواربهداشتی تو کمد رهام ابرویی بالا انداختم و رو به رهام گفتم:
- رهام یه لحظه میکشی #پایین؟
رهام چشم هاش بیش از حد گرد شد و گفت:
- چی؟#بکشم پایین؟یعنی چی؟
سرم رو خاروندم و کنجکاو گفتم:
- میخوام ببینم واقعا #پسری یا نه!
رهام که حرف هام براش گنگ بود سر تا پام رو برانداز کرد ومتعجب گفت:
- #دوجنسم؟ چه مرگته؟
نوار بهداشتی رو بهش نشون دادم و بالحن حرصی که خنده توش موج میزد گفتم:
- اینو نگاه، این برای #دختراست جان من بکش پایین #چک کنم...
رهام لبش رو گزید و گفت:
- نه اون برای #مامانمه!
سری از رو تایید تکون دادم و گفتم:
- مامانت با تو زندگی میکنه؟ بعد اینم توی کمد تو میزاره؟ اها چقدر جالب ولی نکشیدی پایین مطمئن بشم...
https://t.me/joinchat/AAAAAEqk87Z4FDschHsyUA
دختره برای این ثابت کنه دست نخوردس مجبور میشه....🔞🔞
https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
_تو اگه دختر بودی هیچ وقت توی اون هتل با برسام، تنهایی نمیپلکیدی!
نمیدونم چی شد که دستم بلند شد و روی گونش فرود اومد.
_خجالت بکش آزاد، این جواب عشقی که بهت دارم نیست، این من با برسام تنها توی هتل بودم دلیلش فقط...
حرفم نصفه موند و دهنم بسته موند، چی میگفتم؟
پوزخندی زد و تنم رو چفت دیوار کرد، دست زیر چونم گذاشت و سرم رو بالا داد.
_دختر تک و تنها، زندگی مجردی...انتظار داری باور کنم که هیچ کاری نکردی؟
اشک به چشم هام هجوم اورد، اون که میدونست من چی کشیده بودم.
_آزاد توکه میدونی!...
عقب رفت و فریاد زد.
_نه نمیدونم، دیگه نمیدونم...با برسام تنهایی توی هتل شب تا صبح چه غلطی میکردی؟
اشک ریزون بازوش رو گرفتم.
_نمیتونم بگم، لطفا مجبورم نکن، این یک رازه، چیکار کنم که بهت ثابت شه من کار بدی نکردم؟
نگاهش روی تنم بالا پایین شد.
_بنظرت باید چیکار کنی؟
تنم لرزید که محکم من رو قفل خودش کرد و....
https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
من #دختری بودم که بخاطر اتفاق شومی، از خونوادم فاصله گرفتم...
با تنها زندگی کردن #خو گرفتم تا این که دوتا مرد که زندگیم #دستشون بود وارد زندگیم شدن و...
https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
"سازی که صدایش تویی"|به قلم هنگامه امیدی
"سازی که صدایش تویی(فصل اول)" آنلاین "هیل می"حق عضویتی "انتخاب" آفلاین "مجنون باران" در حال تایپ پارت گذاری:روزهای زوج تمامی رمان ها بعد از اتمام به چاپ میرسند،کپی اکیدا ممنوع Instagram.com/hengameh__omidi آیدی ارتباط با نویسنده: @Hengamehomidi
بخاطر لرزش دستام #رژم پایینتر از لبهام مالیده شد بود. اخمی کردم و ناامید گفتم:
- کاش میتونستم یه بار مثل آدم آرایش کنم و خرابش نکنم.
دستمال مرطوب را برداشتم که صدای زنگ آمد. نگاهی به آینه انداختم و به سمت آیفون رفتم.
در کمال ناباوری آزاد را با لباسهای اسپرت و موهای بالازدهاش که جوانتر و #جذابترش میکرد، دیدم.
- سلام. خوبی؟ حاضری عزیزم؟
عزیزم؟ اولین بار بود مرا اینگونه خطاب میکرد. #سرخ_شده تعارف کردم:
- سلام ممنون. بله تقریبا حاضرم. بفرمایین تو تا لباس عوض میکنم سرپا نمونین.
لبخندی زد و در را پشت سرش بست. سر به زیر به طرف مبل راهنماییاش کردم و گفتم:
- بفرمایین بشینین. میوه و شیرینی روی میز هست از خودتون پذیرایی کنید.
هنوز قدم از قدم برنداشته بودم که مچ دستم را چسبید. با تعجب به انگشتهای کشیده و #مردانهاش نگاه کردم.
- چی... چیزی شده؟
لبخندی زد و سرش را جلوتر آورد.
- نه چی مثلا؟
با تته پته گفتم:
- این کارا... چه... چه معنی میده؟
با دست دیگرش کمرم را چنگ زد و بدنم را به خودش چسباند. ترسیده به حرکاتش نگاه میکردم که دستش را بالا آورد و زیر لبم کشید.
- رژت رو از خط بیرون زده بودی. برات درست کردم.
با چشمهای گرد شده سرم را کمی عقب بردم.
- ممنون حالا میتونم برم؟
چشمهایش روی #لبهایم نشست و سیبک گلویش بالا و پایین شد.
- نه. خودت گفتی از خودم پذیرایی کنم تو هم سر تا پا لبو شدی...شیرین و خوردنی
بعد من فرصت قورت دادن این لبوی خوشمزه رو از خودم دریغ کنم؟
آب دهنم را قورت دادم. قلبم از هیجان میتپید و سرش را هر لحظه جلوتر میآورد.
- من دخترای زیادی دور و برم بودن اما فقط به بوسیدن و گاز گرفتن تو عادت دارم... ❌
و در یک حرکت لبهای نرمش مالکانه دهانم را برای کامی عمیق باز و شروع به بوسیدنم کرد...💜💜
https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
⚠️ آزاد #موزیسین جذابی ۳۶ ساله که تازه به ایران برگشته و توی کنسرت با خزان دختری تنها و #زیبایی آشنا میشه که هیچ پسری رو بخاطر بیماریش به #حریمخصوصیش راه نمیده اما آزاد یواشکی #همسایهش میشه و با ورودش #رازهای زندگی خزان رو برملا میکنه...
https://t.me/joinchat/Vp1A-yOEajsKdL_T
با #استرس بطری و چرخوندم.
افتاد روی من و برایان.
لبخندی زد و گفت: #جرأت یا حقیقت؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:جرأت.
پوزخندی زد و گفت: با من #ازدواج کن راشل.
با #بهت داد زدم: چی؟!حتی فکرشم نکن!
پوزخند #عمیق تری زد و گفت: حق انتخاب بهت ندادم..این یه #جرأته!!
دیان #محکم زد رو میز و گفت: به چه حقی بهه همچین چیزی میگی؟!
https://t.me/joinchat/SAKsZUc18SwpGPTz
داستان راجب دو دوست هست که #عاشق یه دختر شدن.
ولی ماجرا از اونجا #شروع میشه که یکی از اونها میتونه دل دختر و ببره اما #دختره مجبور میشه با اون یکی پسر #ازدواج کنه!
جنگ دو دوست بر سر یه #دلبر پایان خوبی داره؟
https://t.me/joinchat/SAKsZUc18SwpGPTz
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.