اُتًآقِتًآریک
Włč țø mý ćhņł♡ I did not kill anyone, But my hand smelled of blood..🩸⛓ Øwňēŕ : #§àñà Ñà§hĕń⧝øŕį : https://t.me/BChatBot?start=sc-156672-3tu3TvN
Mostrar más492
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
دیوانه است او
که گفته بود می رود
امّا رفت
و گفته بود می ماند
امّا ماند
و گفته بود می خندد
امّا خندید
دیوانه است او
که رفتن و ماندن و خندیدن را بی خیال شده
به کندنِ معنیِ «امّا» فکر می کند
او تکه تکه بیدار میشود،
و تکه تکه راه میافتد،
و تکه های بسیارش مرگ را کلافه کرده است..!
تکیه داد به دیوارِ سرد اتاقش
زانوهاشو بغل کرد
یه قطره اشک از چشماش چکید:)
آهنگ غمگین زیادی رو مخش بود
روش دوتا پتو بود ولی میلرزید از سرما...
از شدت قلب درد چشماشو بسته بودکه
هیچ چیزی حس نکنه
مدام زمزمه میکرد:
چیزی نیس
اینم میگذره
عادت میکنی،عادت میکنی،عادت میکنی!:))...
#دلی
T.me/OnE_aNd_Onllyy ะ🜲
كاش مثل كارتونا گوشه ى چشمِ آدماى عوضى برق ميزد!
#تیکه
T.me/OnE_aNd_Onllyy ะ🜲
صدای امید را میشنیدیم از کاخ پر طمطراقی که دماغهاش از فاصله پانصد کیلومتری شهرِ غرق دود و مه قابل مشاهده بود،
در شهر ما، بین دو کوه که قالب اشباح از لجن مملو میشد،صدای آه و ناله امید فاحشه زیر تن کثیف خوکان زورمند،در حفره های خالی ما طنین میانداخت،
در سرزمین خاکستری ها که از کالبد ادمی جز چشم دیده نمیشد،مه های ولگرد روزی به قصد مهمانی امدند و صاحب خانه شدند،
در کاسه گدایی ما،وحشت بالا میاوردند
و با نوید یک روز خوب،نوشخوارشان را به خوردمان میدادند.
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.