cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

♡خاطراتم♡

قسم خوردم به چشمانت ک فراموشت کنم اما چرا باران که می گیرد فقط یاد تو می بارد....🙃

Mostrar más
Irán291 190El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
202
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

بچه ها این کانال تا چند روز دیگه کلا پاک میشع اینجا جوین باشید حتما جوین باشید https://t.me/shat_ayfon
Mostrar todo...
کدوم؟Anonymous voting
  • کانال رو پاک کنم
  • همین طوری خاطرات خودم و بقیه رو بزارم
  • رایگان شات ایفون درست کنم
0 votes
؟؟Anonymous voting
  • کانال رو پاک کنم
  • یا همین طوری خاطره بزارم و این جور چیزا
0 votes
#خاطره‌هام #پارت‌دوم من بعدش از حال رفتم اینا که میگم از تعریفیه که برام گفتن بعد خالم زنگ زده آمبولانس که اونا از یه بیاد سمتمون و اینا هم تند برن سمت شهر پسرعمو مامانم منو بغل میکنه و سمت ماشین میبره بالاخره نزدیک شخر امبولانس رو میبینن و میبرنم تو آمبولانس و اونا هم پادزهر میزنن سه روز تو بیمارستان بودم دکترا میگفتن ماری که نیشت زده عفعی بوده و زهر خیلی هیلی سمی ای داشته در هر صورت شانس اوردم زنده ام🙂 نظراتتون رو درمورد این اتفاق بالا بهم بگید و اگه خاطره ای داشاید بنویسید و کامنت کنید با اسم خودتون میزارم کانال
Mostrar todo...
#خاطره‌هام #پارت‌اول شهرستان بودیم سه روز پیش قرار شد با پسرعمو های مامانم بریم باغشون قرار بود یه مرد از اونا باهامون باشه که حیوون وحشی اگه دیدیم بدونه چیکار کنه چون تو اطلاع رسانی شهرستانمون گفته بودن اطراف روستاها و تو باغ ها کفتار و گرگ دیده شده بعد پسرعمو کوچیکه مامانم اومد دنبالمون و رفتیم باغ بعد ماشین تا تهش نمیتونست بیاد نمیشد چون سربالاییش سخت میشد و یه قسمت باغ حسیر پهن کردن و نشستن و یکم صبحانه خوردیم و قرار شد بریم یکم باغ رو بگردیم و بزرگ ها از این علف های خوراکی(نعنا و این چیزا) بکنن خواهرم و دختر داییم و دختر پسرعمو مامانم رفتن باغ پایینی تا برن تو استخر (استخر سیمانی که اب توش پر میکنن و بعد با لوله که به پایینش وصله اب رو باز میکنیم و میره پای درخت ها) منم به دلایلی نمیتونستم برم تو اب هیچی دیگه با مامانم اینا رفتیم بگردیم یوی از پسرعمو های مامانم گفت بریم لب چشمه کنار چشمه هم یه عالمه علف بود باید میکند مینداخت دور من خیر سرم اومدم کمک کنم هنوز دستم به علف نخورده بود دستم به شدت سوخت فهمیدم مار زده انقدر بد بود که نگم مامانم انقدر ترسیده بود نمیدونست چیکار کنه زنداییم شال یکی رو کشید بست به بالای دستم و یکی از پسرعمو های مامانم دستم رو با چاقویی که داشت برید و خونم رو مک میزد و تف میکرد بیرون
Mostrar todo...
دوستان از امروز جز متن طنز خاطراتمم میزارم متن طنز = کپی شده از کانال هایی که دارم
Mostrar todo...
[YDF] E12 Faith.mp4195.24 MB
[YDF] E22 Faith.mp4194.42 MB
[YDF] E19 Faith.mp4213.19 MB
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.