مُحاق

زمانی که چایی می‌خوردم، ترمینال که می‌رفتم، آنالوگ که می‌گرفتم و دلتنگ که می‌شدم.

می‌بینم که داری گریه می‌کنی.

اینکه دیگر او را دوست نداشته‌باشم برای من معضل بزرگی است. مثلاً فرض کن کسی را که سال‌هاست دیوانه‌وار دوستش داری را دیگر نخواهی. مثل کشیش خوبی که می‌ترسد اقرار کند خدایی وجود ندارد. چون سال‌هاست که او را پرستیده‌ است و می‌ترسد اقرار کند که عمرش را به هدر داده است. البته شاید من نمی‌ترسم چون احتمالاً آن قدر شجاع هستم که به اشتباهاتم اقرار کنم. همین الان هم احساس گناه می‌کنم که او را اشتباه خطاب کردم.

کلا چند روز زندگی می‌کنید مگه؟ برید به اونی که دوسش دارید همه‌چیو بگید، اونم برینه توو همون چند روز زندگیتون.

آی شیاد می‌خوای بمونی تو؟

دنیا قانون عجیبی دارد هفت میلیارد آدم و فقط با یکی از آنها احساس تنهایی نمی‌کنی و خدا نکند که آن یک‌نفر تنهایت بگذارد، آن‌وقت حتی با خودت هم غریبه می‌شوی

رفقا بنده میخوام دلار دولتی بخرم و اندازه سهم خودم خریدم. آیا کسی هست که فردا بیاد به یاری من و اجازه بده با کارت ملی‌ش دلار بخرم؟ تازه ۴۰۰ تومن هم نقد بهش میدم🥺