cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ماه مَـــــنْ

Publicaciones publicitarias
516
Suscriptores
Sin datos24 horas
-47 días
-1930 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

من فکر کنم جهان دیگری باشد... . نسخه کامل موزیک #لاله_را_دیدن از #شروین_حاجی_پور . لینک کانال: https://t.me/+iPmZ_eFNrvczN2Y8
Mostrar todo...
با این که همه چیز را از یاد برده‌ام زنی را به خاطر می آورم که گل سرش در باران می‌شکفت به یادش روی تمام پل‌های شهر آواز خواندم و گریستم روی پل راه آهن بیشتر #جوادگنجعلی #موهبت‌غریب‌وال‌بودن @Javadganjalii
Mostrar todo...
دوستت دارم بیشتر از تمام زنانی که تا امروز دیده‌ام اگر عشقم را پنهان کنم، شاید اندوهم را ندانی اگر ابراز کنم، مردانِ دیگری متوجهت خواهند شد با این‌همه به خاطر داشته باش در روزگاری که عشق، مسخره به‌نظر می‌رسید، دوستت داشتم ـ و کار دیوانگان جدی‌گرفتنِ همین کارهای مسخره بود! ـ #جواد_گنجعلی - بی‌تفاوتی در نور زرد #نشر_نگاه دکلمه: رضا عبدلی موسیقی: Mairead Nesbitt #دکلمه_دیگران @Javadganjalii
Mostrar todo...
من زنی را می‌شناسم که هیچ‌گاه در انتظار ظهور دستی برای برآوردن آرزوهاش نماند، خودش بلند شد، یک‌تنه ایستاد و برای آرزوهای خودش آستین بالا زد و ذره ذره موفق شد. من زنی را می‌شناسم که هم ظریف بود، هم محکم، هم تکیه‌گاه بود، هم تکیه زدن به شانه‌های مردانه‌ای را دوست داشت. هم گریه می‌کرد، هم می‌‌خندید، هم دوست داشت، هم دوست‌داشتنی بود. من زنی را می‌شناسم که هم کودکانه شیطنت می‌کرد، هم بالغانه مدیریت. هم سربه‌زیر بود، هم جسور. هم عاشق بود، هم فارغ. من زنی را می‌شناسم که آرام بود و آرامش را به‌قدر دایره‌ی تأثیر خودش تکثیر می‌کرد. زنی که زیباترین بود، هم درونی و هم بیرونی و متناسب با شرایط، درست‌ترین حرف‌‌ها را می‌زد و اصیل‌ترین رفتارها را داشت. من زنی را می‌شناسم که مستقلانه می‌زیست و مستقلانه اقدام می‌کرد، که کمک می‌گرفت اما همیشه اول و آخر، روی توانمندی‌های خودش حساب می‌کرد. که سنگفرش‌های یک خیابان معمولی با خیابان‌های پاریس براش فرقی نمی‌کرد و حال دلش با تابش آفتاب و تماشای گیاه و پرنده‌ها و کتاب‌ها و موسیقی خوب می‌شد. که برای حال خوب خودش می‌جنگید و لایه‌های زمخت عادت و روزمرگی را کنار می‌زد و از لابلای جزئیات ساده و دست و پاگیر حیات، دلپذیرترین دلخوشی‌ها را برای خودش بیرون می‌کشید و عمیقا ذوق می‌کرد. من زنی را می‌شناسم که حضورش حال جهان را بهتر می‌کرد. که عمیق بود و وسیع بود و با گیاهان و با آسمان و با اقیانوس‌های آرام و در نوسان، نسبت داشت. #نرگس_صرافیان_طوفان
Mostrar todo...
👏 1