cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

باستان پژوهی

Mostrar más
Irán132 261Farsi127 921La categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
656
Suscriptores
Sin datos24 horas
+17 días
-330 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

🔹 «نقدی بر گزارش عملکرد معاون میراث فرهنگی کشور» ✍ عبدالرضا مهاجری نژاد ۱) زخم بی تدبیری بر پیکره آثار باستانی https://jahanesanat.ir/?p=392686 ۲) فقدان تخصص گرایی در وزارت میراث https://jahanesanat.ir/?p=392927 https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
بازگشت به عصر «بقائی»؟! دو انتصاب جدید معاون میراث فرهنگی برای دو جایگاه به‌غایت مهم، کلیدی و تخصصی این وزارتخانه (اداره کل موزه‌ها و اداره کل ثبت آثار تاریخی) بی‌تردید یادآور انتصاب‌های دورانی است که میراثیان از آن به «سال‌های سیاه میراث» تعبیر می‌کنند. آن روزها، ازجمله، یک کارشناس میکروبیولوژی به ریاست موزه ملّی ایران منصوب شد که بعدها سر از جاهای غریب درآورد. و حالا، یک کارشناس ارشد مهندسی عمران به ریاست اداره کل موزه‌های کشور منصوب شده است. کاش «مفاخر میراث» هم چشم و زبان بر این تصمیم‌ها نبندند و کنج عافیت ننشینند. بدانیم مفاخر واقعی میراث در پیشگاه تاریخ ایران برگزیده خواهند شد. تاریخ ایران این روزها و سال‌ها را از یاد نخواهد برد. https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
ارائه‌ی محمدمهدی کلانتری که در ابتدای آن بخش‌های کوتاهی از سخنان عزت‌الله ضرغامی، وزیر میراث، و ابراهیم رئیسی، رئیس‌جمهور، که بیانگر نگاه آنان به میراث فرهنگی و حریم آثار است پخش شد. پس از سخنان کلانتری، احسان ایروانی، مدیر پیشین صندوق حفظ و احیای بناهای تاریخی، نکته‌هایی را درباره‌ی حقوق ساکنان بافت‌های تاریخی عنوان کرد و نیز صادق رشیدی‌فرد، معمار و کنشگر میراثی، اهمیت محله را در شهرها یادآور شد. @MehestaanParty
Mostrar todo...
1 Kalantari.mp340.26 MB
2 Hoseyni.mp361.41 MB
3 Sahafi.mp323.91 MB
نخستین نشست هم‌اندیشی کنشگران و کارشناسان حوزه‌های میراث فرهنگی، گردشگری، صنایع دستی و میراث معنوی عصر دوشنبه سی‌ام امردادماه بر دست کارگروه میراث فرهنگی حزب مهستان ایران برگزار شد. در آغاز، محمدمهدی کلانتری، پژوهشگر دکتری «مرمت و احیای بناها و بافت‌های تاریخی» و دبیر «پویش ملی نجات بافت‌های تاریخی ایران»، نقدش بر سیاست‌های انقباضی محدوده‌ی تاریخی شهرها را که به نابودی این محدوده‌ها می‌انجامد ارایه داد. این گفتار نخستین بخش از مجموعه‌گفتارهای او در زمینه‌ی «چالش‌های تخریب بافت‌های تاریخی ایران» است که در نشست‌های بعدی نیز دنبال خواهد شد. حمیدرضا حسینی، خبرنگار باسابقه‌ی حوزه‌ی میراث فرهنگی، سخنران بعدی نشست بود که به مهم‌ترین «مشکلات و کاستی‌های ساختاری وزارت میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی» پرداخت. پس از او سیامک صحافی، از کنشگران میراث فرهنگی در استان البرز و دبیر «انجمن تاریخ و میراث ایرانیان»، از «دلایل الزام طرح میراث‌بان افتخاری در کشور» سخن گفت و نیز به آسیب‌هایی که تپه‌ی باستانی ازبکی، از مهم‌ترین محوطه‌های باستانی کشور و ثبت‌شده در فهرست آثار ملی ایران،‌ را تهدید می‌کند پرداخت. @MehestaanParty
Mostrar todo...
▪️ «نخستین‌بار که نمایشگاهِ چیزهای پیداشده در مارلیک را دیدم نظرم به دو مجسمۀ کوچک رفت که انگار فریاد می‌زدند. این دو، خدای مرد و زن باروری بودند. من در مجسمۀ خدای زن دعوت به زندگی دیدم، و در مجسمۀ مردِ راست‌کرده که ظرفی را گرفته بود دیدم که دارد آب زندگی می‌ریزد. نگاهم را همچنین، خُودِ شکستۀ زنگار بسته‌ای گرفت که از ضرب پتک گران خرد گشته بود، ضربی که صاحبِ جنگنده‌اش از آن، شاید جان داده بود. و آفتاب بود که از پشت پردۀ تالار موزه می‌آمد تا بچه‌آهوی مفرغ را با بوسه‌های گرم بنوازد. مرگ آنجا نبود. یک لحظه دید جاوید گشته بود. سی قرن دفن از اعتبار افتاده بود. و پیشِ تهنیتِ آفتاب، آهو هنوز لبخند آشنا می‌زد. این‌ها بود علت برای اینکه فیلم بسازم.» ابراهیم گلستان https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
👁‍🗨 از «تمدن نوین اسلامی» تا ناتوانی در حفاظت میراث فرهنگی 🔹 چند روز است که شایعه انتصاب یکی از مدیران استانی برای تصدی «مدیر کلی دفتر ثبت آثار» حال و هوای رسانه‌های میراثی را ملتهب کرده است. پیوسته این پرسش تکرار می‌شود که چرا یک انتصاب فرمایشی دیگر برای یکی از مهم‌ترین مراکز مدیریتی میراث؟ آیا این شیوۀ سیاستگذاری در میراث تعمدی و برای تهی کردن مراکز تخصصی مدیریت این حوزه از متخصصان است؟ مدیری که از او برای تصدی این جایگاه نام برده شده اگرچه سوابق مفصّلی دارد، اما نزد افکار عمومیِ اهالی میراث کارنامۀ چندان قابل قبولی در مدیریت و صیانت از میراث فرهنگی کشور کسب نکرده است. نگاهی به اظهار نظرهای او نشان می‌دهد که کمابیش دانشی نیز دربارۀ آگاهیهای پایه و مقدماتی میراث فرهنگی ندارد (که البته از این حیث شاید تفاوت چندانی میان او و همگنانش نباشد). ازجمله مهم‌ترین سوابق او که در رسانه‌ها منتشر شده این موارد است: مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان‌های کهگیلویه و بویراحمد، همدان، خوزستان، مرکزی، و اصفهان؛ فرماندار چند شهرستان‌؛ رییس دانشگاه علمی و کاربردی میراث هگمتانه؛ مدرس دروس مرتبط با گردشگری در دانشگاه‌های مختلف؛ مشاور وزیر و رییس حوزه وزارتی و امور بین‌الملل و سرپرست اداره‌کل مدیریت عملکرد، بازرسی و رسیدگی به شکایات وزارت میراث فرهنگی؛ و دانش‌آموخته دکترای مدیریت گردشگری. (کاش ضوابطی وضع شود که سوابق تحصیلی و کارنامۀ حرفه‌ای مدیران در سامانه‌های اطلاع‌رسانی هر نهادی درج شود و با اعتماد بتوان به آن ارجاع داد. آگاهی و دسترسی به این اطلاعات حق مردم است و نهایتاً به شفافیت و حکمرانی خوب کمک می‌کند). 🔹 مدیری با این سابقۀ پر و پیمان و به‌رغم بهره‌مندی از فرصت‌های پرشمار چرا تاکنون نتوانسته عملکرد قابل قبولی نزد افکار عمومی از خود به جای بگذارد؟ در شرایطی که میراث فرهنگی و گردشگری کشور طی سال‌های گذشته ضربه‌های سهمناکی از اوضاع وخیم اقتصادی دیده است، چرا چنین بی‌محابا برای مدیریت‌های حساس و تخصصی این حوزه تصمیم‌گیری می‌شود؟ مدیر مذکور مدتی پیش در آیین افتتاح یک مجتمع اقامتی اظهار داشته بود: «تمدن نوین اسلامی با رویکردهای نوین در حوزه میراث فرهنگی و گردشگری تعریف شود... کوشش برای اعتلاء تمدنیِ ایرانِ اسلامی و ایجاد تمدنی نوین در گسترۀ جغرافیایی دنیا وظیفه سترگ آحاد مختلف مردم است و بدون شک این مجموعه‌های گردشگری و اقامتی از عناصری هستند که در اعتلاء ایران‌زمین اثرگذار هستند» (ایسنا، 1401/5/5). منتقدان می‌گویند مدیری که نمی‌داند تمدن چیست و حتی در آیین افتتاح یک مجتمع اقامتی نمی‌تواند سخنِ با معنا و متناسب بگوید، چرا باید مدیر یکی از مراکز تخصصی و کلیدی میراث شود؟! همچنین به کارنامۀ اخیر وی در مدیریت و حفاظت میراث فرهنگی اصفهان اشاره می‌کنند و می‌گویند موجی از یأس برانگیخته است. انتشار فیلمی از وضعیت تألم‌انگیز «مسجد کهن هفتشویه» که وی در آن از ناتوانی برای حفاظت از این میراث ماندگار سخن می‌گوید تأییدی بر ادعای منتقدان است و ضمناً نشان می‌دهد که شعار «ایجاد تمدن نوین با رویکردهای نوین» گویا در چنین مواقعی به کار نمی‌آید! https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
[ادامه] 3. حدود نیمی از اعضاء هیئت تحریریۀ نشریۀ «گروه موزه‌های دفینه»، بنیان هنر، «استادانِ» باستان‌شناسی دانشگاه‌ها یا پژوهشگاه میراث فرهنگی هستند. استادانی که برخی از آن‌ها کمابیش همه‌جا هستند و هیچ‌جا نیستند. زیرا کسانی که بتوانند همه‌جا باشند فرصت این‌که بیندیشند و جایی بایستند را نخواهند داشت و با وزش نسیمی از منافع زودگذر فردی در مسیر آن قرار می‌گیرند. یکی از این استادان اخیراً با ابراز «تأسف و تأثر» خطاب به مدیران میراث و موزه ملّی ایران «گلایه» کرده بود که به عنوان متخصص آثار دورۀ ساسانی چرا برای اصالت‌سنجی نقش‌برجستۀ ساسانیِ بازگردانده‌شده از انگلیس دعوت نشده است (نک.: صدای میراث و ایسنا). هم‌او پیش از «اصالت‌سنجی» متذکر شده بود «مطمعنم اثر مزبور به دلایلی چون نوع و رنگ سنگ به استان فارس تعلق ندارد و احتمالاً از صخره‌ای در منطقه اقلیم کردستان عراق جدا شده باشد» و یادآور شده بود «در اصالت اولیه اثر تردید ندارم... ولی برای تأیید اصالت کامل باید آن را از نزدیک مورد بررسی قرار داد.» یعنی «استاد» ضمن قائل بودن به دو اصالت (اولیه و کامل!)، «اطمینان» داشته که اثر مربوط به کجا نیست و احتمالاً مربوط به کجا است! اما همین «استادان» از این‌که به مدد مقاله‌نویسی دانشجویان به مدارج استادی و دانشیاری برسند ابراز «تأسف و تأثر» نمی‌کنند. نتیجه این‌که با «استادانی» مواجهیم که نمی‌دانند کجا ایستاده‌اند و ابزار دست مؤسسات منادی «دفینه»داری می‌شوند. تفاوت دانشورانی چون فیروز باقرزاده، شهریار عدل، و مسعود آذرنوش با این «استادان» در این است که آن‌ها جایی ایستاده بودند و حاضر بودند برای آن ایستادن هزینه بپردازند و می‌پرداختند. خودآگاهی تاریخی داشتند و با هر نسیمی جابجا نمی‌شدند. این وضعیت به ضعف دانش نظری در باستان‌شناسی ما نیز اشاره دارد. دانش نظری فقط آگاهی از تطوّر مکاتب و روش‌ها در باستان‌شناسی و موزه‌داری نیست. شناخت مقدمات علم و کاربست عملی آن اهمیت بیشتری دارد؛ این‌که بدانیم باستان‌شناسی پیشرو در جهان دهه‌هاست که از دورۀ عتیقه‌جویی و دفینه‌بازی عبور کرده و بازگشت به آن دوره –آن‌هم از سوی دانشگاهیان- نقض غرض است. وقتی مقطع دکتری باستان‌شناسی در دانشگاه تهران راه‌اندازی می‌شد، یکی از مخالفان/موافقانِ مشروط تأسیس آن زنده‌یاد مسعود آذرنوش بود. آذرنوش می‌گفت دانشگاه ما هنوز بنیّه تربیت دانشجوی دکتری ندارد، و اگر مصمم به انجامش هستیم باید شرایط و ضوابط محکمی وضع کنیم. البته با شرایطی که برمی‌شمرد فرایند «تولید» دکتر بسیار کیفی و کُند می‌شد. نتیجه این شد که (اگر از برخی پژوهشگران خودساخته بگذریم) با انبوه دکترهایی مواجهیم که نمی‌دانند چه می‌کنند و کجا ایستاده‌اند و شماری از آن‌ها مثلاً در برابر ثبت ملّی و حفاظت از بافت تاریخی (شیراز) می‌ایستند یا در چارچوب باستان‌شناسی برای دفینه‌یابی مجوز صادر می‌کنند. * موزه‌هایی که ذیل «مؤسسۀ فرهنگی موزه‌های بنیادِ [مستضعفان]» فعالیت می‌کنند گاه بسیار مرتب و منظم‌تر از برخی از موزه‌های ذیل وزارت میراث فرهنگی هستند. منظور این یادداشت نادیده گرفتن جایگاه و کارهای خوب آن‌ها نیست. در عین حال، نظم و ترتیب کنونی آن موزه‌ها را الزاماً نمی‌توان عیار پیشرفت موزه‌داری ایران گرفت. در واقع، نمی‌توان در عین نادیده گرفتن زبان علم رویکرد علمی داشت. در زبان علمِ امروز بقایای فرهنگ مادّی و مواد فرهنگی گذشته «دفینه» نیستند. حتی اگر مؤسساتی بتوانند به پشتوانۀ قدرت و ثروت‌شان جمعی از «استادان» را جذب و جلب کنند باز نمی‌توان برای همیشه زبان علم را مصادره به مطلوب کرد. https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
[ادامه] 3. حدود نیمی از اعضاء هیئت تحریریۀ نشریۀ «گروه موزه‌های دفینه»، بنیان هنر، «استادانِ» باستان‌شناسی دانشگاه‌ها یا پژوهشگاه میراث فرهنگی هستند. استادانی که برخی از آن‌ها کمابیش همه‌جا هستند و هیچ‌جا نیستند. زیرا کسانی که بتوانند همه‌جا باشند فرصت این‌که بیندیشند و جایی بایستند را نخواهند داشت و با وزش نسیمی از منافع زودگذر فردی در مسیر آن قرار می‌گیرند. یکی از این استادان اخیراً با ابراز «تأسف و تأثر» خطاب به مدیران میراث و موزه ملّی ایران «گلایه» کرده بود که به عنوان متخصص آثار دورۀ ساسانی چرا برای اصالت‌سنجی نقش‌برجستۀ ساسانیِ بازگردانده‌شده از انگلیس دعوت نشده است (نک.: صدای میراث و ایسنا). هم‌او پیش از «اصالت‌سنجی» متذکر شده بود «مطمعنم اثر مزبور به دلایلی چون نوع و رنگ سنگ به استان فارس تعلق ندارد و احتمالاً از صخره‌ای در منطقه اقلیم کردستان عراق جدا شده باشد» و یادآور شده بود «در اصالت اولیه اثر تردید ندارم... ولی برای تأیید اصالت کامل باید آن را از نزدیک مورد بررسی قرار داد.» یعنی «استاد» ضمن قائل بودن به دو اصالت (اولیه و کامل!)، «اطمینان» داشته که اثر مربوط به کجا نیست و احتمالاً مربوط به کجا است! اما همین «استادان» از این‌که به مدد مقاله‌نویسی دانشجویان به مدارج استادی و دانشیاری برسند ابراز «تأسف و تأثر» نمی‌کنند. نتیجه این‌که با «استادانی» مواجهیم که نمی‌دانند کجا ایستاده‌اند و ابزار دست مؤسسات منادی «دفینه»داری می‌شوند. تفاوت دانشورانی چون فیروز باقرزاده، شهریار عدل، و مسعود آذرنوش با این «استادان» در این است که آن‌ها جایی ایستاده بودند و حاضر بودند برای آن ایستادن هزینه بپردازند و می‌پرداختند. خودآگاهی تاریخی داشتند و با هر نسیمی جابجا نمی‌شدند. این وضعیت به ضعف دانش نظری در باستان‌شناسی ما نیز اشاره دارد. دانش نظری فقط آگاهی از تطوّر مکاتب و روش‌ها در باستان‌شناسی و موزه‌داری نیست. شناخت مقدمات علم و کاربست عملی آن اهمیت بیشتری دارد؛ این‌که بدانیم باستان‌شناسی پیشرو در جهان دهه‌هاست که از دورۀ عتیقه‌جویی و دفینه‌بازی عبور کرده و بازگشت به آن دوره –آن‌هم از سوی دانشگاهیان- نقض غرض است. وقتی مقطع دکتری باستان‌شناسی در دانشگاه تهران راه‌اندازی می‌شد، یکی از مخالفان/موافقانِ مشروط تأسیس آن زنده‌یاد مسعود آذرنوش بود. آذرنوش می‌گفت دانشگاه ما هنوز بنیّه تربیت دانشجوی دکتری ندارد، و اگر مصمم به انجامش هستیم باید شرایط و ضوابط محکمی وضع کنیم. البته با شرایطی که برمی‌شمرد فرایند «تولید» دکتر بسیار کیفی و کُند می‌شد. نتیجه این شد که (اگر از برخی پژوهشگران خودساخته بگذریم) با انبوه دکترهایی مواجهیم که نمی‌دانند چه می‌کنند و کجا ایستاده‌اند و شماری از آن‌ها مثلاً در برابر ثبت ملّی و حفاظت از بافت تاریخی (شیراز) می‌ایستند یا در چارچوب باستان‌شناسی برای دفینه‌یابی مجوز صادر می‌کنند. * موزه‌هایی که ذیل «مؤسسۀ فرهنگی موزه‌های بنیادِ [مستضعفان]» فعالیت می‌کنند گاه بسیار مرتب و منظم‌تر از برخی از موزه‌های ذیل وزارت میراث فرهنگی هستند. منظور این یادداشت نادیده گرفتن جایگاه و کارهای خوب آن‌ها نیست. در عین حال، نظم و ترتیب کنونی آن موزه‌ها را الزاماً نمی‌توان عیار پیشرفت موزه‌داری ایران گرفت. در واقع، نمی‌توان در عین نادیده گرفتن زبان علم رویکرد علمی داشت. در زبان علمِ امروز بقایای فرهنگ مادّی و مواد فرهنگی گذشته «دفینه» نیستند. حتی اگر مؤسساتی بتوانند به پشتوانۀ قدرت و ثروت‌شان جمعی از «استادان» را جذب و جلب کنند باز نمی‌توان برای همیشه زبان علم را مصادره به مطلوب کرد. https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
[ادامه] 3. حدود نیمی از اعضاء هیئت تحریریۀ نشریۀ «گروه موزه‌های دفینه»، بنیان هنر، «استادانِ» باستان‌شناسی دانشگاه‌ها یا پژوهشگاه میراث فرهنگی هستند. استادانی که برخی از آن‌ها کمابیش همه‌جا هستند و هیچ‌جا نیستند. زیرا کسانی که بتوانند همه‌جا باشند فرصت این‌که بیندیشند و جایی بایستند را نخواهند داشت و با وزش نسیمی از منافع زودگذر فردی در مسیر آن قرار می‌گیرند. یکی از این استادان اخیراً با ابراز «تأسف و تأثر» خطاب به مدیران میراث و موزه ملّی ایران «گلایه» کرده بود که به عنوان متخصص آثار دورۀ ساسانی چرا برای اصالت‌سنجی نقش‌برجستۀ ساسانیِ بازگردانده‌شده از انگلیس دعوت نشده است (نک.: صدای میراث و ایسنا). هم‌او پیش از «اصالت‌سنجی» متذکر شده بود «مطمعنم اثر مزبور به دلایلی چون نوع و رنگ سنگ به استان فارس تعلق ندارد و احتمالاً از صخره‌ای در منطقه اقلیم کردستان عراق جدا شده باشد» و یادآور شده بود «در اصالت اولیه اثر تردید ندارم... ولی برای تأیید اصالت کامل باید آن را از نزدیک مورد بررسی قرار داد.» یعنی «استاد» ضمن قائل بودن به دو اصالت (اولیه و کامل!)، «اطمینان» داشته که اثر مربوط به کجا نیست و احتمالاً مربوط به کجا است! اما همین «استادان» از این‌که به مدد مقاله‌نویسی دانشجویان به مدارج «استادی و دانشیاری» برسند ابراز «تأسف و تأثر» نمی‌کنند. نتیجه این‌که با «استادانی» مواجهیم که نمی‌دانند کجا ایستاده‌اند و ابزار دست مؤسسات منادی «دفینه»داری می‌شوند. تفاوت دانشورانی چون فیروز باقرزاده، شهریار عدل، و مسعود آذرنوش با این «استادان» در این است که آن‌ها جایی ایستاده بودند و حاضر بودند برای آن ایستادن هزینه بپردازند و می‌پرداختند. خودآگاهی تاریخی داشتند و با هر نسیمی جابجا نمی‌شدند. این وضعیت به ضعف دانش نظری در باستان‌شناسی ما نیز اشاره دارد. دانش نظری فقط آگاهی از تطوّر مکاتب و روش‌ها در باستان‌شناسی و موزه‌داری نیست. شناخت مقدمات علم و کاربست عملی آن اهمیت بیشتری دارد. این‌که بدانیم باستان‌شناسی پیشرو در جهان دهه‌هاست که از دورۀ عتیقه‌جویی و دفینه‌بازی عبور کرده و بازگشت به آن دوره –آن‌هم از سوی دانشگاهیان- نقض غرض است. وقتی مقطع دکتری باستان‌شناسی در دانشگاه تهران راه‌اندازی می‌شد، یکی از مخالفان/موافقانِ مشروط تأسیس آن زنده‌یاد مسعود آذرنوش بود. آذرنوش می‌گفت دانشگاه ما هنوز بنیّه تربیت دانشجوی دکتری ندارد، و اگر مصمم به انجامش هستیم باید شرایط و ضوابط محکمی وضع کنیم. البته با شرایطی که برمی‌شمرد فرایند «تولید» دکتر بسیار کیفی و کُند می‌شد. نتیجه این شد که (اگر از برخی پژوهشگران خودساخته بگذریم) با انبوه دکترهایی مواجهیم که نمی‌دانند چه می‌کنند و کجا ایستاده‌اند و شماری از آن‌ها مثلاً در برابر ثبت ملّی و حفاظت از بافت تاریخی (شیراز) می‌ایستند یا در چارچوب باستان‌شناسی برای دفینه‌یابی مجوز صادر می‌کنند، یا عضو تحریریۀ نشریۀ مؤسساتی می‌شوند که در نام‌شان آشکارا از «دفینه» استفاده شده است. * موزه‌هایی که ذیل «مؤسسۀ فرهنگی موزه‌های بنیادِ [مستضعفان]» فعالیت می‌کنند گاه بسیار مرتب و منظم‌تر از برخی از موزه‌های ذیل وزارت میراث فرهنگی هستند. منظور این یادداشت نادیده گرفتن جایگاه و کارهای خوب آن‌ها نیست. در عین حال، نظم و ترتیب کنونی آن موزه‌ها را الزاماً نمی‌توان عیار پیشرفت موزه‌داری ایران گرفت. در واقع، نمی‌توان در عین نادیده گرفتن زبان علم رویکرد علمی داشت. در زبان علمِ امروز بقایای فرهنگ مادّی و مواد فرهنگی گذشته «دفینه» نیستند. حتی اگر مؤسساتی بتوانند به پشتوانۀ قدرت و ثروت‌شان جمعی از «استادان» را جذب و جلب کنند باز نمی‌توان برای همیشه زبان علم را مصادره به مطلوب کرد. https://t.me/bastanpazhuhi
Mostrar todo...
👁‍🗨 «میراث‌شویی» و «دفینه» 1. انتشار فراخوانی از سوی «گروه موزه‌های دفینه» برای دریافت مقاله و جلب مشارکت در «رویدادی پژوهشی» انتقاد شماری از باستان‌شناسان را برانگیخته است. «گروه موزه‌های دفینه» وابسته به «مؤسسۀ فرهنگی موزه‌های بنیادِ [مستضعفان]» است. بنیاد مستضعفان انقلاب اسلامی یکی از نهادهای مشهور و ثروتمندتر کشور است که در سال 1357 ایجاد شد و گویا از سال 1374 به منظور گردآوری و نگهداری آثار موزه‌ای موجود در بنیاد دفتری به نام «موزه‌های دفینه» پدید آورد. فعالیت‌های این دفتر یک‌چند ذیل نام «اداره کل موزه‌های بنیاد» انجام می‌گرفت، اما دوباره از نام پیشین استفاده شد (کاش این مؤسسه اطلاعات دقیق‌تری دربارۀ پیشینه و چندوچون فعالیت‌های خود منتشر کند). انتقاد این است که چرا نام «دفینه» که مترادفِ کنز/گنج و آثار زیرخاکی است در کنار نام موزه‌ که نهادی مدرن با مفاهیم و تعاریف خاص خود است استفاده می‌شود. جامعۀ علمی و فرهنگی در جهان و در ایران سال‌هاست که میراث فرهنگی و موزه را با «دفینه» تعریف و توصیف نمی‌کند. آنجا که از میراث فرهنگی تعبیر به «دفینه» می‌شود یا با جهان معاصر بیگانه‌اند و ارزش‌های آن و تحولاتی که در فهم میراث فرهنگی رخ داده است را نمی‌شناسند یا آن‌که عامدانه می‌خواهند آثار فرهنگی را به «دفاین» فروبکاهند. اما، چون در روشنی آگاهی‌های فرهنگی امروز ترویجِ آشکار و رسمیِ «دفینه‌بازی» امکانپذیر نیست تلاش می‌شود تا جامه‌های نو بر قامت نازیبای آن بپوشانند (طرح کذایی شماری از نمایندگان در مجلس برای «استفادۀ بهینه از اشیاء باستانی و گنج‌ها» که انتقاد گستردۀ جامعۀ فرهنگی را برانگیخت از این جنس بود). 2. آیا چنان‌که در حوزه‌های سیاسی و اقتصادی و اجتماعی مفهومی چون «سفیدشویی» (whitewashing) پدید آمده و از آن به «ارائه تصویری غیرواقعی از واقعیت و عرضۀ گزینشی اطلاعات» تعبیر می‌شود، می‌توان از «میراث‌شویی» برای توضیح و فهم پاره‌ای فعالیت‌های حوزۀ میراث فرهنگی بهره گرفت؟ فعالیت‌هایی که طیف گسترده‌ای از موضوعات مرتبط با دولت‌ها، شرکت‌های بزرگ و کوچک، افراد و گروه‌ها را دربربگیرد و معطوف به سوء استفاده از میراث فرهنگی باشد. آیا اعتباربخشی و اصرار به استفاده از واژگانِ دفینه/کنز/گنج به جای تعابیری که در مجامع علمی برای توصیف و توضیح مفاهیم میراث فرهنگی رایج است را می‌توان نوعی از «میراث‌شویی» دانست؟ آیا افراد و نهادهایی که از این واژگان برای اشاره به متعلقات میراث فرهنگی بهره می‌گیرند در زیست‌جهانی به‌سر می‌برند که در برابر ارزش‌های نوپدید میراث فرهنگی در جهان امروز تعریف می‌شود؟ [ادامه 👇]
Mostrar todo...
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.