مریم اسحاقی
شعرها و یادداشت های مریم اسحاقی
Mostrar más182
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
پیراهنی از آفتاب بپوش
پلک باز کن و پنجره را تسلی بده.
لبخند تو، شعری صبحگاهی
که از خواب بیدارم می کند
بخند تا جهان از خواب برخیزد.
می خواهم تمام تو کنار تمام من بنشیند
می خواهم تا ابد
کنار تو صبحانه خوران بخندم
عسل کوهی من!
مرا به ییلاق هایت ببر
جشنی در این ترانه برپا کن
سفره بینداز و نگاهم کن
من، عسل بر نان گندمین بمالم و
تو، شعری تازه بر بازویم بنویس
که عاشقان جهان از بر بخوانند
من شیر سر بکشم
تو جانٍ مرا.
بیا مومیایی ام کن
با لهجه ی خورشید در آغوشم گیر
اندوه فیروزه ای ام را آب کن
ببوس و غوطه ورم کن
در نور
در بلور.
به تو فرمان می دهم محبوب من
خداوند شعرم باش!
باش!
باش!
باش!
و از شعرم شراب سیب بینداز.
#مریم_اسحاقی
@maryam_es_haaghi
بزها به جنگ نمیروند
کتابی است از مهیار رشیدیان. از نشر نیلوفر
دغدغههای اجتماعی نویسنده و فضاسازی متفاوت و زبان و نثری پویا که در آقا رضا وصلهکار هم شاهدش بودیم.
"بزها به جنگ نمیروند"روایت کارگر و کارفرما است در مهار آب سد و کولبران. داستانی است در مورد احداث سدی در نواحی مرزی و روستای گوراب که رفته رفته زیر آب میرود و گورستانش نیز.
استخوانها را از گور درآورده و به گورستانی دیگر میسپارند.
سطرهایی از کتاب
کارگرها پس میکشند تا کاک خلیل شال بلندی ببندد سَرو رویش. پا توی گورها بگذارد و هر چه که از مردهی هر قبر مانده را بریزد توی گونی ماموستا مصطفی؛ گونیهای سفیدرنگی که روی هر کدامشان. نام صاحب قبرهایی که خالی میشوند را نوشتهاند.
نم نم باران که تندتر میشود. آدمهای توی قبرستان هر کدام به سمتی میروند. تنها میماند زنی سیاهپوش که تمام مدت روی تخته سنگی آن سوتر از قبرستان نشسته و بی صدا تخلیه قبرها را تماشا میکند. دم به دم باران تندتر میریزد...
#بزها_به_جنگ_نمی_روند
#مهیار_رشیدیان
@maryam_es_haaghi
در گردنه های نیروانا
نمی خواهد تن به قُلکی سفالی بدهد
تا برهمنی که اخیرَن
دزد گردنه گیر شده است
با نیش چاقو به جان جدیدش بیفتد
و سکه هایش را درآوَرد
حوصله ی فرشته ها را هم ندارد
می گوید زنی که به شام
نشود دعوتش کرد
باید فرستادش به چیدن گُل
برای میز صبحانه قدیسین
تصمیم گرفته در آخر این خط
رو به بین النهرین
و با دهان باز بمیرد
تا روح سنگ نوشته ای باستانی
با الفبای مهجور و کشف ناشده اش
در او حلول کند.
هر چه سربسته تر بهتر
به زبانی تکلم خواهد کرد
که هیچ کس حرفش را نفهمد
و لازم نباشد تنابنده ای در برابر او
خود را به نفهمی بزند
حتا فرشتگان گوش به زنگ خدا
دیگر پی نبرند که زبان سرخ
به حمد و ثنا گشوده است
یا به کفر و ناسزا
#عباس_صفاری
7 بهمن 99
@maryameshaaghi
عباس صفاری شاعر عزیز را از دست دادیم.
تسلیت به شعر و جامعه فرهنگی
@maryameshaaghi
یا آبان!
یا برگ!
نای دیدارت نداریم
آدم ریزان ما را دریاب.
#مریم_اسحاقی
@maryameshaaghi
تکه هایی از روح من
دور میز، دور استکان چای پرسه می زنند
انگار جرقه ی رازی!
این مه نیست که دور دهان می چرخد
که در گلوی کوهستان گیر کرده
سکوت من است.
در خواب من هر شب باغبانانی کهنه کار
علف های هرزِ تو را از ریشه می کنند
ییلاقی خواب آلود
هر صبح به یاد می آورد فراموش ات کند
و هر غروب اما
ماه وروجکی در من بیدار.
غروب که می شود
نشانی چشمان ات را در کف می بیند
پابند می بندد
در گردنه های تو حیران، آوازی مغموم می خواند
زنی دوره گرد که طعم دوسیب می دهد
گاهی، هنوز گاهی به تو فکر می کند
و کوهستان های جهان مه آلود می شود.
زنی که تو را دوست داشت
امروز کفشدوزکی است در کوهستانی مه آلود.
در من امروز
زنی از سنگسار خود بازمی گردد
و سینه های فراموش شده اش
سینه های مه گرفته اش بوی خرزهره می دهد.
زنی که از ریشه های خود طلوع کرده بود
موهایش را می بُرد
دست هایش را می بُرد
روح اش را می بُرد
زن می بُرد
و به تنهایی
آخرین رسول ایمان می آورد.
#مریم_اسحاقی
@maryam_es_haaghi
شعر تکه هایی از روح من
با اجرای دوست هنرمندم مزگان معقولی عزیز
#مریم_اسحاقی
#مژگان_معقولی
از مجموعه شعر
#چهل_معشوق_گیسو_بلند
@maryameshaaghi
Elige un Plan Diferente
Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.