آشوب

برای مصاحبه کاری میره که پسر مدیرعامل بهش پیشنهاد سکس میده!😳😱 #GAY🏳‍🌈 #BDSM⛓ #S_E_X_Y🔞 فرم📄 رو پر کردم و دست پسر جوون دادم که با ناز انگشتانش‌ رو روی دستم کشید: لطفا بفرمایید این اتاق! با تعجب نگاه کردم: همه رفتن اون اتاق که!🚪 : هیش حرف نباشه بیا ببینم!🤫 https://t.me/+CUOsCYRNnKZhMmMx https://t.me/+CUOsCYRNnKZhMmMx روی ت#خت داخل اتاق پرتم کرد و فوری روی پاهام نشست و خوش رو روی #دی_کم🍆 تکون داد و دستاش سمت دکمه‌هام اومد: نگران استخدامت نشو!❌ و بعد روی نیپل‌هام‌ خم شد و شروع به زبون زدن کرد...👅 👅⚠️👅⚠️👅 https://t.me/+CUOsCYRNnKZhMmMx

پسری که با بادیگارد پدرش به ماموریت میره و بعد از تست محموله‌ #میزنه_بالا و از بادیگارد کمک میخواد😬🤤 🏳‍🌈 https://t.me/+CUOsCYRNnKZhMmMx🏳‍🌈 #با_سنم‌ رو روی #دی_کش🍆 تکون دادم: دیگه نمیتونم! منو بکن🍑💦

دست و پاهای رئیسش‌ رو می‌بنده و می‌کنتش⛓😱 #GAY🏳‍🌈 #BANDAGE🩹 #BDSM🩸 با حالتی که پاهاش توی شکمش جمع بشه با طناب قرمز بسته بودمش و سوراخ بکر و تنگش‌💦 تو دیدم و با هر نفسش‌ تنگ و گشاد🥵 می‌شد. خودم رو باهاش تنظیم‌ کردم که ناله‌ای کرد:

اردلان خشک خشک نه!

خم شدم و زبونم👅 رو روی سوراخش💦 کشیدم که ناله‌ای کرد و #دیک_کوچولوش‌ تکون خورد... https://t.me/+CUOsCYRNnKZhMmMx https://t.me/+CUOsCYRNnKZhMmMx ضربه‌هام سرعت گرفت بود و آریان حتی نمیتونست زیرم پیچ و تاپ بخوره و از این ناتوانی گریه‌🥹 بکنه: اردلان تندتر... اوممم‌...اومممم🤤🚧 🚧🔞🚧🔞🚧🔞🚧

عشق مشترک دوتا آلفای قدرتمند دشمن به امگای ریزه میزه خیس🔞🔥 Link حشری سوراخ صورتی و خیسمو بهشون نشون دادم و ک.یر کوچولومو تو دستم بالا پایین کردم که عصبی نزدیکم شدن. - حق نداری به خودت دست بزنی پسره ی هورنی خمار چنکی به سینه های کوچولوم زدم و داغ کرده گفتم: - آهههه....میمی هامو بخورید دلم میخواد جفت هر دوتاتون بشم حرصی سمت سینه هام حمله ور شدن که از لذت آه بلندی کشیدم دستای بزرگ دوتا آلفا رو بدن کوچیکم تکون میخورد تا اینکه دیک کوچولوم تو دست داغ یکیشون قرار گرفت و انگشت اونیکی تو سوراخ تنگم فرو رفت........ - آخ آییی میخوامتون ....با ک.یر های کلفتتون سوراخ امگا کوچولوتونو جر بدید .....💦👅 https://t.me/+LKE934nFoHhhNTM0 https://t.me/+LKE934nFoHhhNTM0

- عقدت میکنم نحس مو اتیشی. هلش دادم و عقب رفتم. - من زن تو نمیشم ولم کن. بازومو محکم گرفت و منو چسبوند به خودش‌ - گه زیادی میخوری رعیت. من خانزادم. زنم نشی میدمت دست سگام. بغضمو قورت دادم که عطرش رو به موهام زد. - بو گه میدی. یالا زود دمر شو تا بکنمت. https://t.me/+HbckBut231YwNGRk https://t.me/+HbckBut231YwNGRk ❌دختر رعیت که همه ازشون بدش میاد و مجبور میشه با خانزاده ی وحشی‌...

پسری که به دوس پسرش خیانت کرده و حالا بعد چندسال دوس پسرش پیداش میکنه و کاری میکنه که😱🔞🔞 عصبی به پسری که زیر #تلمبه های خشنش داشت لذت میبرد نگاه کرد و غرید _ #جنده کوچولو از بفاک رفتن سوراخش #لذت میبره؟ سرویس دادن دوست داری؟🍑♨️ ترسیده به صورت عصبی نریمان نگاه کرد که یهو خودشو بیرون کشید و با دستمال #دیک شق شدش رو پاک کرد و خیره به چشمای ناباور عرفان با پوزخند لب زد _نکنه فکر کردی با بدن کصافت و #هرزه تو قراره به آرامش برسم؟ کورخوندی پسر جون، تو فقط اینجا  بودی که حرصمو سرت خالی کنم! همینجا بمون و با #دیکت ور برو بلکه با فکر من بتونی #ارضا شی 👅💦 ترسیده خودشو عقب کشید که به گلوش چنگ زد و داد زد _یا #جق میزنی یا دیک کوچولوتو از دست میدی #هرزه! 🔞💯 https://t.me/+Frif8cuXUnJhNGI0 https://t.me/+Frif8cuXUnJhNGI0

- سینه هاتو واست مالیده؟ هین کشید و به سمت حاجی برگشت. - چ...‌چی؟ ماکان با چشم‌های خمار جلو رفت. - اون خدابیامرز مالیده برات که اینطوری حجمشون زیاده؟ با ترس سری چپ و راست کرد. حاجی چشمک زد. - پس شوهرت میماله برات کوچولوی من. - حاج میرحسین ازدواج ما صوریه! مرد پوزخند زد و دستش را با شهوت به سینه های دخترک کشید. خواست مخالفت کند اما داغی لبهای مرد را روی لبش حس کرد و ناخودآگاه... https://t.me/+h6NBZESo2603YzQ8 https://t.me/+h6NBZESo2603YzQ8 بخاطر اینکه خونواده دختره نفهمن باکره نیست عقدش می‌کنه اما...🥹🔞🙊

-وقتی داری تلمبه میزنی تو ک*صم، نوک سینه هامم بخور... لبمو میگزم و روی پاش، درست روی مردونگیه برجتش میشینم -قبلش دستتو ببر لای پام خیسم کن... دردم میاد، تو وحشی هامون! سینمو چنگ میزنه و بدون توجه به نالم ک*یرشو از توی شلوارش در میاره -پس دوست دار خیس دَرت بزارم؟؟ اخه جوجم دَک‌و دهنش تحمل کلفتیه منو نداره که... با وحشت خیره‌اش میشم که... https://t.me/+DRk5z6VqDPpiYjA0 https://t.me/+DRk5z6VqDPpiYjA0