cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

ع

Mostrar más
Irán123 020El idioma no está especificadoLa categoría no está especificada
Publicaciones publicitarias
1 121
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

همه لفت بدیر
Mostrar todo...
خیالِ‌خوشِ‌رِسیدن‌به «تُـــــــو» هَمان «لبخَنـــــدِ» شیرینِ‌اَناریست کِ‌‌در‌هنگامِ‌فکرکردن‌به «تُـــــــو» بررویِ‌لَبانِ «مَـــــن» مینِشینَد.. :)♥️➰🥂✨ @shb_dlger
Mostrar todo...
-فکر کنم #پریود شدی...؟ باده خجالت کشید و لبش را گزید: وای خاک به سرم الان که موقعش نبود...؟! آتش با لذت به چهره سرخ شده باده نگاه کرد: خب خیلی چیزا وجود داره تا سیکل ماهانه رو عقب جلو بندازه... مخصوصا اینکه فهمیدم اینجور مواقع #اخلاقتم زیادی خوشگل میشه...! باده با #خجالت و #حرص نگاهش کرد: نه مثل اینکه شما بیشتر از من می دونی... آتش شانه بالا انداخت: خب هر مردی این و می دونه که خانوما #پریود میشن و این یه امر #طبیعیه! البته صد در صد هم روی اخلاقشون #اثر میذاره...! باده با حرص قدمی سمت آتش برداشت و با پرخاش گفت: آره روال #طبیعی داره اما اگه گیر یه #بیشعوری بیفتی که حرصی و عصبانیت کنه کلا #سیکل_ماهانه ات بهم می خوره و زودتر از #موعدش پریود میشی و اخلاقت بدتر از اون میشه...! #خب‌به‌تو‌چه‌که‌پریود‌شده😂 #کلکلی #لجبازی https://t.me/joinchat/TdyVDDE2wFr1Boe2 ❌باده بعد از هفت سال به ایران برمی گرده که با مرگ خواهرش رو به رو میشه و بچه ای که نارس به دنیا اومده... بعد مدتی کم کم باده متوجه جریاناتی از گذشته میشه و شوهر خواهری که باده رو نامزد خود می دونه و ازش خواستگاری می کنه اما.... ❌ #مخصوص‌بزرگسال
Mostrar todo...
آتش بیش از حد #وحشی و #ترسناک شده بود که از ترس دخترک سو استفاده کرد و با صدایی #خشدار که ابهتش را به رخ می کشید، گفت: سعی نکن #عصبانیم کنی که بد می پیچم به پر و پات باده... پس #سگم نکن تا تیکه پارت نکنم...! باده نتوانست بی ادبی و #گستاخی آتش را تحمل کند و با آنکه می ترسید اما تمام شجاعتش را جمع کرد و با نفرت #آب دهانش را توی صورت آتش انداخت. برای لحظه ای زمان ایستاد و آتش با تعجب و جا خورده نگاه باده کرد. بعد با #انزجار چشم بست و با عصبانیت آن ها را باز کرد. چشمان سرخش ترس را بیشتر به جان باده ریخت. آتش دستانش را برداشت و با نگاهی گستاخ و پر خشم به باده گفت: #گفتم کاری نکن تا سگ بشم...؟! باده #جرات به خرج داد: مگه تا الان غیر از این بودی...؟! #خشم آتش شعله کشید و به موهای دخترک چنگ زد که سرش به طرف بالا آمد. - #سگ شدنم و ندیدی باده! ندیدی که دهن باز می کنی و #غلط اضافی می کنی... سر آتش زیر #گردن باده رفت و آتش با تمام خشم و عصبانیتش ابتدا #بو کشید و بعد #دندان هایش را با تمام #قدرت توی گردن باده فرو برد و #گاز گرفت. صدای #جیغ دلخراش باده هوا رفت اما آتش دست بردار نبود و با #مکی که به جای گازش زد، زهر درد را بدتر به تن باده ریخت. دخترک از درد #ضعف کرد و آتش با حس #تحریک شدگی که از این حرکت بهش دست داده بود و برجستگی پایین تنه اش برخلاف میلش کنار کشید و با چشم هایش خط و نشان کشید. https://t.me/joinchat/TdyVDDE2wFr1Boe2 ♨️🔞باده می خواد از ایران بره ولی چون آتش عاشقشه و جواب رد ازش شنیده، باده رو می دزده و تهدیدش می کنه... 🙈♨️ ❌رمانش به خاطر صحنه های نابش فیلتر شده بود که دوباره نویسنده داره بازنویسی می کنه... ❌عضو گیری محدود و سریع جوین شو که تا نیم ساعت دیگه لینکش باطل میشه❌
Mostrar todo...

#پردشو_با_دست_پاره_میکنه🔞💦 #هات♨️ خودشو عقب کشید تکیه دادم و دست به سینه به حرکات #ترسیدش نگاه کردم با استرس نگام میکرد روی تخت نشستم: هرچی بیشتر ناز کنی بیشتر ترقیب میشم که بهت #درد بدم پس بیا نزدیک خودت بالاخره خودشو #تسلیم کرد دستشو کشیدم و روی پام خوابوندمش شلوار و شورتشو از پشت #پاره کردم یه جیغ خفه زد: صدا ازت نشنوم هق هق میکرد ولی از جاش جم نمیخورد دستمو روی #کونش کشیدم که خودشو جمع کرد از همونجا دستمو لای پاش بردم التماس کرد: #توروخدا_اینجوری_نه پس فهمید میخوام باهاش چیکار کنم اروم خندیم: اتفاقا اینجوری خوبه! دستمو از پشت روی #کصش گذاشتم و اروم و #پر_درد توش فرو کردم #ناله ی بلندی کرد و #تقلا کرد که کمرشو محکم تر گرفتم. لحظه به لحظه #درد کشید تا #پردشو با سه تا انگشتام #پاره کردم و دست #خونیمو از داخلش کشیدم بیرون ولش کردم که بیحال از رو پام پایین افتاد دوباره بالا کشیدمش و گفتم : زوده برای #بی_حال شدن هنوز کارت دارم! بعد زیپ شلوارمو پایین کشیدمو...🔞🔥🔥 https://t.me/joinchat/AAAAAFRtv693DDlW1mXzwg #دختری_که_فروخته_شده_و_هرشب...😱💦
Mostrar todo...

#لزبین_هات💜 از #سفت شدن #نوک سینه هاش میتونستم بفهمم #تحریک شده وقتش بود یه #حال اساسی بهش بدم.. با دو انگشتم #نوکشونو تو دستم #فشار دادم و.. #بمال_روش_خالی_بشی❌⛔️ https://t.me/joinchat/WILo-T4Mb1xgh8YA https://t.me/joinchat/WILo-T4Mb1xgh8YA
Mostrar todo...
💦👅💦👅💦👅💦👅💦👅💦👅💦👅💦👅💦👅💦👅💦 منو بلند کرد و #شورتمو جر داد #بهشت سفیدم مطمعنم تو #چشم بود نگاهی بهم انداخت با #لباش رون پام و #لمس کرد #ناله ریزی زدم و ملافه رو #چنگ زدم +خب #دخترکم دوس داری چجوری #بکنمت؟ -هرجو که شما دوست دارین #مامی #اینجا_خبری_از_بچه_نیست📛📛 نویسنده بخاطر بسته نشدن چنل لینک و باطل میکنه زود‼️‼️ https://t.me/joinchat/WILo-T4Mb1xgh8YA
Mostrar todo...
با #عصبانیت به #سی_نه‌هام و #گردن و #بازوهای #کبودم نگاه کردم و رو به مهراد گفتم: -خیلی #بیشوری مهرداد ببین یه #بلایی سرم اوردی که همه جام #کبوده... #چپ چپ نگاهم کرد و گفت: -میخوای منم بکشم #پایین ببینی چقد #دندون زدی و چه #بلایی سرش اوردی؟؟ #جیغی از سر #حرص کشیدم که...😂😂💦💦🔞🔞 #دوست‌دخترش_بلد_نبوده_دندون_زیاد_زده😂😂😐💦 https://t.me/joinchat/AAAAAElkhwqaLZTJQF-Tww https://t.me/joinchat/AAAAAElkhwqaLZTJQF-Tww #صحنه_های_ناب🔞💦
Mostrar todo...
رمان #ددی-لیتل #مستر-اسلیودوست داری #بزن روی#لینک لیتل کیوت و لال که دوتا ددی داره مثل کوه پشتشن #خشن #دارای صحنه های اهم اهم #خشن #مستر اسلیو #پت سگ 🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 -آآآآااااااااه #ارباب محکم تر -توله سگ حشری حامد همونطور که یکی از دستای ماهان رو روی کمرش قفل کردع بود داخلش تند تر کوبید. صدای قیژ قیژ تخت بلند شده بود #ارامش-من #ددی-لیتل‌بوی ددیه لیتلشو می#فروشه😱😱😱 مامیش می فهمه و دنبالش می#گرده ولی...... داستان سه زوج با گرایش های مختلف🤙🤞 با چالش های بانمک فایل پی دی اف شده یرمان قبلی کامآن 💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥💥 https://t.me/joinchat/TZ8B1EPdJXszTB_e
Mostrar todo...