cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

حس خوب🍃🌻

Publicaciones publicitarias
1 607
Suscriptores
-124 horas
-97 días
-3830 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

00:03
Video unavailableShow in Telegram
1.52 KB
00:02
Video unavailableShow in Telegram
1.11 KB
1
00:14
Video unavailableShow in Telegram
🌸شب ها آرامشی دارند 💫از جنس خـدا 🌸پروردگارت همواره 💫بـا تـو همراه است 🌸امشب 💫از همان شب‌هایی‌ست 🌸که برایت یک شب بخیر 💫خــدایی آرزو کـردم 🌸شبتـون قشنگ      
Mostrar todo...
4.65 KB
❤‍🔥 2🙏 1
sticker.webp0.50 KB
❤‍🔥 2
دوستانی که بیدار هستند و دوست دارند در چالش ما شرکت کنند به قسمت کامنت‌ها بیان😎
Mostrar todo...
👍 1
دوستانی که بیدار هستند و دوست دارند در چالش ما شرکت کنند به قسمت کامنت‌ها بیان😎
Mostrar todo...
sticker.webp0.50 KB
00:14
Video unavailableShow in Telegram
🌸شب ها آرامشی دارند 💫از جنس خـدا 🌸پروردگارت همواره 💫بـا تـو همراه است 🌸امشب 💫از همان شب‌هایی‌ست 🌸که برایت یک شب بخیر 💫خــدایی آرزو کـردم 🌸شبتـون قشنگ      
Mostrar todo...
4.65 KB
00:03
Video unavailableShow in Telegram
animation.gif.mp40.44 KB
🙏 4👍 1
#بــــوےمــــه 🌫 #پارت_50 نوشین ملتمسانه به ماهان نگاه کرد و گفت: بخدا نگرانم ماهان. دلم داره شور می زنه. ماهان ابرو در هم کشید و گفت: اصلا در باره اش حرف نزن نوشین. هر جایی دنیا بخوای می برمت اما تاالار تا وقتی که امید نخواد محاله. اصرار هم نکن چون تا خودم صبح هم اصرار کنی نظرم عوض نمیشه چنان محکم گفت که حساب کار دست هر دویشان آمد. تبسم یکی از لیوان های توی سینی را برداشت و مقابل لب های نوشین گرفت و گفت: یک کم بخور حالت بهتر میشه. نوشین شدیدا احساس ضعف داشت و بدون مقاومت دهانش را باز کرد و کمی از نوشیدنی را به معده اش فرستاد. ماهان بطری آب معدنی توی سینی را برداشت و بعد از برداشتن خشاب قرص مسکن از توی داشبور، دو قرص را همراه نصف بطری کوچک اب معدنی روانه معده اش کرد شاید سر دردش بهتر شود.نوشین پس از چند جرعه دست تبسم را به عقب هل داد و گفت: کافیه. دیگه نمیخوام. تبسم اصرار کرد: یک ذره دیگه بخور برات خوبه. نوشین سر تکان داد: نه کافیه ماهان لیوان تبسم را برداشت و به سمتش گرفت: خودت هم بخور. تبسم سر تکان داد و گفت: نه میل ندارم. ماهان عصبی بود. سر درد داشت و تشر زد که: این برای میل داشتنت یا نداشتنت نگرفتم. شیرینه، شما دوتا هم ترسیدین فکر کنید دارو می خورید. تبسم چند ثانیه نگاهش کرد خستگی از سر و روی مرد مقابلش می بارید. هر چند که خستگی اش بیشتر فکری بود. فکرش پیش رفقایش در تاالار بود. دخترک لیوان را گرفت. نمی دانست با لیوان نیم خورده نوشین چه کند؟ ماهان بدون حرف آن را گرفت و از ماشین پیاده شد و در سطل زباله انداخت.تلفن همراهش را بیرون آورد. می خواست به هما زنگ بزند و حالش را بپرسد اما شماره ای از او نداشت. کلافه دستی میان موهایش کشید. در را باز کرد خم شد توی ماشین و از تبسم پرسید: شماره عمه اتو برام می گیری؟ باهاش صحبت کنم ببینم اونجا چه خبره. تبسم بدون سوال و جواب، سر تکان داد و با گوشی خودش شماره ی هما را گرفت و گوشی را به ماهان داد. خنده دار بود اما لحظات گذشته به هر کسی فکر کرده بود که زنگ بزند و خبر بگیرد جزء عمه اش. احتمالا فراموشی نوشین در وقت عصبانیت مسری بوده و به او هم سرایت کرده. صدای هما در گوشی پیچید: جانم تبسم. ماهان گفت: سلام ماهانم. توی تالاری؟صدای هما محبت اولیه را نداشت پاسخ داد: سلام آره. ماهان پرسید : چه خبر؟ اوضاع چطوره؟ هما خونسرد گفت: هیچ خبر یک آدم ترسو یک اسلحه گرفته دستش اومد توی تاالار و میگه تا نوشین نیاد نمیزارم کسی بره. حرکاتش از نقشه اش هم احمقانه تره. به نظر من خلاف هم مدیریت میخواد و معلومه این آقا مد یریت نداره. ماهان پرسید : خودت خوبی؟ هما پاسخ داد: آدم هایی که چیز ی برای از دست دادن ندارن در همه ی شرایط خوبن. ماهان پوف کلافه ای کشید و گفت: نگرانم. مواظب خودت باش. هما باز خونسرد گفت: بیخود نگرانی، اینجا هیچ با هیچ کس کاری نداره. این یارو هم معلومه خیلی احمق و ترسوعه. با همه ی اداعاش حواسش نیست هر کدوم از ما می تونیم زنگ بزنیم صد و ده تا بیان جمعش کنن ببرنش. ماهان پرسید : خوب چرا زنگ نمی زنید؟ هما پاسخ داد: چند نفر زدن مثلا من همین چند دقیقه پیش زدم ماهان با تندی گفت: اون همه آدم اونجاست تو چرا زدی؟ نگفتی یک بلایی سرت میاره؟
Mostrar todo...
👍 5 4❤‍🔥 3
Elige un Plan Diferente

Tu plan actual sólo permite el análisis de 5 canales. Para obtener más, elige otro plan.