Urban geography
بیزیم شهرین، اوتیسمی وار
Mostrar más185
Suscriptores
Sin datos24 horas
Sin datos7 días
Sin datos30 días
- Suscriptores
- Cobertura postal
- ER - ratio de compromiso
Carga de datos en curso...
Tasa de crecimiento de suscriptores
Carga de datos en curso...
Repost from کرونوس
آیا ضدمادهی شما در حال سفر به گذشته است؟
https://youtu.be/EAHi7MDx6d4
آیا ضدمادهی شما در حال سفر به گذشته است؟
بر اساس فرضیهی «جهان تکالکترونی»، همهی چیزها در جهان ما از یک الکترون تشکیل شده، نه بیشتر. به علاوه، به جز خط سیر به سمت آینده، یک خط سیر نیز به گذشته وجود دارد. بر اساس این تفسیر از مکانیک کوانتوم، جهانی که به سمت گذشته در حال حرکت است، به جای الکترون از پوزیترون تشکیل شده. سایت کرونوس:
https://www.chronos-farsi.comتوییتر:
https://twitter.com/ChronosFarsiتلگرام:
https://t.me/chronosfarsiفیسبوک:
https://facebook.com/chronosirموسیقی:
https://aphtykhea.bandcamp.com/Repost from شهر و نظریه اجتماعی / انسانشناسی و فرهنگ
✅روایت نخستین تجربهی زیسته در شرکت مشاور شهرسازی| زهره دودانگه
✍خاطرۀ اولین شغلم سمبل تقابل اقتدارجویی و مفهوم حوزۀ عمومی (public sphere) است. دانشجوی کارشناسی شهرسازی بودم و در شرکت مشاور معماری و شهرسازی دو تن از استادان دانشکده کار میکردم. روز اولی که به من کار دادند، تصور میکردم جدی گرفته شدهام. پذیرفتهشدن نزد استادانی که قبلا ما را با دو سه نفر از بچههای کلاس مقایسه کرده بودند و گفته بودند که به آنها کار میدهند، نه به ما، یک بُرد بود. همینطور هم شد. آنها قبل از ما در این شرکت کار میکردند و ما هم حسرت میخوردیم. آن روزها من فکر میکردم که ما در تقسیم کار جامعه جایی نداریم و به خاطر همان بیکفایتی که استادانمان در ما تشخیص داده بودند، شغلی نخواهیم داشت. تصور میکردم این شرکت مشاور برای آن دوستان مسیر پذیرفته شدن در جامعه را هموار کرده است.
از روزی که در این شرکت دو استاد به روی من هم گشوده شد، مدت زیادی نگذشت که قانونی وضع شد: نهار خوردن دورهم ممنوع شد. هرکسی باید روبهروی مانیتور خودش، بدون صحبت کردن با دیگری، غذایش را میخورد. برایم عجیب بود؛ من در همان دو سه وعدۀ نهار که با همکاران گپ زده بودم، در آن محیط جدید کمی احساس راحتی کرده بودم و علت وضع این قانون را متوجه نمیشدم... روزهای اول بیشتر به تلاش برای یادگیری نرمافزارها گذشت. سرعتم خوب بود و توانستم مهارت نسبتا مناسبی در کار با اتوکد و فوتوشاپ پیدا کنم. اما هرچه گذشت، میدیدم من حکم یک ابزار را دارم. اصلا قرار نبود بدانم که این نقشههایی که ترسیم میکنم برای چه پروژهای است. کارم شبیه به یک کارآموز شهرسازی نبود که با فرایند تهیه طرحها و برنامههای شهری آشنا شود، مسئولیت داشتن را یاد بگیرد و کار تیمی کند. من یک اپراتور بودم که باید دیکته مینوشتم. از این پروژه به آن پروژه، رنگ این نقشه را تصحیح میکردم، مقطع خیابانهای آن یکی طرح را میکشیدم، و همۀ اینها در زمانی فشرده انجام میشد که حتی روزهای تعطیل را هم از ما گرفته بود.
البته آن روزها این واقعیت را به روشنی نمیدیدم؛ بیشتر در موضع تسلیم بودم و تصور میکردم که واقعیت کار در جامعه همین است. درکی از میل قدرت به از همگسیخته شدن جامعه و اتمیزه کردنش نداشتم؛ ولو این جامعه در حد یک شرکت با تعداد کارکنان محدودی باشد. گفتوگو و تعامل، کار تیمی، مسئولیتپذیری، آگاهی از نقش خود در کلیت و زمینهای که در آن کار میکنیم، همه از ویژگیهای یک حوزۀ عمومی پویاست؛ و آن روزها از نظر آن دو استاد، حتی یک نهار دستهجمعی ریسک نزدیک شدن به این حوزه را داشت و طبیعتاً اقتدارشان را تهدید میکرد.
بنابراین آنها خود در رأس ایستاده بودند و به بهانۀ هماهنگی، ما را به سلولهایی با دیوارهای نامرئی فرستاده بودند و از ما وظایف تکراری و گسستهای میخواستند که امکان هرگونه تعامل و ارتباط انسانی را از میان ببرد. من خیلی دوام نیاوردم؛ آن روزها به احساس ناخودآگاهم رجوع و اعتماد کردم؛ اما خوب که فکر میکنم، میبینم که من آنجا را ضدجامعهای یافته بودم که نهتنها ما را در ارتباط اجتماعی صحیحی قرار نمیدهد، بلکه از ما موجودات ازخودبیگانه و منفردی میسازد که به دیگری سوءظن داشته باشیم و از آن مهمتر با خودمان غریبه شویم. پس از آن تجربۀ تلخ، طی سالها، خودآگاه و ناخودآگاه همۀ توانم را برای از خود بیگانه نشدن به کار بردم. صرف نظر از اینکه چقدر موفق بودم، به نظرم میرسد این از مهمترین مسئولیتهای فردی ماست و میتواند حوزۀ عمومی جامعۀ ما را احیا کند.
انسانها بیش از هر چیز دیگر، از اندیشیدن وحشت دارند، بیش از فقر، حتی بیش از مرگ.
«اندیشه» انقلاب میکند، از تخت به زیر میکشد و نابود میسازد. امتیازات دروغین، سنن و عرف جوامع، و عادات راحت طلبانهٔ انسانها را، بدون ذرهای رحم، از دم تیغ میگذراند. هیچ قانونی را به رسمیت نمیشناسد؛ آنارشیست است. مراجع قانونی را به پشیزی نمیانگارد و بر خرد کهن نیز وقعی نمینهد.
اندیشه به سادگی در گودال جهنم مینگرد و هراسی او را فرا نمیگیرد.
بشر، لکه کوچکی مغروق در ژرفای بی پایانی از سکوت است؛ اندیشه این را میبیند و با این حال، غرورمندانه خود را به نمایش میگذارد، گویی ارباب کائنات است. «اندیشه» چالاک، آزاد و عظیم است، یگانه روشنایی این جهان و بزرگترین مایه فخر بشر.
چرا بشر_می جنگد
برتراند راسل
سئویب _ سئومک اوچون دونیایا گلدیم
منی سئوه _ سئوه یاشات الهی.
آلله هین گوجونو سئون ده بیلدیم
منی سئوه _ سئوه یاشات الهی .
قارا ساچلاریمدا سئوگی دن اولسون
من بیر سئوگی اولوم، سئوگی دن اولسون
حیاتدا هر ایش لر سئوگیدن اولسون
منی سئوه _ سئوه یاشات الهی.
چمنین اوستونده أسه ن مئه اولوم
چیچه یین اوزوندن اؤپه ن شئه اولوم
ایستر نؤکر اولوم _ ایستر شاه اولوم
منی سئوه _ سئوه یاشات الهی .
زلیمخان بو عشقه بیر داستان یازدی
بو عشقین اؤنونده دریا دایازدی
مین ایل عؤمور وئرسن یئنه ده آزدی
منی سئوه _ سئوه یاشات الهی .
زلیمخان یعقوب
🌶
@azerbaycanvatanim
❌مهرانه زنجان: ساختار شکنی برند سازی شهری
⭕️ عیسی پیری، استادیار جغرافیای شهری. دانشگاه زنجان
🛑 جذاب تر کردن فضاهای متمایز جغرافیایی برای سرمایه گذاری، موضوع اقتصاد توجهِ شهری و برندسازی شهری و مکانی است. عاملان و عرضه کنندگان کالاها و تولیدات مادّی شهر در واقع کارگزاران اقتصاد توجه هستند. در سالهای اخیر توجه به برند و نشانهای تجاری برای متمایز ساختن خود در بازار بسیار اهمیت یافته است. برند، تجلی فکر، اندیشه، هویت، خلاقیت، نوآوری، مهارت، اعتبار، شهرت و توانمندی شرکت است برند چیزی نیست جز تشخص بخشیدن به یک کالا یا شیء. چنانچه ژان بودریار، فیلسوف پست مدرن، نیز تاکید می کند که ما در عصر اشیاء زندگی می کنیم. برند در بسیاری از بازارهای خدماتی و همچنین در کسب و کارهایی که به تکنولوژی تولید محصولات نیاز دارند نقش اصلی را بازی می کند چرا که امروزه ما با برندها زندگی می کنیم. ذهنیت ما بر اساس برند شکل می گیرد و بر اساس برند انتخاب می کنیم و در نهایت قضاوت ما بر اساس برند است.
وقتی که مفاهیم متمایز اجتماعی – اقتصادی و فرهنگی به صورت انتزاعی و نظری به پدیده ای مثل شهر پیوند می خورند رنگ و لعاب فضای شهری به خود می گیرند یعنی شهری می شوند. مانند فرهنگ شهری. این مفهوم متمایز از مفهوم کلی تر فرهنگ است. یا مثلا برند شهری... بزرگترین سرمایه هر شهری برای برند سازی، فضا – مکان شهری است که باید ارزش و اهمیت آن از هر خطر تقلیل گرایی معرفتی و هستی شناسانه محفوظ شود بنابراین حامل ارزش هایی است. برندهای شهری صرفا یک کالبد ساختمانی مثلا میدان پیاتزا دی در ایتالیا یا ورزشگاه المپیک در لندن، یا برج های پتروناس در مالزی و ... نیست بلکه فراتر از آنها بازنمایی از سبک زندگی و جامعه زیستی و اجتماعی و میراث تاریخی است.
نهاد خیریه مهرانه، برند پزشکی – اجتماعی زنجان است. ساختار شکنی این برند از این منظر قابل توجه است که مضمون کالایی و شی ای شده گی مفهوم برند را به امری اخلاقی و اجتماعی تبدیل کرده است. برند مهرانة زنجان صرفا عرضه خدمتی برای مصرف نیست بلکه تعهدی برای ارزش های انسانی و فرهنگی است. برند مهرانه فراتر از ادبیات برند سازی در دو بعد شهری و پزشکی، در شرایطی که همه امر پزشکی مخصوصا در ایران به شدت کالایی شده است و ارزش بیمار به نسخه داروی پزشکی تقلیل یافته و به قول دکتر یوسف اباذری، استاد جامعه شناسی دانشگاه تهران، رابطه بیمار – پزشک به خوانش تخصصی و غیر انسانی پزشک از نتایج آزمایش ها و تصاویر تقیلیل یافته است در این وضعیت عمومی کالایی شده، به یکباره مهرانه زنجان آن نوع دوستی و حس انسانیت و بازگشت به اصل رابطه متقارن انسانی پزشک – بیمار را فراخوانی می کند. این ساختار شکنی مهرانه، هویتی متمایز و ماندگار به شهر زنجان می بخشد. اما باید گفت که این برند پزشکی هنوز در سویه اجتماعی و مکانی – فضایی عقیم مانده است. نهاد مدیریت شهری اگر بپذیرد که با توجه به ترند های جهانی سرمایه، "صنعتی شدن زنجان" راهبرد و استراتژی مناسبی برای توسعه آتی زنجان نیست آنگاه به ساختار شکنی برند ماندگار مهرانه به مثابه ارزش افزوده سرمایه گذاری و برندسازی شهری زنجان توجه خواهد نمود.
این متن بخشی از مقاله ای است که در دست انتشار است
https://t.me/isapiriiZNU
رنسانس شهری ایران
شهرهای ما فقیر هستند. دیل یوخلاری. دچار اتیسم شهری
جغرافیای فرهنگی شهر؛ بدون موسیقی بدون عشق
یکی از مهمترین تحولات شهری بعد از انقلاب سوم صنعتی ، تغییر ذائقه ها است. جدای از مهاجرت های انبوه جمعیتی در انقلاب صنعتی اول و دوم این تغییر در حواس و به عبارت دیگر شدت های حسی ناشی از محرک های بیرونی عنصر اصلی و تمایز گذار بین انسان فناوری زده و به قول بیژن عبدالکریمی ، اجتماعات آنلاین با انسان صنعتی بوده است. دگرگونی در یک سطح همیشه زمینه تکثیر و تاثیر خود را در سایر زمینه ها و محدوده ها فراهم می کند. از این رو اجتماعات شهری ناشی از بازیگری و حتی کنشگری مستقل فناوری، فرم ها و ساختار های زیست اجتماعی متفاوتی بر قرار می سازد که نهایتا، با توجه به آن تغییر ذائقه، بسیار می تواند زودگذر و مصرفی بوده باشد.
عشق و موسیقی دو عنصر مهم این تغییر ذائقه است که تغییر فرم و محتوای آنها را باید تابعی از همان تغییر اساسی و مهم حسی و ذائقه ها دانست. عشق ،پیوستن به دیگری و خواست "ابژه وارگی داوطلبانه" است به این معنی که سوژه عشق تنها زمانی سوژه خواهد شد و از آن لذت خواهد برد که همزمان تبدیل به ابژه عشق هم بشود در غیر این صورت عشق، نافرجام خواهد بود. اگر معشوق، گوشه چشمی به عاشق نداشته باشد این رابطه کامل نخواهد شد. چه عشق اسطوره ای لیلی و مجنون، خسرو و شیرین ، خان چوپان و سارا و نهایتا داستان عشق سورو ( در اردبیل) یا شهریار و مهناز و ... همه، حامل این نکته ظریف بوده اند. اما عشق در شهر امروزین، فرم مصرفی و پست مدرن به خود دارد. زود شروع می شود ( مثلا در ایستگاه مترو) و زود ته می کشد( شاید تا منزل). دلیل آن ساده است: شهر پست مدرن عشق های دیگری در خزانه اش دارد که آن را سریع رو می کند و سوژه عشق ، ابژه های دیگری به دست می آورد که باز هم جایگزین می کند.
در جغرافیای فرهنگی شهر پست مدرن ، طراحی و برنامه ریزی فضایی، خواه ناخواه متاثر از این دگرگونی ذائقه است. متراژ خانه ها در برخی نقاط پاریس تا دوازده متر هم کاهش پیدا کرده است زیرا، عشق ماندگاری وجود ندارد که خانواده ای بباید. خانواده یعنی عشق ماندگار. در غیر اینصورت از محل عشق مصرفی و زودگذر خانواده بار نمی آید.
آن منطق بنیادین شهر، همان مدنیت و کارگاه تمدن در اینجا به فرم عشق مصرفی کاهش می یابد. در جغرافیای فرهنگی شهر پست مدرن، شاید " شهر - نو" تکثیر می شوند و شاید از شهر انتقام می گیرند. عشق مصرفی در شهر پست مدرن و در اجتماعات تغییر ذائقه، متاثر از فرم تکثیر یافته سکولاریسم مبادلاتی و اقتصاد رفتاری نیز هست. به عنوان مثال در جامعه امروز ما، رفتار دلار ، ذلت عشق است.
شهر بدون موسیقی همان چیزی است که من گفته ام: " ناشهر".
در غرب این عامل ، یعنی موسیقی ، در دیکتاتوری ترین دوره ها هم در شهر حفظ شده است. چنانچه نادژدا ماندلشتام در کتاب امید علیه امید می گوید که چگونه وقتی به همراه همسر خود اوسیپ ماندلشتام، به بدترین وضع به اردوگاه های کولاگ استالین و به شهر وارونژ، دور از مسکو، تبعید. شده اند، باز در این شهر تالارهای موسیقی، بارها، سالن های تئاتر و نمایش پر از انبوه جمعیت است.
اما در جغرافیای فرهنگی شهرهای ما، تالار موسیقی وجود ندارد. به غیر از چند تالار در تهران و چند شهر بزرگ ، دیگر تالاری برای برگذاری سالانه ماهانه و هفتگی موسیقی وجود ندارد و این موضوع باعث می شود شهر حامل خلا های احساسی و ذائقه بوده باشد که در فقدان موسیقی بوجود می آید.
موسیقی هم چنین حامل تاریخ و توسعه شهر است. در وین، باکو، استانبول، پاریس، تفلیس، و هر شهر دیگری موسیقی از فضا جدا ناشدنی است. پیاده رو ها، کافه ها، بارها و .. همه پر است از گروه های کوچک و بزرگ موسیقی و ساز به دستان که یک تجربه موسیقایی از فضای شهر را بر ذهن و دل بیننده و ناظر حک می کنند.
در دنیای معاصر، توسعه شهر، بدون تکثیر این تجربه های موسیقایی، امکان پذیر نیست.
عیسی پیری/ دانشگاه زنجان
⭕️ فرهنگ، به مثابه" رویداد از آن خود کنندهِ توسعه شهری"
✅ عیسی پیری، هیات علمی جغرافیای شهری، دانشگاه زنجان
✅ هر تعریف دیگری از فرهنگ چیزی نمی تواند باشد الا تصدیق "هنر زیستن". بنابراین فرهنگ یعنی هنر زیستن جمعی و فردی. از همین جاست که فرآورده ها و ساختارهای کالبدی و سازه های بزرگ فیزیکی برافراشته می شود تا هنر سوژه های جمعی به ابژه هایی مانند دهکده های جمعی، کمون های اجتماعی تا کلان ساختارهای معماری، لند مارک ها و شهرها و کلان شهرها و ... پیوند زده شود.
چنانچه مولوی می گوید : چون ز جمع خاک ها آمد چنین بنیاد ها / پس ز جمع روح ها بنگر چه ها گردد چه ها.
✅ فرهنگ، بازخورد خود را از شدت و ضعف تراکم عناصر فرهنگی در درون آن ساختارهای کالبدی می گیرد و به عبارت دیگر قوام و دوام آن ساختارها، نشانه ای از حضور و اقتدار فرهنگ و هنر زیستن در ملات آن ها است در غیر این صورت هر کالبد قدرتمندی با فقدان یا ضعف فرهنگ به زوال دچار خواهد شد و این مفهوم همان بزنگاه جدا شدن اندیشمندان مکتب فرانکفورت از مارکسیسم سنتی است که همه معرفت آن بر بنیاد اصل اقتصادی قرار داشت. جغرافی دان معظمی همچون دیدید هاروی در کتاب خود "وضعیت پست مدرنیته" یا اسکات لش در کتاب "جامعه شناسی پست مدرنیسم" خوانش به غایت غنی از رخداد از آنِ خود کننده فرهنگ به دست داده اند. من واژه رخداد از آن ِ خود کننده را از هایدگر در کتاب ادای سهمی به فلسفه به عاریت می گیرم. این واژه ترجمه بابک احمدی از واژه آلمانی Ereigis است.
✅ شهر مدرن بر بافتار " contexture" ایده پیشرفت روشنگری شکل و فرم گرفته است و در واقع زاییده فرهنگ متحول و صیرورت تاریخی غرب مخصوصا از قرن هیجدهم میلادی است که فرایند و فرم این فرهنگ تحول در غرب متاثر از امر تاریخی – اجتماعی گسترده ای است که در جهان مشرق زمین امکان و حتی ضرورت بروز و ظهور نیافته است. یعنی آن ساختارهای کالبدی و فیزیکی کلان شهرهایی مثل تهران، قاهره، مکزیکوسیتی یا دهلی و یا بمبیی ضرورتا نه بر بنیاد فرهنگ و انسان جغرافیایی بلکه ناشی از یک "تقلید تاریخی" (historical imitation ) است. چنانچه عباس میرزا در جنگ های ایران و روس یا شاه عباس در جنگ با امپراتوری عثمانی دچار این تقلید تاریخی شد. یعنی به جای روی آوردن دولت مستقر به برساخت تاریخی و تدریجی فرهنگ تحول به آن تقلید روساختی از سازه های فرهنگ غربی دچار شد که مضرات آن هم تاریخی شده است.
کز ضرورت هست مرداری مباح / بس فسادی کز ضرورت شد صلاح......
مر مرا تقلیدشان بر باد داد/ که دو صد لعنت بر آن تقلید باد.
⭕️از همین جاست که می توان به آیه های تز " فرهنگ به مثابه رویدادی از آن ِ خود کننده در توسعه شهری" دست یافت.
از این رو امرفرهنگی دارای ویژگی های زیر است که به توسعه شهری پیوند می خورد:
1- تاریخی و زمان مند است: فضای توسعه دارای شیوه های مرتبط با شناخت که ابژه های خاص خود را می آفریند
2- دارای صیرورت و متحمل امر دیالکتیکی است.
3- فرهنگ دارای " درون بودگی" است اما همچنان هم دارای مولفه های مرزی ااست به این معنی که می تواند با فرهنگ های دیگر تعامل کند.
توسعه شهری زمانی که به فزهنگ پیوند می خورد دارای دو وجه معرفت شناسانه است:
1- ساختارهای کالبدی و فیزیکی و عمرانی شهر، در تعامل با فرهنگ شکل گرفته است. یعنی هر فرهنگی حامل " شهرِ زیست جهانِ خود" است.
2- شهر به معنای گسترش مولفه های مرزی فرهنگ است. یعنی برخلاف محیط های روستایی، فرهنگ های مختلف در بستر شهر به هم پیوند می خورند و با همدیگر تعامل می کنند. روبرو شدن تز ها و آنتی تزهای متکثر این فرهنگ ها در شهر، سنتز " فرهنگ جغرافیایی شهر" را برمی سازد که چنانچه از منظر هگل، این سنتز اخیر، اینهمانی تز ها و آنتی تز ها نیست بلکه "فرهنگ جغرافیایی شهر" متاثر از فرایند قبلی صیرورت تز و آنتی تز، پدیده ای تازه و بدیع است.
https://t.me/isapiriiZNU
رنسانس شهری ایران
شهرهای ما فقیر هستند. دیل یوخلاری. دچار اتیسم شهری
🔺Episode 52- FIGHTING OVER SOCRATES: THE HELLENISTIC SCHOOLS
🔺Peter introduces the Hellenistic philosophical schools – the Cynics, Epicureans, Stoics, and Skeptics – and asks how they responded to earlier thinkers.
#تاریخ_فلسفه
#آدامسون
#کتاب_صوتی
#فایل_صوتی
#پادکست_فلسفی
#Podcast
لینک قسمت قبلی:
t.me/philosophic_books/9110
🔸🔸
@philosophic_books
@homerbooks
HoP_052___Fighting_Over_Socrates___the_Hellenistic_Schools.mp320.95 MB
🔺فلسفه علم اميرکبير در هفته پیشرو میزبان خانم توحیدی با موضوع «جملات ژنریک و کلیشههای نژادی» است
🗓زمان سخنرانی: شنبه 30ام بهمن 1400، ساعت 16 الی 17:30
🌐در صورت تمایل میتوانید از لینک زیر در این سخنرانی شرکت کنید. (شرکت برای عموم آزاد است.):
https://meetings.aut.ac.ir/Phil-Sci-AUT
🔸🔸
@philosophic_books
@homerbooks
⬅ یک تصویر بغایت پرمعنا...
⚠ مشتی از مشاهدات خام "دادهها" نام میگیرند:
Data
⚠ وزن دادن به دادهها و تعلق بار مثبت و منفی به آنها "اطلاعات و اطلاعرسانی" نام میگیرند:
Information
⚠ برقراری ارتباط مابین اطلاعات و استنتاج "آگاهی" نام میگیرد:
Knowledge
⚠ شناخت مصدر و مبداء و سپس نشانگاه و هدف در میان دانستهها "فراست و فهم" نام میگیرد:
Insight
⚠ یافتن راهی مقبول جهت نائل شدن به مراد مطلوب "خرد و درایت" نام میگیرد:
Wisdom
⚠ و نهایتا وصل کردن خیالبافانه اوهام و پیوند دادن رمزآلود و غریب دادهها به قصد خلق یک محصول شاخدار و غریب "تئوری توطئه" نام میگیرد:
Conspiracy theory
⚠ برای این آخری هر جا کم آوردی بباف! و هر جا لازم شد حتی از چارچوب دادهها هم خارج شو!! راحت باش! باید مخلوق شاخدارت را توجیه کنی! و متعصبانه به این باور برسی که این محصول شاخدار است که مسبب نرسیدن تو به هدف است، و نه بیخردی و بیدرایتی تو!