cookie

Utilizamos cookies para mejorar tu experiencia de navegación. Al hacer clic en "Aceptar todo", aceptas el uso de cookies.

avatar

کانال مرحوم مولانا قاضی جلال الدین فقهی سلجوقی رحمت الله علیه

🌷اشعار ومطالب کتابهای:مرحوم مولانا قاضی جلال الدین فقهی سلجوقی ارتباط با ما 👇 ad1: 👉 @Jf118j a d2 :👉 @MohandesFeghhi سوالات شرعی:👈 @molavi51 برای عضویت در کانال مولانا روی لینک زیر کلیک کنید🔽 👉 https://t.me/feghhionline

Mostrar más
Publicaciones publicitarias
536
Suscriptores
Sin datos24 horas
-17 días
-230 días

Carga de datos en curso...

Tasa de crecimiento de suscriptores

Carga de datos en curso...

می رود قافله ی عمر، چه ها می ماند..؟ هر که غفلت کند از قافله جا می ماند شیشه عمر چه زیباست ولی حساس است که به رویش اثر لکه و "ها" می ماند باید از شیشه خود لکه زدایی بکنی خوب و بد در پس این شیشه بجا می ماند هر که نیکی کند و دست کسی را گیرد دست او یکسره در دست خدا می ماند هر که یک ذره در این حادثه ظالم باشد آخر قصــــه گرفتـــــــار بلا می مانـــد @feghhionline
Mostrar todo...
#داستان‌زیبا‌وآموزنده💕✨ مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید. بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در «دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرض هایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمین اش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود». در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند: «اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را می خواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را می طلبد، برخیز و قرض او را ادا کن.» بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت: آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید. شتر کوچه های شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری می آید و کسی صدا می زند یا ارحم الرّاحمین... داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت: ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد. آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت: «با این قرض هایت را بپرداز و مخارج زن و بچه هایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلان جا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم.» تاجر ورشکسته گفت: «این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است، ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمی آیم». بازرگان گفت: «چرا؟ پس به چه کسی مراجعه می کنی؟» تاجر ورشکسته گفت: «به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی. بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت می خواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمی برد. اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب می کند روی می آورم و از او می خواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم می فرستد و کارم را اصلاح می کند @feghhionline
Mostrar todo...
#داستان‌زیبا‌وآموزنده💕✨ مرد تاجری در شهر کوفه ورشکست شد و مقدار زیادی بدهکار گردید، به طوری که از ترس طلبکاران در خانه اش پنهان شد، و از خانه بیرون نیامد، تا اینکه شبی از ماندن در خانه دلتنگ گردید. بنابر این نیمه شب از خانه خارج شد و برای مناجات به مسجد رفت، و مشغول نماز و راز و نیاز به درگاه خداوند بی نیاز شد و در «دعاهایش از ارحم الّراحمین خواست که فرجی بفرستد و قرض هایش را ادا فرماید، و صدای ضجه و یا الرحمن الراحمین اش تمام فضای مسجد را پُر کرده بود». در همان زمان بازرگان ثروتمندی در خانه اش خوابیده بود، در خواب به او گفتند: «اکنون مردی، خدای ارحم الراحمین را می خواند و از خدای مهربان و بخشنده ادای دین خود را می طلبد، برخیز و قرض او را ادا کن.» بازرگان ثروتمند از خواب بیدار شد، وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند و دوباره خوابید، باز در خواب همان ندا را شنید، تا اینکه در مرتبه سوّم برخاست و هزار دینار با خود برداشت و سوار شتر شد، آنگاه مهار شتر را رها کرد و گفت: آن کسی که در خواب به من امر کرد که از خانه خارج شوم، خودش مرا به مرد محتاج خواهد رسانید. شتر کوچه های شهر را یکی پس از دیگری پیمود و در برابر مسجدی توقّف کرد، تاجر پیاده شد و به طرف مسجد رفت، ناگهان متوجّه شد از درون مسجد صدای گریه و زاری می آید و کسی صدا می زند یا ارحم الرّاحمین... داخل مسجد شد، پیش تاجر ورشکسته رفت و گفت: ای بنده خدا، سر بردار، زیرا خدای ارحم الراحمین دعایت را مستجاب کرد. آنگاه هزار دینار پول را به او داد و گفت: «با این قرض هایت را بپرداز و مخارج زن و بچه هایت را تأمین کن و هر وقت این پول تمام شد و باز محتاج شدی، اسم من فلان، و محلّ کارم فلان جا است و خانه ام در فلان محلّه می باشد، به من مراجعه کن؛ تا دوباره به تو پول بدهم.» تاجر ورشکسته گفت: «این پول را از تو می پذیرم، زیرا می دانم عطا و بخشش خدای ارحم الراحمین است، ولی اگر دوباره محتاج شدم پیش تو نمی آیم». بازرگان گفت: «چرا؟ پس به چه کسی مراجعه می کنی؟» تاجر ورشکسته گفت: «به همان کسی که امشب به او عَرْضِ حاجت کردم و او تو را فرستاد تا کارم را درست کنی. بازهم اگر محتاج شوم، از او که مهربانترینِ مهربانان و بخشنده ترینِ بخشنده ها است، ارحم الرّاحمین است کمک و یاری و مساعدت می خواهم که هیچ وقت بنده هایش را از یاد نمی برد. اگر محتاج شوم باز هم به خدایم که به من نزدیک تر است و دعایم را مستجاب می کند روی می آورم و از او می خواهم، و او هم وسائلی مانند شما را برایم می فرستد و کارم را اصلاح می کند».   📒داستان های جالب وجذاب📒 @feghhionline
Mostrar todo...
📚داستان های جالب وجذاب📚

بهترین داستان های جالب وجذاب را ازین دریچه دنبال کنید

اگر هرچند جان بیدلان شد صرف در کارش خدا بادا ز بدبینان و بد گویان نگهدارش سر یاری و غم خواری به یاران نیستش اما به هرجا می رود اقبال و فتح ‌و خرمی یارش نسیم صبحدم آهسته تر بر روی او بگذر که در‌ خوابست و میترسم کنی از خواب بیدارش دگر زینسان مگیر ای پیرهن اندر بغل تنگش خدا را ای کمر بار دگر زینسان میفشارش قیامت گر‌ گناهی موجب آزار او گردد بیامرزش خداوندا که من بردارم آزارش ندارم در حریم حرمت آن سیمتن راهی اگر رفتی سلام از من بگو ای باد بسیارش بسی کوته فتاده رشته عمرم از آن گیسو بده تاری که ما را رشته عمرست هر تارش جلال الدین بمرد و با خداوندت سپرد آخر تو نیز ای خسرو‌ خوبان بیا در خاک بسپارش مولانا قاضی جلال الدین فقهی سلجوقی @feghhionline
Mostrar todo...
گـاهـشـمــار دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی‌ Monday 27 may 2024 هارون‌الرشید را چون مُلک دیار مصر مسلم شد گفت: به خلاف آن طاغی که به غرورِ مُلکِ مصر دعوی خدایی کرد، نبخشم این مملکت را مگر به خسیس‌ترین بندگان. سیاهی داشت نام او خصیب در غایت جهل. مُلک مصر به وی ارزانی داشت و گویند عقل و درایت او تا به جایی بود که طایفه‌ای حرّاث مصر شکایت آوردندش که پنبه کاشته بودیم باران بی‌وقت آمد و تلف شد. گفت: پشم بایستی کاشتن! اگر روزی به دانش در فزودی ز نادان تنگ روزی تر نبودی به نادانان چنان روزی رساند که دانا اندر آن عاجز بماند بخت و دولت به کاردانی نیست جز به تائید آسمانی نیست اوفتاده‌ست در جهان بسیار بی‌تمیز ارجمند و عاقل خوار کیمیاگر به غصه مرده و رنج ابله اندر خرابه یافته گنج @feghhionline
Mostrar todo...
گـاهـشـمــار یکشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی‌ Sunday 26 may 2024 گروهی حکما به حضرت کسری در به مصلحتی سخن همی‌گفتند و بزرگمهر که مهتر ایشان بود خاموش. گفتندش: چرا با ما در این بحث سخن نگویی. گفت: وزیران بر مثال اطبااند و طبیب دارو ندهد جز سقیم را. پس چو بینم که رای شما بر صواب است مرا بر سر آن سخن گفتن حکمت نباشد. چو کاری بی فضول من بر آید مرا در وی سخن گفتن نشاید و گر بینم که نابینا و چاه است اگر خاموش بنشینم گناه است @feghhionline
Mostrar todo...
چنین حکایت کنند که عیسی علیه‌السّلام در یکی از سفرهای سیر و سیاحتی‌اش گذرش به کوهی افتاد که بر آن صومعه‌ای بود. بدان نزدیک شد. در آن عابدی را دید پشت خمیده و تن لاغر که با ریاضت به اقصی درجه‌ی عبودیّت رسیده بود.... عیسی شگفت‌زده شد و بدو گفت چه مدتی است که در این صومعه هستی؟ پاسخ داد مدت هفتاد سال است که تنها یک حاجت به درگهش دارم و هنوز آن را برنیاورده است. شاید تو ای روح الله بتوانی شفیع من شوی تا حاجت من برآورده گردد. عیسی علیه‌السّلام گفت حاجت تو چیست؟ گفت از حضرتش سبحانه می‌خواهم که مرا ذره‌ای از محبت خالصش بچشاند. عیسی بدو گفت من به درگاه خدای بزرگ برای ادای حاجت تو دعا خواهم کرد. پس در این حال عیسی برای او دعا کرد. از خدای بزرگ بدو وحی آمد که شفاعت تو را برای او پذیرفتم و دعایت را اجابت کردم. چند روزی بعد عیسی علیه‌السّلام بدان جا برگشت تا ببیند حال عابد چگونه است. دید که صومعه بر زمین فرو ریخته و خراب گشته و در زیر آن شکاف بزرگی پدید آمده است. عیسی از آن شکاف پایین رفت و چند فرسنگ راه پیمود. پس عابد را در غاری زیر کوه دید ایستاده، چشم خیره کرده با دهانی باز. عیسی بدو سلام کرد، اما او جوابی نداد. عیسی از این حال او سخت شگفت‌زده شد. پس هاتفی او را گفت: ای عیسی! او از ما ذرّه‌ای از محبت خالصِ ما خواسته بود و ما چون می‌دانستیم که تاب آن ندارد جزئی از هفتاد جزء یک ذرّه را به او بخشیدیم، او از این مقدار در این حیرانی است که می‌بینی. محاسن المجالس ابوالعباس ابن العریف @feghhionline
Mostrar todo...
🗓گـاهـشـمــار شنبه ۵ خرداد ۱۴۰۳ خورشیدی‌ Saturday 25 may 2024 کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد، گفت: شنیدم که فلان دشمن تو را خدای عزّ و جل برداشت. گفت: هیچ شنیدی که مرا بگذاشت؟! اگر بمرد عدو جای شادمانی نیست که زندگانی ما نیز جاودانی نیست @feghhionline
Mostrar todo...
🌹مُــــخَـــمَّـــس بــر شــعــر ســعــدی🌹 💐شنیدم از نگار دلفروزی 💐که پنهان در دل خود داشت ،سوزی 💐چنین فرمود از عشق او رموزی 💐«گِلی خوشبوی در حمام ،روزی 💐رسید از دست محبوبی به دستم» 💐رُخَش رخشنده چون ماه منیری 💐نبودش در زمین مثل و نظیری 💐خطابش کردم و باسر به زیری 💐«به وی گفتم که مُشکی یا عبیری 💐که از بوی دل آویز تو مستم» 💐بگفتا گر که عطر آمیز بودم 💐فرح افزا و روح انگیز بودم 💐ویا از عشق اگر لبریز بودم 💐«بگفتا من گِلی نا چیز بودم 💐ولیکن مدتی با گُل نشستم» 💐مشام فاضلی را تازه تر کرد 💐ز عطرش عالمی را بهره ور کرد 💐به یک مصرع سخن را مختصر کرد 💐«کمال همنشین در من اثر کرد 💐وگر نه من همان خاکم که هستم» #محمود_فاضلی_نیا
Mostrar todo...
هفت فایده بزرگ در همنشینی علما و اولیاء امام فقیه ابولیث سمرقندی رحمه الله تعالی یکی ازعلمای بزرگ ماوراءالنهر در فقه احناف، می فرماید: شخصی که با علمای ربانی ( اولیاءالله) نشست و برخواست داشته باشد، هر چند که خود عالم نباشد و نتواند از آنان علم حاصل کند، و لیکن هفت کرامت و بهره ی بزرگ از جانب خداوند متعال نصیبش خواهد شد. 1️⃣-فضیلت و ثواب متعلمان را دارا خواهد شد. 2️⃣-تا وقتی که درمجلس عالم نشسته است، از گناه محفوظ می ماند. 3️⃣-چون ازخانه به غرض شرکت در جلسه ی عالمی خارج می شود؛ تاوقتی که به خانه برمی گردد به هرقدم که می گذارد؛ خداوند متعال رحمت خویش را بر او نازل می فرماید. 4️⃣-فیض وبرکاتی که برعالم نازل می شود؛ شامل حال او نیز می گردد. 5️⃣-مادام که در مجلس نشسته است، مثل این است که مشغول عبادت است وملائک ثواب  عبادت برای او ثبت می کنند. 6️⃣-اگرچیزی ازسخنان علما نفهمند و علمی حاصل نکند؛ درآخر حتما قلبا ناراحت می شود و این پریشانی وغم درامرخیر برای او شامل و جذب کننده رحمت خداوند می شود و چون در این موقع ازمنکسرة  القلوب (شکسته دلان) قرار می گیرد؛ طبق فرموده خداوند که تجلی ورحمت من برشکسته دلان نازل می شود؛ او هم مشمول این رحمت قرار می گیرد. 7️⃣-ازکثرت همنشینی باعلما؛ در او محبت علمای ربانی پیدا می شود و برعکس نسبت به فساق احساس نفرت می کند. دراین صورت تبعا به جانب محبت دین و رسول کشیده می شود و از این طریق با خداوند رابطه محبت راستی ایجاد می کند. ☝️ بزرگترین فایده مصاحبت و محبت باعلمای ربانی این است که در روز قیامت خداوند، چنین کسی رابه ذریعه ی همین محبت و وابستگی به علمای ربانی، درصف علمای ربانی محشور می فرماید. •┈•✾•• @naqshbandiyeh ••✾•┈• 🌺 @feghhionline🌺
Mostrar todo...